ویژگیهای شخصیتی و طلاق
بررسی مختصر نظریه ها و مدلهای مطرح شده در حوزه زناشویی روشن کننده این مهم اند که عوامل مختلفی بر پایداری و ناپایداری یک ازدواج اثر میگذارند. یکی از عوامل بسیار مهم ویژگیهای شخصیتی همسران است. تاکنون رویکردها و نظریههای بسیار زیادی در تبیین شخصیت و عوامل مؤثر بر آن به وجود آمده اند. مدل پنج عاملی شخصیت یکی از مدلهای مطرح شده در خصوص تاثیر عوامل شخصیتی است. پژوهشگران با استفاده از این مدل نقش ویژگیهای شخصیتی را در روابط میان همسران بررسی کردند. بسیاری از مطالعات نشان داده اند که عوامل شخصیتی میتوانند صمیمیت یا عدم صمیمیت همسران را پیش بینی کنند.
شخصیت را شاید بتوان اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست. زیرا محور اساسی، بحث در زمینههایی مانند یادگیری، انگیزه، ادراک، تفکر، عواطف، احساسات، هوش و مواردی از این قبیل است. به عبارتی موارد فوق الذکر اجزای تشکیل دهنده شخصیت به شمار میآیند . شخصیت اغلب به عنوان ترکیبی سازمان یافته از ویژگی ها، انگیزه ها، ارزش ها و رفتارهای منحصر به فرد هر شخص تعریف میشود. ويژگيهاي شخصيتی يكي از عوامل تاثير گذار بر رضايت مندي زوجي است. كتل در توصيف شخصيت مي گويد: شخصيت آن چيزي است كه اين امكان را فراهم مي آورد تا آن چه كه شخصي در موقعيتي انجام خواهد داد، پيش بيني شود. صفات شخصيتي از جمله عوامل مهمي است که بر کيفيت روابط زوجين تأثيرمي گذارد.
محققان معتقدند يک توافق عمومي وجود دارد که خصوصيات شخصيتي نقش مهمي در نتايج منفي يا مثبت روابط زناشويي دارند. دونلان و همکاران ، با اشاره به تحقيقات متعدد انجام شده، بر اين نکته تاكيد دارند که رضايت زناشويي بيش از همه، از ويژگيهاي شخصيتي زوجين متأثر است. در واقع رابطه زناشويي پيوند دو شخصيت است . شخصیت به صورت مستقیم به عنوان عاملی تاثیرگزار بر فرایند ارتباطی زوج ها اثر میگذارد و باالطبع رضایت زناشویی زوج ها را نیز متاثر میسازد. چون شخصیت سازه کلی و فراگیر است، به دلیل پیچیدگی ماهیت آن نظریه پردازان مختلف از دیدگاههای متفاوت به شخصیت نگریسته و بر مبنای نظریههای گوناگون آن را تبیین نموده اند که در زیر برخی از مهمترین این دیدگاه ها به صورت کلی بیان میگردد.
نظریههای شخصیت
اغلب نظریههای موجود درباره شخصیت در یکی از رویکردهای زیر جای میگیرد.
- نظریه تیپ شناسی
- رویکرد رفتارگرایی
- رویکرد روانکاوی
- رویکرد انسان گرایی
- رویکرد صفات.
آنچه در پژوهش حاضر مورد بررسی بیشتر قرار خواهد گرفت نظریههای مربوط به رویکرد صفات میباشد.
نظریه تیپشناسی
قدیمیترین این نظریه ها، مربوط به بقراط حکیم یونانی است که نظریه مزاجهای چهاگانه صفراوی، سوداوی، بلغمی و دموی را مطرح کرد. بقراط معتقد است که هرفرد حاصل ترکیب خاصی از این چهار مزاج است و در هر فرد به طور معمول یکی از مزاج ها غلبه دارد. نظریه پردازان دیگری چون کرچمر و شلدون، کوشیده اند به طرز جالب و جذاب سنخهای بدنی را به انواع شخصیت ربط دهند. کارل یونگ اگرچه تحت تاثیر مکتب روانکاوی طبقه بندی میشود، اما از آنجا که نوعی تقسیم بندی سنخ شناسی از افراد به صورت درونگرا و برونگرا ارائه داده است، میتوان در زمره سنخ شناسان به حساب آید .
نظریه رفتارگرایی
تمرکز این مکتب بر بسط نظریههای یادگیری در مطالعه شخصیت بوده است. اگرچه نظریههای با نفوذی که به طور خالص رفتارگرایانه باشد، وجود ندارد، جهت گیری رفتارگرایی، دیگر نظریه پردازان را به بررسی دقیق یک مساله بنیادی برانگیخت. چه اندازه از ثبات رفتاری که بیشتر مردم از خودشان نشان میدهند، به سنخ ها، صفات یا پویایی شخصیت مربوط است. چه مقدار آن به هماهنگی در محیط و به وابستگیهای تقویت ربط دارد؟ این دیدگاه برای پاسخ گویی به این پرسش به فراتر از شخص نظر دارد، یعنی پاسخ را در بیرون از فرد میجوید و در واقع مفید بودن اصطلاح شخصیت را زیر سوال میبرد .
نظریه روانکاوی
مجموعه بزرگی از رویکردها حول این محور گرد میآیند. از جمله آن ها، نظریههای کلاسیک فروید و یونگ، نظریه روانشناسی اجتماعی آدلر، فروم، سالیوان و هورنای. تمایز میان این نظریه ها زیاد است، اما همه آن ها حاوی یک اندیشه اصلی مشترک هستند، آن اینکه برای همه ی آن ها شخصیت با مفهوم یکپارچگی مشخص میشود. در این رویکردها تاکید قوی بر عوامل رشدی گذاشته میشود، با این فرض حتمیکه شخصیت بزرگسال بر حسب چگونگی رشد عوامل یکپارچگی، در طول زمان تکامل پیدا میکند. مهمترین نظریه روان کاوی نظریه فروید است. مهمترین خدمت فروید به نظریه شخصیت، کاوش او در ناهشیار و تاکید وی بر این موضوع بود که افراد عمدتا توسط نیروهای غریزی بر انگیخته میشوند که اگاهی کمی از آن ها دارند و یا اصلا از آن ها آگاه نیستند. فروید زندگی روانی را به دو دسته هشیار و ناهشیار تقسیم
میکند. ناهشیار در بر گیرنده تمام سابقه ها، امیال یا غرایزی است که خارج از آگاهی هستند ولی اغلب کلمات، احساسات و اعمال ما را بر میانگیزانند. از نظر فروید، ناهشیار توجیهی است برای معنی نهفته در رویاها، لغزشهای زبان، نشانههای روان رنجوری و برخی فراموشیهایی که سرکوبی نا میده میشود. نیمه هشیار، شامل تمام عناصری است که هشیار نیستند ولی میتوانند به راحتی هشیار شوند. هشیاری هم که نقش کم اهمیتی در نظریه روانکاوی دارد، آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی، در هر لحظه از زمان است. در نظریه فروید ساختار شخصیت در انسان سه بخش دارد: شامل نهاد، خود و فراخود. نهاد بدویترین بخش ذهن و نماد سنجش از عمق شخصیت است . جایگاه یا مخزن تمام غریزه هاست و انرژی روانی کل، یعنی زیست مایه را نیز در بر دارد. بنابراین نماد ساختار نیرومند شخصیت است، زیرا تمام نیروی دو ساختار دیگر را تامین میکند.
نماد مولفه زیستی شخصیت است و همساز با اصل لذت عمل میکند . من یا خود که بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل میکند و آن دسته از تعاملات نهاد را که با واقعیت تضاد دارند، تعدیل، ضبط و کنترل میکند. خود یا ایگو از اصل واقعیت تبعیت میکند و نقش واسطه را در میان نهاد و دنیای خارج ایفا میکند . فراخود یا من برتر، جنبه اخلاقی شخصیت است که به درونی ساختن ارزش ها و معیارهای والدین و اجتماع میانجامد . فراخود در حقیقت نقطه مخالف و ضد نهاد است. یعنی هر اندازه نهاد کوشش به ارضای بدون چون و چرای غرایز و تمایلات دارد. فراخود سعی در محدود کردن و محروم کردن ما از همه لذایذ و ارضای نیازها دارد و به صورت نامعقول تقاضای کمال دارد .
