عوامل كلي موثر بر قابليت اجتماعي
موفقيت در تعاملات اجتماعي توسط عوامل متعدد مرتبط با فرد، پاسخ ديگران و بافت اجتماعي تعيين مي گردد، مهارت هاي اجتماعي، توانايي انجام رفتارهايي است كه در توانمندسازي يك فرد براي كسب قابليت اجتماعي مهم هستند . اين مهارت ها شامل دامنه اي از پاسخ هاي كلامي و غيركلامي هستند كه بر درك و پاسخ افراد ديگر در طي تعاملات اجتماعي تاثير مي گذراند. اين نكته مهم است كه افراد قادر باشند كميت و كيفيت پاسخ هاي غيركلامي مانند برقراري ارتباط با نگاه، حالت بدن ؛ژست، فاصله اجتماعي و استفاده از ايماء و اشاره را مطابق با تقاضاهاي موقعيت هاي اجتماعي مختلف سازش دهند، به طور مشابه كيفيت هاي كلامي مانند تن صدا، بلندي صدا، ميزان ؛نرخ و وضوح گفتار به طور معناداري بر تصوري كه ما از ديگران داريم و واكنش هاي آن ها نسبت به ما تاثير مي گذراند.
اين جنبه هاي مهارت هاي اجتماعي در سطح خرد، تا حد زيادي در تعيين موفقيت تعاملات اجتماعي موثرند.در سطح بزرگ، افراد نياز دارند بتوانند تا مهارت هاي سطح خرد را با راهبردهاي مناسب براي رويارويي با تكاليف اجتماعي خاص يكپارچه سازند. براي مثال موفقيت در شروع مكامله به بسياري از مهارت هاي اجتماعي سطح خرد علاوه بر مهارت هاي پيچيده تر مانند شناسايي لحظات مناسب براي آغاز مكالمه، انتخاب موضوعات مناسب براي مكالمه و نظاير آن نياز دارد. تكاليف اجتماعي زيادي وجود دارند كه افراد بايد قادر به انجام آن ها باشند، مانند تقاضاي كمك خواستن، پيشنهاد كمك دادن، گفتن «نه»، درخواست اطلاعات، تقاضاي پيوستن به گروه، دعوت كردن و مانندآن ، هر يك از اين تكاليف به تاثير متقابل پيچيده پاسخ هاي رفتاري به منظور كسب پيامد موفقيت آميز نياز دارد .
يك فرد بايد قادر باشد تا پاسخ افراد ديگر را در تعامل بازبيني كند و سپس رفتارهايش را مطابق با آن به عنوان انعكاسي از تغييرات مستمر در تقاضاهاي موقعيت تغيير دهد. بنابراين افراد علاوه بر بازبيني رفتارهاي خود، به دامنه اي از مهارت هاي درك اجتماعي به گونه اي كه بتوانند سرنخ هاي اجتماعي و زبان بدني شخص ديگر را تفسير كنند، نياز دارند. نارسايي در مهارت هاي درك اجتماعي و دانش اجتماعي ممكن است به تفسير نادرست سرنخ هاي اجتماعي و پاسخ دهي اجتماعي نامناسب منتج شود.گرشام ، بين نارسايي در اكتساب مهارت هاي اجتماعي و نارسايي در عملكردتمايز قائل شده است. كودك با نارسايي در اكتساب، مهارت اجتماعي خاص را در خزانه رفتاري خود ندارد. نارسايي در عملكرد به موقعيتي اشاره دارد كه فرد مهارت هاي لازم را جهت رفتار كردن به روشي اجتماعي ماهرانه دارا است، ولي در نشان دادن اين مهارت ها در يك يا چند موقعيت اجتماعي شكست مي خورد.
نارسايي در عملكرد ممكن است ناشي از دامنه اي از عوامل هيجاني، نارسايي ها يا تحريفات شناختي يا مشكلات رفتاري متناقض/ مداخله كننده باشد. از ديدگاه هيجاني، اضطراب يا خشم ممكن است استفاده از مهارت هاي اجتماعي مناسب را بازداري كند. عملكرد اجتماعي نامناسب همچنين ممكن است از تحريف شناختي روشي كه اطلاعات اجتماعي تفسير مي شود يا از نارسايي هاي شناختي در پردازش اطلاعات ناشي شود. پژوهش هايي وجود دارند كه ارتباط بين نارسايي در مهارت هاي اجتماعي/ شناختي و تحريفات و رفتارهاي اجتماعي نامناسب يا مشكل ساز را نشان دادند. براي مثال لاكمن و داج ،نشان دادند كه كودكان پرخاشگر گرايش دارند تا از رويدادهاي اجتماعي و رفتارهاي ديگران تفسير نادرست به عمل آورند كه در نتيجه احتمال پاسخدهي آن ها به روش پرخاشگرانه را افزايش مي دهد. به طور مشابه سبك شناختي بدبينانه كودكان افسرده نيز با قابليت اجتماعي پايين تر مرتبط است.
بالاخره از چشم انداز رفتاري، نارسايي در عملكرد اجتماعي ممكن است نتيجه رفتارهاي متناقض موثرتر يا رفتارهايي باشند كه با ابراز اجتماعي مناسب تداخل ايجاد مي كنند. براي مثال نوجوان با اختلال رفتار هنجاري اگر به جاي مهارت هاي حل تعارض، از خشونت جسماني استفاده كند، ممكن است تقويت مثبت تري از گروه همسالان منحرف دريافت كند.در هر صورت نمي توان گفت كه وجود مشكلات شناختي يا رفتاري منجر به نارسايي در اكتساب مهارت هاي اجتماعي مي گردد، هر چند كه اين مشكلات ممكن است به حفظ يا وخيم تر كردن نارسايي در مهارت هاي اكتسابي كمك كند. براي مثال اسپنس، دونوان و برچمن- توساينت ،دريافتند كه كودكان با هراس اجتماعي گرايش دارند دامنه اي از مشكلات شناختي مانند كمتر سنجي توانايي هاي اجتماعي، انتظارات پايين عملكرد، پيش بيني پيامدهاي نامطلوب و مكالمه منفي دروني را نشان دهند. همچنين نتايج نشان داده است كه كودكان با هراس اجتماعي در مقايسه با گروه گواه بر اساس گزارش خود و والدينشان، از لحاظ اجتماعي با مهارت و قابليت كمتري درجه بندي شده اند و مشاهدات رفتاري مستقيم حاكي از آن است كه اين كودكان تعاملات اجتماعي را با فراواني كمتري آغاز مي كنند و در روابط اجتماعي به ميزان كمتري شركت مي كنند.
مشكلات در حل مسئله بين فردي همچنين به پاسخدهي نامناسب يا مشكل ساز در موقعيت هاي اجتماعي منتج مي گردد. اگر كودكان قادر به شناسايي وجود موقعيت اجتماعي چالش زا، توليد دامنه اي از راه هاي ممكن جايگزين براي رويارويي با موقعيت و پيش بيني و ارزيابي پيامدهاي احتمالي اين راه ها نباشند، در نتيجه با احتمال كمتري در يك پاسخ اجتماعي مناسب مشاركت مي كنند. بي ترديد نارسايي در حل مسئله بين فردي با شكل هاي متعدد اختلال هاي گوناگوني شامل اختلال رفتار هنجاري و افسردگي مرتبط هستند.
