ورود اندیشه‌های لیبرالیستی به ایران

اینک به بحث در رابطه با چگونگی ورود اندیشۀ لیبرالی به فرهنگ ایرانی- اسلامی پرداخته می‌شود و اهمیت پرداختن به این موضوع در این نکته می‌باشد که اولاً اشاره‌ای به وارداتی بودن این نوع اندیشه می‌باشد و در ثانی انگیز‌های تبلیغ آن از سوی افراد مختلف روشن گردد و در نهایت با این مرور اجمالی جهت‌گیری‌ها و ماهیت ضد دینی جریان مبلّغ اندیشه‌های لیبرالی تا حدودی تبیین خواهد شد.

در خصوص چگونگی شکل‌گیری جریان‌های لیبرالیستی در ایران باید به تاریخ دو قرن اخیر بازگردیم و زمینه‌های این جریان را با ورود مباحث مدرنیته به ایران پیگیرینمائیم. از زمان فتحعلی شاه اولین گروه از محصّلان ایرانی به اروپا رفتند و از نزدیک با جامعۀ غربی آشنا گردیدند و بسیاریاز آن‌ها جذب تشکیلات فراماسونری شدند؛ تشکیلاتی که با طرح شعار برابری، برادری و آزادی در واقع مبانی لیبرالیسم را تبلیغ می‌کرد. از سوی دیگر جامعۀ غرب نیز با اعزام مسیونرها و مستشرقان، برای شناخت شرق و عرضۀ اندیشه‌های خود تلاش کرد. ما در طول این دو قرن، در مواجهه با اندیشه‌های لیبرالیستی، چه بخشی که روشنفکران ما با سفرآموختند و چه مواردی که غربیان به اشکال مختلف به ما عرضه کردند سه مرحله را پشت سر گذارده‌ایم که این وضعیت در مورد همۀ کشورهای جهان ۳ قابل تعمیم است: مرحلۀ بهت و سکوت، مرحلۀ اعجاب و تقلید و تشبه و مرحلۀ بحران و سرگردانی .

از طرفی، اگر لیبرایسم رکن اصلی و لاینفک تاریخ تمدن غرب در عصر جدید بوده، در نسبت با تاریخ ما پدیده‌ای کاملاً وارداتی به شمار می رود. شواهد تاریخی گواه بر این امرند که ایدئولوژی لیبرالیسم در ایران از دل مجامع فراماسونری در لندن و تهران پدید آمده و وظیفۀ آن برقراری نظام غارتگرانۀ سرمایه سالاری و تعمیق غرب‌گرایی بوده است. به بیان دیگر لیبرالیسم، سر پل ایدئولوژیکی وابستگی تمام‌عیار به بیگانگان بوده است، به طوریکه نخستین مروّج لیبرالیسم یعنی میرزا صالح شیرازی در ایران، در زمرۀ اولین ایرانیانی بود که به عضویت فراماسونری درآمدند. میرزا صالح در زمرۀ پنج تن دانشجویی بود که در معیّت کلنل دارسی جهت تحصیل عازم انگلستان گردیدند. میرزا صالح در سفرنامۀ خود صریحاً به عضویت در مجمع فراماسونری اعتراف می‌کند. او در آثار خود به ستایش شدید از نظام حکومتی انگلیس و به تبلیغ لیبرالیسم می‌پردازد. از دیگر مروّجان لیبرالیسم در ایران می‌توان از میرزا ملکم و آخوندزاده نام برد که هر دو در ارتباط با محافل ماسونی بوده و به جاسوسی برای بیگانگان می پرداخته‌اند .
ادوار تاریخی حیات لیبرالیسم در ایران
• لیبرالیسم عهد مشروطه (دوره اول)
• لیبرالیسم عهد پهلوی (دوره دوم)
• لیبرالیسم پس از انقلاب اسلامی
لیبرال‌ها در دورۀ یک اصلی‌ترین نمایندگان و حامیان استعمار انگلیس در ایران بوده و نقش تاریخی ایشان ایجاد زمینه‌های ترویج مدرنیسم و غرب‌زدگی در ایران، سوارشدن بر جنبش اعتراضی و عدالت‌خواهانۀ مردمی در مشروطه و تبدیل آن به ابزاری جهت محدود کردن نفوذ اسلام و روحانیون بوده است. لیبرال‌ها در دوره دونقشی عموماً درجۀ دو داشته‌اند. وظیفۀ اصلی آن‌ها ترویج غرب‌زدگی و تحقق وابستگی در ایران بود کهبه وسیلۀ خاندان پهلوی صورت می‌گرفت. در این دوره لیبرال‌ها نقش رابط اطلاعاتی و منبع تهیۀ خبر و جاسوسی برای امپریالیسم غالب در کشور ما را نیز به عهده داشتند. دورۀ سه در دورۀ پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. در این دوره لیبرالیسم به اصطلاح مذهبی حرکت گستردۀ نفوذی و متشکلی را آغاز می‌کند که دارای صورت مدوّن فکری و ایدئولوژیک، شعارهای فرهنگی و اهداف مشخص سیاسی است. این حرکت فکری- تشکیلاتی لیبرال‌های به اصطلاح مذهبی بدنۀ اصلی تهاجم فرهنگی در مقیاس دانشگاه‌ها، مابین جوانان و در عرصه‌های کتاب و مطبوعات را تشکیل می‌دهد .
از آن زمان که یوسف خان مستشارالدوله،رسالۀ یک کلمۀ خود را برای تطبیق اسلام با اعلامیۀ حقوق بشر ۱۷۸۹. م و قانون اساسی سال ۱۷۹۱. م فرانسه نوشت و میرزاملکم خان اصول تمدن غرب را با اسلام هماهنگ معرفی کردتا کنون که دین با نگرش‌های هرمنوتیکی و استفاده از اصول پوزیتیویسم و فلسفۀ علم مورد بازشناسی قرار می‌گیرد، این منازعه که بر محور لیبرالیسم غربی با دین و سنت‌های فرهنگی ایرانی قرار دارد، به صورت حل نشده باقی مانده است. آنچه از تفکر غرب در یک قرن و نیم اخیر در ایرانمطرح‌شده، عمدتاً در سایۀ مفاهیمی همچون آزادی، قانون مداری، ناسیونالیسم، تجدد، دین‌داری علمی و عقلانی قرار داشته که در هر مقطع تاریخی بر حسب شرایط زمانی یک یا چند محور آن برجسته می شده است. چرخش مواضع روشنفکران آزادیخواه مشروطه به تجددخواهی اقتدارگرا، گرایش باقی‌مانده‌های این دو جریان به بیگانه‌ستیزی و ناسیونالیسم در دهه ۲۰، بازگشت به دین و فرهنگ دینی بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ارائه عقلانیت لیبرال بر پایه نوگرایی دینی بعد از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، مؤید این واقعیت است که لیبرالیسم ایرانی در هر مقطع تاریخی چهره‌ای خاص و هماهنگ با شرایط تاریخی جامعه از خود به نمایش گذاشته است.

امّا با همۀ این تعابیر و پس از گذشت زمان، اعتقاد به وجود رابطۀ مستقیم بین علوم جدید و پیشرفتهای تکنولوژیکی با تفکر لیبرالی نمی‌تواند صحیح باشد ولیبرالیسم ایرانی به اشتباه یا به عمد بین پیشرفت فنّاوری علمی غرب با نگرش‌های لیبرالی پیوند زده و می زند. نخبگان و دولت‌مردان ایرانی در ابتدا برای رفع عقب‌ماندگی و اخذ علوم و فنون به غرب رو کردند و با توجه به عدم موفقیت آن‌ها، با شیفتگی و خودباختگی، اخذ علوم و فنون و توسعه را به ابعاد نظری و فکری تعمیم دادند و این آغاز منازعه‌ای حل نشده در تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران بوده است .
تعلیم و تربیت در مکتب لیبرالیسم
شعاری نژاد ، در این رابطه معتقد است تعلیم و تربیت لیبرال از قدمتی طولانی برخوردار است به طوریکه از اولین فیلسوفان این اندیشه، می‌توان به افلاطون و ارسطو اشاره نمود. در فلسفۀ ارسطو از تعلیم و تربیت لیبرال، تربیت آزادگان و آزاد زادگان مراد بود. در قرون وسطا به تربیتی گفته می‌شد که در تهذیب نیروهای روانی نقش ایفا می‌نمود. در فلسفۀ جان دیویی، تربیتی لیبرال نامیده می‌شود که به آزادی دانش‌آموز منجر گردد و بالأخره در میان عامه به تربیت عمومی اطلاق می‌شود.
از آنجایی که جوامع غربی بر پایۀ ارزش‌های لیبرالیسم بنیان‌گذاری شده‌اند، مارک هالستد ، معتقد است اصول ارزشی تعلیم و تربیت لیبرال را به خوبی می‌توان در اصول و مبانی ارزشی لیبرالیسم جست و جو کرد. چنانچه به عقیدۀ وی، امروزه دیدگاه‌های تعلیم و تربیتی غرب تحت سیطرۀ همین ارزش‌های اساسی لیبرالیسم است.

ارزش‌هایی همچون خودگردانی شخصی، نقدپذیری، استقلال نظام آکادمیک، تساوی فرصت‌ها، اخلاق عقلانی (اخلاق مستقل)، احترام به عقاید و علایق مختلف، پرهیز از القاء ارزش‌هاو طرد هر تعریف شخصی از خوب، همه و همه مبتنی بر سه ارزش پایه‌ای لیبرالیسم، یعنی آزادی، تساوی و عقلانیت است. تأکیدات اخیر در تفکر تعلیم و تربیت لیبرال بر ارزش‌های دمکراتیک، حقوق شهروندان و حقوق کودکان نیز بر همین پایه استوار است. هرست ، نیز معتقد است صاحب‌نظران تعلیم وتربیت لیبرال، عنصر عقلانی را ارزشمندترین خصیصۀ انسانی تلقی می‌کنند و بر این باور هستند که اگر آدمی این عنصر را به گونۀ صحیح به کار ببرد، آنگاه به شناخت واقعی پدیده‌ها خواهد رسید و واقعیت نهایی را درک خواهد کرد. در واقع انسان می‌تواند به واسطۀ تجلیهای ظاهری وجود چیزها، به الگوی کلی وجود و درک هماهنگ بین امور مختلف و طرح جامع آن‌ها نائل شود. محوریت عقلانیت را در این گفتۀ هرست : که تعلیم و تربیت متعهد به عقلانیت است، نه کمتر و نه بیشتر به خوبی می‌توان دید. به عقیدۀ وی برای رشد عقلانیت در کودکان بایستی آن‌ها را منتقد و آزاداندیش بار آورد، به گونه‌ای که هر عقیده‌ای را قابل انتقاد و قابل تحول عقلانی بدانند و هیچ امری را حقیقت آخر نپندارند.

این‌گونه آزاداندیشی این معنا را در پی دارد که در تعلیم و تربیت لیبرال، هیچ امر مشخصی را نباید به عنوان زندگی خوب به کودکان آموخت، بلکه تعلیم وتربیت، تنها باید درصدد رشد استدلال اخلاقی و قدرت انتخاب آزاد فرد باشد. البته این آزادی انتخاب فردی برای حیات سعادتمندانه حائز اهمیتی محوری است. لیکن این انتخاب باید بر طبق فرمان‌های عقل اعمال شود ، به اعتقاد متفکران و اندیشمندان تعلیم و تربیت لیبرال، عقل تعلیم‌یافته، عقلی است که نگرشی مرتبط و به هم پیوسته از امور دارد. اینان بر توسعه و پرورش ویژگی‌هایی همچون: پرورش تفکر انتقادی، عقلانیت، توسعۀ ابعاد مختلف ذهن، ایجاد روحیه مخالفت با هر نوع تبعیض، کسب دانش به جهت ارزشمندی ذاتی خود دانش، پرورش خودگردانی، تکثرگرایی عقیدتی و … تاکید دارند .
منبع
جامه بزرگی،مریم(1392)، بررسی وجوه تقابل سبک زندگی لیبرالیستی بااسلام،پایان نامه کارشناسی ارشد،گرایش تعلیم وتربیت اسلامی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0