چالش‌هاي موجود در فرايند اجراي استراتژي‌ها

مديران، برنامه‌ريزان و استراتژيست‌هاي سازمان‌ها عملاً در فرايند اجراي استراتژي‌ها با چالش‌هاي زير مواجه‌اند.

  1. مديران براي برنامه‌ريزي تعليم ديده‌اند، نه براي اجرا

مسئله اساسي اين است كه مديران در خصوص تدوين استراتژي بيشتر مي‌دانند تا در مورد اجراي آن. به‌عنوان مثال، در اغلب كلاس‌هاي MBA دانشجويان سر و كار زيادي با تدوين استراتتژي و برنامه‌ريزي دارند. دوره‌هاي اصلي معمولاً عبارتند از استراتژي رقابتي، استراتژي بازاريابي،‌ استراتژي مالي و نظير آنها. چه تعدادي از دروس اصلي منحصراً مرتبط با اجرا و پياده‌سازي است؟ معمولاً هيچ‌كدام. مسلماً به اجرا اشاره مي‌شود اما به به صورت اختصاصي، با جزئيات و هدفمند. تأكيد به‌طور مشخص بر مفهوم و برنامه‌ريزي اوليه متمركز است و نه انجام آن. البته يك استدلال مي‌تواند اين باشد كه اجرا را نمي‌توان آموزش داد زيرا پياده‌سازي در عمل و تجربه به‌دست مي‌آيد. با اين وجود، مديران مي‌توانند مراحل كليدي، اقدامات و متغيرهايي را ياد بگيرند كه به اجراي موفقيت‌آميز رهنمون مي‌شوند.آنها مي‌توانند از يك مدل پياده‌سازي، استفاده كنند. كه فرايند، گام‌ها و تصميمات مرتبط را مطرح كرده و رويكردي منطقي به عملياتي كردن استراتژي ارائه مي‌كنند. چنين مدلي مي‌تواند اقدامات پياده‌سازي آتي را به آنها گوشزد كرده و آنها را هدايت كند.

  1. واگذاري اجرا به “زيردستان”

مسئله ديگر اينكه برخي مديران ارشد عقيده دارند اجراي استراتژي، مربوط به زيردستان بوده و بهتر است به كاركنان سطوح پايين‌تر تفويض شود. برنامه‌ريزان كه افرادي باهوش‌ترند، برنامه‌ها را تهيه مي‌كنند و زيردستاني كه به اندازه آنها باهوش نيستند، فقط بايد متابعت كرده و كار را انجام دهند. اين نگرش باعث مي‌شود گروه مديران، كارهاي چالش‌انگيز و ابتكاري (برنامه‌ريزي) انجام دهند و در اجرا توپ را به زمين كارمندان سطح پايين‌تر بيندازند.واقعيت اين است كه تمام سطوح مديريت بايد خود را صاحب پياده‌سازي بدانند. در اجراي اثربخش، از مديران ارشد اجرايي تا پايين، همگان بايد متعهد بوده و خود را صاحب فرايند و اقدامات بدانند.

  1. برنامه‌ريزي و اجرا، وابستگي متقابل دارند

تدوين استراتژي و پياده‌سازي، بخش‌هايي قابل تفكيك از مديريت استراتژيك بوده و از هم جدا هستند. هر كدام مي‌تواند هم به‌طور مفهومي و هم عملي، به‌صورت متمايز مورد بحث قرار گيرد. منطقاً، پياده‌سازي به دنبال تدوين است. عملياتي كردن استراتژي متضمن وجود استراتژي است، اما تدوين و پياده‌سازي نيز به عنوان قسمتي از فرايند كلي برنامه‌ريزي، اجرا، مطابقت، وابستگي متقابل دارند. در عوض، اجراي استراتژي در طول زمان، تغييراتي روي استراتژي و برنامه‌ريزي اعمال مي‌كند. در ارتباط بين برنامه‌ريزي و عمل، دو نكته مهم وجود دارد:

  • نتايج استراتژيك، وقتي بيشترين موفقيت را خواهند داشت كه به‌وسيله كساني كه هم مسئوليت پياده‌سازي را داشته و هم در قسمت برنامه‌ريزي يا تدوين فرايندها دخيل هستند، اجرا شود. تعامل بيشتر بين “مجري” و “برنامه‌ريز” يا اشتراك اين دو فرايند يا وظيفه، منجر به افزايش احتمال موفقيت در اجرا مي‌شود.
  • موفقيت استراتژي، نگاه همزمان برنامه‌ريزي و اجرا را طلب مي‌كند. مديران بايد زماني كه به تدوين برنامه مي‌پردازند، به اجرا نيز فكر كنند. اجرا يا پياده‌سازي چيزي نيست كه بايد بعداً نگران آن باشند. مسائل يا مشكلات اجرايي بايد از ابتدا پيش‌بيني شده و همزمان با برنامه‌ريزي و اجرا، مورد بررسي قرار گيرد. تدوين و اجرا، قسمت‌هايي از رويكرد مديريت استراتژيك جامع هستند. اين دوگانگي يا نگاه همزمان، گرچه مهم است، اما بسادگي دست يافتني نيست و چالشي براي پياده‌سازي مؤثر محسوب مي‌شود.
  1. اجرايي كردن يك استراتژي نسبت به تدوين آن، فرايندي است كه زمان بيشتري نياز دارد

هرچه اين چارچوب زماني براي اجرا طولاني‌تر باشد، كار مديران در تمركز و كنترل بر فرايندهاي اجرا دشوارتر خواهد بود زيرا ممكن است بسياري از امور و وقايع پيش‌بيني نشده به وقوع پيوسته و مديران را به چالش بكشاند. به‌عنوان مثال، نرخ بهره ممكن است نوسان كند؛ رقبا ممكن است به شكلي كه پيش‌بيني شده بود، رفتار نكنند؛ مشتريان نياز به تغييرات داشته باشند؛ افراد كليدي شركت را ترك كنند وغيره. پيامدهاي تغييرات در استراتژي و روش‌هاي اجراي آن، همواره بسادگي قابل پيش‌بيني و تعيين نيستند زيرا رخدادهايي كنترل نشده و مزاحم وجود دارد. چارچوب‌هاي زماني بلندمدت، مديراني را كه درگير اجرايي كردن برنامه‌ها هستند، تحت فشار قرار مي‌دهد. نيازهاي بلندمدت بايد به اهداف كوتاه‌مدت تبديل شوند.

كنترل‌ها به منظور بازخورد و نگهداشتن پا به پاي مديران در كنار شوك‌ها و تغييرات خارجي، مي‌بايستي اعمال شوند. فرايند اجرا مي‌بايستي پويا و انطباقي بوده و در برابر وقايع پيش‌بيني نشده، پاسخگو باشد. اجرا فرايندي مستلزم توجه زياد است تا بتواند تحقق يابد. مديراني كه در جست‌وجوي راه‌حلي سريع براي مشكلات اجرايي هستند، قطعاً در تلاش‌هايشان شكست خواهند خورد. سريعتر بودن، همواره بهتر بودن نيست. انسجام موفق، مستلزم زمان و دقت‌نظر است. اين امر نشانگر چالشي واقعي است كه مديران با آن مواجه بوده و همين امر، دشواري عمليات اجرايي كردن استراتژي را افزايش مي‌دهد.

  1. اجراي استراتژي، افراد بيشتري را نسبت به تدوين استراتژي درگير مي‌كند

ارتباطات بالا به پايين در سازمان و يا در ميان قسمت‌هاي مختلف، مي‌تواند چالش به‌وجود آورد. اطمينان يافتن از اينكه مشوق‌ها در سراسر سازمان به مدد اجرايي كردن استراتژي مي‌آيند، لزوماً و به‌صورت بالقوه مشكل تلقي مي‌شود. پيوند برقرار كردن بين اهداف استراتژيك و اهداف روزمره و همچنين پرداختن به كارمندان سازمان در سطوح و موقعيت‌هاي مختلف آن، رسالتي مشروع اما چالش برانگيز است. هرچه تعداد افراد درگير در اين فرايند بيشتر باشد، چالش براي اجراي موفق استراتژي بزرگ‌تر خواهد بود.

منبع

بازارخاک، سیامک(1394)، تاثیر موانع استراتژی بر پیاده سازی و اجرای استراتژی، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0