تاریخچه هوش هیجانی

از نظر روان شناسان سالهای 1990، به عنوان دهه شناخت یا مغز معروف است. در نیمه دوم این دهه یعنی از 1995 مطبوعات مردمی ،از جمله کتاب گلمن که روان شناسی روزنامه نگاری می باشد، متمایل بودند این دهه را احساس و هیجان یا قلب نامگذاری می کنند، التبه نه به عنوان علاقه به فیزیولوژی قلب و عروق بلکه به عنوان نشانه علاقه روز افزون به هیجانها و به خصوص هوش همچنین گلمن عنوان می کند، منشأ قدیمیترین زندگانی هیجانی ما به حس بویایی یا به بیان دقیق تر به قطعه پویایی باز می گردد. یعنی به یافته هایی که بو را می گیرند و تجزیه و تحلیل می کنند. تکامل مراکز قدیمی هیجانی ازنظر بویایی شروع شد و این مرکز در نهایت به قدری بزرگ شدند که قسمت فوقانی ساقه مغز را احاطه کردند .

سالوی و مایر، عقیده دارند که در زمینه روان شناسی، در مورد مفهوم هوش هیجانی دو مرجع قبل از تئوری انها وجود دارد:

اول ماورو، نتیجه گیری معروف خود را ارائه داد: هیجان ها را نباید به هیچ عنوان در مقابل هوش قرار داد، آنها خود یکی از مراتب بالای هوش می باشند.

دوم باین ، که این اصطلاح را در رساله خود که به چاپ نرسیده است به کاربرد. تنش بین دیدگاههای شناختی متفرق در مورد معنی با هوش بودن و دیدگاههای وسعیتری که نقش مثبتی به هیجان ها می دهند، به قرن ها قبل بر می گردند. برای مثال فلاسفه عقلیون ،یونان قدیم هیجان ها را بسیار فردی می دانستند که توسط خود جذب می گردد و نمی تواند راهنمای بینش و عقل باشد. بعدها حرکت رومانیسم در پایان قرن 18 و شروع قرن 19 اروپا تأکید بر آن نمود که تفکر شهودی که ریشه در هیجان ها دارد می تواند بینشی را ایجاد کند که بوسیله منطق تنها به دست نمی آید. شاید توجه جدیدو مدرن امروزی به هوش هیجانی رشد در تحقیقات مربوط به توانایی های انسانی می باشد. به دنبال نتیجه گیری کرونباخ ، که عقیده داشت که در سالهای 1980 شکافی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش ظاهر گشت. در این جو مطالعاتی و بافت اجتماعی بود که سالوی و مایر مقالات 1990 خود را به چاپ رساندند و هوش هیجانی را به عنوان توانایی درک احساسات و همچنین به عنوان راهنمائیهای اطلاعاتی برای تفکر و عقل قلمداد کردند .

تعاریف هوش هیجانی:

هوش هیجانی توانایی یگانه ای نیست بلکه مجموعه ای از توانایی هاست که شامل درک، ارزیابی و فهم  هیجانهای خود و دیگران می شود. تقریبا همه تعاریفی که از هوش هیجانی به عمل آمده اند آن را مجموعه ای از توانائیها می دانند. در این بخش به بررسی تعاریفی که از هوش هیجانی به عمل آمده است می پردازیم.تعاریفی که تا قبل از سال 1990 در مورد هوش هیجانی و یا مؤلفه های مشابه به آن داشت با اشکالاتی مواجه بودند. این تعاریف یا صریحا به هوش هیجانی اشاره می کردند اما واضح و روشن نبودند یا واضح بودند ولی اشاره مستقیمی به هوش هیجانی نداشتند.

نخستین تعاریفی از هوش هیجانی، برخاسته از کارهای «مایر» و سالوی در سال 1990 بود. در این تعاریف اولیه از یک رویکرد دو قسمتی استفاده شده بود. اولین رویکرد فرایند کلی اطلاعات هیجانی و رویکرد دوم تعیین مهارتهای دخیل در این فرایند کلی بود .تعریف اولیه مایر و سالوی از هوش هیجانی چنین است: هوش هیجانی؛ نوعی فرایند اطلاعات هیجانی است که شامل ارزیابی دقیق هیجانات خود و دیگران به بیان مناسب هیجانات و تنظیم سازگارانه هیجان در جهت افزایش کمی و کیفی سطح زندگی است.

آنها در سال 1999 تعریف دو قسمتی ارائه کردند که بر اساس این تعریف:هوش هیجانی، توانایی شناخت معانی هیجانات و روابط بین آنها، همچینین استدلال و حل مشکلات بر مبنای هیجانات اشاره دارد. از طرف دیگر هوش هیجانی به معنای توانایی درک هیجانات، مقایسه هر هیجان با احساس مربوط به همان هیجان، فهم اطلاعات هیجانی و اداره آنهاست .برطبق تعریف  گلمن هوش هیجانی شامل پنج حوزه شناخت هیجانات خود، اداره هیجانات، برانگیختن خود، شناخت هیجانات دیگران و داشتن روابط متقابل با دیگران می شود. گلمن ،تعریف دیگری از هوش هیجانی ارائه کرد که بر طبق آن ؛هوش هیجانی  عبارتست از توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوص ترین احساسات دیگران و رفتارآرام و سنجیده در روابط انسانی.

دکتر استیوهین ، تعاریف زیر را مورد هوش هیجانی ذکر می کند:

  1. مطلع بودن از احساسات و این که درباره آنها چه باید کرد.
  2. آگاه بودن از احساسهای خوب و بد و چگونگی دستیابی به آنها
  3. آگاه بودن از هیجانات و اداره آنها در جهت افزایش بقا و شادمانی
  4. درک واقع بینانه از هیجانهای خود همان گونه که رخ می دهد.
  5. شناسایی احساسات و افکار وبیان آنها به طور واضح و مستقیم.
  6. توانایی همدلی و احساس همدردی به منظور تسکین دیگران.
  7. توانایی تصمیم گیری عاقلانه و ایجاد توازن میان افکار و هیجانات وپی بردن، به این نکته که کدام – نه عقل و نه هیجان- به تنهایی مناسب نیستند بلکه برقراری تعادل بین عقل و احساسات بهترین حالت است.
  8. توانایی ادراه کردن هیجانات و مسئول بودن در مقابل آنها.

در تعاریفی که از هوش هیجانی شده است دو نوع رویکرد را می توان یافت:

  1. رویکرد ابتدایی یا نخستین ، که هوش هیجانی را به عنوان هوشی که به هیجانات مربوط می شود تعریف می کند.
  2. رویکرد آمیخته که هوش هیجانی را ترکیب از مهارتها و ویژگی هایی همچون بهزیستی ، انگیزش و توانایی برای شرکت در روابط متقابل دارند.

براساس نظریه هایی که در مورد هوش هیجانی وجود دارد می توان سه مدل تعریفی از هوش هیجانی در نظر گرفت:مدل توانایی، که در سال 1997 توسط مایر و سالوی ارائه شده. هوش هیجانی در این مدل به چهار حوزه تقسیم می شود:اولین حوزه شامل توانایی در ادراک هیجانی و بین هیجانات، همچنین شامل ارزیابی دقیق هیجانات خود و دیگران است.حوزه دوم شامل توانایی استفاده از هیجانات در جهت تسهیل فکر و همچنین توانایی ایجاد ارتباط صحیح بین هیجانات برای بیان احساسات می باشد.

حوزه سوم شامل فهم و هیجانات، تجزیه و تحلیل آنها و فهم راههای انتقال از یک احساس به احساس دیگر و همچنین شامل فهم احساسات پیچیده در موقعیتهای اجتماعی است.نهایتاً چهارمین حوزه که شامل اداره هیجانات و توانایی مهار احساسات خود و دیگران می شود.مدل آمیخته که هوش هیجانی را به عنوان مهارتهای غیر شناختی بسیار وسیعی تعریف می کند که شامل پنج مقوله می شود که عبارتند از:

  • هوش درون فردی که شامل صفاتی همچون خود شکوفایی، استقلال و خودآگاهی است.
  • هوش میان فردی، شامل ویژگیهایی همچون همدلی و مسئولیت پذیری است.
  • انطباق پذیری، شامل ویژگیهایی همچون مسأله گشایی و واقعیت آزمایی می شود.
  • اداره استرس، شامل کنترل تکانه و تحمل استرس، خلق عمومی که شادکامی و خوش بینی می شود.
  • مدل آمیخته در سال 1999 توسط مایر و سالوی ارائه شد.

هواردگاردنر، استاد دانگشاه علوم تربیتی ها وارد، در کتاب قالبهای ذهن خود که در سال 1983منتشر شده برای هوش طیف گسترده ای قائل است که هفت نوع اصلی دارد.او برای استعدادهای فردی دو وجه در نظر گرفته: مهارتهای اجتماعی و مهارتهای بین فردی و استعداد بین فردی به چهاراستعداد مجزا تجزیه شد:رهبری، توانایی بر قرار کردن ارتباط و حفظ دوستان، توانایی حل تعارض ها و مهارت تجزیه و تحلیل اجتماعی.

او معقتد است هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است. یعنی این که چه چیز موجب برانگیختن آنان می شود، چگونه کار می کنند و چگونه می توان با آنان کاری مشترک انجام داد.هسته هوش بین فردی، توانایی درک وارایه پاسخ مناسب به روحیات، خلق و خو، انگیزشها و خواسته های افراد دیگراست.هوش دورن فردی عبارتست ازآگاهی داشتن از احساسات شخصی و توانایی متمایز کردن و استفاده از آنها برای هدایت رفتار خویش.

گاردنر، نقش هیجانها را در هوش فردی مورد مطالعه قرار داده است. او به شناخت احساسات تأکید دارد یعنی درک انگیزه ها و عادات کاری خود و دیگران و استفاده عملی از آن بنیش در هدایت زندگی شخصی و کنار آمدن با دیگران .

گلمن و همکارانش، هوش هیجانی را مجموعه ای از توانایی ها مانند:خودآگاهی، همدلی و خود نظم بخشی، انگیزش خود و مهارتهای اجتماعی تعریف کرده و در این راستا سیاهه قابلیتهای هیجانی  را برای سنجش آن ساخته اند .گلمن ، به این عقیده است که هوش هیجانی موجب شادی وخوشبختی افراد می گردد. وی چهار مهارت اساسی هوش را شامل شناخت احساسات خود، تسلط بر احساسات، برانگیختن و ترغیب خود شناسایی احساسات دیگران و تنظیم روابط خود با دیگران تعریف می کند. گلمن ، در تعریف هوش هیجانی می گوید: هوش هیجانی، توانایی درک، توصیف، دریافت و مهارهیجان ها است.

هر کسی با خودداری از میزانی از هوش هیجانی در رویارویی با وقایع مثبت یا منفی زندگی موضع گیری می کند و به سازش با آنها می پردازد. انسان با برخورداری از هوش هیجانی به زندگی خود نظم و ثبات می بخشد و سازگاری بیشتری از خود نشان می دهد بطوری که اصولاً با هوش هیجانی بالا شخص وقایع منفی کمتری را در زندگی تجربه می کند.باید به یادداشت که پدید آیی مفهوم هوش هیجانی در اواخر قرن بیستم میلادی ، ریشه در نظریه های هوش، ابتدای قرن بیستم دارد. این ثورندایک ، بود که برای اولین بار توانایی اجتماعی را جزء مهمی ازهوش دانست .

بار- ان، نظریه پرداز دیگری است که هوش هیجانی را به عنوان یک سری از ظرفیتها، مقتضیات، قابلیتها و مهارتهای غیر شناختی می داند که توانائیها فرد را در بر خورد موفقیت آمیز با مقتضیات محیطی افزایش می دهند. وی هوش هیجانی را در پنج مقوله کلی تعریف می کند:

  1. بهره هیجانی درون شخصی” شامل قاطعیت،استقلال،خود آگاهی و خود شکوفایی
  2. بهره هیجانی بین شخصی شامل همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی
  3. بهره هیجانی قابلیتهای سازش یافتگی شامل انعطاف پذیری، آزمون واقعیت و توانایی حل مساله.
  4. بهره هیجانی مدیریت تنیدگی شامل مهارتکانه و تحمل تنیدگی.
  5. بهره هیجانی خلق عموی شامل امیدواری و شادمانی می باشد.

بار- ان برای سنجش هوش هیجانی یک مقیاس خود گزارشی 133 ماده ای تهیه کرده است که از پانزه خود مقیاس تشکیل می شود.کوپر و ساواف ،نیز در این زمینه  بهره هیجانی اجرایی را مطرح کرده و مولفه های آن را شامل: تناسب هیجانی ؛ به معنی انعطاف  پذیری و سخت رویی هیجانی، عمق هیجانی ؛ به معنی تعدیل شدت   هیجانها، توانایی تقویت و تعمیق آنها و کیمیاگری هیجانی؛ به معنی توانایی  استفاده از هیجانها و احساسات برای خلاقیت بیان می کند.

اپشتاین، نظریه پرداز دیگری است که به عنوان بنیان گذار  نظریه شناختی – تجربه ای خود  این این نظریه را با نظریه هوش  هیجانی ادغام کرده و معقد است هوش هیجانی، انعکاسی از پردازش عقلانی (ذهن خرد گرا)، و هوش هیجانی انعکاسی از توانایی ذهن تجربه ای (ذهن هیجانی) در ایجاد تفکرات سازنده در مقابل افکار مخرب می باشد.

منبع

قربانی،نرگس(1390)، رابطه هوش هیجانی با مقیاس ارزیابی انطباق پذیری و همبستگی خانواده، پایان نامه کارشناسی ارشد،راهنمایی ومشاوره،دانشگاه آزاداسلامی خمینی شهر

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0