نظریه انسانگرایی
این جهت گیری در اصل به عنوان واکنشی در برابر آنچه سلطه روانکاوی و رفتارگرایی بر روانشناسی تصور میشد، قد علم کرد. در این رویکرد افرادی چون مازلو، راجرز و فرانکل تاکید خود را بر پدیدار شناسی گذاشته اند، که در آن تجربههای ذهنی برجسته شده و بر کل گرایی تمرکز دارند. کاهش گرایی رفتارگرایی رد میشود و بر اهمیت سایق خودشکوفایی تاکید میشود. اگرچه انسان گرایی از نظر ارزیابی عملی بسیاری از مفاهیم خود دچار مشکل است. با این وجود یکی از رویکردهای مهم برای مطالعه شخصیت بوده و طرفداران زیادی دارد .
نظریه صفات
طرفداران نظریه صفات معتقدند که مردم دارای خصوصیات متفاوت و ترکیبات گوناگونی از صفات هستند، که بسیاری از این صفات میتوانند در این راستا قرار گیرند. بنابراین میتوان افرادی با ترکیبات مشابهی از صفات را در یک گروه طبقه بندی نمود و به تیپهای گوناگون شخصیتی دست یافت . این گروه از نظریه پردازان صفات را به عنوان واحد اساسی شخصیت در نظر میگیرند و فرضشان بر این است که کشف این واحدها روابط درونی آن ها با یکدیگر به ابزار قابل اندازه گیری برای توصیف و پیش بینی رفتار دست یابند . در رویکرد صفات سعی بر این است که خصوصیات اساسی فرد که جهت دهنده رفتار اوست تفکیک و توصیف شود. در این رویکرد به شخصیت اجتماعی فرد توجه میشود و بیشتر به توصیف شخصیت و پیش بینی رفتار مورد توجه است تا رشد شخصیت. در نظریه صفات افراد از لحاظ ابعاد متعدد که هریک نمایشگر یک صفت است متفاوت شمرده میشوند. سپس برای دست یافتن به یک توصیف جامع از شخصیت، باید بدانیم که هر فرد در ابعاد مختلف چه جایگاهی دارد.
هر صفت عبارت اند از ویژگیهای معینی که در افراد گوناگون به طور نسبتا پایدار و متفاوت است. وقتی در گفتگوهای معمولی، به خود و دیگران صفاتی مانند : پرخاشگری، محتاط، هیجان پذیر، باهوش و مضطرب را نسبت میدهیم، در واقع اصطلاحات توصیفی را به کار برده ایم. ما این اصلاحات را از رفتار فرد انتزاع میکنیم. وقتی که از رفتار فردی در شرایط مختلف پرخاشگری میبینیم ممکن است او را به عنوان یک فرد پرخاشگر توصیف کنیم . از نظر نظریه پردازان صفات، به طور کلی تعریف ویژگیهای عمومیشخصیت در زندگی روزمره به صفاتی پایدار در خلال زمان بر میگردد که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی نکرده و به ماهیت وجودی فرد اشاره دارد. به طور عام رفتار ما تحت تاثیر ویژگی ها و تواناییهای شناختی و هیجانی قرار دارد و برای پیش بینی رفتار باید چنین ویژگیهایی به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرند. مک کری وکاستا پنج محور اصلی را برای معرفی شخصیت ارائه کردند. آن ها پنج عامل بزرگ شخصیت را معرفی کردند که زمینه زیستی دارند.
یعنی تفاوتهای رفتاری مربوط به عامل به ژن ها، ساختار مغز و مانند آن بر میگردد. در این تمایلات اساسی، آمادگی عمل و احساس به نحو خاص است و به طور مستقیم تحت تاثیر محیط ندارند. آن ها با طرح مجرد مسئله طبیعت در برابر تربیت، نظر خود را بدین ترتیب بیان میکنند. جان کلام این است که صفات شخصیت مانند خلق و خو، آمادگیهای درونی در مسر رشد بوده و اساسا مستقل از تاثیرات محیطی هستند . این مدل توافقی است میان روانشناسان صفت که پنج بعد یا عامل اصلی در توصیف همه صفات شخصیت وجود دارد. این پنج بعد گسترده و دوقطبی، پنج عامل بزرگ خوانده میشود. این بزرگی نه به دلیل عظمت آن ها، بلکه به دلیل گسترده و انتزاعی بودن آن هاست .
براساس این رویکرد، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیل شده است که عبارت اند از: روان رنجوری، برونگرایی، گشودگی به تجربه، توافق پذیری و وجدانی بودن.
الف) روان رنجورخویی
این بعد شخصیت احساسات منفی هم چون ترس، غم، برانگیختگی، خشم و احساس گناه را نشان میدهد. این افراد دمدمی و بیش از حد حساس بوده و از بسیاری از جنبه ها رضایت ندارند. معمولا عزت نفس آن ها پایین بوده و ممکن است عقاید و انتظارات غیرواقعی نیز داشته باشند. آن ها دائم نگرانند و معمولا درباره خود و برنامه آینده احساس عدم امنیت میکنند. افرادی که در این عامل نمره پایینی را کسب میکنند، راحت تر با محیط سازگار میشوند و هیجانات و عواطف مناسبی از خود نشان میدهند . این افراد تمایل عمومیبه تجربه عواطف منفی چون ترس، غم، دست پاچگی، عصبانیت و احساس گناه دارند. همچنین این افراد کمتر قادر به کنترل تکانشهای خود بوده و خیلی ضعیف تر از دیگران با استرس کنار میآیند . این افراد دارای ثبات عاطفی بوده، معمولا آرام، معتدل و راحت هستند و قادرند با موقعیتهای فشارزا بدون آشفتگی روبرو شوند. مردان و زنانی که در این مقیاس نمره بالایی میگیرند، مستعد داشتن عقاید غیر منطقی هستند و کمتر قادر به کنترل تکانشهای خود بوده و خیلی ضعیف تر از دیگران با استرس کنار میآیند . نمرههای بالا در این مقیاس نشان دهنده همسری است که پیوسته به اطمینان دادن، تشویق، پشت گرمی نیاز دارد که این کار شریک شریک زندگی اش را به تحلیل میبرد. افرادی که در این مقیاس نمره پایین تری میگیرند، به طور معمول همسران بهتری هستند. به طور کلی با کسی که گرایش دارد به هر رویداد منفی واکنش بیش از حد اندازه نشان دهد، نسبت به همسرش کم اعتماد است، آسیب دیدگی را پیش بینی میکند، پیوسته نگران است، عزت نفس پایین دارد و سطح تنش وی را به شدت تحریک پذیر میکند، به آسانی نمیتوان زندگی کرد .
ب) برونگرایی
عامل برونگرایی سطح راحتی شخص در ارتباطات را توصیف میکند. برونگرایی در ارتباطاتی که در آن شخص احساس آرامش میکند، اشاره دارد . نمره بالا در برونگرایی با برقراری ارتباطات زیاد و احساس لذت از آن مشخص میشود. برونگراها افرادی اجتماعی هستند، علاوه بر آن دوست داشتن مردم، ترجیح گروههای بزرگ و گردهمایی ها، با جرات بودن و فعال بودن و پر حرف بودن نیز از صفات برونگراهاست . نمره پایین در این عامل، بیانگر درونگرایی میباشد. افراد درونگرا بیشتر به استقلال، خود دار بودن و یکنواخت بودن گرایش دارند و نسبت به اکثر افراد، از تنها بودن بیشتر احساس راحتی میکنند. این افراد اغلب کم حرف، کم تحرک، گوشه گیر و دور از هیجانات هستند. در میان دو انتهای این دامنه دوسوگراها قرار دارند که با حرکت در میان موقعیتهای اجتماعی و انزوا احساس راحتی میکنند . تفاوتهای زیاد در مقیاس برونگرایی, درونگرایی میتواند یک منبع عمده نارضایتی زوج ها باشد. همسری که دوست دارد گروههای بزرگی از افراد را در منزل سرگرم کند با مقاومت شدید همسر گوشه گیرش که دوست دارد وقتش را در تنهایی بگذراند روبرو میشود. همچنین همسری که بیشتر وقت خود را در فعالیت ها به تنهایی صرف می کند، نیازهای بین فردی همسرش را که باید در جمع دیگران باشد ارضا نمیکند. مطالعات نشان داده اند که اگر هر دو همسر درونگرا یا هردو همسر برونگرا باشد، به احتمال زیاد از ازدواج پایدارتری برخوردار خواهند بود .
ج) گشودگی
این عامل بیانگر علایق و نگرشهای افراد نسبت به محرکهای محیطی میباشد و مبین استقلال طلبی، کنجکاوی، آرمان گرایی و گرایش به نو آوری هاست. نمره بالا در این مقیاس بیانگر کاوش گری، جستجوگری و کنجکاوی زیاد میباشد. نمره پایین در این مقیاس بیانگر این واقعیت است که شخص تمایل دارد وضعیت موجود را حفظ کند و از شرکت در جاهای نا آشنا و غریب اجتناب میورزد . افراد با این ویژگی معمولا انسانهایی هستند که در باروری تجربههای درونی و دنیای پیرامون کنجکاو بوده و زندگی آن ها سرشار از تجربه است. این افراد طالب لذت بردن از نظریههای جدید و ارزشهای غیر متعارف هستند و در مقایسه با افراد بسته احساسات مثبت و منفی فراوانی دارند . افرادی که در این عامل نمرات بالایی میگیرند، اغلب تجارب جدید را راحت تر میپذیرند و مقاومت کمتری در برابر این تجارب از خود نشان میدهند و هیجانات را عمیق تر از دیگران تجربه میکنند . این افراد به عنوان زیردست کارکرد خوبی را از خود نشان نمیدهند، صاحبان قدرت را به چالش میکشند، برای انجام دادن کارها به جستجوی راههای تازه میپردازند، تغییرات را میپذیرند و در واقع وضعیت روزمره موجود و دیکته شده برای دارندگان نمره بالامعمولا خسته کننده و ملال آور است. دادندگان نمره پایین گرایش دارند با تغییر مخالفت کننند و آن ها را به تعویق بیندارند و در برابر اندیشههای تازه احتیاط میکنند و آن ها وضع موجود را ترجیح میدهند و حفظ وضعیت موجود را هر اندازه که رضایت بخش نباشد، در برابر خطر تغییر، ترجیح میدهند. تحقیقات نشان داده اند که نمره بالا در این مقیاس در هردو زوج موجب یکپارچگی بیشتر بین دو زوج میشود و توانایی حل مسئله را در آن ها افزایش میدهد .
د) توافق
همانند برونگرایی، شاخص توافق بر گرایشهای ارتباط بین فردی تاکید دارد. فرد موافق اساسا نوع دوست است، با دیگران همدردی میکند و مشتاق به کمک به آنان است و اعتقاد دارد که دیگران نیز با او این رابطه را دارند . این افراد آسان تر از دیگران اعتماد و باور میکنند و به ندرت نسبت به نیات پنهانی بدگمان میشوند، این افراد درست همانطور که اعتماد میکنند، خود نیز قابل اعتماد، رک، صریح و بی تزویرند. آن ها فروتن و متواضع اند و به دیگران احترام میگذارند. از خود گذشتگی افراد توافق پذیر در ملاحظه بودن، نوع دوستی و تمایل در کمک به دیگران جلوه گر می شود. از لحاظ نگرشی هم افراد توافق پذیر، دلرحم و احساساتی هستند . در شخص ناموافق خود محور بوده و به نیت و قصد دیگران مظنون است و بیشتر اهل رقابت است تا همکاری. نمره پایین در این شاخص معمولا با ویژگیهای اختلالات شخصیت خود شیفته، ضد اجتماعی، پارانوئید همراه است؛ در حالی که نمره بالا با اختلال شخصیت وابسته همراهی دارد .
