پیامد های دلبستگی

باید دید که فواید داشتن دلبستگی ایمنی بخش نسبت به دلبستگی ناایمن چیست؟دلبستگی ایمنی بخش دارای اثرات کوتاه مدت و بلند مدت است.در کوتاه مدت فرایند دلبستگی به منظور نگه‌داشتن مجاورت بین نوزاد و مراقبت کننده‌اش،برای سلامتی،غذا و مراقبت عمومی اهمیت دارد.در رابطه ایمن نوزاد و والدین بر اساس تقویت مداوم به قابلیت لذت بردن متقابل دست می‌یابند.در حالی که در یک رابطه ناایمن،اجتناب مراقبت کنندگان از صمیمیت با نوزاد و جستجوی مراقبت توسط نوزاد در جایی دیگر یک چرخه تقویت منفی را بوجود می‌آورد.

یک دلبستگی ایمن بخش یک پایه ایمن را برای کشف جهان و آشکار ساختن سهولت تحول شناختی اولیه را فراهم می‌سازد.برای مثال،هازن و دورت به این نتیجه رسیدند که کودکان کم سن دارای دلبستگی ایمنی بخش مستقلانه تر به اکتشاف محیطشان می‌پرداختند، نوآوری بیشتری را در روش‌هایشان برای حل مسئله نشان می‌دادند.اثرات بلند مدت دلبستگی ایمنی بخش در چندین حیطه مانند تحول هیجانی وروابط،والد بودن رفتار والدینی،تحول شخصیت،حرمت خود و تحول شناختی قابل مشاهده است .

دلبستگی اساس تحول هیجانی است.مفهوم الگوی عملی درونی بالبی این است که رابطه دلبستگی یک الگوی درونی را برای همه روابط آینده ایجاد می‌کند.الگوی درونی مجموعه ای از قوانین هشیار و ناهشیار روابط خود با دیگران است.در زمینه رفتار والدینی می‌توان گفت که دلبستگی‌های اولیه یک فرد را قادر می‌سازد تا به هر دو روابط خوب والد- کودک در مورد خود و تدارک الگوهای مناسب نقش والدینی شکل دهد.تعدادی از مطالعات نیز روابط بین الگوهای اولیه دلبستگی و ویژگی‌های خاص شخصیتی بعدی را مورد نظر قرار دادند.

برای مثال اریکسون و همکاران، نشان دادند که کودکان اجتنابی از اغلب کودکان ایمن در دوره پیش دبستانی متمایز می‌شوند.آنان در سطح بالایی وابسته، بد خلق و دارای فقر مهارت در تعامل‌های اجتماعی با همتایان هستند و توسط معلمان بعنوان افرادی توصیف شدند که دارای خصومت، تکانش، بدون پشتکار و کناره گیرند.در هر حال، پژوهشگران در مقابل بیش تعمیم دهی احتیاط می‌کنند، به دلیل اینکه آن‌ها مشاهده کردند که لزوماً هر کودک مضطربی مشکلات بعدی پیدا نمی‌کند و تعدادی از کودکان ایمن نیز مشکل داشتند.

اضطراب

اضطراب بمنزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه افراد در حدي اعتدال آمیز وجود دارد، و اين حد، به عنوان پاسخي سازش يافته‌ تلقي مي‌شود به گونه‌اي كه مي‌توان گفت ؛ اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب مي‌رفتيم. فقدان اضطراب ممكن است ما را با مشكلات و خطرات قابل ملاحظه‌اي‌ مواجه كند. بنابراين اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، يكي از مؤلفه‌های ساختار شخصيت وي را تشكيل مي‌دهد و از اين زاويه است كه پاره‌اي از اضطراب‌هاي دوران كودكي و نوجواني را مي‌توان بهنجار دانست و تأثير مثبت آن‌ها را بر فرآيند تحول پذيرفت به عبارتي ديگر مي‌توان گفت كه اضطراب در پاره‌اي از مواقع سازندگي و خلاقيت‌ را در فرد ايجاد مي‌كند و بالعكس، اضطراب مرضي نيز وجود دارد، چرا كه حدي از اضطراب مي‌‌تواند سازنده و مفيد باشد و اغلب مردم بايد تجربه كنند، اما اين حالت ممكن است جنبه مزمن و مداوم بيابد كه در اين صورت نه تنها نمي‌توان پاسخ را سازش يافته دانست بلكه بايد آن را به منزله منبع شكست و استيصال فرد تلقي كرد كه فرد را از بخش عمده‌اي از امكاناتش محروم مي‌كند و طيف گسترده‌اي از اختلال‌هاي اضطرابي را كه از اختلال‌هاي شناخته و بدن تا ترس‌هاي غیر موجه و وحشت‌زدگي‌ها گسترده‌اند، به وجود مي‌آورند.

بسياري از اوقات ترس با اضطراب، به صورت يك جا در نظر گرفته مي‌شود. حال آن كه بين ان دو تفكيك وجود دارد، چنان كه ترس بستگي به محرك شناخته شده‌اي دارد، در حالي كه اضطراب، محرك ناشناخته و غیر مشخصی خواهد داشت. در مورد ترس، محرك تهديد كننده قابل ملاحظه‌ و مشاهده است، ولي اضطراب به انتظار خطر بستگي دارد، آدمي از عامل، خطر مي‌ترسد ولي در اضطراب عامل ناشناخته است. ترس عبارت است از واكنش در مقابل يك خطر واقعي، ولي اضطراب عبارت است از واكنش در مقابل خطري كه وجود ندارد. در تقسيم‌بندي كلي دو نوع اضطراب وجود دارد. اول، نوعي كه به طور طبيعي به عنوان عكس‌العمل در مقابل استرس يا خطر تجربه مي‌شود.

مثلاً شخصي بتواند تهديد عليه امنيت يا سلامتي‌اش را به درستي تشخيص دهد يا وقتي سارق مسلحي تهديدش مي‌كند، يا هنگامي كه ترمز اتومبيل ببرد. در اين هنگام شخص احساس لرزه و رعشه مي‌كند، دهانش خشك مي‌شود، كف دست‌ها و پیشانی‌اش عرق مي‌كند، ضربان قلبش سريع‌تر شود، در معده‌اش احساس سوزش كرده و عصبي مي‌گردد، او اضطراب و ترس روحي را تجربه مي‌كند. بيشتر مردم اين چنين احساساتي را به هنگام خطر يا فشار داشته‌اند. همچنين اگر كسي مكرراً در موقعیت معینی مورد حمله قرار بگيرد يا ترسانيده شود، ياد مي‌گيرد كه هر زمان با آن موقعيت مواجه شود، هراسان گردد. اين يك عكس‌العمل دفاعي معمول است اين اضطراب را كه يك عكس‌العمل طبيعي به استرس موجود در محيط خارجي فرد است برون‌زا  يا اضطراب تحريك شده مي‌ناميم. عبارت فوق اين عقيده را منعكس مي‌كند، كه فرد هميشه مي‌تواند هنگام ظاهر شدن اين نوع اضطراب منشأ قابل توجيهي بر آن تشخيص دهد.

نوع ديگري از اضطراب وجود دارد كه اضطراب‌ درون‌زا ناميده مي‌شود، اكنون شواهد جمع‌آوري شده نشان مي‌دهد كه نوع دوم اضطراب يك بسياري است كه به نظر مي‌رسد قربانيان آن با يك آسيب‌پذيري ژنتيكي به آن زاده مي‌شوند، اين نوع معمول با علائمي از اضطراب شروع مي‌شود كه ناگهان و بدون هشدار و بي‌هيچ علت ظاهري، ضربه زننده هستند. گاهي به نظر مي‌رسد كه بخش‌هاي متفاوتي از بدن از كنترل خارج مي‌گردد. حتي ممكن است در غياب هر نوع خطر يا استرس ظاهري قلب به سرعت بزند يا حالت سرگيجه، خفگي و تنگي نفس و يا احساس مورمور شدن ظاهر شود. ناگهاني بودن اين علائم و اين حقيقت كه آن‌ها بدون  هشدار و بدون وجود استرس آشكار ظاهر مي‌شوند، بيماري را از نوع ديگر اضطراب يعني پاسخ طبيعي به تهديد جدا مي‌كند در واقع اضطراب برون‌زا و درون‌زا كاملاً متفاوت هستند .

تعاريف ارائه شده از اضطراب

اساساً اضطراب را نمي‌توان در قلمرو آن چه تحت عنوان آزردگي مشخص مي‌شود محدود كرد، چرا كه احساس اضطراب نه تنها در بيماران افسرده، وسواسي و روان گسسته وجود دارد، بلكه در افراد بهنجار نيز به صورت‌هاي مختلف، پديدار مي‌گردد. شايد به همين دليل است كه در مورد اضطراب نمي‌توان تعريف مشخص و روشني را ارائه داد، چرا كه اضطراب در افراد مختلف به گونه‌هاي متفاوت بيان مي‌شود. با توجه به موارد ذكر شده مي‌توان در زير به تعاريفي در زمينه اضطراب پرداخت:

لافون، اضطراب را اين چنين تعريف مي‌كند: اضطراب يك انتظار به ستوه آورنده است و ممكن است در تنشي گسترده، موحش و اغلب بي‌نام اتفاق مي‌افتد، اين حالت كه به شكل احساس و تجربه كنوني است مانند هر اغتشاش هيجاني در سطح همبسته رواني و بدني در فرد پديد مي‌آيد و ممكن است يك تهديد عيني و اضطراب‌آور داشته باشد. در واقع اضطراب به عنوان احساسي رنج‌آور است كه با يك موقعيت ضربه آمیز كنوني يا به انتظار خطري كه به شی نامعيني وابسته است تعريف مي‌شود.

اضطراب يك حالت احساسي و هيجاني است كه از خصوصيات برجسته آن توليد حالت بي‌قراري و دلواپسي است كه با اتفاقات زمان و شرايط تناسب ندارد .اضطراب حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم و وضعيت تحريك تشديد شده هيجاني است كه اساساً نگرانی يا ترس را هم در بر دارد.اضطراب را در واقع همه انسان‌ها تجربه مي‌كنند، اضطراب احساس ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احسا‌س‌هاي جسمي همراه مي‌گردد.

اما تعريف D.S.M.I.V – از اضطراب اين گونه است :نگراني پيشاپيش نسبت به خطرها، بدبختي‌هاي آينده، توأم با احساس بی لذتی، با نشانه‌هاي بدني تنش، منبع پيش بيني نشده مي‌تواند دروني‌ يا بيروني باشدو نهايتاً اين كه با اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتي كه اغلب منشأ و علت مشخصي ندارد، و براي فرد شناخته شده نيست.

فيزيولوژي اضطراب

دستگاه عصبي خودمختار (ANS) و غدد درون‌ريز Eg نقش مهمي در اضطراب دارند. مي‌‌توان گفت دستگاه عصبي خود مختار واسطه دستگاه عصبي مركزي و غدد درون ريز است. دستگاه عصبي خودمختار در اكثر موارد موجب فعاليت غدد درون ريز مي‌شود و غدد درون‌ريز با پسخوراند ، فيزيولوژيك فعاليت عصبي را تعديل می‌کند كنش دستگاه عصبي خود مختار اين است كه بدن را در محيط متغير، ثابت نگه مي‌دارد. فعاليت دستگاه عصبي خود مختار و غدد درون‌ريز موجب بروز علائمي مي‌گردد كه در تشخيص اضطراب داراي اهميت زيادي مي‌باشد.

به هنگام بروز اضطراب بي‌قراري و تنش عضلاني مشهود است، فرد سريع‌تر سخن مي‌گويد، راه مي‌رود و اين تنش شديد موجب هدر رفتن انرژي و بروز خستگي مي‌شود كه بسيار آن را به صورت فشار توضيح مي‌دهد. احساس فشار در عضلات پيشاني و گيجگاهي موجب نوعي سردرد تنشي مي‌شود و فرد احساس مي‌كند چيزي محكم دور سر او بسته شده است و معمولاً از اين حالت درد در پيشاني شكايت مي‌كند.لرزش اندام در بيماران اضطرابي به علت تنش عضلاني محسوس‌تر است، به هنگام كارهاي ارادي و تمركز و دقت كاهش مي‌يابد و موجب شكايت‌هاي رواني بيمار مي‌گردد و اين تصور به فرد دست مي‌دهد كه مبادا قدرت فكري خود را از دست داده باشد، تظاهرات حركتي در حالت اضطراب بسيار بارز است. اضطراب مزمن نيز معمولاً توأم با اختلالات روان ‌تني است.

منبع

سهرابی،عزیزاله(1392)،پیش بینی اضطراب امتحان برحسب اضطراب جدایی وسبک دلبستگی دانش آموزان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی، دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0