نظریه های سبک های فرزند پروری
اریکسون و سبک هاي فرزندپروري
بنابر نظریه تحول روانی اریکسون، شکل گیري شخصیت برطبق مراحل و بر اساس رشد بدنی که تعیین کننده کشش فرد نسبت به جهان خارجی و هشیار شدن وي نسبت به آن است، تحقق می پذیرد. بر اساس مراحل هشت گانه روانی– اجتماعی اریکسون اهداف و سبک هاي فرزندپروري والدین در مراحل مختلف رشد تغییر می کند. در مرحله اول رشد روانی- اجتماعی که اعتماد دربرابر عدم اعتماد است و از تولد تا 18 ماهگی را شامل می شود، هدف اصلی فرزند پروري پاسخگویی به نیازهاي فرزند است. در مرحله دوم که خود مختاري در برابر شرم و تردید نامیده شده و از 18 ماهگی تا 3 سالگی را در بر می گیرد، هدف اصلی کنترل رفتار فرزندان می باشد. براي کودکان 3 تا 5 سال که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه به سر می برند، هدف عمده فرزند پروري والدین باید پرورش خود مختاري کودك باشد. در مرحله چهارم که اریکسون آن را کارایی در برابر احساس حقارت می نامد و سنین 5 تا 11 سالگی را شامل می شود، هدف اصلی فرزند پروري، ترقی دادن و پیشرفت کودك است. در سنین نوجوانی و مرحله احساس هویت در برابر پراکندگی نقش، هدف اصلی والدین تشویق به استقلال و حمایت هاي عاطفی است .
آدلر و سبک هاي فرزندپروري
یکی از نظریه پردازان سبک هاي فرزند پروري آلفرد آدلر است. استین ،مواردي را به دیدگاه او (آدلر) افزوده و تقسیم بندي به شرح زیر ارائه داده است:
- سبک آزاد منش و امید بخش: والدین در این سبک منحصر به فرد بودن کودك را قبول دارند. احساس عمیق احترام و مساوات را به او عرضه می کنند. کودك را تشویق می کنند که خطاي خود را تصحیح کرده و توانایی هاي خود را گسترش دهد، کودك را راهنمایی می کنند تا اهمیت همکاري را دریابد.
- سبک بسیار آسان گیر: والدین، هدایا و مزایا و امتیازات زیادي را بر سر کودك می ریزند ولی توجهی به نیازهاي اصلی او ندارند. کودك در چنین محیطی کسل و بی تفاوت است و ابتکار و خود انگیختگی خود را از دست می دهد.
- سبک بسیار مطیع: والدین تسلیم آرزوها، خواسته ها و امیال کودك می شوند. والدین نمی توانند به کودك نه بگویند. کودك در چنین محیطی براحتی حقوق دیگران را نادیده می گیرد و هیچ محدودیتی را نمی شناسد.
- سبک بسیار جدي: والدین دائما بر رفتارها و اعمال کودك نظارت دارند. دائما در حال دستور دادن هستند،بسیار سخت گیر بوده و تمایل دارند کودك را تعلیم دهند. در این حالت این احتمال وجود دارد که کودك منفعلانه از دستورات اطاعت کند و یا لجاجت ورزد و یا منفعلانه مقاومت کند که نشانه هاي آن تنبلی، خیالبافی کردن و فراموش کاري است که منجر به نافرمانی می شود.
- سبک کمال گرا: والدین هنجارهاي بسیار بالایی دارند و تنها در صورتی کودك را قبول دارند که عملکردش مطابق استانداردهاي آن ها باشد. کودك بیش از حد تلاش کرده ولی نمی تواند هنجارها را برآورده کند، در نتیجه احساس بی ارزشی می کند.
- سبک بسیار مسئول: به دلایل مختلف از قبیل شرایط اقتصادي، فوت یا بیماري ممکن است یکی از والدین مسئولیت هاي سنگین را برعهده کودك بگذارد.کودك ممکن است مسئولیت ها را با دلخوري بپذیرد و از بازي هاي راحت و طبیعی دوران کودکی محروم شود.
- سبک بی توجه: والدین اغلب مشغله فراوان دارند یا نیستند، هیچ کس محدودیتی قرار نمی دهد. والدین نمی توانند با کودك روابط صمیمی برقرار کنند.
- سبک طرد کننده : هرنوع پذیرش را طرد کرده و با کودك به عنوان یک فرد مزاحم رفتار می کنند. این رفتار می تواند از ازدواج اجباري یا داشتن کودك ناقص ناشی شود. کودك به خود به عنوان یک فرد تنها و ناتوان می نگرد و از احساس بی ارزشی رنج می برد.
- سبک تنبیهی: اغلب با اعمال فشار زیاد و کمال گرایی همراه است. تنبیه بدنی اغلب براي برقراري نظم به کار می رود و ممکن است والدین عصبانیت شخصی خود را بر سر کودك خالی کنند. کودك هم به فکر انتقام گیري است و ممکن است احساس گناه نماید.
- سبک خود بیمار انگارانه: جو خانه مضطرب و ترسناك است. کودك ممکن است به خاطر به خاطر مساله اي جزئی در خانه بماند و به مدرسه نرود. احساس محدودي که از طرف والدین خود دریاف می کند باعث می شود درباره علایم خود اغراق کند.
- سبک از نظر جنسی تحریک کننده: والدین ممکن است در حین حمام کردن کودك را نوازش کنند و یا اینکه کودك را با خود به رختخواب ببرند. با کودك همانند وسیله شهوانی کوچکی رفتار می شود و کودك زودتر از موعد با مسائل جنسی روبه رو می شود. کودك باید رازدار باشد و اغلب شاکی و پریشان است و احساس گناه می کند.
شفر و سبک هاي فرزندپروري
شفر، با مطرح کردن ابعاد گرمی، سردي و آزادي، کنترل، یک الگوي فرضی در مورد روابط والدین-کودك ارائه داده و آن را به چهار دسته تقسیم می کند:
- والدین با محبت و آزاد گذارنده: این والدین کسانی هستند که معمولا به عنوان والدین نمونه شناخته می شوند. کودکان آن ها داراي استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. محبت و گرمی توام با آزادي موجب می شود به علت داشتن فضاي مناسب براي برون ریزي هیجانی و عدم وجود پاسخ هاي نامناسب از سوي والدین، حالت هاي پرخاشگري در کودکان چنین خانواده هایی دیده نشود.
- والدین با محبت و محدود کننده: گاهی محبت والدین محدودیت هایی را به دنبال دارد. این والدین فرصت کسب تجربه و یادگیري را از کودکان سلب می کنند. آن ها با محبت افراطی داشتن، آزادي لازم را از کودکان خود سلب می کنند.
- والدین متخاصم- محدود کننده: رفتارهاي خصومت آمیز این نوع والدین که بیشتر بر اصل تنبیه استوار است به همراه سخت گیري و محدودیت شدیدي که نسبت به فرزندانشان اعمال می کنند، موجب ایجاد احساس خصومت شدید در فرزندان آن ها می شود. از سویی عدم اجازه به کودك در ظاهر ساختن این احساس موجب عصبانیت در کودك می شود.
- والدین متخاصم-آزادگذارنده: تفاوت این کودکان با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادي موجب ایجاد رفتارهاي پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می گردد. نتایج برخی مطالعات نشان داده است که والدین کودکان بزهکار این الگو را از خود نشان می دهند.
ماریا وینتر باتم و سبک هاي فرزندپروري
ماریا وینتر باتوم ، پژوهش هایی را بر روي روابط کودکان با مادران شان انجام داد. وي سه بعد از روابط مادر- کودك را مطرح کرد که عبارتند از:
- بعد استقلال آموزي: والدینی که از این روش استفاده می کنند انتظار دارند و تلاش می کنند تا فرزندانی مستقل پرورش دهند که بتوانند کارهاي شخصی شان ؛ همچون دوست یابی و امور مدرسه را بدون نیاز به کمک دیگران انجام دهند.
- بعد تسلط آموزي: مادرانی که این سبک را به کار می برند انتظار دارند که فرزندان شان فعالیت هایی هم چون ورزش، سرگرم کردن خود و انجام کارهاي مشکل را بیاموزند و انجام دهند. بنابراین تلاش می کنند تا کودکان خود را در یادگیري این امور ترغیب کنند.
- بعد مراقبت آموزي: مادرانی که این سبک را به کار می برند بر یادگیري مهارت هاي مربوط به امور شخصی در منزل مانند غذا خوردن، خوابیدن و… کودکان شان تاکید می ورزند.
بامریند و سبک هاي فرزندپروري
بامریند 4 الگوي اصلی والدینی را براي فرزند پروري معرفی کرده است:
فرزند پرروي سختگیرانه: در این شیوه، والدین تنبیه کننده، محدود کننده بوده و متوقع و صریح هستند، در
حالی که پاسخ دهی آن ها نیاز فرزند در حداقل میزان خود قرار دارد. این والدین، فرزندانشان را وادار می کنند تا از آن ها اطاعت کنند و به آن ها احترام بگذارند. آن ها براي فرزندانشان محدودیت و کنترل شدید وضع می کنند و با آن ها تبادل کلامی ناچیزي دارند.آن ها معتقدند که فرزندانشان باید بدون هیچ توجهی، مطیع صرف باشند ،در این شیوه والدین براي کسب اطمینان از اطاعت فرزندانشان، حتی متوسل به تنبیه جسمانی هم می شوند. فرزندان این والدین، اغلب از نظر اجتماعی به طور ناشایست رفتار می کنند، به هنگام مقایسه اي اجتماعی مضطرب می شوند، در آغاز فعالیت شکست می خورند و مهارت هاي اجتماعی ضعیفی دارند. این شیوه فرزندان را گوشه گیر و ترسان و فاقد حس استقلال می کند. کودکانی تحریک پذیر، کم جرات، دمدمی یا متخاصم و عصبانی و بیش از اندازه پرخاشگر محصول این سبک فرزند پروري هستند. این فرزندان نسبت به عوامل تنیدگی زا آسیب پذیر هستند. والدین این گروه از محیط هاي ساخت دار و بسیار منظم با قوانین صریح و مشخص استفاده می کنند. این والدین را می توان در دو زیر گروه قرار داد:
والدین غیر سخت گیر: رهنمودي که به طور رهنمودي اما بدون تحصیل قدرت یا استبداد از قدرت خود استفاده می کنند.
والدین سخت گیر:رهنمودي از شیوههاي تحصیلی استفاده می کنند.
فرزند پروري مقتدرانه: در این شیوه والدین فرزندان را به استقلال تشویق می کنند. اما براي آن ها
محدودیت هایی هم قائل می شوند و عملکرد آن ها را کنترل می کنند. این والدین هم در محور پاسخگویی و هم در محور توقع نمرات بالایی دارند. بین میزان پاسخ دهی و میزان کنترل و توقع آن ها تعادل وجود دارد. آن ها به قدري که پاسخگو هستند و نسبت به نیازهاي فرزندانشان حساس، به همان میزان نیز توقع دارند و فرزندان خود را کنترل می کنند. آن ها فرزندانشان را مورد پایش قرار داده و استانداردهاي روشنی براي آن ها تعیین می کنند. آن ها قاطعیت دارند، ولی خواسته خود را تحمیل نمی کنند و محدود کننده نیستند. این والدین تبادل کلامی فراوانی با فرزندان خود دارند و آن ها را حمایت می کنند. آن ها از روش هاي انضباطی حمایت کننده و غیر تنبیهی استفاده می کنند.آن ها از فرزندان خود انتظار دارندکه قاطع، داراي حس مسئولیت پذیري اجتماعی، خود نظم جو و مشارکت کننده باشد. کودکانی که والدینشان از شیوه مقتدرانه استفاده می کنند، اغلب رفتار اجتماعی شایسته اي دارند. آن ها دوست دارند که متکی به خود باشند، لذات و خواسته هاي خود را به تعویق بیاندازند، با همسالان خود کنار بیایند و حرمت خود بالایی داشته باشند.
بامریند، معتقد است که شیوه فرزند پروري مقتدرانه، قاطعانه بوده ولی منطقی، گرم، پرورش دهنده و توام با محبت است و بیش از سایر روش ها به اجتماعی شدن کودك کمک می کند. فرزندپروري اغماض گرانه: این والدین غیر پاسخگو و بی توقع هستند. آن ها خود را با زندگی فرزندان شان درگیر نمی کنند. طرد کننده، غافل و نادیده انگار هستند. فرزندان والدین بی توجه، احساس می کنند که سایر جنبه هاي زندگی والدین شان مهمتر از خود آن هاست. آن ها از نظر اجتماعی، رفتار شایسته اي ندارند، کنترل ضعیفی روي خود دارند و نمی توانند مستقل باشند و انگیزه پیشرفت ندارند. این والدین نسبت به فرزندانشان بی تفاوت هستند و روش آن ها پرهیز از پذیرش و مسئولیت و صدور مجوز انجام هر کاري به فرزندان شان است.فرزندان آن ها معمولاً طغیانگر، لوس، پرخاش گر، تکانش گر و از لحاظ اجتماعی نالایق هستند.
فرزند پرروي سهل گیرانه: این والدین، در زندگی فرزندان خود خیلی دخالت می کنند، ولی ممنوعیت ومحدودیت اندکی براي آن ها قائل می شوند. در واقع آن ها بیش از حد پاسخگو هستند. این والدین اغلب اجازه می دهند که فرزندان شان هر کاري می خواهند، انجام دهند و راه خود را بروند. چون معتقدند که ترکیبی از حمایت و تامین نیازهاي فرزند و نداشتن محدودیت باعث می شود تا فرزند خلاق و با اعتماد شود. آن ها غیر سنتی و آسان گیر هستند، نیازي به رفتار بالغانه ندارند و به خود نظم جویی قابل ملاحظه معتقدند. نتیجه این شیوه فرزند پروري، فرزندان با عدم توانایی در کنترل رفتار است، چرا که والدین این فرزندان به رشد همه جانبه فرزند توجهی ندارند. آزادي بیان و خود مختاري افراد در این شیوه اصل است و والدین تنها به استدلال و توجیه بسنده می کنند. فقدان انضباط در منزل با پرخاشگري اجتماعی همبستگی دارد و این نیز به نوبه خود با طرد از سوي هم طرازان همراه می شود. بسیاري از این والدین در نهایت، رفتار والدین سخت گیرانه را به خود می گیرند.
این گروه از والدین را می توان در دو گروه زیر جاي داد:
الف) والدین دموکراتیک: که کاملاً آسان گیر بوده و حس وظیفه شناسی، توجه و تعهد بیشتري نسبت به فرزندان شان دارند.
ب) والدین غیر رهنمودي: که هیچ گونه کنترلی را براي فرزندان شان جایز نمی دانند. نقش مشاور مدرسه
مشاوران مدرسه در عصر حاضر ،فقط به ارائه خدمات اکتفا نمی کنند .آن ها از ماموریت آموزشی مدرسه جدا نیستند و با برنامه ي آموزشی منطقی اي که ارائه می کنند ،تحول رشد علمی،شغلی،فردي، اجتماعی دانش آموزان را تسهیل می کند .از این رو نقش مشاور مدرسه صرفا ارائه مشاوره فردي و گروهی نیست. علاوه بر این اکثر مشاوران آگاهند که دانش آموز در انزوا زندگی نمی کند و سیستم هاي پیرامون او بر رفتار و احساساتش موثر هستند. خانواده و همسالان نقش فعالی در زندگی دانش آموز دارند. اگر چه کار مشاور با همسالان و خانواده ها ممکن است موضوع بی ربطی به نظر برسد ولی این دو گروه از فعالیت ها در رفتار دانش آموز تاثیر زیادي دارند. نتیجه تحقیقات در مورد مشاوره ي خانواده و دخالت در این مورد عموما مثبت است.رفتار چالش برانگیز دانش آموز معمولا در الگو و شرایط مشکل دار تعامل درخانواده ریشه دارد.
متخصصان آموزش در مدرسه با تصمیمات کلینیکی غیر سودمند خود یا حتی با تصمیمات ضد منافع دانش آموز و با بزرگ نمایی دغدغه هاي موجود، کار خطرناکی انجام می دهند. به گفته جانستن و فیلدز، قطع چرخه ي الگوهاي ناسازگارانه خانواده و پرهیز از انجام مجدد آن ها در مدرسه،کلید ایجاد تغییر در ناهنجاري هاي رفتاري در مدرسه است. به طور مداوم در تحقیقات گفته شده است که پویایی هاي خانواده از جمله فاکتورهاي مهم انطباق علمی و رفتاري کودکان و نوجوانان است. میلز، دریافت که موفقیت هاي اولیه در زمینه تحصیل با الگوي تعامل خانواده ،از جمله سبک تربیتی پدر و مادر،آموزش مسئولیت و همکاري و ارتباط کلامی رابطه ي مستقیم دارد.پک ، مشاهده کرد که بجه هاي مبتلا به مشکلات خواندن در خانواده هایی زندگی می کرده اند که الگوهاي ارتباطی آشفته داشته اند. همچنین شواهد حاکیست که شیوه رفتار پدر و مادر بر حضور منظم کودك در مدرسه تاثیر دارد.تامپسون، مشاهده کرد که پدر و مادر کودك فراري از مدرسه به طور افراطی مهربان و بیش از حد حامی فرزند هستند و اظهار کرده اند که علاقه دارند نیازهاي شان از طریق رفتار فرزندانشان تامین گردد.لیتل وتامپسون مشاهده کردند که این قبیل پدر و مادرها بیش از حد در کار تامین نیاز کودك دخالت می کنند تا فورا او را خشنود کنند. مدرسه و خانواده شباهت زیادي با هم دارند.هر دو در قبال مراقبت و آموزش جوانان مسئولند.از نگاه اکثر دانش آموزان ،این دو سیستم یعنی مدرسه و خانواده از یکدیگر جدا هستند و تلاش نمی کنند به اتفاق هم کاري کنند تا دانش آموزان در زمینه درس،شغلی،شخصی و اجتماعی رشد کنند. با فرض این که کودك عضو هر دو سیستم است، او نباید از نبود ارتباط بین محیط هاي آموزشی و خانواده آسیب ببیند. تایلور، اظهار داشت که مسائل درسی و رفتاري دانش آموز ناشی از ناتوانی دانش آموز در فیصله دادن اصطکاك و مشکلات ارتباطی خانه و مدرسه است. علاوه بر این ،لازمه ي درمان موثر دانش آموزانی که دچار مشکلات شدید درسی و رفتاري هستند،یک رویکرد جامع مشتمل بر همکاري مشترك خانواده و مدرسه است. ما معتقدیم مشاوران مدرسه در موفقیت راهبردي پشتیبانی ومشاوره دادن به خانواده ها هستند به این دلیل که سیستم مدرسه را درك می کنند و به رشد کودك و نوجوان اشراف دارند و از پویایی هاي خانوده و نوع مداخلات مشاوره اي ،آگاهند. مدارس از طریق کودکانی که به مدرسه می آیند به راحتی می توانند با خانواده ها تماس بگیرند و به طور روز افزون منبع و سازمان اصلی ارائه اطلاعات درمانی و خدماتی به خانواده ها هستند. اگرچه مشاوران مدرسه اکثرا مشاوره خانواده و مداخله را درحدود مسئولیت خود نمی دانندولی سایر افراد صاحب نظراستدلال می کنند که مشاور مدرسه بهترین پل دربین دو محیط زیست اصلی دانش آموزاست .
خانواده تحت شرايط صحيح، كودكان را آماده ميسازد تا توانايي هاي بالقوه ي خود را شناسايي كنندو به عنوان افراد بالغ ، نقشهاي سودمندي را در جامعه به عهده گيرند. كودكان در فرآيند جامعهپذيري در خانواده، امر و نهي والدين، تقليد و همانندسازي را كه از مهمترين شيوه هاي انتقال ارزشها، هنجارها و سنتهاي اجتماعي است يادميگيرند.
شيوه هاي والدين و روشهاي انضباطي آنان بي ترديد تحت تأثير خصوصيات شخصيتي و سيستم اعتقادي آنان است. والدين سالم و بالغ در مقايسه با والدين نابالغ و ناسالم معمولاً با حساسيت و مهرباني بيش تري به نيازها و اشارات كودكان توجه مي كنند و اين نوع فرزند پروري امنيت عاطفي، استقلال، توانش اجتماعي و موفقيت هوشي را تشويق مي كند. اكثر قريب به اتفاق صاحب نظران بر اين مقوله اتفاق نظر دارند كه نوجواني، دوراني بسيار بحراني است كه عوامل خطر ضمن تهديد سلامت رواني، اجتماعي و عاطفي نوجواني ميتوانند بر پيكر وجودي آنها هم ت أثيرات جبران ناپذيري وارد آورند.
منبع
کشاورز،بهنام(1393)، تابآوری بر اساس سبکهای فرزندپروری و هوش هیجانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید