كاربردهاي هوش معنوي

كاربرد هوش معنوي در زندگي فرد ميتواند ارتباط شخص را با خود، ديگران و خدا و به خصوص پرورش خودآگاهي فرد تسهيل كند. با تكيه بر اعتقادات فرد، هوش معنوي قادر به تسهيل و ارتقاء آگاهي و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا ميشود. استفاده از هوش معنوي در رهبري سازمان، توجه به تلفيق و كاربرد معنويت در عملكرد سازماني و اثربخشي رهبري رشد فزآينده اي يافته است. زمانيكه افراد، اشتباهات دروني خود را عميقاً درك كنند، آن را تكرار نخواهند كرد و از ترس و آشفتگي در برابر تغيير رها خواهند شد كه اين عميق ترين سطح هوش معنوي است.

ادواردز، سوالي به اين صورت مطرح كرد كه:آيا استفاده از معنويت براي حل مشكلات دلالت بر اين دارد كه مجموع هايي از مشكلات به طور ويژه مي توانند به وسيله معنويت فرد حل شوند ، وهمچنين اثربخشي اين شكل مسأله در مقابل شكل هاي گوناگون غير معنوي مورد پرسش قرار گرفت.در اين راستا امونز و مك  هاوك ، بيان كردند كه از هوش معنوي ميتوان براي حل مشكلات روزانه استفاده كرد، در حالي كه ولمن ، هوش معنوي را اصولاً در جهت حل مسائل وجودي و اخلاقي دانسته است.

ادواردز نيز بين استفاده از هوش معنوي براي حل مشكلات و استفاده از آنها در حل مسائل غير معنوي تمايز قائل مي شود. براي مثال فردي كه در پايان عمر خود به سر مي برد ممكن است ارزشهاي معنوي و اعتقادات وجودي براي روشن كردن احساس معناداري در اين مرحله از زندگي را آزمايش كند. اين فرايند مي تواند جلوهاي از هوش معنوي باشد، اما نكته مهمي كه اين ديدگاه از آن چشم پوشي مي كند آن است كه يك فرد معنوي، همه ابعاد زندگي اش معنوي خواهد بود.

ايده جداسازي موضوعات و مشكلات معنوي از غيرمعنوي، براي به كارگيري استراتژي هاي متفاوت حل مسأله، چالش پذير است. جستجو براي معناداري و ديدن مفهومي بزرگتر از زندگي ميتواند تقريباً هر واقعه و تجربه زندگي را در برگيرد. به طور مشابه، بعضي از توانايي ها و صفات هوش معنوي مثل حكمت، خودآگاهي، استدلال خلّاق، كمال، دلسوزي و پرسش سئوالات”چرايي“، ميتواند با موضوعات و مشكلات بالاتري، جداي از موضوعات معنوي يا وجودي، مرتبط باشند.

مثلا آنها ميتوانند براي مفهوم سازي و تحليل رابطه مشكلات و همچنين براي برنامه ريزي وفرمول بندي سياستهاي سازمان و بيانيه هاي ماموريت سازماني به كارگرفته شوند. هوش منطقي حقايق و اطلاعات و استفاده منطقي و تجزيه و تحليل آنها را در تصميم گيري دنبال ميكند. هوش عاطفي شامل درك و كنترل احساسات و عواطف خود است. هوش معنوي دربردارنده موارد زير در محيط كاري است:

  • يافتن و به كارگيري منابع عميق دروني كه امكان توجه به ديگران و نيز توان تحمل و تطابق با آنها را به ما مي دهد
  • ايجاد احساس هويت فردي روشن و با ثبات در محيطهاي با روابط كاري متغير
  • توانايي درك معناي واقعي رويدادها و حوادث، و قابليت معنادار كردن كار
  • شناسايي و همسوسازي ارزشها با اهداف فردي و سازماني
  • زندگي كردن با ارزشها بدون سازش پذيري از موضع ضعف، كه اين امر منجر به حس انسجام فردي مي شود
  • درك و شناخت؛  علت درست , افكار و رفتار خود و توان اثرگذاري بر آنها.

نتايج توسعه و تمرين هوش معنوي شامل توانايي مواجه با بحرا نها و آشفتگي ها، نگرشي عاري از خودخواهي نسبت به سايرين و ديدگاهي روشن و آرام نسبت به زندگي است.

منبع

رضایی،مهدی(1393)،تاثيرهوش معنوي بركيفيت مراقبت پرستاري بيمارستانها،پایان نامه کارشناسی ارشد،استراتژيک،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0