ﻣﺮاﺣﻞ دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ
كودكان از همان روزهای اول زندگی به دیگران واكنش نشان میدهند. در سن یك ماهگی كودكان به صداها واكنش نشان میدهند و به چهره افراد توجه میكنند. بین دو تا سه ماهگی «لبخند اجتماعی» میزنند. این رفتار غالباً اولین علامت آشكار واكنش اجتماعی است كه والدین به آن توجه میكنند. تا كمی بعد از چهارماهگی كودكان به همه واكنش نشان میدهند و معمولاً بین غریبهها و آشنا تمایزی قایل نیستند.
در شش ماه دوم زندگی، در كودكان كم كم نشانههایی از دلبستگی به افراد خاص در اطرافشان دیده میشود. شخصی كه معمولاً كودك به آن دلبسته میشود ، تكیهگاه دلبستگی نامیده میشود. اولین تكیهگاه كودك معمولاً مادر است. یك یا دو ماه پس از آن كه اولین علایم دلبستگی ظاهر شد غالب كودكان به تكیهگاههای متعددی دلبستگی نشان میدهند معمولاً به پدر، برادران و خواهران و یا مادربزرگ یا پدربزرگ .
اساسا آنچه كه بالبی میگوید این است كه تكلیف اصلی در سه سال اول زندگی برای نوباوه شكلگیری یك دلبستگی به حداقل یك شخص دیگر است. فرایند ایجاد این دلبستگی از یك دوره چهار مرحلهای میگذرد كه نوباوه بیشتر بر روی یك نگاره یا یك شخص در محیط ، معمولاً مادر یا جانشین مادر، تمركز میكند. اگر این فرایند صورت نگیرد؛ یعنی قبل از این كه این فرایند دلبستگی شكل بگیرد، كودك از مادر یا از مراقبش جدا شود، شخص ممكن است مشكلات شخصیتی فاحشی را در ارتباط با دیگران برای اتكای زندگیش تجربه كند؛ لذا چگونگی دلبسته شدن یك شخص به مادرش بر چگونگی دلبسته شدن او به دیگر افراد در طول عمرش تاثیر میگذارد .
یك كودك چهارمرحله ازگسترش دلبستگی راپشت سرخواهد گذاشت كه به اینگونه است:
مرحله اول- از تولد تا هفته هشتم یا دوازدهم (تا سه ماهگی): «واكنش نامتمایز نسبت به انسانها» در طول این دوره نوباوه از نظامهای رفتاری ذاتی و داخلی خود جهت تامین عناصر سازنده برای گسترش دلبستگی بعدی استفاده میكند.اینها شامل واكنشهای موقع تولد نظیر گریه كردن، مكیدن و جهتگیری است. چند هفته بعد واكنشهایی مانند خندیدن و غان غون كردن و چند ماه بعد واكنشهایی نظیر خزیدن و راه رفتن میباشد.
در دیدگاه بالبی، لبخند باعث پیشبرد دلبستگی میشود؛ زیرا كه موجب تداوم در زندگی پرستار كودك به او میگردد و هنگامی كه كودك میخندد مراقب وی از بودن با كودك لذت میبرد، او هم در مقابل به كودك لبخند میزند، با او گفتگو میكند و او را ناز و نوازش میكند و شاید هم وی را از زمین بردارد و در آغوش بگیرد. لبخند، خود یك آزاد كننده و آشكار كننده زیست- شناختی است كه باعث پیشبرد عشق و پرستاری میشود؛ یعنی رفتاری كه شانس كودك را برای تندرستی و بقاء میافزاید .
در مرحله اول اگرچه نوزاد به محركها به صورت واكنش عمل میكند؛ اما در كل از تشخیص یك شخص از دیگری ناتوان است. درباره نور و صورت از هر شخص، او ممكن است خودش را به سمت او برگرداند، در ظاهر او را دنبال كرده به او میرسد و به او میچسبد یا میخندد و به او غان و غون میكند چنین رفتاری یك كیفیت تعاملی دارد؛ یعنی این واكنشها معمولاً تضمین میكند كه شخص در دسترس خواهد ماند و بیشتر با او تعامل خواهد كرد و نوزاد هم با اطمینان بیشتر به سمت او گرایش خواهد داشت.
به طور خلاصه میتوان گفت كه مرحله اول فرایند شكلگیری دلبستگی شامل بازتابها و واكنشهای غیر انتخابی بوده و كودكان به روشهای كاملاً مشابه نسبت به بیشتر مردم واكنش نشان داده و در پیگیری منابع تحریكی بازتابهای خود میباشند؛ چرا كه این بازتابها ماهیت انطباقی داشته و موجب نزدیكی وی به پرستار خود شده و رشد دلبستگی را در بردارد.
مرحله دوم- از سه تا شش ماهگی، تمركز بر افراد آشنا: در این مرحله جهت گزینی و علامتها به سوی یك یا بیشتر از یك نگاره تمركز یافته هدایت میشود. در طول این دوره رفتار نوزاد هنوز با دیگر اشخاص به صورت دوستانه است؛ اما به تدریج و بیشتر و بیشتر به سوی مادر یا جانشین مادرش واكنش نشان میدهد. از سوی دیگر بسیاری از بازتابها از جمله بازتابهای مورو، گرفتن و جستجوی منبع ناپدید میشود. در این مرحله آنچه برای بولبی مهم است انتخابیتر شدن واكنشهای اجتماعی كودك است . به نظر میرسد كودكان، نیرومندترین دلبستگی را به شخصی پیدا میكنند كه برای واكنش به نشانههای آنان گوش به زنگ بوده است و یا روابط خشنود كننده دوسویه را با آنان داشته است.
مرحله سوم- شش ماهگی تا دوسالگی و گاهی تا سه سالگی؛ تقربجویی فعال:
در این مرحله كودك به منبع دلبستگی توجه عمیق و ویژهای میكند و آمد و شد او را تحت نظر قرار میدهد؛ به طوری كه غیبت این منبع آنان را منقلب میكند. همچنین در این مرحله كودك به یك سری تواناییها از جمله خزیدن دست مییابد تا این كه بتواند در مواقع لزوم خود را یا به مادر یا مراقب خویش برساند.
كودك وقتی كه مادرش اتاق را ترك میكند، او را دنبال میكند، مادرش را هنگام بازگشت استقبال كرده و از او به عنوان پایگاه ایمنی جهت اكتشاف مكانها یا اشخاص غریبه استفاده میكند كه به این پدیده «سیستم تصحیح شونده وسیله هدف» اطلاق میگردد یعنی كودكان حضور و غیاب والد را كنترل میكنند و اگر والد شروع به ترك یا رفتن نماید آنان بیدرنگ شروع به تعقیب وی مینمایند و حركات خود را تصحیح و تنظیم مینمایند تا اینكه به تقرب دوباره دست یابند. زمانی كه دوباره نزدیك والد خود شوند به طور تیپیك بازوهای خود را بلند كرده و ژستی به خود میگیرند و چون آنان را در بربگیرند دوباره آرام میشوند.
در جریان این مرحله، دلبستگی به صورت فزایندهای شدید و انحصاری میشود اضطراب جدایی نیز در این مرحله ظاهر میگردد؛ یعنی در این مرحله كودك به دلیل رفتن مادر یا مراقب شروع به گریه میكند. او در كل شروع به ادراك مادر به عنوان یك شیء مستقلی كه میرود و میآید، میكند.
مرحله چهارم- سه سالگی تا پایان كودكی «رفتار شراكتی»: در طول این مرحله، كودك به تدریج قادر میشود تا به طور شناختی برخی علل و تاثیر توالی رفتاری را در ارتباط با مادرش استنباط بكند. به تدریج بینش وی به چگونگی این كه مادرش ممكن است چه احساسی داشته باشد یا چرا در موقعیت مخصوصی این گونه رفتار كرد گسترش پیدا میكند. این مرحله به اعتقاد بولبی آغاز یك مرحله مشاركتی صمیمی است.
درست است كه فرایند آغاز دلبستگی و شكلگیری آن دارای چهار مرحله است ولی باید قبول كنیم كه فرایند دلبستگی صرفاً به این چند مرحله محدود نمیشود و تاثیراتش را در مراحل بعدی زندگی خود و در بسیاری از ابعاد زندگی وی خواهد گذاشت. برای مثال درست است كه نوجوانان سلطه والدین را میگسلند؛ اما دلبستگیها با جانشینان و تجسمهای والدی تشكیل میدهند. یا افراد میانسال میاندیشند كه مستقل هستند؛ اما در زمانهای بحرانی در جستجوی تقرب عزیزان و محبوبان خود برمیآیند و افراد مسن در مییابند كه آنان به گونهای فزاینده به نسل جوانتر تكیه كنند. نیز بسیاری از مثالهای دیگر از جمله هیجانها، شخصیت، رویارویی با استرس و فشارهای زندگی، اضطراب و روابط اجتماعی، زناشویی و مهارتهای زندگی نیز متاثر از سبكهای دلبستگی هستند.
منبع
مهدی زاده میاندهی،فاطمه(1394)، رابطه سبک های دلبستگی ،مکانیسم های دفاعی و سلامت روانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید