هوش معنوی و مولفه های آن
هوش
هوش رفتار حل مسئلۀ سازگارانهای است که در راستاي تسهيل اهداف کاربردي و رشد سازگارانه جهتگیری شده است. رفتار سازگارانه، شباهت اهداف متعددی را که باعث تعارض درونی میشوند، کاهش میدهد. این مفهوم هوش، مبتنی بر گزارهاي است که فرایند حرکت بهسوی اهداف، انجام راهبردهایی را برای غلبه بر موانع و حل مسئله ضروری میسازد.گاردنر، هوش را مجموعه تواناییهایی میداند که برای حل مسئله و ایجاد محصولات جدیدی که در یک فرهنگ ارزشمند تلقی میشوند، به کار میرود. ازنظر وی انواع نهگانه هوش عبارتاند از: هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی-ریاضی، فضایی، بدنی,حرکتی، هوشهای فردي ،که شامل هوش درون فردی و بین فردی ميشود، هوش طبیعتی و هوش وجودی که شامل ظرفیت مطرح کردن سؤالات وجودی است .
مفهوم تحلیلی غرب از هوش، بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات میشود؛ درحالیکه رویکرد ترکیبی شرق نسبت به هوش، مؤلفههای گوناگون عملکرد و تجربه انسان، ازجمله شناخت، شهود و هیجان را در یک ارتباط کامل یکپارچه در برمیگیرد.درمجموع، هوش عموماً باعث سازگاری فرد با محیط میشود و روشهای مقابله با مسائل و مشکلات را در اختیار او قرار میدهد. همچنین توانایی شناخت مسئله، ارائه راهحل پیشنهادی برای مسائل مختلف زندگی و کشف روشهای کارآمد حل مسائل از ویژگیهای افراد باهوش است.
معنویت
معنویت بهعنوان یکی از ابعاد انسانیت شامل آگاهی و خودشناسی میشود بیلوتا معتقد است معنویت، نیاز فراتر رفتن از خود در زندگی روزمره و یکپارچه شدن باکسی غیر از خودمان است، این آگاهی ممکن است منجر به تجربهای شود که فراتر از خودمان است .معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوههای مختلفی دارد؛ ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا غیر رشد یافته، سالم یا بیمارگونه، ساده یا پیچیده و مفید یا خطرناک باشد.
ایمونز، تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش مطرح نماید. وی معتقد است معنویت میتواند شکلی از هوش تلقی شود؛ زیرا عملکرد و سازگاری فرد مثلاً سلامتی بیشتر را پیشبینی میکند و قابلیتهایی را مطرح میکند که افراد را قادر میسازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسی داشته باشد. گاردنر ایمونز را موردانتقاد قرار میدهد و معتقد است که باید جنبههایی از معنویت را که مربوط به تجربههای پدیدار شناختی هستند مثل تجربه تقدس یا حالات متعالی از جنبههای عقلانی، حــل مسئله و پردازش اطلاعات جدا کرد. میتوان علت مخالفت بعضی از محققان، همانند گاردنر، در مورد این مسئله که هوش معنوی متضمن انگیزش، تمایل، اخلاق و شخصیت است را به نگاه شناختگرایانه آنان از هوش نسبت داد .
وگان، بعضی از خصوصیات معنویت را چنین عنوان کرده است:
- بالاترین سطح رشد در زمینههای مختلف شناختی، اخلاقی، هیجانی و بین فردی را در برمیگیرد.
- یکی از حوزههای رشدی مجزا میباشد.
- بیشتر بهعنوان نگرش مطرح است. مانند گشودگی نسبت به عشق
- شامل تجربههای اوج میشود.
معنویت در دیدگاه مؤلفان این مقاله عبارت است از: ارتباط با وجود متعالی، باور به غیب، باور به رشد و بالندگی انسان در راستای گذشتن از پیچوخمهای زندگی و تنظیم زندگی شخصی بر مبنای ارتباط با وجود متعالی و درک حضور دائمی وجود متعالی در هستی معنادار، سازمانیافته و جهتدار الهی. این بعد وجودی انسان فطری و ذاتی است و با توجه به رشد و بالندگی انسان و درنتیجه انجام تمرینات و مناسک دینی متحول شده و ارتقا مییابد.
هوش معنوی و مؤلفههای آن
ادواردز، معتقد است داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را مطرح میکند. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرینهای آنها را همردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست؛ هرچند میتوان گفت برای بهرهمندی مؤثر از معنویت، داشتن توأمان دانش نظری و عملی لازم ميباشد.
هرچند که پژوهشهای زیادی در حیطه رشد و تحول هوش معنوی صورت نگرفته است و نیازمند پژوهشهای تجربی-کیفی است، ولی میتوان گفت که استعداد این هوش در افراد مختلف، متفاوت است و در اثر برخورد با محیطهای غنی که سؤالات معنوی را برمیانگیزاند، بهتدریج تحولیافته و شکل میگیرد. به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از سی وپنج سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاه صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، ازجمله یونگ، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت میگیرد.بر اساس تعريف هوش معنویت ممکن است امری شناختی-انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مسئله و دستیابی به هدف را تسهیل میکنند معرفی مینماید. هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیتهای خاص و زندگی روزمره است.
به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد میشود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرارگرفتهاند. فرد میتواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است ازلحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد. هوش معنوی با زندگی درونی ذهن و نفس و ارتباط آن با جهان رابطه دارد و ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل میشود. آگاهی از نفس، بهعنوان زمینه و بستر بودن یا نیروی زندگی تکاملي خلاق را در برمیگیرد. هوش معنوی به شکل هشیاری ظاهر میشود و به شکل آگاهی همیشه در حال رشد ماده، زندگی، بدن، ذهن، نفس و روح درمیآید؛ بنابراین هوش معنوی چيزي بيش از توانایی ذهنی فردی است و فرد را به ماوراء فرد و به روح، مرتبط میکند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است. خودآگاهی شامل آگاهی ازرابطه با موجود متعالی، افراد دیگر،زمین وهمه موجودات میشود.
آمرام ،معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا میشود.هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزشها مورداستفاده قرار میگیرد و سؤالهایی همانند : آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی میشود؟ و یا آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟ را در ذهن ايجاد ميکند.درواقع این هوش بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سؤالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح میکند.
همچنین قابلذکر است که سؤالهای جدی در مورد اینکه از کجا آمدهایم، به کجا میرویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی میباشند.سانتوس ، معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی ؛ قوانین طبیعی و معنوی و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است. وی اصول زیر را برای هوش معنوی عنوان کرده است:
- شناخت و تصدیق هوش معنوی؛ یعنی باور داشتن به این مسئله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی ؛ در این جهان موقتی است.
- بازشناسي و باور یک موجود معنوی برتر ؛ خداوند.
- اگر خالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.
- لزوم شناسايي هدف زندگی ؛ وجود چیزی که انسان را فرامیخواند و پذیرفتن این نکته که ازنظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شدهاند.
- شناختن جایگاه خود در نزد خداوند شخصیت فرد بازتاب فهم وی از خداوند است.
- شناخت اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک زندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد.
ایمونز ؛ بعضی از خصوصیات هوش معنوی را چنین عنوان میکند:
هوش معنوی نوعی هوش غایی است که مسائل معنایی و ارزشی را به ما نشان داده و مسائل مرتبط با آن را برای ما حل میکنند. هوشی است که اعمال و رفتار ما را در گسترههای وسیع ازنظر بافت معنایی جای میدهد و همچنین معنادار بودن یک مرحله از زندگیمان را نسبت به مرحله دیگر موردبررسی قرار میدهد.
هوش معنوی ممکن است در قالب ملاکهای زیر مشاهده شود: صداقت، دلسوزی، توجه به تمام سطوح هشیاری، همدردی متقابل، وجود حسی مبنی بر اینکه نقش مهمی در یک کل وسیعتر دارد، بخشش و خیرخواهی معنوی و عملی، در جستجوی سازگاری و همسطح شدن با طبیعت و کل هستی، راحت بودن در تنهایی بدون داشتن احساس تنهایی.
افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند. آنان این ظرفیت را دارند که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند.
همچنین میتوان گفت هوش معنوی فهم مسائل دینی و استنباطهای درست فقاهتی را تسهیل مینماید. بهعلاوه هوش معنوی میتواند در فهم مسائل اخلاقی و ارزش آنها به افراد یاری نماید.هوش معنوی ذهن را روشن و روان انسان را با بستر زیربنایی وجود مرتبط میسازد، به فرد کمک میکند تا واقعیت را از خیال ؛ خطای حسی تشخیص دهد. این مفهوم در فرهنگهای مختلف بهعنوان عشق، خردمندی و خدمت مطرح است .
ویژگیهایی که لازمه هوش معنوی هستند، احتمالاً در کنار تواناییها و فعالیتهای دیگری قرار دارند که عبارتاند از: دعا کردن، تعمق، رویاها و تحلیل رویا، باورها و ارزشهای دینی و معنوی، شناخت و مهارت در فهم و تفسیر مفاهیم مقدس و توانایی داشتن حالات فرا روندگی. بهعنوانمثال، بعضی از حقایق قدیمی همانند آزار نرساندن که فضایل اخلاقی را موردتوجه قرار میدهند، ممکن است بهعنوان روشهایی برای تقویت هوش معنوی مطرح باشند. همچنین مسائل معنوی ممکن است شامل مواردی از قبیل تفکر در مورد سؤالات وجودی مانند وجود زندگی پس از مرگ، جستجوی معنا در زندگی، علاقهمندی به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هدفمندی زندگی، رشد رابطه با خود، هماهنگی با قدرت برتر و نقش آن در زندگی خود باشد.
فریدمن و مک دونالد پس از مرور معانی مختلف معنویت، مؤلفههای مهم آن را چنین عنوان مینمایند:
- تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
- آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها.
- اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
- ارتقای خود به یک کل بزرگتر.
نوبل و وگان ، معتقدند مؤلفههای هشتگانهای که نشاندهندۀ هوش معنوی رشد یافته هستند عبارتاند از: درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرف کردن نیازهای دیگران.مک مولن ، معتــقد است ارزشهایی ماننــد شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفههای هوش معنوی هستند. همچنین وی معتقد است بین بصیرت و هوش معنوی رابطه وجود دارد و در مقابل، استرس ضد شهود است. وی یکی از راههای افزایش بصیرت را توجه آرامشبخش عنوان میکند. ازنظر مولن نگرانی، تلاش فزاینده و نافرجامی است که به دلیل تأخیر در تصمیمگیری روی میدهد.
بروس لیچفیلد، مشخصات هوش معنوی را چنین مطرح میکند:
- آگاهی از تفاوت.
- شگفتی، حس ماوراءالطبیعه و تقدس.
- حکمت و خرد.
- آگاهی و دوراندیشی، توان گوش دادن ؛ ساکت بودن و به ندای خداوند گوش دادن.
- هنگام آشفتگی و تناقض و دوگانگی آرام بودن.
- تعهد، فداکاری و ایمان.
رشد هوش معنوی
به نظر میرسد اگر تعاریف هوش معنوی، روشهای مختلف دانستن را در برنگیرند، ناقص هستند. در بررسی اخیر رابرت فورمن، افرادی که دارای سنين مختلفی بودند، معنویت را مفهومی تجربهای میدانستند تا فراعقلی . تمرینهای تأملی مانند مراقبه، به این دلیل که وابسته به آشنایی با سه روش متمایز دانستن است، برای پالایش هوش معنوی مناسب به نظر میرسد. سه روش دانستن عبارتاند از: حسی ، عقلی و تأملی .به نظر میرسد این سه روش دانستن، بخش جداییناپذیری از هوش معنوی هستند که بعضی از افراد نشان میدهند.
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خودآگاهی ازجمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی میشوند. علاوه بر این، بعضي از روشها، راهبردها و تمرینها برای رشد آن مفید تلقی میشوند؛ مثلاً وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و گشودگی و داشتن دیدگاههای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی، ماورایی و موضوعهای معنوی، فهم عمیقتر نمادها و بازنمایی افسانهها و کهنالگوهای ناهشیار کشف نشده افزایش مییابد .هوش معنوی را میتوان با تمرینهای مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد. این تمرینها منحصراً متعلق به یک دین خاص یا آموزش معنوی خاص نیستند.
گرچه هوش معنوی با رشد شناختی، هیجانی یا اخلاقی مرتبط است، ولی نمیتوان آن را با هیچیک از آنها برابر دانست.ازآنجاکه هر یک از انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی رشد میکنند، ممکن است در یک فرد یکی از آنها رشد زیادی کند، ولی انواع دیگر رشد چندانی نکرده باشند. زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حلنشده باقی میمانند، از رشد معنوی جــلوگیری میکنند. بلوغ معنوی بهعنوان یــکی از جلوههای هوش معنوی، شامل درجهای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی، روحیه اخلاقی و رفتار اخلاقی میشود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرفنظر از جنس، قومیت، سن یا نژاد در برمیگیرد. میتوان گفت بلوغ معنوی دید عمیق و گستردهای است که با آگاهی همراه است و شامل ارتباط زندگی درونی ذهن با زندگی بیرونی میشود
زهر و مارشال، معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیتها، مطرح کردن چرا برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد میکند. همچنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیامهای شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی میشود .
خودآگاهی برای افزایش بلوغ معنوی ضروری است. زمانی که توجه مستقیماً متوجه درون است، فرد ممکن است تلاش کند تا به احساسهای ذهنی و تفکرات خود توجه نماید. در ابتدا، فرد ممکن است کاملاً درگیر موضوعات شخصی شود و نتواند ذهنش را حتی برای یکلحظه خالی کند. جذبه مسائل شخصی میتواند در صورت تلاش فرد برای تمرکز بر آنها یا پرورش آگاهی بدون انتخاب، منحرفکننده باشد. آگاهی از امکان تغییر جهت ارادی توجه، میتواند آغازی بر فرایند کنار گذاشتن عادات فکری پیشین و الگوهای رفتاری باشد. رواندرمانگران نیز آموزش میبینند تا سرگذشت دیگران را با توجه کامل و عدم دخالت خویش شاهد باشند. واضح است هنگامیکه با ذهن آرام به دیگری توجه میکنیم، در پرتو هوش معنوی، زخمهای قدیمی التیام مییابند و قلبها گشوده میشوند. همراهی با دیگران با میانجیگری خاموش نیز میتواند اثرات درمانی داشته باشد .
هوش معنوی و سلامت روانی
پژوهشها و بررسیهای مختلف نشان دادهاند که میان معنویت و هدف زندگی، رضایت از زندگی زناشویی، همبستگی وجود دارد؛ افرادی که دارای جهتگیری معنوی هستند، هنگام مواجهه با مشکلات زندگی، بهتر پاسخ میدهند و به شکل مناسبتری با آسیبدیدگی و بیماری کنار میآیند و میزان افسردگی در آنها کمتر است. همچنین شواهد نشان میدهند که تمرینهای معنوی افزایشدهندهی آگاهی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری تعمق هستند و بر عملکرد افراد تأثیر مثبتی دارند. وارنر در پژوهش خود با اندازهگیری میزان توجه و اجرای آزمون انعطاف شناختی در دو گروه آزمایشی و کنترل، نشان داد که تعمق انجام تمرینهای تعمق برتر یا تیام ، رشد ذهنی را به شکل مثبتی تحت تأثیر قرار میدهد. کرانسون و همکاران، نیز نشان دادند که تمرینهای تی ام در یک دوره دوساله باعث بهبود نمره هوشبهر، توانایی یادگیری و زمان واکنش در گروه آزمایشی شده است .
منبع
به نژاد،هاله(1394)، رابطه بین مهارتهای ارتباطی، هوش هیجانی و هوش معنوی در دانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید