رهبری مبتنی بر ارزش

رهبری بر مبنای ارزش ها که در نیمه دوم دهه 1990 پدید آمد، نوید دهنده رویکردی متعالی در مدریت و رهبری سازمانی قرن بیست و یکم است و تقریباً رویکردی است که رهبری را جز گفتمانی ژرف درباره ارزش ها نمی داند. رهبران در این رویکرد سازمان ها را بر پایه ی ارزش ها اداره می کنند. علت پدید آمدن چنین رویکردی در رهبری تضعیف ثبات محیطی در پایان قرن بیستم و آغاز بیست و یکم بود. در این دوران ثبات محیطی به شدت ضعیف شده و جای آن را تغییرات پرشتاب و غیر منتظره ای گرفت که نتیجه آشکار آن عدم قطعیت بود. در شرایط کنونی هدف ها به شدت رنگ می بازند و بنابراین نمی توانند عامل انگیزه بخشی برای کارکنان و حفظ یکپارچگی و پایداری سازمان ها باشند. در واقع باید گفت که جادوی هدف ها باطل شده و این ارزش ها هستند که امروزه معجزه می کنند.

نکته کانونی این سبک رهبری، ارزش های سازمانی است. رهبری بر مبانی ارزش ها شیوه ای است که در آن جنبه های مادی و معنوی هر دو مورد توجه هستند. این نظریه نه تنها ریشه در مبانی علمی واقعیت ها دارد، لزوماً از هنجارها و ارزش های پایدار نیز بهره می برد. به عقیده فرای (2003) در رهبری مبتنی بر ارزش ها بصیرتی است که خلق کننده ی آینده برتر است و به کارکنان انگیزش، تعهد، عمل مبتنی بر ارزش، خود شکوفایی، سهیم شدن در رسالت سازمانی با رهبران و بصیرت و هویت جمعی می بخشد. پاور (2003) بیان می کند که رهبری مبتنی بر ارزش ها جزو ضروریات سازمان هایی است که خواهان تعالی و عملکرد برتر هستند. بیشتر پژوهشگران بر یک اصل اتفاق نظر دارند و آن اینکه رهبران برجسته با بینش دهی و ارزش ها پیروان خود را هدایت کرده اند. آنان با تأکید بر صداقت، عدالت، بهبود حرفه ای، ایجاد محیط کاری چالشی و مشوق، بازدهی منصفانه برای ذینفعان و احترام گذاشتن به کارکنان و سهیم کردن آنها در ارزش ها تحول آفرین شده اند.

چا (2004) مطرح می کند که سهیم شدن در ارزش ها نقش مهمی در تلاش های کارکنان و عملکرد سازمانی ایفا می کند. ارزش ها چشم اندازها یا عقاید مشترک در مورد سبک های ایده آل رفتار هستند. ارزش ها ابزارهای قدرتمند زندگی فردی و سازمانی هستند. هر یک از افراد، گروه ها و سازمان ها ارزش ها را در بالاترین سطح از ساختارهای سازمانی خود قرار می دهند و برای آن اهمیت ویژه ای قائل هستند. هنگامی که بین ارزش های فردی و ارزش های سازمانی توافق وجود داشته باشد، نتایج بسیار مثبتی عاید فرد و جامعه می شود. توافق بین ارزش های فردی و ارزش های سازمانی به شناسایی بهتر و بیشتر سازمان، سطوح بالای رضایت شغلی و کار گروهی اثر بخش می انجامد.

افراد وقتی ارزش های حاکم بر سازمان ها را مشابه ارزش های خود می پندارند جذب آنها می شوند. تلاش های اوریلی و همکارانش (1991) نشان داده است که سازگاری ارزش های فردی و سازمانی می تواند سبب پیش بینی رضایت شغلی و جابه جایی سازمانی در یک سال بعد و جابه جایی شغلی در دو سال آینده شود. این واقعیت نشان دهنده اهمیت رابطه فوق است حتی در سازمان هایی ارزش های فردی و سازمانی مشابه هم به نظر می‌رسند.ارزش‌ها موجبات اثر بخشی سازمان ها را فراهم آورده، کارایی بالایی را ایجاد می کنند. در مطالعه رفتار سازمانی،اهمیت ارزش ها در این است که آنها تشکیل دهنده پایه و اساس درک نگرش ها و انگیزش افراد هستند و همچنین بر ادراک افراد تأثیر می گذارند. ارزش ها نوعی باورند که بر اساس آنها مشخص می شوند چه چیزی مطلوب و خوب است (مانند آزادی بیان) و چه چیزی نامطلوب و بد است (مانند تقلب). رهبر سازمانی ، فردی متخصص در ارتقای ارزش ها و حمایت از ارزش ها محسوب می شود. طبق نظر شاین (1990) مهم ترین کار یا وظیفه رهبران ارشد اشاعه ارزش ها در سازمان و ایجاد یک فرهنگ سازمانی قوی ارزشی است.

منبع

قربانی، شهاب(1398)، تبیین ارتقای کارآفرینی سازمانی بر اساس ابعاد رهبری هوشمند و چابکی سازمانی با نقش میانجی فرهنگ سازمانی، پایان نامه دکتر مدیریت کارآفرینی، سازمان مدیریت صنعتی.

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0