ه) وجدانی بودن
اشخاص با وجدان، منطقی و آگاهند و به شایستگیهای خود در حد بالا اعتماد دارند. بخشی از موفقیت این افراد نتیجه سازماندهی و نظم و ترتیب آن هاست که موجب کفایتشان در کار میگردد. افراد با وجدان از بعضی جهات بازداری میشوند، با دقت زیاد از دستورات اخلاقی پیروی میکنند و در اجرای وظایف اجتماعی شهری سخت گیرند. این اشخاص زندگی را آشکارا در امتداد مسیرهای که برگزیده اند اداره میکنند . افراد دارای نمره بالا در وجدانی بودن، افرادی دقیق و وسواسی، وقت شناس و قابل اعتماد هستند. افراد دارای نمره پایین را نباید افرادی فاقد پایبندی به اصول اخلاقی دانست، بلکه این افراد دقت کافی را برای انجام دادن کارها از خود نشان نمیدهند. همچنین، در جهت رسیدن به اهداف خود نیز چندان مصر و پیگیر نیستند. برخی از شواهد پژوهشی نشان میدهد که نیاز به لذت طلبی و علاقه مندی به امور جنسی در افراد نمره پایین، بیشتر از افرادی است که نمرههای بالا کسب میکنند . تفاوتهای زیاد در عامل وجدانی بودن ممکن است درباره باید و نباید ها نزاع برانگیز باشد. دارندگان نمرههای پایین در این مقیاس به گونه ای رفتار میکنند که به دارندگان نمرههای بالا در این مقیاس که معتقدند شخص باید از هنجارهای اجتماع پیروی کند، بی احترامی می شود و آنان را به خشم میآورد .
نقش شخصیت و عوامل جمعیت شناختی در روابط زناشویی و طلاق
نظریه پردازان تحلیلهای گوناگونی را تعیین علل و عوامل تاثیرگذار بر روابط زناشویی و عدم تداوم آن عنوان کرده اند. به اعتقاد بسیاری، طلاق یک پدیده چند فاکتوری است که از به هم بستگی چندین عامل و شبکه پیچیده ای از علل مختلف پدید میآید از بین این عوامل، نظریاتی مربوط به عوامل شخصیتی، اختلالات روانشناختی و ویژگیهای جمعیت شناختی است . هوستون و هاوتس، معتقدند شخصیت در زیربنای روانشناختی روابط پایدار سهیم است و بنابراین پیش بینی کننده کلیدی برای روابط موفق یا ناکارآمد است. شخصیت تاثیرات پایدار و طولانی مدتی بر روابط زناشویی دارد. پین هری و پول، عوامل شخصیتی افراد نیز میتواند بر طلاق یا پیامدهای روانی آن موثر واقع شود. به طور مثال : در تحقیقی در مورد مراجعین طلاق نشان دادند که سی وهشت ونیم، درصد افراد مورد مطالعه از نابهنجاریهای شخصیتی در آزمونهای شخصیتی رنج میبرند. به طور کلی نیم رخهای شخصیتی مراجعین به طلاق در تحقیق به ترتیب شامل کمال گرایی، ندانستن روابط عمیق و حقیقی، خودشیفتگی، خلق بی ثبات، خود بیمارانگاری، بدگمانی، افسردگی، انزوا و…. بوده است.
عوامل ذکر شده روانی و شخصیتی هم زمینه ساز طلاق بوده و هم اثرات قابل توجهی بر فرد، پس از طلاق میگذارند. شواهد موجود نشان میدهد که عوامل شخصیتی پیش بینهای تجربی برای عدم ثبات زناشویی هستند. وجود روابط بین عوامل شخصی و بازده زناشویی زوجین با استفاده از طرحهای طولی و مقطعی مختلف تائید شده است. بطور کلی ویژگیهای شخصیتی عصبیت، برونگرایی، گشودگی به تجربه، توافق، وجدانی بودن پیشبین سازگاری زناشویی اند. کاگلین و همکاران، معتقدند که ویژگیهای، روانرجوری با متغیرهای تعدیل کننده مختلفی مانند رفتارهای تعاملی منفی ارتباط دارد. آن ها به تاثیر روانرنجوری بر پویاییهای پایدار زناشویی تاکید میکنند و اعتقاد دارند. وجود بی ثباتی در افراد روانرنجور بر روابط زناشویی آن ها اثرات مخربی دارد. علاوه بر این تحقیق بوچارد، نشان داد که روانرنجوری با روشهای مقایسه ای زوجین در طول تعارضات زناشویی ارتباط دارد. مید، معتقد است تحریک پذیری و عدم ثبات یا بی ثباتی که در افراد روانرنجور وجود دارد، منجر به عصبی و خشمگین شدن سریع در تعاملات بین فردی آن ها میشود و تاثیر منفی در روابط زناشویی بر جای میگذارد.
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی مهم در مدل پنج عامل کاسستا و مک کری، توافق پذیری است.نظریههای زیادی در ارتباط با تاثیر این ویژگی در روابط زناشویی مطرح شده است. به عنوان مثال مید ، به ادراکهای مثبت افراد توافق پذیر اشاره و اظهار میدارد که زوجین توافق پذیر، ادراکهای مثبت تری از یکدیگر دارند که منجر به رضایت مندی بیشتری برای آن ها میشود. همچنین کاگلین ، اعتقاد دارد که ویژگی شخصیتی توافق پذیری باعث میشود فرد بهتر بتواند هیجانات خود را در طول تعاملات بین فردی تنظیم کند که این کار باعث میشود، مواجهههای بین فردی با نرمی و ملایمت بیشتری همراه شود. همچنین دونلان و همکاران ، معتقدند توافق پذیری باعث افزایش توجه بطرف مقابل میشود و توجه، یک متغیر پیش کننده مهم برای روابط صمیمی زوجین است. از نظر آن ها افراد توافق پذیر رفتارهایی را که روابط صمیمی مخرب و زیان آور هستند، کمتر انجام میدهند. علاوه بر این تحقیقات نشان داده اند که ویژگیهای توافق پذیری باعث میشود که زوجین همسر خود را جنگ طلب تلقی نکنند و ادراکهای درستی از رفتار همسر خود داشته باشند.
یکی از مهمترین مولفههای توافق پذیری، همدردی و نگرش مثبت خوشبختانه نسبت به دیگران است که در تعاملات بین فردی و روابط صمیمی با دیگران تاثیرات زیادی بر جای میگذارد .وظیفه شناسی یکی دیگر از ابعاد شخصیتی در نظریه پنج عاملی کاستا و مک کری است و نقش مهمی در روابط زناشویی دارد. به اعتقاد جارویس ، افراد وظیفه شناس برای حفظ و ثبات روابط زناشویی خود تلاش هدفمند بیشتری انجام میدهند و به همین دلیل این ویژگی در تداوم و با شکست در روابط زناشویی نقش مهمی را ایفا می کند. وی معتقد است، تعهد شخصی که یکی از ویژگیهای افراد وظیفه شناس است، آن ها را به این سمت سوق میدهد که در جهت بهبود روابط خود تلاش کنند. به اعتقاد روبینز و همکاران ،افراد وظیفه شناس، خودکنترلی بیشتری دارند و این ویژگی باعث میشود تعارضاتی که در روابطشان پدید میآید، به طور زنده ای مدیریت کنند. به اعتقاد وی سطوح پایین وظیفه شناسی در فرد ممکن است واکنشهای نسنجیده و تکانشی نسبت به همسر را افزایش داده و منجر به تعاملات منفی بین زوجین شود.
دونلان و همکاران ، معتقدند که زوجین وظیفه شناس، بحرانهای زناشویی کمتری را بر میانگیزاند که به نوبه خود میتواند میزان یا شدت تعاملات منفی زناشویی را کاهش دهد. گروسی ، معتقد است که افرادی که وظیفه شناسی بیشتری دارند در روابط بین فردی خود، انسانهای خوش قول، دقیق و قابل اطمینان هستند. جلیلی و همکاران ،نیز معتقدند افرادی که وظیفه شناسی کمتری دارند، در زندگی خود با اراده یا هدفمند نیستند، کفایت لازم را برای تدبیر امور زندگی خود ندارند و برای حل مشکلات زناشویی خود از پشتکار و نظم لازم برخوردار نیستند. از سوی دیگر، وجود سطوح بالای وظیفه شناسی باعث میشود فرد وجدان گرایی بیشتر داشته باشد و از نشان دادن رفتارهای خشونت آمیز در روابط زناشویی خود داری کرده و تکانههای خود را کنترل کند .تجربه گرایی یا باز بودن به تجربه یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی است و مشخصه افرادی است که گرایش بیشتری به امتحان کردن تجربیات مختلف دارند.
برخی از نظریه پردازان معتقدند این ویژگی شخصیتی در روابط زوجین نقش مهمی را ایفا می کند. به عنوان مثال دونلان و همکاران ، اعتقاد دارند، تجربه گرایی باعث می شود زوجین رویکردهای انعطافپذیرتری را در حل مشکلاتشان اتخاذ کنند. از نظر آن ها، تجربه گرایی منجر به رضایت مندی جنسی بیشتری در زوجین می شود. زیرا تجربه گرایی باعث می شود افراد تجارب جدیدی کسب کنند، این باعث می شود فرایند اکتشاف جنسی توسط زوجین گسترش و به ایجاد تنوع در رابطه جنس منجر به افزایش رضایت مندی آن ها از نظر روابط جنسی می شود. به علاوه دونلان و همکاران ، معتقدند، ویژگی تجربه گرایی باعث افزایش توجه به طرف مقایل می شود و ابراز توجه به روابط زناشویی یکی از عوامل تداوم زندگی زناشویی است. جلیلی و همکاران ، تجربه گرایی را عامل مهمی در روابط زناشویی می دانند و معتقدند تجربه گرایی پایین در افراد باعث می شود از انعطاف پذیری، تفکر واگرا و قدرت سازندگی برای حل مسائل و مشکلات زناشویی برخوردار نباشند. این افراد عقاید و احساسات همسر خود را نادیده گرفته و به دلیل عدم استقلال و ناتوانی در برخورد با مشکلات زندگی، همسر خود را متهم میکنند .
برونگرایی یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی در ابعاد مدل پنج عاملی کاستا و مک کری است که علاوه بر این مدل در نظریههای دیگر مانند تیپشناسی آیزنک و نظریه کتل معرفی شده است. بسیاری از نظریه پردازان اعتقاد دارند که برون گرایی به نسبت ویژگیهای دیگری که پیش از این ذکر شد، کمتر در روابط زناشویی تاثیر گذار است . برونگرایی با ثبات و کیفیت زندگی زناشویی رابطه مثبت دارد. برونگرایی صفتی است که بیشتر مربوط به تعاملات بین فردی می شود و به اندازه سایر ویژگی هادر کیفیت روابط زناشویی و دیگر روابط صمیمی تاثیر گزار نیست . میلر و همکاران ،معتقدند که وجود صفات زنانه مانند مهربانی، محبت و درک، چه در زنان و چه در مردان باعث می شود فرد رویکرد صمیمانه تری نسبت به روابط داشته باشد تا رویکرد مبادله ای و در نتیجه کوتاهی ها و قصورهای شریک خود را کمتر کنترل و بیش تر به مسائل عاطفی توجه می کند.
منبع
امیدوار،یاسر(1394)، ویژگیهای شخصیتی، اختلالات شخصیت و منبع کنترل زناشویی در زوجین،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده ادبیات و علوم انسانی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید