چند دیدگاه نظری در مورد نوجوانی

نظریه های سالیوان و اریکسون ، را می توان جزء نظریه های روانی- اجتماعی قرار داد. هر دو نظریه پرداز بر اهمیت محیط اجتماعی در رشد تأکید دارند. سالیوان، بر اهمیتت روابط متقابل در رشد شخصیت تأکید می ورزد و اریکسون نوجوانی را به صورت دوره ای مهم برای دستیابی به یک هویت پایدار می بیند. طبق نظریه اریکسون، نوجوانان در این مورد که چه کسی هستند، اطمینان زیادی ندارند، بنابراین مضطربانه تمایل به همانندسازی با افراد و گروه ها پیدا می کنند. نوجوانان نیاز دارند تا با دیگران رابطه عاطفی و صمیمانه برقرار کنند.

برای برقراری این رابطه موفقیت آمیز، جوان باید تعارض مرحله نوجوانی را به گونه ای موفق رفع کرده و به کسب هویت دست یابد، احساس انزوا، که ترس از نزدیکی با دیگران به وجود می آید، نوجوان را وامی دارد تا از دیگران کناره گیری کند. آلبرت بندورا ، بعنوان یک رفتارگرای شناختی مدعی است که رفتار اجتماعی انسان تحت تأثیر اصول یادگیری است که در طول زندگی تغییر نمی یابد. او با مطرح کردن نظریه یادگیری اجتماعی، اهمیت زیادی برای نقش الگوهای اجتماعی در فرایند اجتماعی شدن قائل شد. به نظر او، والدین، همسالان، معلمان، مربیان و هنرپیشه های تلویزیونی، مهمترین الگویی هستند که بر نوجوانان تأثیر می گذارند.

بندورا، این نوع یادگیری را که در آن ما از طریق مشاهده اعمال دیگران و پیامدهای آن مطلب می آموزیم- یادگیری مشاهده ای یا الگوپذیری یا تقلید نامیده است.یادگیری مشاهده ای، فرایندی است که در نتیجه آن، یک مشاهده گر ؛یک کودک، یک نوجوان یا حتی یک بزرگسال یک الگو را ؛ شخص دیگری که رفتارهای خاصی را انجام می دهد, مشاهده می کند و می آموزد تا اعمالی را که مشاهده کرده است، انجام دهد. به تدریج که کودکان، بزرگ می شوند، والدین، مربیان، اقوام و دیگر اشخاصی که برای آن ها مهم هستند، نقش الگو را بازی می کنند. پژوهش ها نشان داده است الگوها در آموزش پرخاشگری به کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان نقش مهمی را ایفا می کنند.

فرایند الگوپذیری، پیوسته صورت می گیرد. رفتار انسان همیشه متأثر از یادگیری اجتماعی گذشته و شرایط محیط کنونی وی است. برای نوجوانان تجربیات گذشته شامل شیوه های رفتار والدین، تجربیات آموزشگاهی در کودکی و همسالان می باشد. شرایط کنونی، مشتمل است بر تعامل بین والدین و نوجوان، تعامل با همسالان و تجربیات آموزشگاهی جاری. زمانی که تحول مهمی در انتظارات نقش اجتماعی پدید می آید، پیش بینی می شود رفتارها هم تغییر کند. در نوجوانی نقش تحولات بین نوجوانان و والدین، نوجوانان و همسالان و نوجوانان و موسسه های آموزشی مشاهده می‌شود.

آلبرت بندورا ، بیان داشت که فعالیت‌های روانی انسان ناشی از ارتباط مستمر، مداوم و متقابل بین عوامل محیطی، واکنش‌های رفتاری و خصوصیات شناختی است.در نظریه بندورا، یادگیری از طریق مشاهده، تقلید و الگوبرداری صورت می‌گیرد. به نظر او الگوهای مورد مشاهده و تقلید براساس اطلاعاتی که به ما می‌دهد، بر ما تأثیر می‌گذارد.

تقویت‌های بیرونی معمولاً دو عمل انجام می‌دهند :نخست به فرد اطلاعات می‌دهد و دیگر این که او را به سوی یک هدف با ارزش می‌کشانند. علاوه بر این بندورا از تقویت غیرمستقیم صحبت می‌کند که عبارت است از : مشاهده تقویت دیگران و در نتیجه تقویت خود. او معتقد است که نوجوانان الگوهای مطلوب و نامطلوب بیشماری را فرامی‌گیرند. در عین حال بندورا با توصیف مفهوم جبرگرایی تقابلی، معتقد است رشد فرد یعنی یادگیری شناختی اجتماعی او که ناشی از تعامل میان شخص، رفتار و محیط است. نظریه یادگیری اجتماعی، رشد اجتماعی را از یک سو به محیط فیزیکی، خانواده و گروه همسالان و سایر تأثیرات اجتماعی مربوط می‌داند.

نظریه دیگری که می توان مطرح نمود. نظریه شناختی- رشدی پیاژه می باشد. ژان پیاژه، بر رشد شناختی : تفکر و استدلال تأکید دارد. نظریه پردازان شناختی معتقد هستند که ؛تغییرات مهمی در هنگام نوجوانی، در ماهیت تفکر روی می دهد و جنبه های بسیاری از شخصیت، نظیر هویت و باورهای اخلاقی، نیز تحت تأثیر فرایندهای شناختی قرار می گیرد. پیاژه تعامل بین فرد و محیط فیزیکی را در رشد تفکر فرد حائز اهمیت می داند. طبق نظریه پیاژه همان طور که افراد بالغ می شوند، تفکر پیچیده تر می شود. او معتقد است در حدود سن 11 سالگی تفکر کودکان از سطح عملیاتی وارد سطح انتزاعی یا صوری می شود. تفکر انتزاعی نه فقط از این نظر مهم است که به نوجوان انعطاف پذیری و مهارت ذهنی بیشتری می دهد بلکه از این نظر نیز حائز اهمیت است که به رشد عاطفی و اجتماعی نوجوان، رشد هویت، روابط با والدین، بزرگترها و همسالان، باورهای مذهبی، اخلاقی و سیاسی و رفتار جنسی تأثیر می گذارد.

نظریات نقش

از نظر پارسونز، اجتماعی شدن شامل شیوه‌ها و روش‌هایی است که هنجارها و ارزش‌های یک نظام به کنشگران منتقل می‌شودومهارتهای لازم برای ایفای نقش اجتماعی از نظر پارسونز، عبارتست ازمجموعه انتظارات رفتاری مبتنی بر هنجار که توسط محیط اجتماعی به فردی که دارای یک موقعیت معین است القا می‌شود.

به این ترتیب فرد خواهد دانست که با ارجاع به ارزشهای خاص منسوب به نقش چه فعالیت‌هایی مورد انتظار و توجه است. از بحث ارزشها می توان به اهمیت اجتماعی شدن در نظر بسیاری از کارکردگرایان پی برد. مرجع اجتماعی شدن، القای ارزش‌ها و مهارت‌ها است به نحوی که به هرکسی که نقشی را ایفا می‌کند نسبت به چگونگی رفتار و انتظاری که از دیگران دارد،آگاهی کافی داشته باشد ، در ارتباط با نقش از نظر پارسونز ، دو نکته اساسی وجود دارد :

  • فرد بداند که دیگران از او انتظار چه رفتاری را دارند و بداند که چگونه باید رفتار کند.
  • فرد از دیگران انتظار چه نوع رفتاری را دارد

پارسونز،کانون مرکزی در فرایند اجتماعی شدن را درونی کردن فرهنگ جامعه در فرد می داند.

نظریه چارلز هورتن کولی

نظریات کولی ، درباره دو مفهوم اساسی گروه‌های نخستین و خودآیینه‌سازان به مبحث اجتماعی کردن ارتباط پیدا می‌کند. اکنون این دو مفهوم شرح داده می شود :

  • گروه‌های نخستین : نظیر خانواده و گروه های همبازی که روابط صمیمانه، چهره‌ به چهره و نزدیک و احساسی در آنها جاری است. این گروه‌ها در تشکیل ماهیت اجتماعی و آرمان‌های افراد نقش بنیادی دارند. در همین گروه‌های نخستین است که ماهیت انسانی پدید می‌آید. شخص می‌تواند این ماهیت را جز از طریق همیاری با دیگران به دست آورد و انزوا آن را به تباهی می کشد.
  • خود آیینه سازان : کولی، خود را محصول کنش متقابل اجتماعی ما با دیگران دانسته و آن را خود آئینه‌ای می‌نامد. از نظر او جریان تکامل خودآگاهی که انسان از آن طریق نسبت به خود شناخت کسب می‌کند سه مرحله یا عنصر دارد :
  1. ظاهر ما برای دیگران چگونه نمایان می‌شود؟
  2. دیگران، حضور و ظاهر خود را چگونه مورد ارزیابی و یا قضاوت قرار می‌دهند؟
  3. احساس ما از خودمان چگونه است؟

از نظر کولی، خودآئینه‌ای همچنین برای تمایز بین خویشتن‌شناسی و مفهوم خود به کار می‌رود :خویشتن‌شناسی : تصویر ذهنی است که ما از خود داریم این تصویر موقتی بوده و از یک زمینه فرهنگی به زمینه دیگر تغییر می‌کند و در واقع انعکاسی از پاسخ‌های دیگران نسبت به خود اسـت. از نظر وی طبیعت انسانی و اجتماعی تنها بر اثر ارتباط و تماس مستمر با دیگران بوجود می‌آید.

نظریه ایرونیگ گافمن

وی تأکید بسیاری بر نقشی که انسان‌ها در زندگی روزمره خود ایفا می‌کنند داشته است و فرایند کشف نقش را تدریجی دانسته و معتقد است که انسان‌ها نقش را مرحله به مرحله کشف می‌نمایند .گافمن، معتقد است که تنها از طریق تأثیر ایده‌ها و نظراتی که انسان‌های دیگر از ما دارند می‌توان به پیش‌بینی یا کنترل آن چه برای ما اتفاق می‌افتد کمک کرد. این جریان را گافمن مدیریت اثر می‌نامد.ما اغلب به معرفی خود و آشکار ساختن خویش به شیوه‌های زیر متوسل می‌شویم :

  1. دارا بودن ویژگی‌های اجتماعی مثل گرمی و صمیمیت
  2. دارا بودن برخی توانایی‌های اجتماعی مثل کمال یا داشتن سلوک آداب و رفتار
  3. برانگیخته شدن، سخت کار کردن و مشتاق و علاقمند بودن
  4. باهوش بودن و یا داشتن برخی توانایی‌های دیگر ؛ ورزشی یا موسیقی و هنری
  5. مشهور شدن یا منزلت بالایی داشتن
  6. اخلاقی بودن ؛ درستکار، وفاداری، بخشنده و …

این روش‌هایی هستند که ما از آن طریق خود را به دیگران معرفی می‌نماییم.منوچهر محسنی، در مقدمات جامعه‌شناسی اجتماعی شدن را به دو بخش اجتماعی شدن اولیه و ثانویه تقسیم می‌کند. وی اجتماعی شدن اولیه را خاص دوران کودکی و اجتماعی شدن ثانویه را مربوط به دوران نوجوانی یا سایر مراحل تا سالخوردگی می‌داند. ضمناً در مواقعی که ضرورت تطابق فرد با شرایط تازه مطرح می‌شود اهمیت بیشتر آن احساس می‌گردد.

منبع

صادقی،سماء(1387)،كيفيت زندگي دختران ساكن در مركز قرنطينه بهزيستي،پایان نامه کارشناسی ارشد،مددکاری اجتماعی،دانشکده علوم اجتماعی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0