نیازهای اساسی روانشناختی

به این موضوع فکر کنید که چرا افراد دوست دارند ورزش کنند و مهارت­های خودشان، مانند راه رفتن، خواندن، شنا کردن، رانندگی، دوست­یابی و صدها توانایی دیگر را پرورش دهند؟ این توانایی­ه ا تا اندازه­ای به صورت رسشی، اما عمدتاً از طریق فرصت­ها و توصیه­ های محیط پدیدار می­شوند. نیازهای روان­شناختی ارگانیزمی انگیزش لازم را که از این ابتکار عمل و یادگیری حمایت می­کند، تأمین می ­نمایند. بچه­ ها بخوبی نشان می­دهند که چگونه نیازهای روان­شناختی ارگانیزمی، فرد را برای ورزش و پرورش مهارت­ها باانگیزه می­کنند. بچه ­ها بدون هر گونه انگیزش آشکار، به جز اینکه فقط می­ خواهند کاری را بهتر از گذشته انجام دهند، مدام به این طرف و آن طرف می­دوند( به خاطر نیاز به شایستگی). به علاوه، بچه­ ها دوست دارند محیط اطراف خود را به سبک خودشان کاوش کنند، به طوری که آن­ها می­خواهند خودشان تصمیم بگیرند چه کاری انجام دهند، چگونه آن را انجام دهند، چه موقعی آن را انجام دهند، و آیا اصلاً آن را انجام بدهند یا نه (به خاطر نیاز به خودمختاری). اینکه کودکان چه فعالیت­ها، مهارت­ها، و ارزش­هایی را مهم بدانند، به نگرش­ها، ارزش­ها، و جز عاطفی که افراد مهم در زندگی آن­ها فراهم می­ کنند، بستگی دارد ( به خاطر نیاز به ارتباط). در مجموع، نیازهای روان­شناختی ارگانیزمی خودمختاری، شایستگی، و ارتباط، انگیزشی طبیعی را برای یادگیری و رشد کردن تأمین می­ کنند. اینکه افراد یادگیری و رشد سالم را تجربه کنند، بستگی دارد به اینکه آیا محیط­ ها از نیازهای آن­ها به خودمختاری، شایستگی، و ارتباط حمایت می­کنند یا اینکه آن­ها را ناکام می­ سازند.بررسی سه نیاز روان شناختی خودمختاری، شایستگی، و ارتباط با رویکرد ارگانیزمی به انگیزش استوار هستند، رویکردی که دو فرض اساسی را مطرح می­کند. 1. انسان ذاتاً فعال است. 2. در دیالتیک انسان– محیط، انسان از نیازهای روان­شناختی برای پرداختن به محیط استفاده می­کند و محیط گاهی از این منابع درونی حمایت می­کند و در مواقع دیگر آن­ها را نادیده می­گیرد و ناکام می‌سازد.

نیاز به شایستگی

 نیاز به شایستگی منعکس کننده نیاز به موثر بودن فرد در تعاملات با محیط اجتماعی، کسب فرصت برای تمرین و ابزار توانایی­های خویش، توانایی دسترسی به پیامدهای مطلوب و احساس قابلیت تأثیرگذاری و تسلط بر محیط می­باشد. نیاز به شایستگی عبارت است از نیاز به توانایی در انجام تکالیف چالش‌برانگیز و مؤثر بودن در تعامل با محیط.همه دوست دارند و می‌کوشند شایسته باشند و با محیط‌شان به نحو مؤثری تعامل داشته باشند.اگر فردی بخواهد به نحو مؤثری با محیط خود تعامل داشته باشد، باید مهارت­های مختلف را کسب کند. برای این منظور باید این مهارت­ها را تمرین کرده، ادامه داده و اصلاح کند. در واقع نیاز به شایستگی است که میل به جستجوی موقعیت­های چالش­انگیز را در فرد ایجاد می­کند. در آن موقعیت­ها فرد فرصت کسب مهارت­ها را به دست می­آورد و با تمرین این مهارت­ها، بر محیط خود اثر گذاشته و احساس قابلیت می­کند. برای ارضای نیاز به شایستگی، فرد به بازخورد مثبت نیاز دارد. این بازخورد می­تواند به وسیله خودتکلیف(انجام موفقیت­ آمیز یک تکلیف)، خودفرد(مقایسه عملکرد فعلی با قبل) و دیگران(تحسین) داده شود. نیاز به شایستگی به موفقیت در تکالیف چالش برانگیز و کسب نتایج مطلوب اشاره دارد. همه می­خواهند و می­کوشند شایسته شوند. همه دوست دارند با محیط اطرافشان تعامل ثمربخشی داشته باشند و این میل به تمام جنبه­های زندگی ما گسترش می­یابد در مدرسه، در محل کار، در روابط و هنگام تفریح و ورزش. همه دوست داریم مهارت­هایی را پرورش دهیم و توانایی­ها و استعدادهای خود را بالا ببریم. وقتی با چالشی روبه رو می شویم، توجه کامل خود را به آن معطوف می­کنیم. وقتی فرصت پرورش دادن مهارت­ها و استعدادها به ما داده می­شود، همگی دوست داریم پیشرفت کنیم وقتی این کار را انجام می­دهیم، احساس خشنودی می­کنیم. به عبارت دیگر،  ما نیاز به شایستگی داریم. شایستگی نیازی روان­شناختی است که برای دنبال کردن چالش­های بهینه و به خرج دادن تلاش لازم برای تسلط یافتن بر آن­ها، انگیزش فطری تأمین می­کند. چالش­های بهینه، چالش­های متناسب با رشد هستند، اما فقط برخی از جنبه­های مدرسه، کار، یا ورزش­ها، مهارت­های فرد را در حدی می­آزمایند که با سطح مهارت یا استعداد فعلی او متناسب باشند. وقتی به کاری می­پردازیم که سطح دشواری آن دقیقاً با مهارت­های فعلی ما متناسب است، احساس می­کنیم خیلی به آن علاقه داریم و نیاز ما را به شایستگی ارضا می­کند. تعریف شایستگی به صورت رسمی عبارت است از: نیاز به مؤثر بودن در تعامل­ ها با محیط که بیانگر میل به کار بردن استعدادها و مهارت­ها و در انجام این کار، دنبال کردن چالش ­های بهینه و تسلط یافتن بر آن­هاست.

حمایت کردن از شایستگی

الف: بازخورد مثبت:گاهی افراد نمی­دانند که عملکرد آن­ها شایسته است یا ناشایست، بنابراین برای اینکه این ارزیابی را انجام دهند به بازخورد نیاز دارند. بازخورد از چهار منبع زیر حاصل می­شود:

– خودتکلیف

– مقایسۀ عملکرد فعلی با عملکردهای گذشتۀ خویش

– مقایسۀ عملکرد فعلی خویش با عملکرد دیگران

– ارزیابی­های دیگران

در برخی تکالیف، پسخوراند شایستگی در انجام خودِ تکالیف وجود دارد، مثل وارد شدن موفقیت­آمیز به سیستم کامپیوتر، تعمیرکردن یک دستگاه، یا پرتاب کردن توپ در بیسبال. اما در اغلب تکالیف، ارزیابی عملکرد چندان واضح نیست که بتوانیم نتیجۀ درست یا غلط بگیریم. هنگام انجام دادن مهارت­های اجتماعی، کارهای هنری، یا تکالیف دیگری از این دست، عملکردهای گذشتۀ ما، عملکردهای همسالان، و ارزیابی دیگران (به جای خودِ تکلیف) اطلاعات لازم را دربارۀ پی بردن به شایستگی در برابر ناشایستگی در اختیار می­گذارند. در رابطه با عملکردهای گذشتۀ خودمان، ادراک پیشرفت، علامت مهمی برای شایستگی است. همان گونه که ادراک عدم پیشرفت از ناشایستگی خبر می­دهد.در رابطه با عملکرد همسالانمان، انجام دادن بهتر از دیگران از شایستگی خبر می­دهد، در حالی که انجام دادن بدتر از دیگران از ناشایستگی خبر می­دهد. در مورد ارزیابی دیگران، تحسین و بازخورد مثبت، ادراک شایستگی را تقویت می­کند، در حالی که انتقاد و بازخورد منفی به آن صدمه می­زند. به طورخلاصه، بازخورد عملکرد به شکل­های گوناگون – ناشی از تکلیف، از مقایسه­های اجتماعی و یا از دیگران – اطلاعاتی را که افراد برای ارزیابی شناختی سطح عملکرد خودشان نیاز دارند، تأمین می­کند. در صورتی که این منابع اطلاعاتی با تعبیر انجام دادن خوب کارها هماهنگ باشند، بازخورد مثبت را تجربه می­کنیم که می­تواند نیاز روان­شناختی به شایستگی را ارضا کند.

ب:لذت چالش بهینه و بازخورد مثبت: سوزان هارتر (1974، 1978) در تأیید اینکه افراد از چالش بهینه واقعاً لذت می­برند، به کودکان دبستانی آناگرام­هایی با سطح دشواری مختلف داد و بعد از حل کردن هر آناگرام، لذت ابراز شدۀ (از طریق لبخند) هر کودک را کنترل کرد. (آناگرام کلمه یا عبارتی مانند table است که حروف آن را طوری از نو مرتب می­کنند تا کلمه یا عبارت دیگری مثلbleat را تشکیل دهد). به طور کلی، موفقیت در حل کردن آناگرام، بیشتر از شکست، لبخند و خشنودی به بار آورد، بدین معنی که مهارت به طور کلی نیاز به شایستگی را ارضا می­کند. به علاوه، برخی آناگرام­ها خیلی راحت (سه حرفی)، برخی راحت (چهار حرفی)، برخی دیگر نسبتاً دشوار (پنج حرفی)، و برخی خیلی سخت بودند (شش حرفی). هر چه دشواری آناگرام­ها افزایش می­یافت، کودکان برای حل کردن آن­ها بیشتر طول می­دادند، اما نکتۀ مهم در این تحقیق این بود که کودکان بعد از حل کردن آناگرام ­ها با سطوح دشواری مختلف، چقدر لبخند می­زدند. یک حالت U معکوس نمایان شد که در آن، کودکان بعد از حل کردن آناگرام­های راحت و خیلی راحت، به ندرت لبخند زدند، بعد از حل کردن آناگرام­های نسبتاً دشوار خیلی لبخند زدند، و بعد از حل کردن مسئله­ های خیلی سخت، فقط اندکی لبخند زدند. نکتۀ مهم این است که کودکان بعد از موفقیت در چالش متوسط، بیشترین لذت را تجربه می­کنند. به قول این کودکان: «پنج حرفی­ها خوب بودند. آن­ها چالش بودند، ولی نه چالش خیلی زیاد»، و «من آناگرام­ های سخت را دوست داشتم چون احساس خشنودی به آدم دست می­ دهد، ولی آن­هایی که خیلی سخت بودند، بسیار ناکام کننده بودند».

به طور خلاصه شایستگی نیاز تعامل مؤثر با محیط است. این نیاز، میل به کاربردن توانایی­ها و مهارت­ها و در انجام این کار، دنبال کردن چالش­های بهینه و تسلط یافتن بر آن­ها را نشان می­دهد. رویداد محیطی مهمی که نیاز به شایستگی را فعال می­کند، چالش بهینه است. در صورتی که چالش محیطی و مهارت­های فرد هر دو نسبتاً بالا باشند، افراد روانی را تجربه می­کنند، که عبارت است از حالت روان­شناختی که با حداکثر خشنودی، تمرکز عمیق، و جذب کامل در تکلیف مشخص می ­شود. رویداد محیطی که نیاز به شایستگی را ارضا می­کند، بازخورد مثبت است.

نیاز به ارتباط (پیوستگی):

 نیاز به پیوستگی شامل نیاز به داشتن روابط مثبت و حس تعلق به گروه یا جامعه و هم‌چنین احساس پذیرفته شدن از سوی افرادی که علائق مشترکی با فرد دارند می­باشد.نیاز به مرتبط بودن عبارت است از نیاز افراد به اینکه احساس کنند با دیگران رابطه داشته و از جانب آن­ها حمایت می­شوند. همه افراد تعامل اجتماعی، روابط گرم و صمیمی را دوست دارند. ارتباط با دیگران زمینۀ اجتماعی درونی سازی را فراهم می­کند، فرایندی که از طریق آن فرد ارزش­های بیرونی را به درونی تبدیل می­کند. نیاز به ارتباط، شامل احساس اطمینان در ارتباط با دیگران و احساس تعلق به محیط اجتماعی خود است.

هر کس نیاز دارد که احساس تعلق کند. همه تعامل اجتماعی را دوست دارند. هر کسی مایل است دوستانی داشته باشد. همگی دست به هر کاری می­زنیم تا روابط گرم، نزدیک، و محبت­آمیز با دیگران تشکیل دهیم و آن را حفظ کنیم. دوست داریم دیگران ما را همان گونه که هستیم درک کنند، و می­ خواهیم دیگران برای ما ارزش قایل باشند. دوست داریم دیگران ما را به رسمیت بشناسند و نسبت به نیازهای ما حساس باشند. ما روابط با کسانی را می­خواهیم که واقعاً و صادقانه به رفاه ما اهمیت بدهند. ما می­ خواهیم روابط مان دوجانبه باشد، به طوری که نه تنها دوست داریم روابط صمیمانه و محبت­ آمیز برقرار کنیم بلکه می­خواهیم دیگران نیز دوست داشته باشند همین نوع روابط را با ما برقرار کنند. این میل به برقراری رابطه با افراد، به روابط با گروه­ ها، سازمان­ها، و جوامع نیز گسترش می­ یابد. به عبارت دیگر، ما نیاز به ارتباط داریم.

ارتباط، نیاز به برقراری پیوندها و دلبستگی ­های عاطفی با دیگران است و این نیاز بیانگر میل به مرتبط بودن عاطفی و درگیر بودن در روابط صمیمانه است. چون به ارتباط نیاز داریم، به سمت کسانی کشیده می­شویم که مطمئن هستیم به رفاه ما اهمیت می­دهند و از کسانی که مطمئن نیستیم اهمیتی برای رفاه ما قایل باشند، دوری می­ جوییم. چیزی که افراد از یک رابطۀ ارضا کننده می­خواهند این است که صادقانه با دیگری رابطه محبت­آمیز و معنی‌دار برقرار کنند. ارتباط، ساختار انگیزشی مهمی است، زیرا زمانی که روابط میان فردی افراد از نیاز آن­ها به ارتباط حمایت می­کنند، بهتر انجام وظیفه نموده، در برابر استرس انعطاف پذیرتر می‌شوند، و از مشکلات روان­شناختی کمتری خبر می­دهند. چون به ارتباط نیاز داریم، پیوندهای اجتماعی به راحتی برقرار می­شوند. اگر به افراد فرصت داده شود تا با دیگران به صورت رو در رو تعامل کنند، برای برقراری روابط دست به هرکاری می­زنند. به نظر می­رسد که برای ایجاد روابط دوستی و وحدت، به چیزی بیش از مجاورت و وقت گذرانی با هم، نیاز است. هرچه افراد بیشتر تعامل کنند و بیشتر با هم باشند، به احتمال بیشتری روابط دوستی برقرار می­کنند. بعد از اینکه پیوندهای اجتماعی برقرار می­شوند، افراد عموماً مایل به قطع کردن آن­ها نیستند. وقتی که نقل مکان می­کنیم، از مدرسه فارغ تحصیل می­شویم، و دیگران ما را ترک می­کنند، در برابر قطع رابطه مقاومت نشان می­ دهیم. ما قول نامه نگاری و تلفن زدن می­دهیم، گریه می­کنیم، آدرس و شماره تلفن رد و بدل می­کنیم، و برنامه می­ریزیم که در آینده به هم ملحق شویم.

الف: فعال کردن ارتباط: تعامل با دیگران:تعامل با دیگران شرط اصلی برای فعال کردن نیاز به ارتباط است، حداقل تا اندازه­ای که این تعامل­ها احتمال صمیمیت، اهمیت دادن، و علاقۀ دو جانبه را نوید دهند. به نظر می­رسد که شروع کردن رابطه­ای تازه، روش خیلی راحتی برای فعال کردن نیاز به ارتباط باشد. به عنوان مثال، توان فعال کردن ارتباط رویدادهای زیر را، که هریک از وارد شدن به روابط اجتماعی جدید خبر می­دهند، در نظر بگیرید:

– اولین قرار ملاقات

– عاشق شدن

– زایمان

– از سرگرفتن تحصیلات یا اشتغال

 به طور کلی، افراد تعامل­های عاطفی مثبت را می­جویند و در انجام این کار، فرصت فعال کردن نیاز روان­شناختی به ارتباط را به دست می­آورند.

ب: ارضا کردن ارتباط: برداشت از پیوند اجتماعی: گرچه تعامل با دیگران برای فعال کردن نیاز به ارتباط کافی است، اما ارضای نیاز به ارتباط مستلزم برقرار کردن پیوند اجتماعی بین خود و دیگران است (یا بین خود و گروه). برای اینکه این پیوند اجتماعی رضایت بخش باشد، باید از آن برداشت شود که : 1. دیگران به رفاه من اهمیت می دهند و 2. مرا دوست دارند. اما روابطی که عمیقاً نیاز به ارتباط را ارضا می­کنند، علاوه بر اهمیت دادن و دوست داشتن، باید نشان دادن «خودِ واقعی» یا «خودِ اصیل» فرد را در بر داشته و از دید طرف مقابل اهمیت در توصیه­های دیگران ارزش، معنی، و فایده ببیند. برای درونی کردن ارزش یا روش رفتار کردن، فرد باید بداند چرا این ارزش یا روش فکر کردن فایده دارد، مثلاً « مسواک زدن دندان­ هایم چه اهمیتی دارد؟». بنابراین، رابطه برای وقوع درونی کردن و انتقال فرهنگی لازم است ولی کافی نیست. به طور خلاصه ارتباط، نیاز به برقرار کردن پیوند عاطفی و دلبستگی با دیگران است. تعامل با دیگران شرطی کافی برای فعال کردن نیاز به ارتباط است. اما برای  ارضا کردن ارتباط، فرد نیاز دارد مطمئن باشد که پیوندهای اجتماعی با دیگران، اهمیت دادن و دوست داشتن را در بردارند. ارتباط با دیگران اهمیت دارد زیر موقعیتی اجتماعی را تأمین می­کند که از درونی کردن حمایت می­کند. درونی کردن فرایندی است که از طریق آن، فرد عقاید، ارزش­ها، یا روش فکر کردن دیگری را می­ پذیرد.

 نیاز به استقلال(خودمختاری):

نیاز به استقلال به عنوان ادراک خود به عنوان منبع رفتارهای خویش و « نیاز به تجربه انتخاب» و آغازگر بودن در انجام فعالیت­ها و داشتن احساس عدم اجبار یا مهار شدن در اعمال فرد تعریف می­شود.نیاز به استقلال عبارت است از تمایل به خود آغازگر بودن در انجام فعالیت­ها و علت و منشأ رفتارهای خود بودن، به جای تحت کنترل عوامل بیرونی بودن.استقلال مجموعه­ای از رفتارها و مهارت­های یادگرفته شده است که فرد را قادر می­سازد تصمیم­گیری کرده و مسائل را حل کند. وقتی تصمیم می­گیریم چه کاری را چگونه و چه موقع انجام دهیم، در واقع می­خواهیم این تمایلات ما رفتارمان را تعیین کنند نه یک محیط کنترل کننده. به عبارت دیگر در پی استقلال عمل در انجام فعالیت­ها هستیم. سه ویژگی تجربی باید وجود داشته باشد تا فرد احساس استقلال کند؛ این سه ویژگی عبارتند از : درک منبع علیت، درک انتخاب و اراده.هرچه فرد منبع علیت عمل خود را درونی ­تر ببیند، احساس کند از بین چندین انتخاب می­تواند دست به انتخاب بزند و برای انجام کارهای خود تحت فشار نیست و آن­ها را از روی اراده انجام می­دهد، احساس استقلال بیشتری خواهد داشت.

خودمختاری هنگامی رخ می­دهد که دانش­آموزان احساس کنند بر اعمال و انتخاب فعالیت­های خود کنترل دارند. وقتی که تصمیم می­گیریم چه کاری را انجام دهیم، دوست داریم انتخاب و تصمیم­گیری ما انعطاف­پذیر باشد. می­خواهیم خودمان تصمیم بگیریم چه کاری را در چه موقعی و چگونه انجام دهیم، چه موقعی دیگر آن را انجام ندهیم، و آیا اصلاً آن را انجام دهیم یا ندهیم. می­خواهیم خودمان تصمیم بگیریم که وقت خود را چگونه بگذرانیم. می­خواهیم خودمان اعمالمان را تعیین کنیم، نه اینکه کس دیگری یا اجبارهای محیطی ما را وادار کنند تا عمل خاصی را انجام دهیم. می­خواهیم رفتار ما با تمایلات، ترجیحات و تمایلات­مان ناشی شود و آن­ها را بیان کند. می­خواهیم هدف­هایمان را آزادانه تعیین کنیم و آزادانه تصمیم بگیریم چه چیزی برای ما اهمیت دارد و چه چیزی ندارد. به عبارت دیگر، ما نیاز به خودمختاری داریم.

منبع

عباسیان، جعفر(1395)، تاثیرترکیب  خود گفتاری( آموزشی وانگیزشی) وخود مختاری بر یادگیری مهارت پرتاب دارت، پایان نامه کارشناسی ارشد رفتار حرکتی، دانشگاه تهران.

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0