هوش هیجانی وپیشرفت تحصیلی

هوش هیجانی یعنی توانایی استفاده از هیجان­ها که شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفه هیجان­ها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق می‌کند.همچنین هوش هيجاني با شناخت فرد از خويش و ديگران، ارتباط بين فردي، سازگاري و انطباق با محيط در جهت ارضاي نياز خود و انتظارات اجتماعي وابسته است و می تواند زمينه ­اي مناسب براي ساختن محيطي مطلوب براي يادگيري و برقراري ارتباط مؤثر باشد.

به عبارت ديگر، هوش هيجاني فرد با مسايل فردي و اجتماعي روزمره سروكار دارد و پيش بيني كننده موفقيت فرد در زندگي است زيرا نشان دهنده عملكرد فرد در موقعيت­هاي اضطراري است. دانیل گلمن معتقد است، هوش عاطفی بالا تبیین می‌کند که چرا افرادی با ضریب هوشیIQ متوسط موفق تر از کسانی هستند که نمره‌های IQ بسیار بالا تری دارند.

تاریخچه هوش هیجانی

از نظر تاريخچه، هوش هيجاني در مفهوم هوش اجتماعي ريشه دارد كه اولين‌بار توسط اي.ال ثرندايك درسال 1920 شناخته شد. از آن پس تاكنون روانشناسان ساير مقوله‌هاي هوش را نيز مورد شناسايي قراردادند.درسال 1970 براي اولين بار، دو روانشناس آمريكايي به نام ‌هاي دكتر پيترسالوي از دانشگاه ييل و دكتر جان ماير از دانشگاه نيوهمپشاير، بحث علمي هوش هيجاني را مطرح كردند. در سال 1975، هوارد گاردنر،ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی و هوش درون فردی برشمرد.

بسیاری از روان‌شناسان از جمله گاردنر،اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمون‌های ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائی‌های شناختی نیستند.عبارت هوش هیجانی ابتدا درسال 1985 توسط ،وین پین مطرح شد امّا توسط دانیل گلمن،درسال 1995 محبوبیت یافت.بیشترین پژوهش‌هادراین زمینه توسط پیتر سالووی و جان مایر،در دهه 90 صورت گرفته است. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل می‌دهند. مدل سالوی- مایر،هوش هیجانی رابصورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی واستدلال درهنگام وجودهیجان تعریف می‌کند.

توانائی‌های هوش هیجانی رابه چهارزمینه زیرتقسیم می‌کنند:

  • توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات،یا عواطف
  • خود و دیگران توانایی استفاده از هیجانات،یا عواطف
  • برای تسهیل تفکر توانایی درک معانی هیجانات،یا عواطف
  • توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات،یا عواطف.

پژوهشگران مختلف ابراز داشته‌اند كه هوش هيجاني بر سلامت حافظه و نيروي عقل، ادراك، معنابخشي تجربه‌ها، داوري صحيح، تصميم‌گيري مناسب و رشد رواني- اجتماعي فرد تاثير چشمگير مي‌گذارد و افرادي كه داراي هوش هيجاني بالايي‌اند، قدرت بيشتر براي سازگاري با مسائل جديد روزانه دارند.هوش هيجاني بالا با برون‌گرايي،انعطاف‌پذيري،دلپذيروباتوان بودن، هماهنگ ‌كردن احساسات مختلف، شناسايي اين احساسات و تاثير آنها بر مغز و رفتار همبستگي دارد.

در مقابل، هوش هيجاني پايين با رفتارهاي مسئله ‌ساز دروني، سطوح پايين همدلي، ناتواني در تنظيم خلق و خو، افسرده‌خويي، اعتياد به الكل و موادمخدر، انحرافات جنسي، دزدي و پرخاشگري همراه است باتوجه به مسائل مختلفي كه درباره هوش هيجاني ارائه شد، مي‌توان گفت كه عوامل متعددي بر روند رشد يا تنزل هوش هيجاني تاثيرگذاراست.

مدرسه،محيط بيروني،ازهمه مهمتر،خانواده نقش  تعيين‌كننده‌اي در اين زمينه دارند.با ارزيابي هوش هيجاني مي‌توان ميزان موفقيت‌هاي فرد را در زندگي فردي و اجتماعي پيش‌بيني كرد. براي ارزيابي، پنج بُعد در نظر گرفته مي‌شود كه عبارتند از: رسش(پختگي)، دلسوزي، رعايت اصول اخلاقي، اجتماعي‌بودن و احساس آرامش.در بررسي‌ها روشن شده است كه عوامل كاميابي افراد برجسته، ناشي از احساسات مثبتي است كه آنان در خود ايجاد مي‌كنند و برعكس افراد ناموفق، كساني‌اند كه احساسات منفي را در خود پرورش مي‌دهند.

اين عوامل احساسي مثبت عبارتند از: احساس عزت نفس، دوست‌داشتن و عزيزداشتن خويش، خويشتن‌پذيري، خوش‌مشربي، ماجراجويي، بردباري و… و از جمله احساسات منفي مي‌توان از بدبيني، ترس از شكست، اضطراب، احساس‌ناتواني، احساس حقارت، ترس از تنبيه، احساس عدم امنيت، فرار از پذيرش مسئوليت، احساس گناه و… نام برد.دكتر جيم نيومن،در كتاب خود به نام،ترمزهاي خود را رها كنيد،احساسات منفي را به نوعي ترمز در زندگي و احساسات مثبت را به نوعي گاز در زندگي تشبيه مي‌كند كه سرعت كاميابي را افزايش مي‌دهد.

از ديرباز،هوش بعنوان يكى از عواملى كه باعث موفّقيت فرد در زندگى مى‏شود، مطرح بوده است؛ولى مسئله مهم اين است كه بهره هوشى، تعيين كننده موفّقيت فرد در دراز مدّت نيست. به عبارت ديگر، هميشه اين‏طور نيست كه هر كس كه هوش منطقى بالاترى داشته باشد، موفّق‏تر است. در بعضى از موارد، افراد بسيارباهوشى را مى‏بينيم كه در زندگى موفّق نيستندو بالعكس، افرادى با بهره هوشى كم‏ترى را مى‏بينيم كه موفّقيت‏هاى فراوانى را كسب مى‏كنند.

براى مثال، همگى داوطلبان كنكورى راديده‏ايم كه در دوران مدرسه هميشه نمرات عالى داشته‏اند و جزو شاگردان باهوش به حساب مى‏آمده‏اند، ولى در كنكور،شكست خورده‏اند.حتى در مدرسه نيز هنگامى كه تست هوش از افراد به عمل مى‏آيد، ارتباط مستقيم با وضعيت تحصيلى نداردواين‏گونه نيست كه هركس بهره هوشى بالاترى داشته باشند لزوماً در تحصيل موفّق است. بعلاوه، موفّقيت، ابعاد متفاوتى دارد و لزوماً موفقيت فرد در يك زمينه و يك بعد زندگى، پيشگويى كننده موفّقيت در ديگر ابعاد زندگى نيست .

براي اثبات اين قضيه تحقيقاتي که از دانشجويان فارغ التحصيل دانشگاه هاروارد به عمل آمده ذکر مي شود هنگامي كه نود و پنج نفر از كساني را كه در دهه ي 1940 دانشجوي دانشگاه هاروارد بوده و اكنون به ميان سالي رسيده بودند مورد بررسي قراردادند،معلوم شد كه تيزهوش ترين دانشجويان آن سال ها،در مقايسه با دانشجويان متوسط موفق نبودند و به ويژه از لحاظ درآمد، پركاري و ثمربخشي در وضعيت پايين تري قرار داشتند. آنها همچنين از لحاظ رضايت داشتن از زندگي بهترين افراد نبودند و درارتباط با دوستان، خانواده و روابط عاطفي و زناشويي شادترين افراد محسوب نمي شدند.

افراد بى شمارى را مى‏بينيم كه موفّقيت شغلى دارند، ولى در زندگى خانوادگى موفّق نيستند؛ موفقيت تحصيلى دارند، ولى در روابط اجتماعى بسيار ضعيف عمل مى‏كنند؛ورزشكار موفّقى هستند،ولى در برنامه‏ريزى روزانه خود، دچار مشكل مى‏شوند؛ افراد تحصيلكرده‏اى هستند، ولى مواد مخدّر مصرف مى‏كنند… اگر هوش يك فرد، تضمين كننده موفّقيت او در زندگى است چرا هميشه بدين‏گونه نيست؟ چگونه مى‏شود كه هوش باعث موفّقيت در يك بعد زندگى مى‏شود، ولى در ابعاد ديگر، موجب شكست و يا حتى فاجعه مى‏شود؟

چگونه ممكن است كه فردى باهوش، شكست خورده اين زندگى باشد و چرا افراد موفّق، هميشه با هوش‏ترين افراد جامعه نيستند؟ اگر مصرف مواد مخدّر كارى هوشمندانه نيست، چرا بسيارى از افراد با بهره هوشى بالا، مواد مخدّر مصرف مى‏كنند؟سؤالات فوق، براى مدت‏ها ذهن روان‏شناسان را به خود مشغول نموده بود و موجب پديد آمدن فريضه‏هاى مختلفى شده بود.اكنون پاسخ به اين سؤالات را تفاوت در هوش هيجانى مى‏دانند.ارسطو،هوش هيجانى راعصبانيت به شخص صحيح،به درجه صحيح،درزمان صحيح، بمنظور صحيح وبه شيوه صحيح مى‏دانست .

 توصیه های داده شده از هوش هیجانی به همان قدمت رفتار انسانی است از انجیل عهد قدیم و عهد جدید و فلاسفه یونانی گرفته تا شکسپیر توماس مطرح شده است کسانی که هوش هیجانی خود را تقویت می کنند و آن را به حد کمال می رسانند یک توانایی منحصر به فرد به دست می آورند تا در شرایط و   موقعیت هایی که دیگران در آنها گیر می کنند و رنج می کشند به خوبی شکوفا شوند. هوش هیجانی چیزی در درون ماست که تا حدی نامحسوس است. هوش هیجانی است که تعیین می کند چگونه رفتار خود رااداره کنیم چگونه با مشکلات اجتماعی کنار بیایم وچگونه تصمیماتی بگیریم که نتایج مثبت ختم شوند.

در سالهای 1900 تا 1920 جنبش جدیدی پدید آمد که می خواست برای اندازه گیری هوش شناختی را پیدا کند. دانشمندان آن زمان آی کیو؛هوش بهره,را که روش سریع برای جدا کردن افراد متوسط از افراد باهوش بوده مورد مطالعه قرار داده اند. آنها خیلی زود متوجه محدودیت های این روش شدند. بسیاری از مردم خیلی باهوش بودند اما توانایی آنها در اداره کردن رفتارشان و کنار آمدن با دیگران آنها را محدود کرده بود. همچنین آنها متوجه شدند افرادی وجود دارند که هوش متوسط دارند ولی در زندگی بسیار موفق هستند.

ثرندایک ،استاد دانشگاه کلمبیا اولین کسی بود که مهارتهای هوش هیجانی را نام گذاری کرد.اصطلاحی که او اختراع کرد، هوش هیجانی، نشانگر توانایی افرادی است که در خوب کنار آمدن با مردم مهارت­های کافی دارند.در سالهای دهه 1980بود که هوش هیجانی؛ هوش بهره نام فعلی خودرا بدست آورد. بلافاصله بعد از آن پژوهش ها و مطالعات بسیار قدرتمندی انجام شد. از جمله سری پژوهش ها در دانشگاه ییل که هوش هیجانی را به موفقیت های شخصی وشادی وموفقیت های حرفه ای ربط داد. مفهوم هوش هیجانی نشان  می دهد که چرا دو نفر باهوش بهره، یکسان ممکن است به درجات بسیار متفاوتی از موفقیت ها در زندگی دست یابند.

هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا ومتفاوت از هوش شناختی و عقل عمل می کند. بین هوش بهره و هوش شناختی  هیچ رابطه شناخته شده­ای وجود ندارد. شما اصلا نمی توانید از روی هوش شناختی یک نفر هوش هیجانی او را حدس بزنید. این یک خبر خوب است زیرا هوش شناختی یا انعطاف پذیر نیست یا دست کم ثبات نسبی دارد. ولی هوش بهره از همان لحظه تولد ثابت است مگر اینکه یک تصادف مثلا آسیب مغزی آن را تغییر دهد. هیچ کس با یادگیری واقعیت های جدید یا فرا گرفتن اطلاعات عمومی بیشتر با هوش تر نمی شود. هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری که در 15 سالگی همان است که در 50 سالگی است. اما بر عکس، هوش هیجانی مهارت های انعطاف پذیری است که به آسانی آموخته می شود. با اینکه بعضی از مردم نسبت به دیگران به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است باز هم می­تواند در خود هوش بهره  بالا بوجود آورد.

شخصیت آخرین تکه این پازل است شخصیت همان سبک روش یا شیوه­ای است که ما را معرفی می­کند وموجب تمایز ما از دیگران می شود شخصیت شما نتیجه تمایلات و ارجحیت­های شما است. مثلا تمایل به درون گرایی اما مانند هوش بهره از روی شخصیت نمی توان هوش هیجانی را حدس زد. باز هم مثل شخصیت در طول زندگی ثابت است. خصوصیات شخصی در اوایل زندگی ظاهر می شود و از بین نمی رود. مردم اغلب فکر می کنند که بعضی خصوصیات هوش ؛مثل برون گرایی با هوش هیجانی بالا ارتباط دارند.اما کسانی که ترجیح می دهند در کنار دیگران باشند از کسانی که تمایل دارند تنها باشند، هوش هیجانی بالا ندارند.

شما می توانید از شخصیت خود برای رشد دادن به هوش هیجانی خود کمک بگیرید اما هوش هیجانی وابسته و محتاج به شخصیت نیست. هوش هیجانی یک مهارت انعطاف پذیر است در حالیکه شخصیت تغییر نمی کند وقتی شخصیت را در نظر بگیریم می توانیم از کل فرد تصویر خوبی بدست آوریم اما وقتی هر سه آنها را اندازه می گیریم می بینیم که زیاد هم پوشی ندارند بلکه هر کدام جای مخصوص خود را دارند که از روی آنها می توان فهمید چه چیزی باعث عملکرد فردمیشود،چه چیزی اعمال فردراکنترل میکند. چهار مهارت هوش هیجانی به دور از قابلیت های اولیه تقسیم می شوند که در هر گروه دو تا از مهارت های هوش هیجانی قرار دارند. این دو گروه عبارتند از:

  • قابلیت های فردی ،کارآمدی و کفایت و صلاحیت
  • قابلیت های اجتماعی.

قابلیت های فردی نتیجه مهارت های خود آگاهی و خود مدیریتی هستند. قابلیت فردی-توانایی فردی-در یک رفتار وانگیزهای دیگران و مدیریت کردن روابط مهارت هایی که دو به دو هستند را تشکیل می دهند. بنابراین در تحلیل آماری به صورت مجزا دیده می شوند. همانطور که خواهید دید شما این مهارت های هوش هیجانی را اغلب یکی بعد از دیگری بکار می برید و از وضعیت های آگاه می شوید که در آنها یک مهارت به تنهایی برای رسیدن به هدف دلخواه کافی نیست. بسیاری از افراد مورد مصاحبه قرار گرفتند فکر می کردند بعضی از مهارت های هوش هیجانی باید با همدیگر به نتیجه برسند. قابلیت­های فردی محصول توانایی در دو مهارت مهم خود آگاهی و خود مدیریتی است این مهارت ها بیشتر روی خود فرد تمرکز می کند تا تعامل ها،کنش های متقابل با دیگران.

خود آگاهی عبارت است از توانایی در درک صحیح و دقیق هیجان ها در همین لحظه ای که روی می دهند و فهمیدن اینکه در رابطه با وضعیتهای متفاوت چه تمایلاتی وجود دارد. همچنین خود آگاهی واکنش عادی ما نسبت به رویدادها، مشکلات و حتی مردم را شامل می شود. درک صحیح تمایلات بسیار مهم است زیرا توانایی ما در ارزیابی سریع و دقیق اوضاع را تقویت می کند. برای اینکه سطح بالایی از خود آگاهی داشته باشند باید علاقه نشان دهند و بخواهند مستقیما روی احساس منفی تمرکز کنند. هرچند این کار ممکن است بسیار زجرآور و ناراحت کننده باشد. همچنین توجه کردن و درک احساسات مثبت نیز بسیار ضروری است.

تنها روشی که می توانید با آن هیجان های خود را کاملا درک کنید این است که وقت بگذارید و درباره هیجان ها بیندیشید وآنها را تحلیل کنید تا متوجه شوید از کجا می آیند و علت بودنشان چیست؟ هیجان ها همیشه برای هدفی وجود دارند و آن جا که هیجان ها واکنش در مقابل تجربه های زندگی روزمره هستند همیشه علتی دارند و از جایی ریشه می گیرند. اغلب به نظر می رسد که هیجان ها بدون مقدمه و بدون اعلام پیشین ظاهر می شوند و بسیار مهم است که شما بدانید چرا اوضاع و شرایط فعلی تان آنقدر مهم هست که بتوانند در شما نوعی واکنش ایجاد می کنند. کسانی که این کار را انجام می دهند قادر هستند خیلی سریع به ریشه یک احساس برسند.

وضعیت هایی که باعث ایجاد هیجان های قوی و شدید می شوند همواره به تفکر زیادی نیازی دارند. برای برخی از افراد بسیار دشوار است که قبول کند شغل جدیدشان به آن چیزی که می خواستند تبدیل شده است. خود مدیریتی چیزی است که وقتی به عمل دست می زنید یا نمی زنید روی می دهد خود آگاهی وابسته به خود-آگاهی شماست و دومین عامل اصلی در قابلیت های فردی است. خود مدیریتی یعنی توانای استفاده از آگاهی هیجان ها برای انعطاف پذیر ماندن و و رفتار خود را به طور مثبت رهبری کردن. یعنی واکنش های هیجانی خود و نسبت به مردم و وضعیت های مختلف را مدیریت کردن.یعنی هیجان ها ترس فلج کننده تولید می کنند.

این ترس، افکار را به قدری مشوش و غبار آلوده می کند که اگر بخواهید در ان لحظه کاری را انجام دهید نمی توانید تصمیم بگیرید بهترین کاری که می توانید انجام بدهید کدام است در چنین شرایط توانایی در تحمل کردن انواع هیجان ها در لحظه ای بلند یا کوتاه خود مدیریتی را نشان می دهد.وقتی احساسات خود را درک می کنید دامنه و تعداد آنها شما را اذیت نمی کند بهترین کاری که می تواند انجام بگیرد خودش را نشان خواهد داد. قابلیت های اجتماعی، قابلیت های اجتماعی بر توانایی در درک کردن و مدیریت کردن روابط متمرکز است قابلیت های اجتماعی محصول مهارتهای هوش هیجانی است مهارت هایی که در حضور دیگران بدست می آیند.

منبع

مطهری،هدایت(1392)، رابطه هوش هیجانی مدیران با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه،مدیریت آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0