ديدگاه‌هايي درباره شخصيت

شخصيت از نظر فرويد داراي سه وجه است:

  • نهاد، كه نماينده تمايلات و غرايز حيواني و كور بوده و تابع اصل لذت است.
  • خود يا من، كه نماينده واقعيتها بوده و تابع اصل واقعيت است.
  • فراخود يا فرامن: كه نماينده سانسورهاي اجتماعي و وجدان شخص است و هدف آن جلوگيري از ارضاي تمايلات انسانی.

شخصيت از نظر فروم

فروم با فرويد، در زمينه شخصيت هم عقيده است كه شخصيت هر فرد در پنج سال اول زندگي شكل مي‌گيرد ولي او معتقد نيست كه شخصيت كودك تا سن 5 سالگي به شكلي استوار ثابت است. بلكه به اعتقاد فروم، رويدادهاي بعدي زندگي مي‌تواند در تحت تاثير قرار دادن شخصيت به همان اندازه‌اي رويدادهاي پنج سال اول زندگي مهم باشد.

شخصيت از نظر يونگر

يونگ ، شخصيت را پيوسته در حركت و تغيير و تحول مي‌داند و نيرويي كه سبب اين حركت و پويايي است، مانند فرويد، لي‌بيدو، مي‌خواند. ولي برخلاف فرويد، در اين نيروي، براي غرايز جنسي اهميت قائل نيست، اين نيرو از سوز و ساز بدن به وجود مي‌آيد كه داراي دو جنبه‌هاي بدني و رواني است.

  • جنبه بدني: صرف فعاليتهاي بدني و حركت و افعال
  • جنبه رواني: احساس و ادراك فرد مي‌باشد و تفكر را میسر مي‌سازد.

شخصيت از نظر ماري

ماري، معتقد است كه تاريخ شخصيت «شخصيت است» و هدف او از بيان اين جمله آن است كه براي شناخت شخصيت، بايد آدمي را از هنگام زادن تا هنگام حال مورد بررسي قرار داد. به عبارتي نمي‌توان بدون اطلاع از زندگي گذشته كسي پي به شخصيت او برد.

نگرش فرانكل  به شخصيت

نگرش فرانكل ، به سلامت روان، تاكيد عمده را بر اراده معطوف به معنا مي‌نهد، در واقع، اين چهارچوب است كه هر چيز ديگر در آن شكل مي‌گيرد.

اراده معطوف به معنا و معناي زندگي- به نياز مداوم انسان به جستجو، نه براي زيستن بلكه براي معنايي كه براي ما منظور مي‌بخشد، ارتباط مي‌يابد. جستجوي معنا لازمه اش مسئوليت است.

نگرش مزلو به شخصيت

هدف اصلي مزلو دانستن اين است كه انسان براي رشد كامل انساني و شكوفايي تا چه اندازه توانائي دارد. به اعتقاد او براي بررسي سلامت روان، فقط بايد انسان به غايت سالم را مورد مطالعه قرار داد.

ديدگاه‌هايي درباره رشد شخصيت

در نظر فرويد خود براي حفظ و بقاي رشد شخصيت، به ابزارها و وسايلي مجهز است كه به آن مكانيزمهاي دفاعي گويند. اين مكانيزم ها شيوه‌هاي ناخودآگاه و غيرارادي؛ به جزمورد واپس‌زني براي كاهش اضطراب و در واقع نوعي خودفريبي، و به نسخ واقعيت‌ها مي‌پردازند.

رشد شخصيت از نظر يونگر

مهمترين عواملي كه به اعتقاد يونگر سبب رشد و شكفتگي شخصيت مي‌شود، يعني آدمي را به سوي كمال مي‌برد و در واقع خود را مي‌سازد. عبارتند از:

  •  ميراث نياكان
  •  هدف‌هاي زندگي
  •  نيروي رواني
  •  نشانه‌هاي مرزي
  •  اصل دو قطبي و تضاد.

رشد شخصيت از نظر ماري

در رشد شخصيت از نظر ماري، عقده‌هاي مربوط به تجارب مراحل كودكي، و پس از اين تاثير مراحل فرهنگي و اجتماعي و اهميت ناخود آگاه مي‌باشد.

عوامل موثر بر رشد شخصيت

آغاز زندگي يك انسان مدتها قبل از تولد اوست بدين معني كه عوامل موثر بر الگوهاي شخصيتي هر فرد به وسيله عوامل ژنتيكي و محيط فيزيكي و شيميايي درون رحم مادر تعيين شده و تجهيزات زيست شناختي را كه او هنگام تولد با خود دارد، سبب مي‌شود. بخش مهم ديگر در ويژگيهاي محيطي نهفته است. خانواده، طبقه اجتماعي، فرهنگ جامعه، تعيين كننده زمينه‌هاي ارتباط متقابل هستند كه شكل دهي و رشد شخصيت فرد را تحت تاثير خود دارند.

نظریه‌های شخصیت

نظريه‌هاي سنخ شناسي شخصيت

صاحب نظران حوزه شخصيت، قديمي‌ترين سنخ شناسي را به بقراط و جالينوس حكماي قديم يونان مي‌دانستند. بقراط بدن انسان را بر حسب چهار نوع خلط تصور مي‌كند: خون، بلغم، صفرا و سودا. وي معتقد است ميان جسم آدمي و جهان خارج ارتباطاتي برقرار است.جالينوس، بر اساس نظرات بقراط بر اين عقيده است كه مردم بر مبناي غلبه هر يك از اين اخلاط در بدن از نظر صفات و ويژگي‌هاي جسمي و رواني از يكديگر متمايز مي‌شوند.

گروهي ديگر از صاحب نظران شخصيت، مبناي كار خود را ارتباط ويژگي‌هاي جسمي يا خصوصيات شخصيتي قرار داده‌اند كه ريشه در كارهاي بقراط يا جالينوس حكماي قديم يونان دارد. معروفترين اين نظريه متعلق به كرچمر آلماني و ديگري مربوط به شلدون آمريكايي است.كرچمر، با استفاده از فنون انسان سنجي جسماني، انسانها را به سه سنخ فربه تنان، لاغرتنان، و سنخ پهلواني تقسيم مي‌كند. براساس نظريه كرچمر، هر يك از اين سه سنخ جسمي به يك سنخ رواني مربوط مي‌شود.

شلدون، كوشيد تا با همكاري استيونس به تحقيقات خود جنبه علمي‌تر و عيني‌تر بدهد. افراد را در سه سنخ اكتومورف، رمزومورف و آندومورف تقسيم‌بندي نمود.  اين نظريه از انتقاد مصون نماند و مهمترين انتقاد اينكه اگر يك سنخ جسمي به عللي چون بيماري يا تغذيه تغييري از نظر جسمي پيدا كند تكليف خصوصيات شخصيتي آن سنخ چه مي‌شود. اين انتقادي است كه كرچمر و شلدون ، نيز جواب روشني به آن نداده‌اند.

نظريه‌هاي تحليلي عاملي شخصيت

با پيشرفت روشهاي آماري قرن بيستم و بويژه روش تحليل عوامل، عده‌اي از محققان براي تجزيه و تحليل ساختار شخصيت، به اين روشها گرايش یافتند. اين عده كه در حقيقت دنباله رو كارهاي گالتن و اسپيرمن، بودند، براي شناخت شخصيت معتقد به تجزيه و خرد كردن آن به اجزاي كوچكتر هستند تا بتوان اين اجزا كوچك را آسانتر مورد مطالعه قرار داد.

نظريه كاتل

از آنجا كه كاتل شخصيت را چيزي پيش بيني رفتار شخص را در اوضاع و احوال معين به ما مي‌دهد تعريف مي‌كند. بنابراين، به نظر او شخصيت بايد هدفش پيش بيني رفتار آدمي در شرايط و اوضاع و احوال معين باشد.به عقيده كاتل ، تعريف دقيق شخصيت مستلزم آنست كه محقق قبلاٌ مفاهيمي كه در مطالعه رفتار، قصد بكارگيري آنها را دارد به روشني مشخص سازد. از نظر كاتل، مفاهيم سازنده شخصيت عبارتند از: ويژگي يا صفت كه به صفات منشي، صفات تحريكي يا صفات توانشي تقسيم مي‌شود. و تقسيم بندي ديگر، صفت عام، خاص، روساختي، پايه اي مي‌باشد.

آيزنگ در بحث شخصيت دو مسئله كلي را مطرح مي‌كند يكي از اين مسائل جنبه توصيف شخصيت است و به علل و موجبات رفتاري كاري ندارد. ديگري بررسي عوامل سببي است كه در آن وي كوشش دارد تا علت‌هاي زيربناي شخصيت و اختلاف‌هاي بين شخصيت را تحليل كند. از نظر توصيفي آيزنگ افراد را حول محور مزاجهاي چهار گانه جالينوسي و برون گرايي و درون گرايي یونگر از لحاظ درجه، پايدار و ناپايدار بودن قرار مي‌دهد. توان تحريك – بازدارندگي ؛ آثار محيط = درون گرايي و برون گرايي

نظريه انسان گرايي در شخصيت:

اين دسته از نظريه‌ها در واقع در عرصه مخالفت با دو ديدگاه روانكاوانه و رفتار گرايانه شكل مي‌گيرند. مخالفت آنان بر اين پايه استوار بود كه در روان‌كاوي توجه اصلي خود را به جنبه‌هاي بيمارگونه و روان رنجورانه متمركز كرده است و نيروهاي ناخودآگاه و توان هاي بالقوه را با ديدي منفي و بدبينانه مي‌نگرد.

مخالفت آنان بر رفتارگرايي نيز متوجه همين اصل است كه رفتارگرايان با انكار نيروهاي هشيار و ناهشيار در انسان و تمركز صرف بر مشاهده رفتارهاي عيني، و ماشيني انگاشتن انسان در واقع نيروهاي بالقوه و توانايي‌هاي مهمي را كه وجود دارند، ناديده انگاشته‌اند. همچنين در ديدگاه رفتارگرايان، انسان با حيوانات برابر دانسته شده وهمين امرخود منکر توانائيها وويژگيهاي مهمي است كه در انسان وجود دارد.

رويكرد بشردوستانه درمورد شخصيت تاكيد خود را بر نظریه‌هاي خوش‌بينانه از طبيعت انسان قرار داده و به فضايل، اراده آزاد و شكوفايي توانايي‌هاي بالقوه مردمان اهميت زيادي مي‌دهد. انسانها در اين مكتب به صورت موجوداتي خلاق تصوير مي‌شوند كه تمايل و سعي در شكوفايي، رشد و توسعه خود دارند.مزلو، كه خود یكي از عرضه كنندگان اين مكتب است معتقد است كه روانشناس بايد خلاق‌ترين و سالم‌ترين افراد را براي نشان دادن بالاترين توانايي‌هاي بالقوه انساني برگزيند و مورد مطالعه قرار دهد.

نظريه‌هاي شناختي شخصيت:

يك گروه از نظريه‌هاي شخصيت كه به شيوه‌هاي شناخت مردم از محيط و خودشان تاكيد مي‌ورزند نظريه‌هاي شناختي شخصيت نام دارد.اين نظريه ها عقلاني ترين نظريه‌هاي مربوط به شخصيت هستند. يكي از روان شناسان به نام جورج كلي، به عنوان نمونه اي از نظريه‌ها به گفتگو پرداخته است.نظريه جورج كلي، به عنوان يك نمونه كه به نظريه سازي‌هاي شخصي معروف است مورد بحث قرار گرفته است.

محور بحث او اين است كه انسان از يك سوي موجود است عقلاني و داراي شناخت و از سوي ديگر موجودي است كه براي تعبير و تفسير رويدادهاي زندگي خود از سازهايي كه خود مي‌سازد استفاده مي‌كند. طبعا چون شيوه‌هاي شناخت افراد با هم متفاوت است تعبير و تفسيرهاي گوناگوني هم از زندگي و جهان اطراف خود دارند.

به طور كلي ديدگاه جورج كلي از ماهيت آدمي بسيار خوش بينانه است. بر مبناي همين خوش‌بيني، يكي يك سيستم ارزيابي شخصيت به وجود آمد كه به آن آزمون فهرست سازه نقش(REP) گفته مي‌شود.اين آزمون از نظر كاربردي ساده ولي ازنظر تعبير و تفسير پيچيده است. زيرا براي نمره‌گذاري آن روش عيني وجود ندارد و همين امر از دقت آن مي‌كاهد.

 منبع

حیدری،سعیده(1394)، رابطه ویژگی‌های شخصیتی با خلاقیت هیجانی ،هوش هیجانی در دانش‌آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0