چارچوب عصب شناسی خنده

  اگر در سطح بیوشیمیایی به دستگاه عصبی بنگریم ، مجموعه ای از تبادلات شیمیایی بین یاخته های عصبی را خواهیم دید،که برآیندشان درسطح شبکه عصبی پویایی فعالیت نورونهارارقم میزنند.با بررسی رخدادهای سطح خرد و شیمیایی تا حدودی می توان زمینه را برای ورود به بحثی عصب شناختی هموار کرد.آنچه که در مورد خنده مسلم است، آن است که به هنگام ظاهر شدنش، تغییراتی در سطح بیوشیمیایی مغز پدیدار می شود و الگوی آزاد شدن ناقلهای عصبی در مغز را دگرگون می سازد. تغییر اصلی در این میان به رها شدن نوروپیتیدها در مراکز مغز میانی مربوط میشود. بدنبال این روند غلظت آندورفین ـ یکی از ناقلهایی عصبی نوروپیتیدیک،هستندکه ساخت شیمیایی شان ازاتصال اسیدهای آمینه بهم تشکیل شده است.

مهمترین نوروپتیدها ـ در مایع مغزی نخاعی بالا می شود. پیامد بالا رفتن غلظت نوروپیتیدها در مغز ، ایجاد حالت سرخوشی و خوشحالی است. تغییر مهم دیگر ، فعالیت سیستم آدرنرژیک در اعصاب محیطی آن بخشی از دستگاه عصبی است که ناقل عصبی اش آدرنالین ( یا همان اپی نفرین ) باشد. اعصاب سمپاتیک با چنین ناقلی کار می کنند. است ، که می تواند به عنوان نمودی از پرکاری سمپاتیک و برانگیختگی در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر ، اگر در سطح مولکولی به تغییرات مغز در اثر خنده نگاه کنیم، بار دیگر همان دو عامل اصلی برانگیختگی ( اپی نفرین ) و سرخوشی ( آندورفین ) را در کنار هم می بینیم.اگر سطح مشاهداتی خود را یک درجه بزرگتر بگیریم و با مقیاس درشت تر به مغز خندان نگاه کنیم، الگوی خاصی از پوایی عصبی را می بینیم که نماینده ی شیوه ی خاصی از پردازش اطلاعات است. رفتار خنده به سادگی در اثر آسیبهای مغزی و مسدود شدن مسیرهای پردازش عصبی مختل می شود.

به عبارت دیگر، کنترل رفتار خنده و لبخند، از جمله رفتارهایی است که خیلی زود در اثر اختلالات عصبی ـ روانی آسیب می بیند. گذشته از فلجهای موضعی و آسیبهای موجود در اعصاب حرکتی ، که به فلج عضلات چهره منجر می شوند، در بیماری های روانی هم چنین اختلالی را فراوانی می بینیم . بیماران مبتلا به فراموشی نوع آلزایمر ( DAT) پدیده ای به نام احساساتی شدن می آید. این افراد در برابر محرکهایی ساده ، تظاهرات عاطفی اغراق آمیزی از خود نشان می دهند و مثلا خیلی زود به گریه می افتند. در این افراد همواره گرایش به اغراق در گریه وجود دارد ، ولی چنین تسهیلی در مورد آزار شدن رفتار خنده کمتر دیده می شود. در یک آزمایش دیگر که بر بیماران مبتلا به افسردگی و مرض پارکینسون انجام گرفته ، تصاویری خنده دار به آزمودنی نشان داده شده و شاخصهای مربوط به شدت خنده در چهره شان بررسی شده.

این شاخصها عبارتند از : تغییر مکان انتهای لب بالا، عرض دهان ، تغییر مکان وسط لب بالا و پایین ، کلفتی لب بالا و پایین ، گشودگی چشمان ، و زاویه زیرین و زیرین تقاطع عنبیه با پلک . از این آزمایش ، چنین نتیجه شده که در هر دو دسته از بیماران ، بسامد خنده و لبخند نسبت به حالت عادی کمتر بوده، و شکل خنده شان هم با حالت عادی فرق می کرده است. مثلا افراد افسرده بیشتر از معمول کناره های لب خود را می کشند، ابروی خود را زیاد بالا میبرند و دهان خود را بیش از حد معمول باز می کنند.با توجه به شواهدی آسیب شناسانه از این دست ، چنده نکته در مورد خنده ناشی از جوک مشخص است . نخست آن که مراکز مغزی مربوط به پردازش اطلاعاتی کلامی و زبانی در هنگام فهمیدن جوک و گرفتن منظور آن ، کاملا فعالند. دیگر این که فعالیت مغزی که در حال واگشایی معنای جوک است ، سطح بالایی از همکاری میان دو نیمکره را تجربه می کند.

مخ ، یعنی  بخش پیشین مغز، از دو نیمکره تشکیل یافته ا ست که با سه رابطه عصبی به هم متصل شده اند. هر یک از نیمکره ها بسته به نوع پردازش عصبیکه انجام می دهند ، به شش بخش متمایز تقسیم می شوند. از میان این بخشها ، فقط سه تایشان با پرازش جوک های کلامی سر و کار دارند . بخش گیچگاهی که پردازش اطلاعات شنوایی را عهده دار است، بخش آهیانه ای که اطلاعات ترکیبی و مفاهیم مربوط به روابط فضایی را درک می کند، و بخش پیشانی که مرکز اراده و گزینش خودآگاهانه است و به عنوان ترمزی خودآگاه بر رفتارهای خودکار مغز میانی عمل می کند. هر نیکره از دو بخش پردازشی متفاوت تشکیل یافته است. دستگاه زیرین که بخش گیجگاهی را شامل می شود و پردازش تجربه گرا، گام به گام و تحلیلی اطلاعات را به انجام می رساند، و دستگاه زیرین که در نواحی آهیانه ای متمرکز است و برای پردازش ترکیبی ، کل گرا و موازی تخصص یافته است. چنین می نماید که درک حالتی کلی مغز خود ـ یعنی فهم بازخوردهای ناشی از کل مغز ـ هم در نیمکره چپ تمرکز یافته باشد.

در نیمکره چپ دستگاه زیرین و در نیمکره ی راست دستگاه زیرین فعال ترند، و در کل مغز نیمکره ی چپ ـ و بنابراین کارکردرهای تحلیلی ـ چیرگی دارند. این تفکیک شدن کارکردها در دو نیمکره و تخصص یافتگی هر یک از آنها برای انجام یک شیوه از پردازش را در عصب شناسی جانبی شدن می نامند. جانبی شدن در انسان به شکلی صورت گرفته که کارکردهای تحلیلی، زبانی بیشتر در نیمکره چپ ـ و بنابراین نیمه ی راست بدن ـ انجام می شوند. راست دست بودن انسان نمودی از این امر است. از سوی دیگر کارکردهای هیجانی و تظاهرات عاطفی بیشتر توسط نیمکره ی راست مدیریت می شوند و در نیمه ی راست بدن نمود می یابند.

حالت چهره، بر این مبنا، نامتقارن است. یعنی حرکت عضلات چهره به هنگام نمایش تظاهرات احساسی ، در سوی راست و چپ صورت یکسان نیست. برخی از این تظاهرات احساسی از این دیدگاه تقارن بیشتری دارند. لبخند از جمله رفتارهایی است که کاملا نامتقارن است. چهره ی لبخند زننده یک انسان ، چه مرد باشد و چه زن ـ آنگاه که از تلفیق دو نیمه چپ صورت تولید شده باشد، بسیار جذابتر از دو نیمه راست است. یعنی اگر تصاویری از چهره های لبخند بر لب افراد گوناگون را تهیه کنیم ، و بعد آن را طوری تغییر  دهیم که دو مجموعه عکس متقارن از دو سوی چهره داشته باشیم ، آنوقت چهره های تولید شده با سوی چپ ، جذابتر و خوشایندتر از طرف راست جلوه خواهد کرد.

در مورد زبان معکوس این پدیده دیده می شود. در یک گفتگوی عادی ، نیمکره چپ مغز نقش اصلی را ایفا می کند. بخش گیجگاهی این نیمکره پردازش اطلاعات زبانی را بر عهده می گیرد و واگشایی مفاهیم رمز گذاری شده در رشته های آوایی سازنده ی جملات و واژگان را به انجام می رساند. نقش نیمکره ی راست در یک گفتگوی عادی ، به درک زیر و بم کلام ، و فهم حالت و موسیقای آن محدود می شود. بیماری که نیمکره ی راست خود را از دست داده باشد، همچنان مانند یک آدم عادی قادر به مکالمه با دیگران  است، هرچند با لحنی بی روح حرف می زند و لحن کلام مخاطب را در نمی یابد.کسیکه نیمکره ی راستش صدمه دیده باشد، بطورمشخص درهشت کارکرد زبانی دچار مشکل خواهد شد.

  • نخست، توانایی درک تأکیدهای کلامی و لحن سخن.
  • دوم، توانایی درک استعاره های و تفسیر کنایه ها.
  • سوم، قدرت تشخیص مواضع مقابل معنایی و فهم متضادها و مترادفها.
  • چهارم ، سازماندهی گزاره ها و واژگان تصادفی و بی ربط، در قالب ترکیبی خالقانه و معنادار، مثلا جمله سازی با مشتی کلمه.
  • پنجم ، تشخیص ناهمخوانیها و عناصر بی ربط در گزارها ، و تمیز دادن بخشهای ناجور یا بی ربط.
  • ششم ، داوری در مورد میزان احمال بروز یک حادثه ، در شرایطی خاص.
  • هفتم، متصل کردن اطلاعاتی خاص به موقعیتهای مناسب برای آن.
  • هشتم، درک روابط درونی بین اجزای متن و فرا رفتن از آنها برای بازسازی منظور اصلی متن.

به این ترتیب می بینیم که در بیماران دچار اختلال در نیمکره راست ، آنچه که به طور برجسته دیده می شود، ناتوانی در فهم ترکیبهای معنایی و روابط کلی حاکم بر متن است.خنده در بیمارانی که نیمکره ی راستشان صدمه دیده است، به شکلی غیر طبیعی دیده می شود. مهمترین عارضه، بروز حملات خنده است که در غیاب محرکهای خنده دار و به شکلی ناگهانی رخ می دهد و ممکن است چنده دقیقه ادامه یابد.این بیماران در برابر کارتونهای خنده دار، نسبت به کسانی که اختلال در نیمکره ی چپ دارند، تنوع بیشتری را در خندیدنشان نشان می دهند. یعنی با شدت خیلی زیاد یا خیلی کم می خندند. جالب آن که خنده ی خیلی زیاد به بیمارانی تعلق دارد که اصلا مفهوم جوک را نفهمیده اند. آنهایی که بافت معنایی جوک را درک می کنند و به اختلال نیمکره ی راست دچارند، خیلی کم می خندند، یا اصلا نمی خندند.

این بیماران ، در ارزیابی درجه ی خنده دار بودن جوک ها هم دچار اختلال هستند و به همه جوکها به طور یکسان نمره بالایی می دهند. ایشان حتی هنگامی که به یک جوک می خندند، از بیان دلیل خنده دار بودن جوک عاجزند و نمی توانند جوک های جدید را یاد بگیرند و درست برای دیگران تعریفش کنند. جالب این که این افراد با جوک هایی که قبلا یاد گرفته بوده اند مشکلی ندارند و آنها را به خوبی به یاد می آورند و روایت می کنند.

تجربیات انجام شده بر آزمودنی های سالم هم نشان می دهد که اگر نیمکره ی راست را با داروی آمیتال سدیم به طور موقت فلج کنیم ، حملات خنده ی مشابهی پدید می آید. همچنین در این حالت زمان و شدت خنده ی افراد نسبت به محرکهای خنده داری مانند جوک افزایش می یابد، همچنین تمایل این بیماران برای تعریف کردن جوک هم زیاد می شود.  این یافته با مشاهداتی که تمایل زیاد به جوک گفتن و شوخی کردن را به اختلال نیمکره ی راست مربوط می سازد، همخوانی دارد.

با وجود آن که درک متن عادی توسط نیمکره چپ صورت می گیرد، ظاهرا نیمکره راست است که بار اصلی باز تعریف کردن شرایط برای جذب داده های نامربوط را بر عهده دارد. نیمکره ی راست زمانی وارد ماجرا می شود که عنصر بی ربطی در متن وجود داشته باشد و چیزی ناجور بنماید . آنگاه عنصر بی ربط را تشخیص می دهد، آن را وابسته به شرایط و موقعیتی که در متن شرح داده شده می سنجد، و از ترکیب این دو، متن را به شکلی باز تفسیر می کند که عنصر بی ربط در آن جای گیرد. ظاهرا در بیماران فاقد نیمکره ی راست فعال، همین کارکرد اخیر است که مختلف می شود.

تعادل بین این دو کارکرد مکمل نیمکره راست و چپ است که فهمیدن یک شوخی، و خندیدن را ممکن می سازد. اگر متن جوک از حد خاصی پیچیده تر یا ساده تر باشد، درجه ی خنده دار بودنش به سرعت کاهش پیدا می کند. این بدان معناست که مهار سیستم هشدار دهنده ی ضد لذت ، و پیوند خوردن با برانگیختگی تنها زمانی صورت می گیرد که وقفه ی خاصی در جریان پردازش نیمکره ی چپ انجام گیرد و نیمکره ی راست تنها حجم پردازشی خاصی را در میانه این وقفه انجام دهد . اگر جایگیری عنصر بی ربط خیلی راحت یا دشوار انجام شود، جوک بی مزه خواهد شد. این بدان معناست که تداخل دو نیمکره تنها در حالت بهینه ی خاصی خنده ی خودجوش را پدید می آورند.

در مورد این تعادل خاص بین دو نیمکره به دو نکته دیگر هم باید اشاره کرد:

نخست آن که بر اساس شواهد موجود ، مغز زنان و مردان به شکل یکسانی در این مورد عمل نمی کنند. در این نکته تردیدی نیست که یکی از عوامل شکسته شدن تقارن میان دو نیمکره مغزی ، هورمون تستوسترون است، و بنابراین جانبی شدن در مغز مردان با شدتی بیش از زنان دیده می شود.

گویا این تفاوت در فعالیت نیمکرها در چگونگی پردازش جوک هم موثر باشد. در دستگاه عصبی ، پدیده ی خاصی وجود دارد به نام معکوس شدگی راه های عصبی . این بدان معناست که ـ گذشته از چند استثنا ـ راه های حسی و حرکتی هر نیمکره اطلاعات مربوط به نیمه ی مقابل بدن را مدیریت می کنند. به این ترتیب اگر در گوش راست فرد چیزی بگوییم، ابتدا نیمکره ی راست است که آن را پردازش می کند و برعکس. اگر جوکی را در گوش چپ و راست زنان و مردان بگوییم، و از آنها بخواهیم تا درجه ی خنده دار بودنش را تعیین کنند، جوکهای گفته شده در گوش راست مردان و گوش چپ زنان نمره ی بالاتری می آورند.  بنابراین شیوه ی پردازش جوک در مغز زنان و مردان متفاوت است.

نکته دوم آن که شیوه ی ارزیابی درجه ی خنده دار بودن جوک هم به نیمکره ی راست مربوط است ، و بنابراین به شکلی متفاوت در زن و مرد انجام می پذیرد. اگر به هنگام نمایش فیلمی خنده دار، در لحاظت ارائه ی محرک بی ربط ـ که کلید خنده دار شدن متن است ـ برای تماشاچیان صدای خنده پخش شود، زمان متوسط خندیدنشان به شوخی فیلم بیشتر می شود.  این پدیده از جنبه های جامعه شناسی هم اهمیت دارد و به زودی به آن بازخواهیم گشت. اما آنچه که در اینجا بر ایمان اهمیت دارد آن است که زنان تماشاچی چنین فیلمی ، در صورت وجود صدای خنده ، شوخی را خنده دارتر از حالت عادی ارزیابی می کنند، اما مردان با وجود این که مثل زنان با این محرکت بیشتر به شوخی می خندند، اما ارزیابی شان در مورد آن تغییر نمی کند. همچنین در یک آزمون جالب ، یک کارتون خنده دار تکراری در شرایط آزمایشگاهی به گروهی از دانشجویان نشان داده شد و از آنها خواسته شد تا خنده دار بودن شوخی هایش را ارزیابی کنند. بعد همین فیلم در شرایطی غیر آزمایشگاهی و در جریان جشن پایان دوره ی همان دانشجویان برایشان نمایش داده شد. زمان متوسط خندیدن دانشجویان به شوخی ها برای زنان و مردان ا ز دفعه ی پیش بیشتر بود. اما فقط زنان در این شرایط شوخی ها را خنده دارتر می دانستند.

منبع

دین پرست،آرزو(1394)، رابطه خنده درمانی یوگایی و سلامت روان دختران و پسران جوان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0