ابعاد سبک زندگی با رویکرد جامعه ­شناسی

 اوقات فراغت : مفهوم سبک زندگی سابقه­ای دیرینه در رشته­ ها و زمینه­های مطالعاتی گوناگونی از جمله مطالعات مربوط به اوقات فراغت دارد . یکی از عرصه­ های انتخاب آزادانه فردی و عرصۀ قابل مشاهده زندگی که حوزه مهمی در مطالعات سبک زندگی محسوب می­شود، حوزه «فراغت» است. حوزه فراغت، اصلی­ترین حوزه از تحلیل­های سبک زندگی است. اوقات فراغت برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد و دریافت افراد از این مفهوم متنوع و گوناگون است. این امر بر پیچیده بودن این مفهوم دلالت دارد. برای مثال عده­ای فراغت را زمانی می­دانند که پس از انجام کار یا انجام وظایف و مسولیت­های روزمره برایشان باقی مانده است. عده­ای دیگر اوقات فراغت را زمانی می­دانند که به آنها این اجازه و امکان را می­دهد که از روی میل و اختیار هر کاری که دلشان می­خواهد انجام دهند و عده­ای دیگر ممکن است به اوقات فراغت به عنوان یک فعالیت نگاه کنند، نظیر شرکت در فعالیت­های ورزشی و …در تعریفی مختصر می­توان اوقات فراغت را زمان خارج از فعالیت­های اصلی تعریف کرد؛ یعنی زمان و وقت اضافی­ای که انسان فارغ از فعالیت­های اصلی اقتصادی و اجتماعی خویش از آن برخوردار است و اوقات فراغت ممکن است فعالیتی تولیدی را نیز در بر گیرد اما متضمن مسئولیت­های اجتماعی که با سایر نقش­های اجتماعی فرد همراه است نمی­باشد.سلیقه­های افراد در مصرف فرهنگی در کنار فعالیت­های فراغت و الگوهای مصرف، از اصلی­ترین شاخص­های مورد استفاده در مطالعات سبک زندگی است. در هیچ جایی به اندازه­ی کتاب تمایز در مورد فعالیت­های گذران اوقات فراغت بحث نشده است.

ذوالاکتاف در کتاب خود 7 تعریف منتخب را از متخصصین و صاحبنظران در رابطه با اوقات فراغت به شرح ذیل ارائه کرده است:

آرنولد: فراغت زمانی است که در آن فرد فرصت انتخاب می­یابد.

دومازدیر:فراغت زمانی است  برای فعالیت­های اختیاری، جدای از وظایف شغلی، خانوادگی و اجتماعی می­داند.

کاپلان: فراغت شامل مجموعه­ای از فعالیت­ها و تجربه­هاست که نسبی هستند و در زمان آزادی از وظایف اقتصادی انجام می­شوند.

پی­پر: فراغت تمایلی است روحی و عقلی که از لزوم روح است نه نتیجه اجتناب­ناپذیر وقت اضافی.

رابینسون: فراغت مجموعه­ای از ارزش­های ارضاء­کننده و تکامل­دهنده است که فرد توسط فعالیت­های اختیاری زمان فراغت به آن­ها رسیده است و با آن­ها خود را بازآفرینی می­کند.

بل: فراغت پیش­نیازی ضروری برای تمرین فضایل مدنی است، انتخاب تمایلی قاطع برای زندگی و توسعه­ی ذایقه­ای برای تعالی.

پارکر: فراغت ایفای نقش­های اجتماعی را به انسان­ها آموزش داده، رسیدن به توفیق­های جمعی یا اجتماعی را ممکن نموده و به یکپارچگی اجتماعی کمک می­کند .

سبک­های زندگی ویژگی­های دنیای مدرن هستند یا به عبارت دیگر ویژگی مدرنیته است. در جهان مدرن سبک زندگی به توصیف ارزش و طرز تلقی­ها کمک می­کند. سبک­های زندگی در زندگی روزمره مردم است تا پیچیدگی­های وسیع­تر هویت و وابستگی را نشان دهد و یکی از مهم­ترین مصادیق سبک زندگی – که توأم با رشد شهرنشینی و مدرنیته ظهور کرد- را می­توان چگونگی گذران اوقات فراغت دانست. چگونگی گذراندن اوقات فراغت یکی از مهم­ترین عناصر انتخاب سبک زندگی افراد در جامعه است.پاسخ­های افراد مختلف به چیستی اوقات افراد بسیار متنوع و متعدد است. این امر ناشی از پیچیدگی و گستردگی این جنبه از تجربه­های زندگی آدمی است. هیوود مفاهیم اوقات فراغت را در چند طبقه دسته­بندی می­کند: اوقات فراغت به عنوان بازماندۀ وقت، اوقات فراغت به عنوان فعالیت، اوقات فراغت از دید عملکردی، اوقات فراغت از دیدگاه آزادی عمل.

اوقات فراغت به عنوان بازماندۀ وقت: اوقات فراغت به عنوان اوقات غیر موظف در نظر گفته شده یعنی اوقاتی اختیاری که پس از اوقات کاری و انجام امور مربوط به امرار معاش باقی می­ماند و شخص می­تواند با آزادی نسبی به هر شغلی که دوست دارد بپردازد.

اوقات فراغت به عنوان فعالیت: در اینجا توجه از شخص به سرشت فعالیت­های انجام شده مانند ورزش، تماشای تلویزیون، هنر، رقص، سرگرمی­ها، تعطیلات، بازی­های برد و باختی (قمار) و صرف نوشیدنی­ها معطوف شده است. اغلب، این فعالیت­ها را شادی­بخش و دلپذیر توصیف می­کنند و نام تفریح بر آن می­نهند.

اوقات فراغت از دیدگاه عملکردی: از این دیدگاه فعالیت­های اوقات فراغت عبارت است از انجام اعمالی مفید برای اشخاص و به طور خاص برای جامعه؛ بنابراین، از این نظر اوقات فراغت ابزاری است برای نیل به اهداف مطلوب و پذیرفته شدۀ اجتماعی.

اوقات فراغت از دیدگاه آزادی عمل: آدمی زمانی اوقات فراغت دارد که از پایبندی­هایی که دیگر لایه­های زندگی را فراگرفته رهایی یابد؛ بنابراین، اوقات فراغت با آزادی و امکانات اینکه شخص خودش باشد و خویشتن را بروز دهد، ارتباط دارد. از دیدگاه تاریخی، این نوع نگرش به اوقات فراغت مربوط به گروه «ممتاز»است که از نظر استقلال مالی و وقت به قدری مرفه بوده­اند که می­توانستند تحت شرایط آرمانی، شیوه­ای از زندگی را فراهم آورند که مبتنی بر اوقات فراغت باشد.

مدیریت بدن:بدن انسان ماهیتی زیستی دارد که حاصل تولید مثل انسانی و تکثر سلولی است و همراه با نظام روانی و ذهنی عمل می­کند. بدن از بدو تولد تا مرگ در بستر زمانی، فضایی و زیست محیطی رشد می­کند. از این رو تن آدمی به همان اندازه که ماهیت زیستی دارد، بنیان اجتماعی نیز دارد. مختصات و ویژگی­های بدن در تعیین موقعیت اجتماعی افراد نقش دارد و در تولید، مصرف و بازتولید اجتماعی دخیل است.

گافمن: از مکاتب جامعه­شناسی که بدن را به عنوان موضوع مباحث خود قرار داده­اند می­توان از مکتب کنش متقابل نمادین و آثار جامعه­شناس کانادایی­تبار، اروینگ گافمن یاد کرد. گافمن بر این نکته تأکید می­کند که بین «خود اجتماعی» و یا هویت اجتماعی با «خود واقعی» فاصله وجود دارد. وی برداشت از «خود» را با رهیافت نمایشی تشریح می­کند. گافمن با رویکرد نمایشی خود، نقش­های اجتماعی و موقعیت­های اجتماعی را تنها نمایش­های می­بیند که در زندگی روزمره اجرا می­شوند. به عقیده او، «خود» افراد به وسیله نقش­هایی که در این موقعیت­ها اجرا می­کنند، شکل می­گیرد و معنا می­یابد. گافمن ضمن استفاده از مفهوم «خود» تا اندازه زیادی به بدن فرد اشاره دارد. از دید او، عاملان بدنی یا جسمی نیز رأی جمع­کن­هایی هستند که با توسل به همه روش­های علامت­دهی اجتماعی، سعی دارند نظر دیگران را به خود جلب کنند. این عاملان بدنی، «معرف­های تجسدیافته منش و منزلت­اند» که می­توانند توسط دیگر کنش­گران مورد تفسیر قرار گیرند گافمن، «خودی» را که باید در کنش­های متقابل زندگی روزمره در نقش­های گوناگون خلق شود، بسیار آسیب­پذیر می­داند؛ بنابراین برای محافظت از «خود» و اجراهای آن در زندگی روزمره مفهوم «مدیریت تأثیرگذاری» را مطرح می­کند. وی در پرداخت این مفهوم چنین ادعا می­کند که افراد در هنگام کنش متقابل می­کوشند جنبه­ای از «خود» را نمایش دهند که مورد پذیرش دیگران باشد؛ اما کنش­گران حتی در حین انجام این عمل می­دانند که تماشاچیان­شان ممکن است در اجرای نقش آن­ها اختلال ایجاد کنند. به همین دلیل، کنش­گران نیاز به نظارت بر تماشاچیان را احساس می­کنند، به ویژه مراقبت از عناصری که ممکن است اخلا­ل­گر باشند. کنش­گران امیدوارند که نمایش­ آن­ها تماشاچیان­شان را وادار سازد تا داوطلبانه به دلخواه آن­ها عمل کنند. گافمن این علاقه اصلی را به عنوان «مدیریت تأثیرگذاری» مطرح نمود. نادیده­ گرفتن صورت از نظر اجتماعی امری بسیار مشکل به نظر می­رسد. صورت نشان­دهنده سن، جنسیت، موقعیت اقتصادی- اجتماعی، سلامتی و حتی شخصیت افراد است. صورت منبع ارتباطات شفاهی و نیز روابط غیر کلامی است. از نظر گافمن، صورت در تعامل چهره به چهره و نیز در عملکردهای اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. صورت اجتماعی یک صورت عمومی است و نیازمند تغییر دائمی نقاب موجود بر آن است. آرایش، وسیله­ای برای بدست آوردن این نقاب است. تنها در شرایط احساسی شدید، تنهایی یا در حضور دوستان است که نقاب (آرایش) صورت کنار می­رود و صورت خصوصی یا همان شخص واقعی ظاهر می­گردد.

بوردیو: بوردیو، هدف مدیریت بدن را اکتساب منزلت، تمایز و پایگاه می­داند. وی در تحلیل خود از بدن به کالایی شدن بدن در جوامع مدرن اشاره می­کند که به صورت سرمایه فیزیکی ظاهر می­گردد. بوردیو تولید این سرمایه فیزیکی را در گرو رشد و گسترش بدن می­داند؛ به گونه­ای که بدن حامل ارزش در زمینه­های اجتماعی گردد. از نظر بوردیو، بدن به عنوان شکل جامعی از سرمایه فیزیکی، در بردارنده منزلت اجتماعی و اشکال نمادین متمایز است. تبدیل سرمایه فیزیکی در واقع به معنای ترجمه و تفسیر حضور بدنی بر حسب اشکال گوناگون سرمایه (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) در میدان کار، فراغت و … می­باشد. بوردیو با در نظر گرفتن بدن به عنوان یه سرمایه فیزیکی، هویت­های افراد را با ارزش­های اجتماعی منطبق با اندازه، شکل و ظاهر بدنی مرتبط می­سازد.

گیدنز: از نظر گیدنز: « خودآرایی و تزئین خویشتن با پویایی شخصیت مرتبط است. در این معنا پوشاک علاوه بر آن که وسیله مهمی برای پنهان­سازی یا آشکار­سازی وجوه مختلف زندگی شخصی است، نوعی وسیله­ خودنمایی نیز محسوب می­شود؛ چرا که لباس آداب و اصول رایج را به هویت شخصی پیوند می­زند».به اعتقاد گیدنز، حالات چهره و دیگر حرکات بدن فراهم آورنده قرائن و نشانه­هایی است که ارتباطات روزمره ما مشروط به آن­هاست. به عبارت دیگر، برای اینکه بتوانیم به طور مساوی با دیگران در تولید و بازتولید روابط اجتماعی شریک شویم، باید قادر باشیم نظارتی مداوم و موفقیت­آمیز بر چهره و بدن خویش اعمال کنیم. هم­چنین از نگاه وی «واقعیت این است که ما بیش از پیش مسئول طراحی بدن خویش می­شویم و هر چه محیط فعالیت­های اجتماعی ما از جامعه سنتی بیشتر فاصله گرفته باشد، فشار این مسئولیت را بیشتر احساس می­کنیم»از نگاه گیدنز، مقوله­ی بدن یکی از مؤلفه­های سبک زندگی افراد است که در اصطلاح وی به پروژه­ی بازتابی تبدیل شده است. بدن به عنوان مستقیم­ترین و در دسترس­ترین قرارگاهی است که می­تواند حامل و نمایشگر سبک­های زندگی و اشکال هویتی باشد.

مصرف محصولات فرهنگی

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که نگاه به مصرف، به عنوان پدیده­ای صرفاً اقتصادی و در رابطه با تولید تغییر کرد و رفتارهای مصرفی همچون امری فرهنگی توجه جامعه­شناسان را به خود جلب کرد. اما توجه ویژه به مصرف به عنوان یک امر فرهنگی در نیمه دوم قرن بیستم و از دهه شصت شروع شد. مصرف، یعنی آنچه مردم در درجۀ نخست آن را می­سازند و سپس مصرف می­کنند. اگر این کار جنبۀ فرهنگی داشته باشد ، مصرف فرهنگی خوانده می­شود. مصرف فرهنگی ما را متوجه این نکته می­کند که چگونه فرهنگ در جریان­های متفاوتی شکل می­گیرد و هم با بحثی به نام صنایع فرهنگی آشنایمان می­کند. مصرف فرهنگی هم بحثی شخصی است و هم اجتماعی. مصرف­گرایی ایده مصرف را بر زندگی فردی، سبک زندگی و شیوه رفتار فرد در زندگی فردی- اجتماعی او بررسی می­کند. «مک کالانچی»  در کتاب فرهنگ مصرف بر مصرف غذا تأکید می­کند و می­گوید، بگویید چرا می­خورید تا بگویم شما چه هستید و چه ایده­هایی دارید. آنچه ما می­خوریم، به ما می­گوید که ما چگونه زیست می­کنیم. بنابراین مصرف، شیوه زندگی خاصی را برای فرد تعریف می­کند. این شیوه هم بر نیازهای فرد پاسخ می­دهد هم به آرزوها و امیال نهفتۀ او و گاهی نوعی تمرین فرهنگ است که می­تواند شکلی از این تمرین را برای خود فرد و افرادِ مرتبط با این شخص به نمایش بگذارد . امروزه مصرف به مسئله مهمی در زندگی روزمره افراد تبدیل شده و نقش مهمی در تجربه زیسته و جهت­گیری کنش­های آنها در عرصه­های گوناگون ایفا می­کند. نکته مهم این است که در دیدگاه بوردیو مصرف و سبک زندگی نمودهایی هستند از طبقه و عنصر انتخاب در نهایت به نتیجه­­ای از پیشینه طبقاتی افراد تقلیل می­یابد. مصرف کالای فرهنگی، یعنی بر مصرف کردن کالا به شکل فرهنگی تأکید می­شود؛ یعنی هم بر کالایی که مصرف­کننده دارد و آن را به مصرف می­رساند و هم بر مصرف­کننده­ای که با اشکال متفاوت فرهنگی از آن کالا استفاده می­کند؛ مثل مخاطبان یک برنامۀ خاص تلویزیونی، فیلم، کتاب یا دیگر فعالیت­های تفریحی که ضمن استفاده از خود برنامه، جهت فرهنگی آن را نیز در نظر دارند. یکی از کسانی که به اهمیت اجتماعی مصرف می­پردازد، مک­کراکن است. او مصرف را پدیده­ای کاملاً فرهنگی می­خواند؛ او می­گوید در کشورها و جوامع غربی پیشرفته، فرهنگ به طور عمیق وابسته به مصرف است. ابزار کار، مصرف است که فرهنگ آن را تولید، بازتولید و دستکاری می­کند. رابرت باکاک در رابطه با این که چرا در جوامع غربی فعالیت­های همبسته با مصرف موضوع جالبی برای مطالعه جامعه­شناسان شد بر این عقیده است که: «در خلال نیمه دوم سده بیستم مصرف کالا و خدمات برای گروه­های بیشتری از جوامع غربی و در بخش­های جنوب شرقی آسیا امکان­پذیر شد. همراه با مصرف، مردم وابسته به آن نیز، به عنوان رشته­ای از اعمال اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی در خدمت مشروعیت بخشیدن به سرمایه­داری در دید میلیون­ها مردم عامی عمومیت یافت، البته نه در قلب و ذهن کسانی چون اعتراض­کنندگان دهه شصت. همراه با این حوادث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی که مصرف را مورد بیشترین توجه بعضی از جامعه­شناسان قرار داد تغییر مهمی نیز در درون نظریه اجتماعی رخ داد که در خدمت جلب توجه به موضوع مصرف بوده است». ژان بودریار، ما در نقطه­ای قرار داریم که «مصرف بر تمام وجوه زندگی ما چنگ انداخته است». نقطه­ای که کلیۀ فعالیت­ها به همان شیوه ترکیبی، منطقاً با یکدیگر ارتباط پیدا می­کنند. مسیر رضایت­مندی [نیز] از پیش ترسیم و ساعت به ساعت برنامه­ریزی شده است و «محیط» [نیز] از هر لحاظ کامل است و کاملاً مناسب و مرتب بوده و جنبه فرهنگی پیدا کرده است.اقتصاد جدید طالب دنیای اجتماعی است که در آن مردم به همان اندازه که براساس ظرفیتشان در تولید ارزیابی می­شوند، برحسب ظرفیتشان در مصرف نیز ارزیابی خواهند شد، و اقتصاد نوین، اخلاق زاهدانه تولید و انباشت را به نفع اخلاق لذت جویانه مصرف نفی می­کند، مصرف اصلی­ترین عنصر دنیای اجتماعی مدیران است و وابسته به عوامل اقتصادی است. مصرف کالاهای فرهنگی، بعُدی از حیات است که عمدتاً بر استفاده از رسانه­ها و وسایل فرهنگی متمرکز می­شود. مصرف و مصرف­گرایی امروزه به حدی اهمیت یافته که به قول بنت دیگر مردم کار نمی­کنند تا زنده بمانند بلکه کار می­کنند تا بتوانند استطاعت خرید محصولات مصرفی را داشته باشند.

ژان بودریار:رویکرد ژان بودریار به مصرف از تأثیر فرهنگ مصرفی بر افکار توده مردم سخن می­گوید. بودریار به نقش اصلی مصرف در جامعۀ کنونی که دگرگونی بنیادینی را حتی در زیست انسانی ایجاد کرده است، می­پردازد. از نظر بودریار، مصرف در عین حال نیازی زیستی است که به شرایط زیستی انسان بستگی دارد. از نظر او انسان نیازهای خاصی دارد و این نیازها هرگز تمام شدنی نیست. و در جامعه امروزی برای اینکه کالایی در چشم مصرف­کننده جذاب جلوه داده شود، ارزش نشانه­ای پیدا می­کند..

وبلن: مصرف فرهنگی از نظر وبلن، نوعی تقلید اجتماعی است. از نظر او طبقۀ پایین اجتماع از طبقۀ بالا تبعیت و تقلید می­کند. کولین کمپل دو تیپ افراد مورد نظر وبلن را شناسایی می­کند. اصرار وبلن بر مفهوم تقلید، به دلیل نشان دادن رقابت و هم­چشمی در مصرف است، تیپی از افراد که خود را موفق می­دانند و موفقیت خود را در مقابل رقبا، از راه بدعت و نوع­آوری به دست آورده­اند، تا از راه تقلید؛ گروه­های اجتماعی دیگری هستند که در تعارض با این مفهوم قرار دارند و تقلید را مناسب خود می­دانند. با توجه به مفهوم مورد نظر وبلن، مصرف در بین مصرف­کنندگان مبتنی بر نوعی ارتباط اجتماعی و تعامل انسانی است که با به رخ کشیدن ثروت برای دست­یابی به قدرت اجتماعی و اقتصادی انجام می­شود. این قدرت، شخصی است؛ اما برای عموم مردم است و به نفع همگان مصرف می­شود؛ یعنی مطابق با ایدۀ عمومی و برای مصرف دیگران به عرضه در می­آید. به طور خلاصه مصرف، الگویی ارتباطی بین مصرف و مصرف­کننده ایجاد می­کند که برای دست­یابی به گسترش ارتباط اجتماعی لازم است.

پیر بوردیو: پیر بوردیو دربارۀ چگونگی و استفاده از الگوهای خاص مصرف فرهنگی که تمایز اجتماعی تولید می­کند، سخن گفته است. او مصرف را نوعی ارتباط می­داند که تنازع بین طبقات و درون طبقات را نشان می­دهد. بوردیو کلیت جامعه را بررسی کرده است و به اهمیت مصرف در بین طبقات اجتماعی مختلف پی برده است. از نظر بوردیو مصرف فرهنگی، مباحثه و مناظره­ای دربارۀ تفاوت­ها و تمایزهاست. بوردیو این تفاوت­ها را در مصرف فرهنگی جست­وجو می­کند. نظریه­های متعدد درباره مصرف در جدول زیر آمده است.

جدول : نظریاتی در مورد مصرف

مقوله­های مصرفمارکسوبرزیملوبلن
معنی مصرفمقوله­ای صرفاً اقتصادی، مصرف تداوم سرمایه­داری است.مصرف به معنای منزلت اجتماعی است.مبادلۀ پول کلان شهرتقلید از طبقه مرفه، نمایش و مصرف متظاهرانه
مصرف­کنندهجایگاهی ندارد و مصرف بر او تحمیل می­شوددانشمندان، روشنفکران، معتبران اجتماعی و فرهنگی خاندان سلطنتیجایگاه مصرف­کننده هم­چون فردی مدرنطبقۀ مرفه مصرف­کننده
موضوع مصرفموضوع مبتنی بر تحلیل شیوۀ تولید سرمایه­داریاصل، تولید کالا است و مصرف­کننده جایگاهی ندارد. اصل، خرج نکردن و مصرف نکردن و قناعت است. 

 

موضوعی برای تمایز، به زخ کشیدن و تظاهر مصرف تجملی

الگو خرید :

آکسفورد، مصرف را نوعی خرید و استفاده از چیزی که با انتخاب کالا همراه است، تعریف می­کند. در این لغت­نامه این واژه ، گاهی به معنی نگه­داری، تعمیر کردن چیزی «دورریختنی» از هر محصول یا خدمات آن تعریف می­شود. مصرف معنی فایده داشتن نیز می­دهد. از این نقطه نظر، مصرف «چیزی» باید مفید باشد تا اهمیت داشته باشد و نزد مصرف­کننده با رضایت همراه باشد. اگر مصرف فقط در مفهوم اقتصادی آن مطرح باشد، رضایت مصرف­کننده را برآورده نمی­کند؛ به همین دلیل مصرف، یعنی مفید بودن، رضایت روانی مصرف­کننده را هم به همراه دارد؛ به عبارتی فرد هنگام خرید و مصرف کالایی از داشتن آن احساس رضایت هم می­کند.مصرف­کننده می­تواند در خرید زیاده روی کند، کالای بخرد یا نخرد  یا آن را دور بریزد یا مدام از آن استفاده کند، تصمیم­گیرنده نهایی اوست. او می­تواند انتخاب کند یا نکند؛ به عبارتی تولید کننده، کالاها را آنقدر خوب باید جلوه دهد تا مصرف­کننده به خرید و مصرف آن در درازمدت رغبت نشان دهد. سازمان­ها بدون آگاهی از چگونگی رفتار مصرف­کننده و درک صحیح از آن، امکان اتخاذ اقدام مناسب جهت تأمین نیازها و خواسته مصرف­کننده را نخواهد داشت .بنگاه­های بازرگانی جهت انتخاب بازارهای هدف نیازمند اطلاعاتی در خصوص الگوهای مصرف رایج در آن بازارها هستند.الگوی خرید در هر جامعه، نقشی تعیین­کننده در تخصیص منابع برای تولید انواع کالاهای تولیدی، شیوه توزیع آنها و همچنین توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد. بنابراین اگر الگوی خرید جامعه­ای، افراد را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کند، بخش اعظم منابع درآمدی جامعه به مصرف اختصاص می­یابد و در نتیجه، از سطح پس­انداز کل و به تبع آن سرمایه­گذاری کاسته می­شود و این امر، جامعه را به کاهش تولید و فقر اجتماعی روبه­رو می­کند. ضعف اقتصادی نیز خود زمینه­ساز فقر فرهنگی و انحطاط اجتماعی است و برعکس، اتخاذ الگوی صحیح و منطقی در مصرف می­تواند آثار مثبت فردی و اجتماعی فراوانی به دنبال داشته باشد. در سطح کلان، هماهنگی و تناسب بین امکانات یک جامعه با نیازها و خواسته­های افراد آن، کسب استقلال اقتصادی و دستیابی به عزت و سرافرازی را ممکن می­سازد و در سطح فردی، اجتناب از مصارف غیر ضروری و تجملی که به معنای متوازن ساختن درآمدها و هزینه­هاست، آرامش روحی و روانی به همراه دارد. از نظر بوردیو، مصرف تنها ارضای نیازهای زیستی نیست، بلکه متضمن نشانه­ها، نمادها، ایده­ها و ارزش­هاست. به تعبیر وی، مصرف در دوران جدید، روندی است که در آن خریدار کالا، از طریق به نمایش گذاشتن کالاهای خریداری شده، فعالانه در تلاش برای خلق و حفظ هویت خویش است.مصرف در معنای کلی شامل همه انواع فعالیت­های غیر کاری و غیرتولیدی است و به فرایندی اشاره دارد که در آن کالاهای مادی و خدمات برای ارضای نیازها به کار گرفته  می­شوند. صحبت کردن از الگو نیز به معنای جستجوی نوعی نظم در پدیده­های پراکنده و منفرد است. بنابراین منظور از الگوهای مصرف این است که آیا بر حسب نوع کالاها و فعالیت­های مورد استفاده افراد، شیوه مصرف آنها و معیارها و موازین انتخاب آن کالاها، تفاوت­های معنادار در میان افراد، شیوه مصرف آنها و معیارها و موازین انتخاب آن کالاها، تفاوت­های معنادار در میان افراد مورد مطالعه دیده می­شود یا نه؟ الگوهای مصرف شامل سه مولفه: رژیم­های غذایی، الگوهای پوشاک و سلیقه هنری. منظور از رژیم­های غذایی، ذائقه­ها و ترجیحات افراد در انتخاب و مصرف انواع غذاها و نوشیدنی­هاست. پاسخ­های افراد به پیروی از مدل بوردیو در کتاب تمایز، به سه مقوله ذائقه ضرورت، بینابینی و تجمل تقسیم نموده­ایم. الگوهای مصرف پوشاک نیز به معنای انواع و مدل­های لباس­های مورد استفاده افراد و نیز معیارهای انتخاب پوشاک است. الگوهای پوشاک نیز به سه مقوله کارکردی، بینابینی و زیباشناسانه تقسیم شده­اند. منظور از سلیقه هنری نیز ارجحیت یا گرایش به اقلام خاصی از محصولات هنری است و دارای سه بعُد سلیقه ادبی، سینمایی و موسیقایی می­باشد. سلیقه­های هنری نیز به سه مقوله عامیانه، میان­مایه و نخبه­گرایانه تقسیم شده­اند.حاصل آن سه الگوی کلی مصرف است که عبارتند از: الگوی کارکردی – ضرورت گرایانه، الگوی ضرورت گریزانه – تمایز جویانه و الگوی تجملی – زیبایی­شناسانه

منابع

فتاحیان،طیبه(1394)،پیش بینی رفتار خرید مصرف کننده بر اساس سبک زندگی با دو رویکرد روانشناسی و جامعه شناسی،پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی، دانشگاه ایلام

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0