هوش معنوی چیست؟

مدت ها بود محققان و اندیشمندان برای سنجش قابلیت های انسانی و استعداد ذاتی انسان و پیش بینی پیشرفت وی، از هوش استدلالی (IQ) و آزمون های ساخته شده که میزان این هوش را می سنجید کمک می گرفتند. اندکی بعد حضور هوشی فراگیرتر و نسبتا مجزا از هوش استدلالی مورد توجه قرار گرفت که تمرکز بر درک و فهم احساسات و هیجانات داشت. این هوش، هوش هیجانی نامگذاری گردید. اما با پیشرفت های روز افزون علم و فناوری و نیاز به نیرویی ماورائی و احساس خلاء در زندگی پیچیده امروزی چیزی ورای این دو نوع هوش مدنظر قرار گرفت که تاکنون یا نیاز به آن انکار می شد و یا نادیده انگاشته می شد و آن هوش معنوی یا کاربرد دامنه اطلاعات معنوی در حل مسائل روزمره و مسائل معنایی و ارزشی است.

هوش معنوی در ادبیات آکادمیک روان شناسی برای اولین بار در سال 1996 توسط استیونز و بعد در سال 1999 توسط ایمونز در کتاب “روان شناسی علاقه نهایی: انگیزش و معنویت در شخصیت” مطرح شد. از نظر ایمونز هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی با هدف تسهیل حل مسائل روزمره و دستیابی به هدف می باشد. از این تاریخ به بعد گروهی از مولفان و پژوهشگران مانند درصدد آن برآمدند تا مفهوم هوش معنوی را با توجه به مبانی نظری متفاوت، تعریف کرده و مولفه های آن را مشخص کنند. به موازات این جریان، گروهی دیگر از روان شناسان مانند گاردنر مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار دادند و پذیرش این مفهوم ترکیبی از معنویت و هوش را به چالش کشیدند. از نتایج این مباحثه ها، آشنایی گسترده محیط آکادمیک غرب و به ویژه ادبیات عامیانه با مفهوم هوش معنوی بوده است.

معنویت

معنویت یک ثروت فوق العاده و یک سازه متفاوت است که نمی توان آن را با یک تعریف ساده بیان کرد. معنوست به عنوان یکی از ابعاد انسانیت، شامل آگاهی و خودشناسی است و نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن با کسی غیر از خودمان است. این آگاهی ممکن است منجر به تجربه ای شود که فراتر از خودمان است. به عبارت دیگر، معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد به طوری که ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمار گونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد.

ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد بود معنویت می تواند شکلی از هوش تلقی شود زیرا قادر به پیش بینی عملکرد و سازگاری فرد (مثلا سلامتی بیشتر) بوده و همچنین می تواند قابلیت هایی را مطرح کند که افراد را قادر سازد تا به حل مسائل پرداخته و به اهدافشان دسترسی پیدا کنند. در حالی که گاردنر، ایمونز را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقد است که باید جنبه هایی از معنویت را که مربوط به تجربه های پدیدار شناختی هستند (مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی) از جنبه های عقلانی، حل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد.

می توان علت مخالفت بعضی از محققان همانند گاردنر در مورد این مسئله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناخت گرایانه آنان از هوش نسبت داد. وگان بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:

  • بالاترین سطح رشد در زمینه های مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در بر می گیرد.
  • یکی از حوزه های رشدی مجزا می باشد.
  • بیشتر به عنوان نگرش مطرح است (مانند گشودگی نسبت به عشق).
  • شامل تجربه های اوج می شود.

به طور کلی معنویت از واژه روح گرفته شده که به سفر زندگی در کشف معنا و مفهومی شخصی اشاره دارد و اصطلاحی است برگرفته از کلمه لاتین برای نفس و تنفس کردن و نشان دهنده اصل پویا و زنده ی موجود در هستی یعنی حس حفظ کردن زندگی می باشد. با این تعریف روح چیزی است که زندگی می دهد یا به موجود جان می بخشد.

در لغت نامه دهخدا معنویت به معنای معنوی بودن است و معنوی منسوب به «معنی» در مقابل لفظ و نیز «باطنی و روحانی» در مقابل «مادی و صوری» است. به دیگر سخن، معنویت یعنی معنایی که فقط توسط قلب شناخته می شود. معنویت در فرهنگ آکسفورد به معنی در ارتباط بودن با روح یا کیفیت های روانی برتر، متعلق بودن یا در ارتباط بودن با چیزها یا موضوعات مقدس، ایستادن یا تکیه دادن به دیگران، دین داری، درست کاری، پرهیز کاری، و به لحاظ روحی خوب بودن، داشتن تمایلات یا غرایز معنوی و … آمده است.

با توجه به تعاریف بالا، مفهوم معنویت با حیاتی ترین کیفیات زندگی سروکار دارد و متضمن ویژگی های غیرمادی در زندگی است ک از جسم یا سایر امور مادی تر و محسوس تر ما منجمله حواس پنجگانه متمایز است.

دیدگاه های مختلف در زمینه معنویت

دیدگاه الکینز : الکینز معنویت را راهی یرای بودن و تجربه کردن می داند که از طریق آگاهی از یک بعد متعالی به دست آمده و به وسیله ارزش های قابل تعریف و مسلم با توجه به خود، دیگران، طبیعت، زندگی و هر آن چه یک فرد به عنوان نهایت و غایت در نظر دارد، مشخص می شود. الکینز و همکاران چند بعد مهم معنویت را تعریف کرده اند که عبارتند از:

  • درک معنا و مفهوم زندگی
  • داشتن حس تقدس در زندگی
  • بهبود تعادل در ارزش های مادی
  • داشتن چشم اندازی برای بهبود جهان.

دیدگاه فریدمن و مک دونالد

فریدمن و مک دونالد ، معنویت را نیاز به فراتر رفتن از خود در زندگی و یکپارچه شدن با کسی غیر از خود می دانند که این آگاهی منجر به تجربه فرا رفتن از خویش می شود. همچنین این پژوهشگران معنویت را به عنوان:

  • تمرکز بر معنای نهایی و غایی زندگی
  • آگاهی و رشد سطوح چندگانه هوشیاری
  • تجربه تقدس و ارزشمندی زندگی
  • تعالی خود به کل وسیع تر تعریف می کنند.

دیدگاه گاردنر

از نظر گاردنر، معنویت را می توان به عنوان توجه به هستی یا مسائل وجودی و یا رسیدن به حالت “بودن” و یا تاثیری که بعضی مردم بر دیگران می گذارند، توصیف کرد. وی معتقد است هوش وجودی، دل مشغولی با مسائل غایی یعنی شناختی ترین بعد معنویت است و اظهار می کند که شاید هوش وجودی نوعی از هوش باشد.

دیدگاه ویلیام وست

ویلیام وست معنویت را تلاش همواره ی بشر برای پاسخ به چراهای زندگی تعریف کرده و به کارگیری بهینه قوه ی خلاقیت و کنجکاوی برای یافتن دلایل موجود و مرتبط با زیستن در نتیجه تکامل انسان را بخش مهمی از معنویت می داند.

دیدگاه گروم

گروم  معتقد است معنویت مفهومی هستی شناسی است که انسان تکامل بخش آن است. انسانیت انسان وابسته به وجود معنوی اوست و بدین سان می توان گفت معنویت ریشه های زیست شناختی و تکاملی دارد.

دیدگاه ویگلزورث

از نظر ویگلزورث، معنویت نیاز درونی انسان به اتصال با چیزی وسیع تر از خودمان است؛ چیزی ورای خود که به صورت داشتن دو مولفه تعریف می شود:

  • مولفه عمودی: چیزی مقدس، الهی، بدون زمان و مکان، قدرتی برتر، هوشیاری غایی یا تمایل به متصل بودن به منبع لایتناهی و هدایت توسط آن منبع
  • مولفه افقی: در خدمت همنوعان و موجودات دیگر بودن.

تعاریف هوش معنوی

هوش معنوی مجموعه ای از قابلیت های سازگارانه ذهنی است که بر اساس جنبه های غیرمادی و متعالی واقعیت قرار گرفته؛ به خصوص آن جنبه هایی که مرتبط با طبیعت وجودی فرد، معنی سازی فردی، تعالی و حالات مبسوط هوشیاری است. این فرآیندها نقشی سازگارانه در تسهیل معنی سازی فردی، حل مسئله، و استدلال انتزاعی دارند .

امر هوش معنوی را شامل داشتن حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ها و معتقد به بهتر شدن دنیا می داند. وی همچنین هوش معنوی را توانایی کاربرد و بروز ارزش های معنوی می داند به نحوی که باعث ارتقاء عملکرد روزانه و سلامت جسمی و روحی فرد شوند. سانتوس معتقد است هوش معنوی مرتبط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی، قوانین طبیعی و معنوی و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین می داند.

سیسک هوش معنوی را توانایی کاربرد رویکرد چند حسی در حل مسئله و یادگیری همراه با گوش سپردن به ندای درون معرفی می کند. به عبارت دیگر، هوش معنوی خودآگاهی عمیقی است که فرد بیشتر از جنبه های درونی اش آگاه شده و آنها را درک می کند به گونه ای که بشر در این حالت تنها جسم نبوده بلکه مجموعه ای از فکر، روح و بدن است. نوبل هوش معنوی را پتانسیل ذاتی و استعدادهای درونی در بشر توصیف می کند و آن را بیانگر عملکرد ذهنی انسان می داند چون ما انسان ها با کمک هوش معنوی به مسائل مربوط به هستی می اندیشیم تا ارتباطات درونی آن ها را بیابیم.

هوش معنوی هوشی است که ما را قادر می سازد تا به حل مسائل معنایی و ارزشی خود بپردازیم و همچنین هوشی است که می توانیم اعمال و زندگی خویش را به وسیله آن در بافتی وسیع تر، غنی تر و بامعناتر قرار دهیم . هوش معنوی قابلیتی است که باعث می شود فرد از طریق امکانات و توانمندی های معنوی خود، مباحث علمی و معنوی مربوط به هستی را به گونه ای بهتر بشناسد و معنای آن را درک کند .

وگان هوش معنوی را به عنوان فهم عمیق سوالات معنوی و بصیرت همراه با سطوح چندگانه هوشیاری می داند. ویگلزروث هوش معنوی را معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی، و توانایی به دست آوردن قدرتی تعریف می کند که ما را برای رسیدن به رویاهایمان یاری می دهد. ولمن هوش معنوی را قابلیت پاسخ به سوالات در مورد معنای زندگی و ارتباط و اتصال بین هر یک از ما و جهانی می داند که در آن زندگی می کنیم.

ایمونز هوش معنوی را کاربرد سازگارانه اطلاعات معنوی در تسهیل حل مسائل روزانه و هدف یابی و دست یابی به آنها می داند. هوش معنوی همان توانایی است که به ما قدرت می دهد در راستای تحقق رویاهایمان تلاش و کوشش نماییم. این هوش زمینه ای برای چیزهایی است که به آن ها معتقدیم و در واقع نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی دارد که ما بر عهده می گیریم.

ابعاد هوش معنوی

یکی از محققینی که سعی در معرفی هوش معنوی داشته، رابرت ایمونز است. او عقیده دارد تعابیر و معانی مختلف معنویت و مذهبی بودن، سبب تمرکز تحقیقات بر روی معنای معنویت شده است. همزمان روندهای جدیدی در روانشناسی دین ظهور کرده که به واسطه آن ها اقداماتی اثر گذار ولی غیرمنسجم صورت گرفته است به طوری که باورها، نوعی تعهد معنوی قلمداد می شوند که مرتبط با موفقیت در زندگی روزمره (برای مثال سلامت فیزیکی و روانی و نیز موفقیت در زندگی زناشویی) می باشند. ایمونز بر این عقیده بود که در چنین شرایطی وجود مفهومی که این پتانسیل را داشته باشد بسیار مهم است و آن مفهوم، همان هوش معنوی می باشد.

او معتقد است اگر معنویت را به عنوان مجموعه ای از توانایی ها و قابلیت ها که افراد را در حل مشکلات و کسب اهداف خود توانمند می سازد تعریف کنیم، آن گاه می توانیم موجودیت هوش معنوی را نیز در نظر گرفته و مورد بررسی قرار دهیم. به طور کلی ایمونز هوش معنوی را متشکل از پنج بعد یا توانایی مختلف می داند. به نظر او حداقل پنج توانایی معرف هوش معنوی هستند که در اغلب فرهنگ ها مورد ستایش قرار گرفته اند به گونه ای که برخی فرهنگ ها برای این مهارت ها اولویت بیشتری قایل شده اند. دلیل خاصی درباره این که این توانایی ها پنج مورد هستند وجود ندارد ضمن این که هیچ ترتیب خاصی برای قرار گرفتن آن ها متصور نیست. این پنج بعد یا توانایی عبارتند از:

  • قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: ظرفیت انسان برای ورود به سطوح نامتعارف و متعالی هوشیاری و نیز بالاتر رفتن یا فراتر رفتن از محدودیت های عادی و جسمی
  • توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: آگاهی از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند و در آن همه مرزها ناپدید شده و همه چیز در یک کل واحد یگانه می گردد.
  • توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: تشخیص حضور الهی در فعالیت های عادی. برای مثال ایمونز و چونگ نشان دادند که تلاش های فردی روزمره را می توان از طریق فرآیند تقدیس به اموری معنوی تبدیل کرد.
  • توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی: افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند. این افراد بیش از سایرین در بحران های روحی و مشکلات معنایی راهی برای یاد گرفتن می یابند و از طریق این مشکلات رشد می کنند.
  • توانایی انجام رفتار فاضلانه: منظور رفتارهای درست و پسندیده ای همچون بخشش، نشان دادن سخاوت، انسانیت، شفقت، عشق ایثار گرایانه و … است که از زمان های گذشته تاکنون پسندیده انگاشته شده اند.

ایمونز اظهار می دارد که خود کنترلی هسته اصلی تمام این رفتارهای فاضلانه است و برای موفقیت در تمامی حوزه های زندگی ضروری است. ضمنا خود کنترلی نیز در مقابل هفت گناه کبیره قرار می گیرد که عبارتند از: شکم پرستی، تنبلی، غرور، خشم، حرص، شهوت، و حسد. ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعد اولین گام طراحی ساختار هوش معنوی است. این که ویژگی های فوق پنج مورد هستند یا کمتر و یا بیشتر، هنوز قطعی نشده و در مراحل اولیه توسعه این مفهوم، به کارگیری رویکرد مفهومی بسیار مناسب تر به نظر می رسد.

مولفه های هوش معنوی از دیدگاه های مختلف

ادواردز معتقد است که داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را نشان می دهد. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین های مربوط به آن را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست. البته می توان گفت که برای بهره مندی موثر از معنویت، داشتن توامان دانش نظری و عملی لازم و ضروری خواهد بود.

به عقیده نازل، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی از دیدگاه فرد نسبت به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تاثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند و فرد می تواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. همچنین این فرآیند قادر است از لحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد.

هوش معنوی به زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان وابسته بوده و ظرفیت فهم عمیق سوالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستری است که به آن نیروی خلاق برای تکامل زندگی می گویند. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماوراءفرد و به روح مرتبط می کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است و خودآگاهی حاصل از آن، شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می شود.

آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و اعتقاد به بهتر شدن دنیا می شود. هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سوال هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می کند .

در واقع هوش معنوی بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سوالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند.همچنین قابل ذکر است که سوال های جدی در مورد این که “از کجا آمده ایم؟”، “به کجا می رویم؟” و “هدف اصلی زندگی چیست؟”، از نمودهای هوش معنوی می باشند.

دیدگاه ایمونز

هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل می کنند. هوش معنوی، هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گستره های وسیع از نظر بافت معنایی جای می دهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگی را نسبت به مرحله دیگر مورد بررسی قرار می دهد.

هوش معنوی ممکن است در قالب ملاک های زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر این که انسان نقش مهمی در یک کل وسیع تر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و هم سطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.

افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیت های روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد را از خود بروز دهند.

همچنین می توان گفت هوش معنوی فهم مسائل دینی و استنباط های درست فقاهتی را تسهیل می نماید. به علاوه هوش معنوی می تواند در فهم مسائل اخلاقی و ارزش آن ها به افراد یاری نماید ضمن این که هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط می سازد و به فرد کمک می کند تا واقعیت را از خیال تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگ های مختلف به عنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است.

دیدگاه فریدمن و مک دونالد

فریدمن و مک دونالد، مولفه های زیر را برای هوش معنوی برشمردند:

  • تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
  • آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آن ها.
  • اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
  • ارتقای خود به یک کل بزرگ تر.

دیدگاه نوبل و وگان

نوبل و وگان بر این باورند که مولفه های هشت گانه مرتبط با هوش معنوی رشد یافته عبارتند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری، و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران .

دیدگاه بروس لیچفیلد

بروس لیچفیلد شش مشخصه زیر را برای هوش معنوی مطرح می کند:

  1. آگاهی از تفاوت؛
  2. شگفتی، حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛
  3. حکمت و خرد؛
  4. آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن (ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن)؛
  5. هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن؛
  6. تعهد، فداکاری و ایمان .

دیدگاه مک مولن

مک مولن معتقد است که ارزش هایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مولفه های هوش معنوی هستند. وی همچنین بر این باور است که بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راه های افزایش بصیرت را توجه آرامش بخش عنوان می کند. از نظر مولن، نگرانی تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تاخیر در تصمیم گیری روی می دهد.

مولفه های هوش معنوی در اسلام

در فرهنگ اصیل اسلامی به طور ضمنی هوش معنوی مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. به طور مثال، جامی بر اساس متون مذهبی مولفه های ذیل را برای هوش معنوی برشمرده است:

  • مشاهده وحدت در ورای کثرت ظاهری؛
  • تشخیص و دریافت پیام های معنوی از پدیده ها و اتفاقات؛
  • سوال و دریافت جواب معنوی در مورد منشا و مبدا هستی (مبدا و معاد)؛
  • تشخیص قوام هستی و روابط بین فردی بر فضیلت عدالت انسانی؛
  • تشخیص فضیلت گذر از رنج و خطا و به کارگیری عفو و گذشت در روابط بین فردی؛
  • تشخیص الگوهای تنظیم رفتار بر مبنای الگوی معنوی؛
  • تشخیص کرامت و ارزش های فردی و حفظ، رشد و شکوفایی این کرامت ها و ارزش ها؛
  • تشخیص فرایند رشد معنوی و تنظیم عوامل درونی و بیرونی در جهت رشد بهینه این فرایند؛
  • تشخیص معنای زندگی، مرگ و حوادث مربوط به حیات، مرگ، برزخ، بهشت و دوزخ؛
  • درک حضور خداوندی در زندگی معمولی؛
  • درک زیبایی های هنری و طبیعی و ایجاد حس قدردانی و تشکر؛
  • داشتن ذوق عشق و عرفان که در آن عشق به وصال منشا دانش است نه استدلال و قیاس؛
  • داشتن هوش شاعرانه که معنای نهفته در یک قطعه شعری را بفهمد؛

هر چند عرفای اسلامی نیز این مولفه ها را ذکر نموده اند، ولی از آنجا که این مولفه ها به انسان بینش داده و باعث افزایش سازگاری او با هستی می شوند، می توان آن ها را جزو مولفه های معنوی قلمداد نمود.

منبع

 روحانی، مریم(1394)، رابطه بین هوش معنوی و سلامت سازمانی در ادارات دولتی، پايان نامه کارشناسي ارشد، مدیریت منابع  انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0