پنج پارادایم پژوهش در آینده پژوهی
در میان پارادایم شناسی های موجود، یکی از جامع ترین گونه شناسی ها در پارادایم پژوهش آینده را ووروس ارائه داده که در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است. او کار خود را بر مبنای مطالعات رو ش شناسان برجسته ای همچون گوبا و لینکولن قرار داده است. از نگاه او اثبات گرایی، پسا اثبات گرایی، نظریه انتقادی و انواع آن یا سنجش گرایی، برساخت گرايی و مشارکت جویی پنج پارادایم اصلی در پژوهش به حساب می آیند .
این پارادایم ها از پاسخ هایی که برای برخی سؤالات اساسی دارند، قابل تمایز هستند. پاسخ به سؤالات سه بعد اصلی هر پارادایم یعنی هستی شناختی، معرفت شناختی، روش شناختی و بعد چهارم، یعنی ارزش شناختی مرزهای پارادایم ها را مشخص می کند. سؤال هستی شناختی به ماهیت واقعیت می پردازد و سؤال معرفت شناختی ماهیت دانش را مورد توجه قرار می دهد. سؤال روش شناختی معطوف به پاسخ گویی به این دغدغه است که پژوهشگر چطور آنچه باید بداند را کسب کند. سؤال ارزش شناختی نیز به دنبال پاسخ به سؤالی است که می پرسد چه چیزی ذاتا ارزشمند است . ابعاد پنج پارادایم پژوهش در آیند هپژوهی در “جدول 2-1 ” به طور خلاصه نمایش داده شده است.
پارادایم اثبات گرایی در سطح هستی شناسی از واقع گرایی ساده پیروی می کند و واقعیت را واقعی اما قابل فهم تصور می کند. در سطح معرفت شناسی، عینیت گرایی در کانون توجه قرار دارد و در سطح روش شناسی از شیوه های تجربی که عمدتاً کمی هستند برای تأیید فرضیه ها استفاده می شود. در پارادایم پسا اثبات گرایی، واقعیت واقعی اما ناقص و دارای قابلیت فهم احتمالاتی تصور می شود و نوعی واقع گرایی انتقادی سلطه دارد. از منظر معرفت شناسی، عینیت گرایی مورد توجه است اما جست و جوی حقیقت محتمل به جای حقیقت قطعی دنبال می شود.
روش شناسی پسا اثبات گرا ابطال گرایی فرضیه ها را مد نظر دارد و ممکن است شامل روشهای کیفی بشود. در پارادایم سنجش گرایی و انتقادی، واقع گرایی تاریخی حاکم است و واقعیت مجازی و شکل گرفته توسط ارزش های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نژادی و جنسیتی در گذر زمان در نظر گرفته می شود. این پارادایم در سطح معرفت شناسی، ذهنیت گرا است و روش شناسی گفت و شنودی و جدلی را دنبال می کند. در پارادایم برساخت گرايی، هستی شناسی نسبی گرایانه حاکم است و به جای واقعیت واحد، واقعیت های محلی و خاصِ برساخته شده درنظر گرفته می شوند.
معرفت شناسی این پارادایم ذهنیت گرایانه و روش شناسی تاویلی و جدلی است. سرانجام در پارادایم مشارکتی، واقعیت نیز مشارکتی تصویر می شود. از منظر هستی شناسی در این پارادایم واقعیت ذهنی-عینی و ساخته شده به طور مشترک توسط اذهان است. در سطح ر وش شناسی، مشارکت سیاسی در اقدام پژوهی مشترک دنبال می شود. علاوه بر تفاوت های این پارادایم ها در سه سطح هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی، ویژگی های پنج پارادایم پژوهش شامل هدف پژوهش، جایگاه پژوهشگر، طبیعت دانش و انباشت دانش نیز متمایزکننده آنها هستند .
در حالی که هدف دو پارادایم پسا اثبات گرایی و اثبات گرایی، تبیین، پیش بینی و کنترل است، در سایر پارادایم ها پژوهش با اهداف متفاوتی صورت می پذیرد. در سنج شگرایی، هدف نقد و تحول و بازگشت و رهایی است؛ در برساخت گرايی هدف فهم و نوسازی و در مشارکتی هدف شکوفایی انسان است. جایگاه پژوهشگر در دو پارادایم اول، دانشمند بی طرف به عنوان آگاه گر تصمیم سازان و عوامل تغییر است، در حالی که در سنجش گرایی، پژوهشگر در نقش روشنفکر دگرگون کننده به عنوان مدافع و فعال قرار دارد.
در پارادایم برساخت گرايی نیز پژوهشگر دربه عنوان تسهیل گر نوسازیِ چند صدایی مطرح می شود و در پارادایم مشارکتی نقش آشکار ساختن صدای اولیه از طریق اقدام خود بازتابنده آگاهانه را داراست. پارادایم ها از منظر طبیعت دانش نیز وضعیت متفاوتی دارند. در اثبات گرایی دانش شامل فرضیه های تأیید شده ای است که به عنوان حقایق و یا قوانین پذیرفته می شوند. در پسا اثبات گرایی؛ دانش، فرضیه های ابطال نشده ای است که شامل حقایق و یا قوانین محتمل هستند. آنچه در سنجش گرایی، دانش دانسته می شود، بینش های ساختاری/تاریخی است. در برساخت گرايی نیز بازسازی های انفرادی یا جمعی که گاهی اوقات حول یک محور، اجماع درباره ی آنها شکل می گیرد دانش تصور می شود.
در پارادایم مشارکتی نیز دانش شامل معرفت شناسی گسترده، حاوی دانش زیسته است. وضعیت انباشت دانش نیز در این پارادایم ها متفاوت است. در اثبات گرایی و پسا اثبات گرایی انباشت دانش، وضعیت به هم پیوسته دارد و دانش های جدید همانند بلوک های ساخته شده به ساختمان دانش اضافه می شوند. در پارادایم سنجش گرایی، انباشت دانش از طریق باز نگرشگری تاریخی، در پارادایم برساخت گرايی از طریق بازسازی های پیچیده تر و آگاهانه تر و در پارادایم مشارکتی از طریق جماعت های پژوهشی انجام می شود.
ویژگیهاي یک دیدگاه آینده نگر
شاید به جرأت بتوان گفت ادوارد کورنیش که در هفت جمله، هفت آموزه اصلی براي آینده نگري را مطرح کرده است، به طور خلاصه و مفید، روشها و ویژگیهاي آینده نگري را به بهترین وجه بیان نموده است. این هفت آموزه عبارتند از:
- آماده شدن براي آنچه که در آینده با آن روبرو می شویم
- پیش بینی و گمانه زنی نیازهاي آینده
- استفاده از اطلاعات ناقص در موقع لزوم (اطلاعات ناقص بهتر از بی اطلاعی مطلق است)
- همواره انتظار موارد غیر منتظره را داشته باشیم.
- به جاي افق کوتاه مدت، افق بلندمدت را در نظر داشته باشیم.
- به طور کارا و ثمربخش تحلیل کنیم.
- از گذشته همواره درس بگیریم.
این آموزه ها که با کمی دقت میتوانیم تمثیلاتی مشابه در زبان پارسی هم براي آنها بیابیم کاملاً گویاي مطلب هستند. اما اگر بخواهیم اندکی دقیقتر به قضیه بنگریم، باید گفت در حالیکه متخصصین آینده نگري که خود در برگیرنده طیف وسیعی از متخصصین در علوم مختلف با علایق، سلایق و دیدگاههاي مختلف هستند، در عین حال روي ویژگیهاي مشخصی از دیدگاه هاي آینده نگر اجماع نظر دارند. این ویژگی ها را می توان به صورت زیر در نظر گرفت.
- در نظر گرفتن تغییرات به عنوان یک هنجار که همواره رو به تزاید است.
- در نظر گرفتن رویدادها به عنوان پدیده هاي به هم تنیده و برهمبسته که متقابلاً روي هم اثر میگذارند و جدا از هم و نامرتبط به هم نیستند.
- در پیش گرفتن یک دیدگاه کل گرا (وابسته به سازواره هاي همبسته) یا سیستمهاي یکپارچه در ملاحظه و بررسی تغییرات.
- پذیرفتن وجود گزینه هاي بسیار متنوع براي آینده به عنوان یک پیشفرض و فرضیه اصلی.
- تمایز قایل شدن بین آینده هاي ممکن، محتمل و ارجح.
لازم به ذکر است که میتوان آینده را به سه گروه اصلی تقسیم بندي کرد:
- آینده محتمل: در نظر گرفتن رویدادهایی که بیشترین احتمال را براي وقوع در آینده دارند. این رویدادها می توانند به صورت بسط روندهاي گذشته در آینده به طرق مختلف در نظر گرفته شوند.
- آینده ممکن: در نظر گرفتن کلیه رویدادها اعم از بد، خوب، محتمل و یا ضعیف الامکان که می تواند در آینده اتفاق بیفتد.
- آینده ارجح: در نظر گرفتن مطلوبترین رویدادها براي وقوع در آینده.
هدف اصلی در یک بررسی آینده نگر، تبدیل آینده مطلوب و ارجح به آینده محتمل است که این مهم با تجسم شفاف از آنچه که میخواهیم خلق کنیم و سپس تخصیص منابع، انرژي، زمان و … در جهت خلق آن، میسر خواهد شد.هدف دیگر بررسی آینده نگر، توجه کردن به حالتهاي ممکن براي آینده است که ممکن است محتمل نباشند. این حالت تأثیر زیادي روي زندگی مردم برجاي میگذارد، که متخصصین و تصمیم گیرندگان باید در خصوص چنین رخدادهایی هوشیار باشند.
- باید مردم را یاري داد تا دریابند که همواره نتیجه آنچه را که انجام میدهیم، خواهیم دید.
در واقع اگر آنچه را که همواره انجام میدادیم، باز هم انجام دهیم، نتیجهاي بدست میآوریم که همواره از قبل بدست آورده بودیم.
- اهمیت ایده ها، ارزشها و دیدگاه هاي مثبت در خلق یک دنیاي بهتر در آینده.
- توانمندسازي مردم در جهت انتخاب و عملکرد از روي مسئولیت و اراده در زمان حال، چرا که چنین عملکردهایی در ساختن آینده بسیار تأثیرگذار خواهد بود.
باید توجه داشت همه ما در ساختن آینده اي که میخواهیم در آن زندگی و فعالیت کنیم، بر مبناي آنچه که امروز به آن فکر میکنیم و انجام می دهیم، سهیم هستیم. به طور خلاصه باید گفت همه ما می توانیم تفاوت و دگرگونی را بر اساس آنچه که می خواهیم به وجود آوریم. به همین دلیل باید همگی راجع به این حقیقت آگاه باشیم. آنگاه تعهد و برنامهاي براي انجام برخی امور که اصولاً کوچکی و بزرگی آنها اصلاً اهمیت ندارد که به نظر میتواند در بهتر شدن جهان آینده مؤثر باشد، ایجاد کنیم.
- پذیرفتن اهمیت برنامه ریزي کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت.
به طور خلاصه باید گفت نباید آینده را به شانس واگذاریم. بلکه باید فعالانه در جهت خلق آیندهاي که مایلیم خود و آیندگان ما در آن به خوبی زندگی کنیم، بکوشیم. آنچه که گفته شد برخی ویژگیهایی بود که تقریباً تمام متخصصین آینده پژوهشی و آینده نگري بر آن اتفاق نظر دارند. هر چند موارد دیگري نیز وجود دارد که میتوان به عنوان ویژگیهاي یک طیف فکري خاص آنها را در نظر گرفت.
تحولات در به کارگیري رو شها و تکنیک هاي آینده شناسی
به نظر می رسد روش ها و مطالعات پیش بینی طی دو دهه گذشته تحولات فراوانی را پشت سر گذاشته است و از حیث موضوعی و نیز روش شناختی دچار تغییر شده اند. لوك جئورجیوا از مؤسسه سیاست پژوهی در مهندسی، علوم و تکنولوژي در یک بررسی جامع و فراتحلیلی از مطالعات آینده نگري بر آن است که از حیث موضوعی سه نسل از مطالعات پیش بینی قابل تفکیک اند:
- نسل اول: پیش بینی تکنولوژي که عمدتاً از تحولات درونی تکنولوژي سرچشمه می گرفت.
- نسل دوم: پیش بینی تکنولوژي و بازار به این معنی که پیش بینی تکنولوژي در ذیل روابط با مسئله توزیع و تأثیرپذیري از بازار درك می شد.
- نسل سوم: که در آن رویکرد بازار در پرتو ابعاد اجتماعی قرار گرفته و تکنولوژي و بازار تحت تأثیر کنشگران اجتماعی درك و معنی می شد.
یک مفهوم مشابه آن در سیاست پژوهی پیرامون چارچوب پنجمین برنامه اتحادیه اروپا در سال 1977 اجرا شد. باید افزود نسل اول توسط کارشناسان تکنولوژي (عمدتاً مهندسان و محققان فنی(، نسل دوم توسط دانشگاه و صنعت و نسل سوم توسط سهامداران، نهادهاي خیریه، گروه هاي مصرف کننده، گروه هاي فشار و مهم تر از همه دولت پیگیري می شود.جئورجیو برآن است که این تحولات از حیث روشی نیز متحول شده؛ به نحوي که در نسل اول عمدتاً توسط دلفی، نسل دوم روش ترکیبی و نسل سوم از روش هایی مانند پانل، سناریونویسی و تکنیک هاي انتقادي استفاده نموده است .
همچنین جئورجیو رو شهاي پیش بینی را از حیث سه متغیر اصلی خلاقیت، نخبگی، و تعاملی بودن در قالب زیر بررسی نموده و معتقد است درحالی که تمامی نسل هاي سه گانه پیش بینی، خلاقیت را با نخبگی ترکیب نموده اند، فقط نسل دوم و سوم روش هایی را براي تعامل و تعهد، ادغام کرده اند.در همین رابطه ریچارد اسلاتر بر آن است که پارادایم هاي روش شناختی حاکم بر مطالعات آینده از مرحله اولیه که تا سال 1982حاکم بوده و مضمون آن عمدتاً روش هاي سناریونویسی بوده است ، در طی حدود دهه اخیر به پارادایم جدید برساخت گرایی تغییر کرده است. ظهور پارادایم برساخت گرایی به دلیل سطحی بودن، غفلت در تشخیص نقش زبان، قدرت، علائق و منافع اجتماعی و عدم باز بودن روش هاي قبلی بوده است.
دوره هاي زمانی مطالعات آینده نگر
براي انجام مطالعات آینده نگر دوره هاي زمانی مختلفی وجود دارد که در واقع میزان نفوذ در آینده را در قالب 5 دوره در نظر میگیرند. این تقسیم بندي که مورد توافق اکثر متخصصین فن نیز میباشد، توسط ارل ژوزف عنوان شد:
- آینده نزدیک: براي دوره زمانی از هم اکنون تا سال آینده
- آینده کوتاه مدت: از هم اکنون تا 5 سال آینده
- آینده میان مدت: از هم اکنون تا 5 تا 20 سال آینده
- آینده بلندمدت: از هم اکنون تا 20 تا 50 سال آینده
- آینده بسیار دور: از هم اکنون تا بیش از 50 سال آینده
بسیاري از مردم، دولتها و یا بخشهاي اقتصادي و تجاري در برنامه ریزي خود تا 4 یا 5 سال آینده را در افق پیشروي خود در نظر می گیرند (در سیاست تا انتخابات بعدي و در تجارت تا 5 سال آینده). ولی آنچه که اهمیت دارد این است که با وجود چنین تغییرات سریع در دنیاي امروز، افق دورتري را در نظر بگیریم. ارل ژوزف در نوشته هاي خود تأکید میکند که ما جهانی را خلق میکنیم که در آن بر مبناي آنچه که انجام میدهیم براي 5 تا 20 سال زندگی میکنیم که این مسئله به آینده میان مدت برمیگردد.
بنابراین تقریباً هر چیزي را میتوان خلق کرد اگر نگرش و دیدگاهی از آنچه که میخواهیم انجام دهیم و خلق کنیم داشته باشیم و در خلال 5 تا 20 سال آینده به سمت این نگرش حرکت کنیم. همچنین باید توجه داشت در حالیکه گذشته، حال و آینده همگی به نوعی به هم وابستگی متقابل دارند ولی در تنها نقطه اي که میتوان آینده را تغییر داد زمان حال است. به همین خاطر تنها جایی که در آن نظرات، تفکرات و عملکردها قابل تغییر و یا بهینه شدن هستند زمان حال است که این مهم باید حتماً با بازنگري انجام شود.
انواع تکنیک هاي آینده نگاری
با توجه به تنوع موضوعات، نوع داده هاي در دسترس و تخصص پژوهشگران فعال در عرصه مطالعات آینده، روش هاي تحقیق در آینده پژوهی بسیار متنوع و گسترده است. به عنوان مثال در بررسی روش هاي به کاررفته در پروژه هاي آیند ه پژوهی که توسط شبکه نظارت آینده نگري اروپایی انجام شد، 26 نوع روش شناسی رایج انتخاب و کاربرد آنها در 800 پروژه آینده پژوهی شناسایی شد. در این مطالعات اغلب از چندین روش استفاده شده اند، بیشتر آنها از چهار تا هفت روش و برخی دیگر بیش از ده روش را مورد استفاده قرار داده اند.
این روش ها را می توان به دو دسته روش هاي هنجاری (با تمرکز بر آینده هاي مطلوب و دلخواه) و روش هاي اکتشافی و نیز رو شهاي کمی عددي ، کیفی و ترکیبی تقسیم نمود. بدیهی است که در هر کدام از این روش ها محققان از ابزارهاي مشخص (یا همان تکنیک ها) براي تولید اطلاعات و جمع آوري داده ها استفاده می کنند که از مهم ترین آنها مصاحبه (با شیوه مختلف فردي، گروهی، ساختارمند و یا نیم ساختاري،و …)، پرسشنامه و مشاهده بوده و این بستگی به مبناي نظري و روش شناختی پژوهش دارد. به این معنی که در روش هاي کیفی از ابزارهایی مثل مصاحبه، مشاهده و در پژوهش هاي کمی از پرسشنامه و تکنیک هاي آماري بهره گرفته می شود.
منبع
رنجبر طزنجی، محمد علی(1393)، آینده نگاری توریسم درمانی با رویکرد برنامه ریزی سناریو مبنا، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید