تئوری سلسله مراتب نيازهای انگیزش

يكي از نظريه‌هاي محتوايي پايه و مبنا در زمينه انگيزش که کاربردی فراتر از رشته مدیریت دارد، نظريه سلسله مراتب نيازها است كه در سال 1943 توسط «آبراهام مازلو» روانشناس مشهور آمريكائي مطرح شد. وي که همانند فروید از لابلای مشاهدات بیماران دارای مشکلات معیشتی فردی به نتایج زیر رسید، معتقد است كه انسان داراي مجموعه‌اي از نيازهاست كه مي‌توان آنها را از قبل پيش‌بيني كرده و در يك چارچوب خاص قرار داد. اين ايده مبتني بر مفروضات زير نسبت به ماهيت انسان است:

  • اصل منسجم بودن وجود انسان: هر انسان يك كل منسجم و نظام يافته است.
  • اصل موقتي بودن ارضاء نياز: ارضاء نيازهاي انسان جنبه موقتي داشته و هرگز يك نياز به صورت دائمي برطرف نمي‌شود.
  • اصل تنوع نيازهاي آگاهانه انسان: نيازهاي آگاهانه انسان متنوع‌تر از نيازهاي نهاني آن است.
  • اصل كاهش شدت نياز ارضا شده: نيازهاي برآورده شده ديگر انگيزاننده نمي‌شوند و هنگامي كه يك نياز برآورده شد نياز بعدي جايگزين آن مي‌شود، بنابراين مردم همواره در حال تلاش جهت برآوردن پاره‌اي از نيازهاي خود هستند.
  • اصل توالي: نيازهاي انساني به ترتيب بر مبناي يك سلسله مراتب نسبتاً قابل پيش‌بيني مطرح مي‌شود و از نيازهاي ابتدايي و سطح پايين تا نيازهاي سطح عالي امتداد مي‌يابند. به اين ترتيب هر سطح از نيازهاي انسان فقط هنگامي فعال مي‌شود كه نياز سطح پائين‌تر از آن ارضا شده باشد.
  • براي ارضاء نيازهاي سطح بالا راه‌هاي بيشتري وجود دارد تا ارضاء نيازهاي سطح پائين.
  • نياز به خوديابي مانند ساير نيازها نيست. مثلاً مدير بازاريابي كه فروش موفقي را به تازگي سپري كرده مجدداً در پي كسب موفقيت‌هاي بعدي است.

مازلو با تكيه بر اين مفروضات، نيازهاي انساني را به پنج دسته کلّی و عمومی تقسيم کرده و معتقد است که این نیازها مشتمل بر فهرستی از رفتارها هستند که فرد در جهت تحقق هر هدف، ترغیب و تحریک به انجام آنها می گردد. این نیازهای پنج گانه عبارتند از:

نيازهاي حياتي يا فيزيولوژيكي: اين نيازها در پائين‌ترين سطح سلسله مراتب نيازها قرار داشته و مواردي چون آب، غذا، سرپناه، هوا، پوشاك، مسكن و غيره را در بر مي‌گيرند. مازلو معتقد است انسان قبل از برآوردن نيازهاي سطح بالا بر اين دسته از نيازها تمركز مي‌نمايد. در يك محيط سازماني، نيازهاي حياتي شامل دستمزد هم مي‌شود زيرا در اجتماعات امروزين براي تأمين آب، غذا، پوشاك و غيره نياز به دريافت حقوق و دستمزد است. اصولاً نيازهاي حياتي آنقدر اهميت دارد كه در اغلب قوانين كشورهاي دنيا اين نيازها كه آموزش و درمان (بهداشت) نيز بدان افزوده شده است به عنوان نيازهاي اساسي تلقي مي‌شوند كه هر دولتي مي‌بايست براي شهروندان خود تأمين نمايد. در جامعة ما به اين موارد اصطلاحاً نيازهاي اساسي اطلاق مي‌شود.

 نيازهاي امنيتي: نياز به سلامت و نبود درد و رنج، تهديد و گزند، يا بيماري در اين حيطه قرار مي‌گيرند. افرادي كه قبل از هر چيز بوسيله اين نياز تحريك مي‌شوند، شغل خود را همانند سپري دفاعي در برابر از دست دادن ارضاء نيازهاي اساسي قلمداد مي‌كنند. مديراني كه تصور مي‌كنند نياز به امنيت بسيار مهم مي‌باشد بر قوانين، امنيت شغلي و مزاياي كاري تأكيد مي‌نمايند. چنين مديراني، نوآوري و ابتكار را ترغيب نكرده، و علاقه‌اي به ريسك‌پذيري كاركنان ندارند.

كاركناني كه توجه زيادي به امنيت دارند، به دنبال تبعيت از قانون بوده و رفتاري بسيار بوروكراتيك از خود بروز مي‌دهند. افجه تأكيد مي‌كند كه منظور از نياز به امنيت، در صحن سازمان، همان امنيت شغلي و بيمه و … است؛ همانطور که لاتهم.نیاز به ایمنی را علاوه بر سایر موارد مطروحه بالا، شامل حساب پس انداز و انواع بیمه های دندان، پزشکی (درمان)، بیکاری، معلولیت و کهولت سن عنوان می کند.

نياز به وابستگي (علاقه): نياز به دوستي، عشق و احساس تعلق، نمونه‌هايي از نيازهاي اجتماعي هستند. نياز به وابستگي بعد از ارضاء نيازهاي ايمني و فيزيولوژيكي، سر برافراشته و به افراد انگيزش توأم با رفتار سازماني خاص القا مي‌نمايد. افرادي كه دنبال برآوردن چنين نيازهايي هستند، محيط كار را به عنوان موقعيتي براي يافتن و برقرار كردن روابط تعاملي و پرحرارت دوستانه با همكاران مي‌دانند. افجه نياز به انواع آزادي‌هاي مشروع و قانوني را نيز جزء نيازهاي اجتماعي معرفی مي‌كند.

مناعت طبع (نياز به احترام): احساس فرد براي موفقيت و مورد احترام بودن، نياز به احترام را برآورده مي‌سازند. در رابطه با اين نياز موارد ديگري چون دسترسي به هدف‌هاي مورد نظر، كفايت، عزت نفس، تشخص و غيره را مطرح مي‌كنند. افرادي كه داراي اين نياز هستند از ديگران توقع دارند كه آنان را همانگونه كه هستند درك نموده و با كفايت و توانمند به حساب بياورند.

نياز به خودشكوفايي: اين نياز، از بحث‌انگيزترين نيازهاي انساني است كه محققان مختلف راجع به آن بحث‌هاي متعدّدي نموده و نظرات گوناگوني را ارائه داده‌اند. اين نياز به آگاهي، استفاده و بهره‌وري كامل شخص از توانايي‌ها و استعدادها باز مي‌گردد و عبارتست از اينكه فرد بتواند تأثير مشخّص و مستقيمي را بر نحوة زندگي خويش داشته باشد.

رضائيان  جريان سلسله مراتب نيازها را چنين شرح مي‌دهد كه وقتي ارضاي نيازهاي اساسي آغاز مي‌شود تغييري كه در انگيزش فرد رخ مي‌دهد بدين گونه است كه به جاي نيازهاي زيستي سطح ديگر نياز اهميت يافته و محرّك رفتار فرد خواهد شد. هنگامي كه نيازهاي اين سطح قدري ارضا شدند بقيه نيازها نيز به همين ترتيب تا پايان سلسله مراتب نيازها اوج گرفته و پس از ارضاء فروكش كرده و نوبت به ديگري مي‌سپارند. نيازهايي كه در اين سطح مطرح هستند در سطح نيازهاي ايمني قرار مي‌گيرند مثل رهايي از وحشت، امنيت شغلي و تأمين جاني.

پس از ارضاي نيازهاي زيستي و ايمني، تأمين نيازهاي اجتماعي يا احساس تعلق يا محبت در ساختار نيازها به صورت غالب پديدار مي‌شود، اما در ساختار نيازها، از آنجا كه آدميان، موجودات اجتماعي هستند نياز به تعلق داشته و مي‌خواهند به وسيله گروه‌هاي گوناگون پذيرفته شوند. هنگامي كه نيازهاي اجتماعي اوج بگيرد، آدمي براي روابط معني‌دار با ديگران سخت خواهد كوشيد.

پس از آغاز ارضاي نياز تعلق، افراد عموماً مي‌خواهند عضويت‌شان در گروه چيزي فراتر از تعلق ظاهري و عضويت رسمي باشد و لذا نياز به احترام در آنها شعله ور می شود. اين احترام قبل از هر چيز نسبت به خود و مسبب قدر و منزلتي است كه توسط ديگران برايش حاصل مي‌شود. بيشتر مردم نيازمند ارزيابي خودند؛ ارزيابي والايي كه مبتني بر واقعيت باشد يعني قدر و منزلت و احترام از جانب ديگران. ارضاي نياز احترام، اعتماد به نفس، حيثيت و احساس قدرت و كنترل را به همراه خواهد آورد. با تأمین این نیاز، آدميان احساس مي‌كنند كه مفيد فایده بوده و مي‌توانند بر محيط خويش اثر بگذارند.

اگر آدميان نتوانند نياز خود به احترام را از طريق رفتار سازنده برآورند در اين حالت (غلبه و شدت نياز به احترام) فرد ممكن است براي ارضاي نياز به جلب توجه و مطرح شدن به رفتار خرابكارانه يا نسنجيده متوسل شود (مفاهیم رفتار واپسگرایانه یا بازگشت، پرخاشگری). كودك ممكن است خشم را با درهم كشيدن چهره بروز دهد. كاركنان ممكن است به كم‌كاري دست زده يا با همكاران يا رئيس خود به مشاجره بپردازند. بدين ترتيب احترام هميشه از طريق رفتار سنجيده يا سازگار به دست نمي‌آيد بلكه گاهي اوقات به وسيله اعمال خرابكارانه و غيرمسوولانه حاصل مي‌گردد. در واقع، بعضي از مشكلات اجتماعي امروز ما ممكن است ريشه در عجز حاصل از عدم ارضاي نياز احترام داشته باشد.

پس از آنكه نياز به احترام به اندازه كافي ارضا شد نياز خودشكوفايي نيرومندتر و غالبتر مي‌گردد. شكوفايي نياز به شكوفا كردن تمامي استعدادهاي پنهان آدمي اشاره دارد؛ حال اين استعدادها هرچه مي‌خواهد باشد: نويسنده بايد بنويسد؛ فرمانده نظامي بايد در صحنه نبرد پيروزي بدست آورد؛ استاد بايد تدريس نمايد؛ همان طور كه فرلو بيان مي‌دارد «آنچه انسان مي‌تواند باشد بايد باشد». بدين ترتيب نياز شكوفايي «ميل به شدن» است: آنچه فرد مي‌تواند بشود. افراد اين نياز را به طرق گوناگون ارضا مي‌كنند. فردي ممكن است اين نياز را به گونه ميل به مادر نمونه بودن بيان كند، ديگري به گونه ميل به اداره يك سازمان، يكي ديگر با ورزشكار معروف شدن، سربازي نيز ممكن است در ميدان رزم جان خود را در معرض پوشش گلوله مسلسل، قرار دهد تا به هدف خودش دست يابد (با علم كامل به اينكه احتمال زنده ماندنش بسيار كم است).

وي اين عمل را براي احساس تعلق يا احترام انجام نمي‌دهد بلكه براي آنچه مهم مي‌داند انجام مي‌دهد. در اين حالت مي‌توان سرباز را خودشكفته دانست يعني نهايت استعداد نهفته خود را در آنچه در آن زمان برايش مهم بوده، به فعليت درآورده است. نياز خودشكوفايي به گونه‌اي كه بيان شد مي‌تواند در طول دوران زندگي تغيير كند: براي مثال همچنان كه قواي جسماني آدمي در طول زمان تغيير مي‌كند، ديدگاه‌هايش گسترده‌تر مي‌شود. ورزشكاري كه به مرحله‌ خودشكوفايي رسيده است، نيز ممكن است براي به حداكثر رساندن استعداد بالقوه خود سرانجام به جستجوي زمينه‌هاي ديگري برخيزد.

مازلو بعدها دو نياز ديگر به نام‌هاي نياز به زيبايي شناختي و نياز به دانستن را مطرح مي‌سازد. نياز به دانستن عبارت است از ميل به ارضاي كنجكاوي بنيادين يعني معرفت و شناخت زندگي، حيات و محيط خود. از طرفي، نياز به زيبايي شناختي عبارت است از ميل بنيادين به نظم، تعادل و ظرايف زندگي. البته مازلو بر اين باور است كه ما بايد در مقابل گرايش ساده‌لوحانه به جداسازي نيازهاي شناختي و نيازهاي كنشي مقاومت كنيم. در واقع، تمايل انسان به دانستن و فهميدن نيز تمايلي كنشي به شمار رفته و در زمرة نيازهاي شخصيتي انگيزاننده قرار مي‌گيرد. دربارة نيازهاي زيبايي شناختي در مقايسه با نيازهاي ديگر، اطلاع كمتري در دست داريم.

برخي از افراد با ديدن زشتي‌ها بيمار مي‌شوند و با قرار گرفتن در محيطي زيبا بهبود مي‌يابند و اشتياق نشان مي‌دهد؛ بطوريكه اشتياق آنها را فقط زيبايي ارضا مي‌كند (طبق برخي شواهد اين حالت از دوران غارنشيني تاكنون ادامه داشته است). بنابراین، تداخل پيچيدة اين نيازها با نيازهاي كنشي و شناختي، تفكيك كردن دقيق آنها از يكديگر را ناممكن مي‌سازد.

بايد توجه داشت كه قصد مازلو از طرح سلسله مراتب نيازها جامعيت بخشيدن به نيازها نبوده؛ بلكه وي به دنبال چارچوب مفيدي بود كه پيش‌بيني رفتارهاي اجتماعي فرد را تسهيل بخشد. برخي از نظريه‌پردازان كوشيده‌اند نظريه مازلو را تعديل كنند تا از نظر رفتاري، منعطف‌تر شود مانند نظريه نيازهاي زيستي آلدرفر و نظريه اكتسابي مك كللند. افجه  در كتاب «مباني فلسفي و تئوري‌هاي رهبري و رفتار سازماني» نظريه مازلو را چنين نقل می کند:

  1. ضرورتاً هر كسي تنها به وسيله آن چيزهايي كه در سازمان هست برانگيخته نمي‌شود. براي مثال شيوة برانگيختن يك كارمند جوان كه درآمد خود را براي خريد خودرو پس‌انداز مي‌كند با نيازهای كارمندي كه با بازنشستگي، پنج سال فاصله دارد، فرق مي‌كند.
  2. در این زنجیره، ميزان رضايتي كه در هر مرحله از نياز بايد حاصل شود تا نياز بعدي تجلّي پیدا کند مشخّص و روشن نيست.
  3. اين تئوري، توانايي تبيين تمامي رفتارها را ندارد. براي مثال، این تئوری چگونه توضيح می دهد كه بسياري از هنرپيشه‌ها هنگام ايفاي نقشي دنبال بيان دردهاي شخصي خود هستند يا ارضاي نياز به هنر؟ همينطور دربارة كاركنان و ارضاي نياز و انگيزش براي كارايي و اثربخشي. فخیمی در كتاب مديريت رفتار سازماني، با مطالعه نظريات صاحبنظران، چنين انتقاداتي را به تئوري سلسله مراتب نيازها وارد دانسته است:

«اگر چه به نظر مي‌رسد كه نظريه مازلو براي مديران توضيح مفيدي از فرايند انگيزه‌ها را ايجاد مي‌كند اما آزمايش‌هاي بعدي محققان آنها را به صورت عملي محقق نساخته است. از ديدگاه منتقدان نظريه مازلو، افراد را نمي‌توان در دستجات و گروه‌هاي وسيعي از نيازهاي سطح بالا، متوسط و پائين قرار داد. از طرفي از نظريه سلسله مراتبي بودن نيازها كاملاً حمايت نشده زيرا جاذبه برآورده شدن يك نياز الزاماً انگيزه‌اي براي فعال شدن سطح بعدي در سلسله مراتب نيازها نيست؟! در ثاني، چگونه معلوم مي‌شود كه نيازهاي سطح بالا از عوامل ژنتيكي، ذاتي و يا محيطي ريشه مي‌گيرند و آيا حركت در سلسله مراتب مازلو بايد منطبق بر مدل وي باشد و اين امكان وجود ندارد كه يك سطح و يا دو سطح نياز را اصطلاحاً دور زد؟»

به عقيدة ادوارد لاولر ايراد اساسي بر نظريه مازلو، عدم توجه وي به تفاوت‌هاي فردي است. او مي‌گويد سلسله مراتب نياز ترجيحي، جنبه عام ندارد زيرا تفاوتهاي فردي ريشه در تجربيات شخص دارد. مثلاً، خودشكوفايي براي يك مدير ممكن است نياز غالب باشد ولي براي مدير ديگري نياز به احترام و احساس امنيت اولويت داشته باشد. هم‌چنين، مطالعات گرت هافستد در مورد تفاوت‌هاي فرهنگي، نقاط ضعف سلسله مراتب مازلو را نمايان ساخته است. گرت هافستد در سال 1973 راجع به فكر و عقيده انگيزش كه مازلو درصدد بيان آن بود، به اين نتيجه رسيد كه تحت هيچ شرايطي، فرايند كلان انگيزش كاركنان يا افراد يكسان نيست. به اعتقاد هافستد، سيستم نيازهاي مازلو منطبق با ارزش‌هاي طبقة متوسط جامعه آمريكايي كه مازلو در آن قرار داشت، است.

مطالعات هال و نوگيم با 49 مدير، توجيه قابل قبولي نيافت كه پس از برآورده شدن نيازهاي سطح پايين، نيازهاي سطح بالا تجلّي يابند. نهايتاً برخي از صاحبنظران روانشناسي از جمله زيگموند فرويد معتقدند چون قسمت اعظم فكر انسان بخش ناخودآگاه است، حركت نيازها كه از ناخودآگاه سرچشمه مي‌گيرند در انسان‌ها كاملاً متفاوت بوده و قابل تقسيم‌بندي و ارائه دستورالعمل واحد نيستند.

منبع

دارچینی، ملیحه(1394)، عوامل انگیزشی تاثیرگذار بر بازاریابان عمر وسرمایه گذاری، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نــــور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0