تمايز بين مشكلات در اكتساب و عملكرد، بي ترديد در مفهوم سازي و توالي درمان مهم است. در هر صورت تمايز دو نوع نارسايي پيشنهاد نمي كند كه يكي از آن ها نسبت به ديگري مشكلات كمتري در مهارت هاي اجتماعي به حساب مي آيد. اين نكته درست است كه يك كودك با نارسايي در عملكرد ممكن است به اندازه كودك با نارسايي در اكتساب، به آموزش مهارت هاي اجتماعي نياز نداشته باشد؛ با اين حال كودك با نارسايي در عملكرد علاوه بر درمان رواني/ آموزشي به درمان با هدف كاهش عوامل نگهدارنده نارسايي عملكرد مانند : بازسازي شناختي، مديريت وابستگي، كنترل تكانه، با توجه به سودمندي مهارت هاي اجتماعي و تمرين اين مهارت ها در موقعيت مسئله، نياز خواهد داشت.
از ديگر عوامل موثر بر قابليت اجتماعي كودكان، تاثيرات والدين در اكتساب و عملكرد مهارت هاي اجتماعي است. براي مثال محققان دريافتند كه دلبستگي والديني و فعاليت هاي فرزندپروري با روابط همسالان 12 تا 18 ساله، هم به طور مستقيم و هم از طريق نقش واسطه اي مهارت هاي اجتماعي مرتبط بودند. در واقع روابط بين دلبستگي والدين و كنش وري اجتماعي كودكان، توجه برخي تحقيقات را به خود جلب كرده است. براي مثال كودكان چهار ساله دلبسته ايمن نسبت به كودكان دلبسته ناايمن، مشاركت اجتماعي بيشتري داشته اند. همچنين بر اساس نتايج تحقيق بوس، روز- كرانور و رابين ، كودكان چهار ساله با سبك دلبستگي ناايمن، پرخاشگرتر بوده و در مقايسه با كودكان دلبسته ايمن، سطوح بالاتري از هيجان هاي منفي را در تعاملات اجتماعي نشان داده اند. به طور مشابه كودكان دلبسته ناايمن، كمتر مورد علاقه همسالان و معلمان بودند، با همسالان پرخاشگرتر رفتار مي كردند و مشكلات رفتاري بيشتري داشتند . در طي دوره نوجواني نيز نتايج تحقيقات نشان داده است كه دلبستگي ايمن پيش بيني كننده افزايش در بزهكاري در طي همان دوره زماني است .
همچنين نتايج تحقيق انگلس و همكاران ، نشان داده است كه دلبستگي والديني در سنين 15 تا 18 سالگي با مهارت هاي اجتماعي، همبستگي متوسط دارد . قابليت اجتماعي متاثر از عوامل بسياري است كه همه آن ها بايد در سنجش و اصلاح نارسايي ها در اين حوزه در نظر گرفته شوند، بي ترديد با توجه به تاثير متقابل پيچيده عوامل تعيين كننده قابليت اجتماعي، تمامي رويكردهاي مداخله اي تقريباً پيچيده هستند. آموزش مهارت هاي اجتماعي سنتي، به طور خاص بر تدريس جنبه هاي رفتاري پاسخدهي اجتماعي تمركز مي كنند و به طور كلي فقط يك عنصر برنامه هاي افزايش قابليت اجتماعي را شكل مي دهند. بنابراين روش سنتي معمولاً همراه با آموزش مهارت هاي حل مسئله بين فردي، بازسازي شناختي، آموزش درك اجتماعي و ديدگاه اجتماعي، آموزش مهارت هاي خودنظم بخشي، اصلاح وابستگي هاي محيطي و روش هاي نظم دهي هيجان ها مانند آموزش تنش زدايي استفاده مي شوند . مداخلاتي مانند مديريت وابستگي، آموزش مهارت هاي فرزندپروري و روش هاي خودنظم بخشي رفتاري نيز توسط بسياري از محققان به عنوان بهترين فعاليت هاي روانشناختي علاوه بر تلاش هاي سنتي در جهت افزايش قابليت اجتماعي شناسايي شده اند.
منبع
مرادی کچلکی،سیما(1393)، بازي درماني در افزایش مهارتهای شناختي، اجتماعي و حركتي دانشآموزان كم توان ذهني آموزش پذير،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید