هوش هیجانی به مفهوم روح زمان
مفهوم روح زمان به عقاید و ایده هایی گفته می شود که در مقطع زمانی خاص از تاریخ به باور غالب و مسلط در میان مردم تبدیل می شوند. روح زمان گرایش هوشمندانه یا احساساتی است که حرکت فرهنگی و سیاسی زمان را مشخص می کند.مایر و همکاران ، با انتشار مقالاتی در خصوص اهمیت هوش هیجانی مطرح کردند که شاید اوج گسترش هوش هیجانی، در کار موفق و حرفه یی باشد. این گزارش ها ترکیبی از دید علمی و حس نگر بود. بحث اصلی این گزارش ها توجه به بخش نادیده گرفته شده ی شخصیت بود که شانس فرد را برای دسیابی به هدف افزایش می دهد. سالووی و مایر، دلیل این توجه را اتفاق نظر مولفان با دو بخش فرهنگی در تفکر غرب می دانستند: کشمکش میان هیجان و تعقل، میان نخبه سالاری و مساوات طلبی .
تاریخ نبرد میان توجه و انکار هیجان در تفکر غرب، بسیار قدیمی است. جنبش رواقیون در یونان باستان در ارتباط با نقش هیجان در ایجاد یک زندگی خوب و مطلوب بوده است. از نظر آن ها خلق و خو، تکانه ها، ترس ها و علایق، سیار، خود محور، فروگرا و منحصر به فرد بوده است و لذا قابل اعتماد نیستند. در فلسفه ی رواقی، شخص خردمند و عاقل، هیچ هیجان یا احساسی را تایید نمی کند. رواقیون مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را که میراثی از تمدن غرب بود، به درونی ترین ساختارهای مسیحیت منتقل ساختند، که در نهایت منجر به رواج تفکر ضد هیجان شد. به تدریج از اواخر قرن هیجدهم، حرکت اساسی در اروپا، بر همدلی، تفکر شهودی و هیجان تأکید کرد. نویسندگان، موسیقی دانان، نهضت زنان و حتی برخی بیماران، جنبش هایی بر ضد قواعد خشک، خردگرا و کلاسیک مسلط بر فرهنگ و هنر غرب، برپا کردند. آنان معتقد بودند که احساس یک واقعیت است و علت وجود احساس بیگانگی و تنهایی در افراد، جامعه ی صنعت گرای غرب است. لذا برای مقابله با آن بیان علایق شخصی و نفوذ احساس در شعر و نثر ضرورت دارد.
کشمکش دوم و در واقع عنصر دیگر روح زمان، تعارض میان شناخت تفاوت های فردی و تأکید بر ویژگی های شخصیتی بود. زمانی که هرنستین و موری ، منحنی زنگوله یی را تعمیم دادند، دیدگاهی از هوش با خط مشی عمومی در غرب شکل گرفت. آن ها معتقد بودند که افراد از لحاظ ویژگی های هوش در یک منحنی توزیع می شوند که بر اساس آن اکثر افراد در وسط منحنی و تعداد کمی در دو طرف منحنی قرار دارند و چنین تفاوت هایی ثابت است و به سختی تغییر می کند. رواج بحث تفاوت های هوش در میان جنس، اقوام، نژادها و مذاهب مختلف، نزاع و درگیری های سختی را به وجود آورد. طرح موضوع هوش هیجانی، تا حدی پاسخی برای منحنی زنگوله یی بود .
گلمن ، بلافاصله بعد از توصیف منحنی زنگوله یی، هوش کلی را از هوش هیجانی متمایز ساخت و بیان کرد که هوش هیجانی در مقایسه با هوش کلی، قوی تر است و توانش های هیجانی مهم می توانند آموخته شوند. از این منظر، شرایط فرهنگی یا ارزش روح زمانی هوش هیجانی، مساوات طلبی بود. به عبارت دیگر چون هوش هیجانی مانند هوش شناختی، ذاتی نیست و یک مهارت آموختنی است، هر شخص می تواند از لحاظ هیجانی، باهوش باشد و جامعه ی توانمند هیجانی، جامعه یی است که هر فردی، حتی کسی که بیش از این تصور نمی کرد که باهوش باشد، می تواند باهوش باشد .
هوش هیجانی و مفهوم شخصیت
موضوع روان شناسی شخصیت، مطالعه ی بخش های مختلف روان شناختی، سازمان دهی و رشد آن با هدف برقراری ارتباط قسمت های مختلف ذهن نظیر مکانیزهای دفاعی، ساختارها، عملکردها و فرایندها با پیامدهای زندگی می باشد. سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا هوش هیجانی، برای توصیف کل شخصیت به کار می رود؟ پاسخ به چگونگی تصور شخص از سیستم شخصیتی انسان بستگی دارد.
عباراتی که افراد گاهی به هنگام تصور هوش هیجانی به کار می برند، مانند انگیزش، هیجان، شناخت و هشیاری ، در روان شناسی شخصیت به عنوان چهار فرایند اساسی و مبنای فیزیولوژیکی شخصیت می باشند که به عنوان بخش اول شخصیت مورد توجه هستند. پایه ی انگیزش درونی است و برای تکامل علایق، دلبستگی و ایمنی ضروری می باشد. سیستم هیجان شامل تجربه های درونی در پاسخ به روابط بیرونی است. مثلاً اگر شخصی باور کند که دیگران مهم، وی را دوست دارند، احساس شادی می کند. برعکس اگر او معتقد باشد که آن ها با وی بدرفتاری می کنند، احساس خشم خواهد کرد. شناخت در مقایسه با این مجموعه، مکانیزم های ذهنی بیشتر بیرونی است.
در واقع یکی از اهداف شناخت، کمک به ایجاد اطمینانی رضایت بخش از انگیزش ها، حفظ هیجان های خوشایند و تفکر درباره ی طرح علایق درونی مانند خیال پردازی می باشد. از سوی دیگر، شناخت در خدمت ترسیم طرح هایی از دنیای خارج، آزمایش و تجربه ی آن ها، استدلال مؤثر، جدایی واقعیت از خیال و پردازش اطلاعات است. هشیاری که به نسبت فرایندهای پیشین بهتر قابل درک است، آگاهی شخص از بخش های دیگر ذهن می باشد. حالتی که همواره در طی ساعات بیداری حفظ می شود و ممکن است در طول روز بع علت خستگی، تحریک و سایر شرایط، حالت هشیاری در نوسان باشد. برخی معتقدند که هشیاری به تغییر خلاقانه، توقف و تغییر جهت عملیات جاری ذهن، گرایش دارد. در واقع آگاهی هشیار، فرصت هایی جهت تغییر فراهم میکند.
بخش دوم شخصیت، مدل هایی از خود، دنیای اطراف و خود در جهان می باشد که از طریق یادگیری شکل می گیرد.این الگوها، جنبه هایی از انگیزش فردی، هیجان ها، شناخت ها و حالات هوشیاری را در بر می گیرد که در نقشه هایی از خود و دنیای اطراف، ادغام می شوند.سومین بخش شخصیت، صفات هستند. اگر یک انگیزه، هیجان یا تفکر به صورت مداوم در الگوهای خود یا دنیای اطراف، یعنی نقشه های ذهنی آموخته شده، حضور یابد، صفت شکل میگیرد. در کل ویژگیها صفات از انگیزه های ساده، هیجان و شناخت که از تعامل اکتسابی از خود و دنیا ایجاد می شوند، متفاوت هستند .
بارآن ، از جمله افرادی است که به هوش هیجانی به عنوان یک ویژگی شخصیتی می نگرد. اما به نظر مایر و سالووی، اگرچه این هوش هیجانی با برخی از رگه های شخصیتی مثل سخت رویی و تفکر سازنده، ارتباط دارد ولی مطابق خود آن ها نبوده و مستقل است .
هوش هیجانی و مفهوم توانایی ذهنی
در این اصطلاح، هوش هیجانی ترکیبی از توانایی، مهارت یا استعداد ذهنی است که به پردازش اطلاعات هیجانی می پردازد. لذا کار اصلی، مفهوم سازی توانایی هایی است که هوش هیجانی را می سازند. همچنین ایجاد شیوه هایی جهت سنجش این توانایی ها و تعیین این که آیا هوش هیجانی معدل هوش استاندارد هست یا خیر؟ هوش به عنوان مجموعه یی از توانایی های ذهنی تعریف شده است. یک توانایی از هر نوع که باشد، ویژگی و شاخصی را توصیف می کند که فرد قادر است با موفقیت، تکلیفی را که دشوار توصیف شده مانند: به دست آوردن نتیجه ی مطلوب و خاص) انجام دهد. از این دیدگاه توانایی ذهنی، مترادف با استعداد ذهنی و مشابه به مهارت ذهنی، که مخصوصاً بیانگر برخی چیزهای آموخته شده است و نیز همتای توانش ذهنی، می تواند از انواع دیگر توانایی ها مانند تفکر انتزاعی و مسأله گشایی متمایز باشد.
نظریه هایی که در این قرن مطرح شده اند، برای توصیف و ارزیابی مجدد این که توانایی ذهنی چه چیزی است یا چه چیزی نیست، کافی می باشد. مثلاً محققانی که اصطلاح هوش هیجانی را برای توصیف جنبه های چندگانه ی شخصیت، به کار می برند، اغلب ویژگی های شخصیتی را به عنوان توانایی یا استعداد مشخص می کنند. بارآن ، استعداد غیر شناختی، مانند جرأت ورزی را مطرح می کند، گلمن، به ابتکار و نظم کارکنان در بیان چنین توانایی هایی اشاره دارد. همه ی این نسبت ها در جای خود ارزشمند هستند اما آیا توصیف آن ها در چنین مدلی، کاربرد درست و دقیق مفهوم توانایی را ایجاد می کند؟ توجه به گستره ی شخصیت و همه ی بخش های آن می تواند به پرسشی که هوش چه چیزی هست یا چه چیزی نیست پاسخ دهد .
از این چشم انداز، شناخت، هیجان و انگیزش کل شخصیت را در بر نمی گیرد و نیز این که صرف حضور برخی توانایی های شناختی، هوش را نمی سازند. مثلاً افرادی که اجتماعی هستند، بدون شک اطلاعات اجتماعی را آن گونه که با دیگران تعامل دارند، پردازش می کنند. با وجود این نکته اصل جامعه پذیری، تعامل با دیگران است و نه مسأله گشایی اجتماعی. برعکس هوش هیجانی شامل فهم و چگونگی قانع سازی دیگران، کنترل قوی روابط، ایجاد گروه منسجم و مواردی مانند آن است. بنابراین جامعه پذیری هوش اجتماعی نیست. به طور کلی صفات شخصیتی مانند وظیفه شناسی، جامعه پذیری و خوش بینی، فی نفسه هوش نیستند، چراکه هیچ یک در اصل توجه به حل مسأله ندارند.
منبع
بنی فاطمه،بتول(1391)،سبک های حل مسئله وهوش هیجانی ،پايان نامه كارشناسي ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید