هوشبهر و هوش هیجانی
هوشبهر و هوش هیجانی قابلیت هایی متضاد نیستند، بلكه بیشتر می توان چنین گفت كه متمایزند. همه ما از تركیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پایین (یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا) علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتاً نادرند. در واقع میان هوشهبر و برخی جوانب هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد. هر چند این ارتباط آن قدر هست كه روشن كند این دو قلمرو اساساً مستقل اند. بر خلاف آزمون های شناخته شده هوشبهر، هنوز هیچ آزمون نوشتاری واحدی كه مشخص كننده نمره هوش هیجانی، باشد وجود ندارد و ممكن است هیچ گاه هم به وجود نیاید. اگر چه تحقیقات بسیار زیادی در زمینه هر یك از مؤلفه های آن صورت گرفته است، بعضی از آنها مانند هم حسی را در بهترین حالت می توان با نمونه گیری از توانایی عملی فرد در انجام تكلیفی مربوط به آن آزمود. برای مثال، واداشتن فرد به دریافتن احساسات افراد از طریق نمایش یك نوار ویدیویی از حالت چهره آنان .
جك بلاك روان شناس دانشگاه كالیفرنیا در بركلی، برای سنجش آنچه او، من منعطف، (بازگشت به خود) می خواند، كه كاملاً مشابه هوش هیجانی است (همان ویژگی های اصلی اجتماعی و هیجانی را دارد)، به لحاظ نظری مقایسه ای میان این دو نوع خالص انجام داده است؛ افراد دارای هوشبهر بالا (یعنی كاملاً فاقد هوش هیجانی) تقریباً تصویر اغراق آمیزی از روشنفكرانی است كه در قلمرو ذهن استادند اما در دنیای فردی ناكارآمدند. نیم رخ های آماری مردان و زنان در این خصوص تا حدودی متفاوت است. مرد دارای هوشبهر بالا با طیف گسترده ای از علایق و توانایی های ذهنی مشخص می شود كه البته جای تعجبی ندارد.این مرد بلند پرواز و مولد، قابل پیش بینی و سر سخت است و در بند علایق فردی خود نیست. او همچنین عیب جو و فخرفروشی مشكل پسند و باز دارنده، در تجارب جنسی و احساسی ناراحت، غیر بیانگر و مستقل و از نظر عاطفی سرد و بی روح است.
برعكس، مردانی كه از نظر هوش هیجانی بالا هستند، از نظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد و بشاش هستند و در مقابل افكار نگران كننده یا ترس آور مقاومند. آنان در زمینه خدمت به مردم یا حل مشكلات، قبول مسئوولیت و برخورداری از دیدگاهی اخلاقی، ظرفیتی قابل توجه دارند، در ارتباط خود با دیگران هم حسی و توجه نشان می دهند. زندگی عاطفی آنان غنی اما همخوان است. آنان با خود، دیگران و مجموعه اجتماعی كه در آن زندگی می كنند راحتند .
زنان دارای هوشبهر بالا از اتكا به نفس هوشمندانه ای كه از زنان انتظار می رود برخوردارند، تفكرات خود را به راحتی مطرح می كنند و برای موضوعات ذهنی ارزش قائلند و طیف گسترده ای از علایق ذهنی و زیبایی شناختی دارند. آنان همچنین درون نگر، مستعد ابتلا به اضطراب، فرو رفتن در خیالات و احساس گناه هستند و در ابراز آشكار خشم خود درنگ می كنند (هر چند آن را به طور غیر مستقیم ابراز می دارند). برعكس زنان دارای هوش هیجانی سرشار، با جرأت هستند، احساسات خود را به طور مستقیم ابراز میدارند و درباره خودشان احساس مثبتی دارند، زندگی برای آنان سرشار از معنا است. آنان هم مانند مردان خوش برخورد و اجتماعی هستند و احساسات خود را به طور مقتضی ابراز می دارند (به جای آنكه آن را به صورت انفجارهایی ابراز دارند كه بعدها از آن تأسف خواهند خورد) خود را به خوبی با فشارهای عصبی منطبق می كنند.
هوشبهر و هوش هیجانی به درجات مختلف در وجود همه ما درهم آمیخته شده اند، اما این تصاویر اغراق آمیز نسبت به این مسئله كه هر كدام از این ابعاد به طور مستقل چه چیزی را به خصوصیات شخصی میافزاید، دید سازنده ای به دست می دهند. این تصاویر بر حسب آنكه فرد تا چه حد دارای هر دو جنبه ی هوش شناختی و هیجانی باشد در هم می آمیزند، اما در میان این 2 بعد، آنچه بیشتر كیفیاتی كه ما را به یك انسان كامل تبدیل می كند به وجود ما می افزاید، هوش هیجانی است .
مؤلفه های هوش هیجانی
دانیل گلمن مؤلفه های هوش هیجانی را به شرح زیر بیان می كند:
خودآگاهی: شناختن هیجان هایی كه آن را احساس می كنیم و دلیلش را نیز می دانیم. خودآگاهی، آگاه بودن از حالت روانی خود و تفكرها درباره آن حالت است.
خودگردانی: تعادل هیجانی را خود گردانی می نامند. گاهی از خود گردانی به معنای كنترل احساسات، عواطف و تكانش ها یاد می كنند. خود گردانی یك قابلیت زیر بنایی است كه در كنترل رفتارهای هیجانی نقش مهمی دارد.
انگیزش: به معنای مولد، اثر بخش و خلاق بودن در زمینه كاریست. انگیزش توانایی انرژی دادن به دیگران و هدایت رفتار آنان بر خلاف داشتن روحیه ضعیف را دارد. در انگیزش از هیجان ها به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف استفاده می كنیم.
همدلی: توانایی همدردی كردن با احساسات دیگران و شناخت دیدگاه آنها را همدلی می نامند. همدلی توانایی شناخت و نفوذ بر حالت هیجانی دیگران یا آگاهی نسبت به احساسات، نیازها و علایق دیگران است. همدلی به معنای دیگر وارد شدن به حریم احساس دیگران است.
مهارت های ارتباطی یا اجتماعی: توانایی شناخت و همدلی با دیگران، برقراری ارتباط مؤثر، گوش دادن عمیق و پرسیدن سؤالات مهم، تشریك مساعی، مربیگری و مذاكره كردن از اجزا این مهارت محسوب می شود. به عبارتی دیگر آگاهی و شناخت نسبت به هیجان ها و احساسات دیگران، مهارت گوش دادن به احساسات دیگران در زمانی است كه افراد دچار هیجان و احساسات هستند و نیاز به گوش دادن حرف های آنان را دارند .
جدول : چارچوب هوش هیجانی
قابلیت فردی | |
خودآگاهی | 1 – آگاهی هیجانی: شناخت/ درك هیجان های خود و آثار آن |
2 – خود ارزیابی صحیح: شناخت/ درك نقاط قوت، ضعف و محدودیت های خود | |
3 – خود باوری: احساس لیاقت، ارزشمندی و توانمندی | |
خودگردانی | 1 – خود كنترلی: جلوگیری از بروز اختلالات هیجانی و تكانش های موجود |
2 – وظیفه شناسی: پذیرش مسئولیت در قبال عملكرد فردی | |
3 – قابل اعتمادی: حفظ معیارهای صداقت و درستكاری | |
4 – انطباق پذیری: انعطاف در پذیرش تغییر و كنترل آن | |
5 – نوآوری: سازگاری در مواجه با ایده ها، راهكارها و اطلاعات جدید و بكر | |
انگیزش | 1 – رشد گرایی: تلاش برای بهبود یا رسیدن به معیارهای برتر |
2 – تعهد: همسویی با اهداف گروه یا سازمان | |
3 – ابتكار: آمادگی استفاده از فرصت ها | |
4 – خوش بینی: جدیت در رسیدن به اهداف به جای دیدن موانع و عوامل بازدارنده | |
همدلی | 1 – شناخت/ درك دیگران: شناخت عواطف و دیدگاه دیگران و تأثیر آن در تصمیمات |
2 – بالندگی دیگران: اعتقاد به رشد دیگران و تقویت توانمندی های آنها | |
3 – خدمت مداری: پیش بینی ،شناسایی و ارضاء نیازهای مشتریان | |
4 – هدایت تنوع: رشد فرصت ها از طریق به كارگیری افراد با فرهنگ ها و نژادهای مختلف | |
5 – آگاهی سیاسی: مطالعه هیجان فعلی گروه و قدرت روابط | |
مهارت های اجتماعی | 1 – نفوذ گذاری: استفاده از فنون اثربخش برای متقاعد كردن دیگران |
2 – ارتباطات: گوش دادن درست و ارسال پیامهای قابل قبول | |
3 – مدیریت تضاد: گفتگو و دفع مخالفت ها | |
4 – رهبری: تقویت روحیه و هدایت افراد گروه ها | |
5 – تسریع تغییر: ابتكار یا مدیریت كردن تغییر | |
6 – پیوند سازی: تقویت ابزارهای پیوند سازی و ارتباطی | |
7 – تشریك مساعی و مشاركت: كارگروهی به منظور رسیدن به اهداف مشترك | |
8 – ظرفیت های گروهی: ایجاد هم افزایی در گروه برای رسیدن به اهداف جمعی |
هوش هیجانی و موفقیت شغلی
دانیل گلمن می گوید: «قوانین انجام كار دائماً در حال تغییرند و ما همیشه به وسیله معیارهای جدیدی مورد قضاوت قرار می گیریم. مهم نیست ما چقدر هوشمندیم، چقدر آموزش دیده ایم یا چه تخصصی داریم. بلكه مهم این است چقدر می توانیم خودمان و دیگران را اداره كنیم. امروزه كاركنان به علت تغییرات دائمی و مستمر ابهامات و حجم اطلاعات زیاد و اضافی و شتاب زدگی در زندگی متحمل فشار روانی (استرس) زیادی می شوند. این امر كاملاً روشن است كه قابلیت های هیجانی تركیبی معجزه آسا هستند كه حمایت و بقاء سازمان را تضمین كرده و افراد توانمند و دارای عملكرد عالی را از دیگران جدا می سازد.
مشاغل هزاره سوم به كاركنانی نیاز دارند كه دارای سطح بالایی از اعتماد به نفس، تعهد و روحیه تشریك مساعی بوده و بتوانند در مقابله با تضادهای موجود آنها را كنترل و مدیریت كنند. این قابلیت ها نتیجه توانایی شناخت و مدیریت احساسات خود فرد و درك درست و انتقال صحیح آنها به دیگران است. هوش هیجانی آنقدر برای موفقیت ضروری است كه 60 درصد عملكرد در همه انواع شغل ها را شامل می شود و می تواند به تنهایی بزرگترین عامل برای پیش بینی عملكرد فرد در محیط كار و قوی ترین نیرو برای رهبری و موفقیت است.
شاید بهترین امتیاز هوش هیجانی این باشد كه یك مهارت بسیار انعطاف پذیر است. هوش هیجانی مردم هر چقدر كم یا زیاد باشد باز هم مردم می توانند با تمرین آن را بهبود بخشند و كسانی كه در آن نمره كمی می آورند عملاً می توانند خودشان را به پای همكارانشان برسانند. پژوهش انجام شده در دانشگاه كوئینزلند استرالیا نشان می دهد، كسانی كه هوش هیجانی و عملكرد شغلی ضعیفی دارند می توانند، تنها با تلاش برای بهبود هوش هیجانی خود، به پای همكارانی كه در هر دو بسیار عالی هستند برسند. پس از مطالعه تعداد زیادی افراد در محیط كار متوجه شده اند90 درصد كسانی كه عملكرد شغلی عالی دارند هوش هیجانی بسیار بالا نیز دارند.
هوش هیجانی و سلامت
هر مشكلی، در طول حیات خود، زمانی آماده حل شدن و از بین رفتن می شود. هیجان ها وسیله ای هستند كه با آنها می توانیم برای حل مشكل خود اقدام كنیم با درك هیجان های خود می توانیم از میان مشكلات ماهرانه بگذریم و از مشكلات بعدی اجتناب كنیم. اگر عكس این كار را انجام دهیم و احساسات خود را سركوب كنیم آنها خیلی سریع به احساس تنش، استرس، و اضطراب تبدیل خواهند شد. هیجان هایی كه نادیده گرفته می شوند، مغز و بدن را فلج می كنند. مهارت های هوش هیجانی به ما كمك می كنند تا جلوی وضعیت های دشوار، پیش از اینكه غیر قابل كنترل شوند، بگیریم و با این كار مدیریت استرس (كنار آمد با استرس) برای ما آسان تر شود.
كسانی كه قادر نیستند از مهارت های هوش هیجانی خود استفاده كنند، به احتمال زیاد، برای مدیریت روحیه و خلق خود از روش های دیگری كه كمتر اثر بخشی دارند، بهره می گیرند. احتمال دارد كه آنها 2 برابر بیشتر از دیگران مضطرب، افسرده یا معتاد شوند و حتی افكار خودكشی به سرشان بزند. كسانی كه هوش هیجانی خود را به كار می گیرند. رابطه مستقیم بین هوش هیجانی و زندگی خوب و سالم نشان می دهد كه توجه به هیجان های آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از آنها برای راهنمایی كردن رفتار، تا چه حد اهمیت دارد. در سال های اخیر، نتایج پژوهش ها نشان داده است كه بین هوش هیجانی و آمادگی برای مبتلا شدن به انواع بیماری ها همبستگی بالایی وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگی دستگاه دفاعی بدن را تضعیف و متوقف می كنند و باعث آسیب پذیری در مقابل همه بیماری ها، از سرماخوردگی معمولی گرفته تا سرطان میشوند. وقتی ذهن غرق در تنش، ناراحتی یا اضطراب است، به بدن پیام می رساند كه از میزان مصرف انرژی برای مقابله با بیماری بكاهد. این كار باعث می شود تا آسیب پذیری در مقابل بیماری بیشتر شود.
هوش هیجانی در نتایج مربوط به سلامت اثر شدیدی دارد، زیرا از استرس موجود به هنگام مقابله با وضعیت های دشوار می كاهد. بیماری های كشنده، ترس و بدگمانی شدیدی ایجاد می كنند و به نفع بیمار است كه به آنها بپردازد و آنها را درك كند. اثر فیزیكی آن به قدری قوی است كه تحقیقات انجام شده در دانشكده پزشكی دانشگاه هاروارد، با عكس برداری از مغز، عملاً ثابت كرده اند كه همراه با تغییرات هوش هیجانی، تغییرات فیزیكی در مغز شكل می گیرد. در این پژوهش ها، میزان ترافیك جاری بین مراكز منطق و مراكز هیجان در مغز نشان داده است كه میزان این ترافیك بر اندازه و ساختمان این دو مركز اثر واقعی دارد .
منبع
نجفی ،صاحبه (1393)، رابطه سبک فرزندپروری والدین با هوش هیجانی و پرخاشگری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید