نظریه ­های شخصیت کدامند ؟

اغلب نظریه‌های موجود درباره شخصیت در یکی از رویکردهای زیر جای ‌می‌گیرد. 1-نظریه تیپ شناسی 2- رویکرد رفتارگرایی 3- رویکرد روانکاوی  4- رویکرد انسان گرایی 5- رویکرد صفات. آنچه در پژوهش حاضر مورد بررسی بیشتر قرار خواهد گرفت نظریه‌های مربوط به رویکرد صفات ‌می‌باشد.

نظریه تیپ­شناسی : قدیمی‌ترین این نظریه ها، مربوط به بقراط حکیم یونانی است که نظریه مزاج‌های چهاگانه صفراوی، سوداوی، بلغمی ‌و دموی را مطرح کرد. بقراط معتقد است که هرفرد حاصل ترکیب خاصی از این چهار مزاج است و در هر فرد به طور معمول یکی از مزاج ها غلبه  دارد. نظریه پردازان دیگری چون کرچمر و شلدونکوشیده اند به طرز جالب و جذاب سنخ‌های بدنی را به انواع شخصیت ربط دهند. کارل یونگ اگرچه تحت تاثیر مکتب روانکاوی طبقه بندی ‌می‌شود، اما از آنجا که نوعی تقسیم بندی سنخ شناسی از افراد به صورت درونگرا و برونگرا ارائه داده است، ‌می‌توان در زمره سنخ شناسان به حساب آید.

نظریه رفتارگرایی : تمرکز این مکتب بر بسط نظریه‌های یادگیری در مطالعه شخصیت بوده است. اگرچه نظریه‌های با نفوذی که به طور خالص رفتارگرایانه باشد، وجود ندارد، جهت گیری رفتارگرایی، دیگر نظریه پردازان را به بررسی دقیق یک مساله بنیادی برانگیخت. چه اندازه از ثبات رفتاری که بیشتر مردم از خودشان نشان ‌می‌دهند، به سنخ ها، صفات یا پویایی شخصیت مربوط است. چه مقدار آن به هماهنگی در محیط و به وابستگی‌های تقویت ربط دارد؟ این دیدگاه برای پاسخ گویی به این پرسش به فراتر از شخص نظر دارد، یعنی پاسخ را در بیرون از فرد ‌می‌جوید و در واقع مفید بودن اصطلاح شخصیت را زیر سوال ‌می‌برد.

نظریه روان­کاوی : مجموعه بزرگی از رویکردها حول این محور گرد ‌می‌آیند. از جمله آن ها، نظریه‌های کلاسیک فروید و یونگ، نظریه روانشناسی اجتماعی آدلر، فروم، سالیوان و هورنای. تمایز میان این نظریه ها زیاد است، اما همه آن ها حاوی یک اندیشه اصلی مشترک هستند، آن اینکه برای همه ی آن ها شخصیت با مفهوم یکپارچگی مشخص ‌می‌شود. در  این رویکردها تاکید قوی بر عوامل رشدی گذاشته ‌می‌شود، با این فرض حتمی‌که شخصیت بزرگسال بر حسب چگونگی رشد عوامل یکپارچگی، در طول زمان تکامل پیدا ‌می‌کند. مهمترین نظریه روان کاوی نظریه فروید است. مهمترین خدمت فروید به نظریه شخصیت، کاوش او در ناهشیار و تاکید وی بر این موضوع بود که افراد عمدتا توسط نیرو‌های غریزی بر انگیخته ‌می‌شوند که اگاهی کمی از آن ها دارند و یا اصلا از آن ها آگاه نیستند. فروید زندگی روانی را به دو دسته هشیار و ناهشیار تقسیم ‌می‌کند. ناهشیار در بر گیرنده تمام سابقه ها، امیال یا غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند ولی اغلب کلمات، احساسات و اعمال ما را بر ‌می‌انگیزانند. از نظر فروید، ناهشیار توجیهی است برای معنی نهفته در رویاها، لغزش‌های زبان، نشانه‌های روانرنجوری و برخی فراموشی‌هایی که سرکوبی نامیده ‌می‌شود.  نیمه هشیار، شامل تمام عناصری است که هشیار نیستند ولی  ‌می‌توانند به راحتی هشیار شوند. هشیاری هم که نقش کم اهمیتی در نظریه روانکاوی دارد، آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی، در هر لحظه از زمان است. در نظریه فروید ساختار شخصیت در انسان 3 بخش دارد: شامل نهاد، خود و فراخود. نهاد بدوی‌ترین بخش ذهن و نماد سنجش از عمق شخصیت است.جایگاه یا مخزن تمام غریزه هاست و انرژی روانی کل، یعنی زیست مایه را نیز در بر دارد. بنابراین نماد ساختار نیرومند شخصیت است، زیرا تمام نیروی دو ساختار دیگر را تامین ‌می‌کند. نماد مولفه زیستی شخصیت است و همساز با اصل لذت عمل ‌می‌کند. من یا خود که بخش سازنده شخصیت است که با توجه به واقعیت دنیای خارج عمل ‌می‌کند و آن دسته از تعاملات نهاد را که با واقعیت تضاد دارند، تعدیل، ضبط و کنترل ‌می‌کند. خود یا ایگو از اصل واقعیت تبعیت ‌می‌کند و نقش واسطه را در میان نهاد و دنیای خارج ایفا ‌می‌کند.فراخود یا من برتر، جنبه اخلاقی شخصیت است که به درونی ساختن ارزش ها و معیارهای والدین و اجتماع ‌می‌انجامد.فراخود در حقیقت نقطه مخالف و ضد نهاد است. یعنی هر اندازه نهاد کوشش به ارضای بدون چون و چرای غرایز و تمایلات دارد. فراخود سعی در محدود کردن و محروم کردن ما از همه لذایذ و ارضای نیازها دارد و به صورت نامعقول تقاضای کمال دارد .

نظریه انسان­گرایی : این جهت گیری در اصل به عنوان واکنشی در برابر آنچه سلطه روانکاوی و رفتارگرایی بر روانشناسی تصور ‌می‌شد، قد علم کرد. در این رویکرد افرادی چون مازلو، راجرز و فرانکل تاکید خود را بر پدیدار شناسی گذاشته اند، که در آن تجربه‌های ذهنی برجسته شده و بر کل گرایی تمرکز دارند. کاهش گرایی رفتارگرایی رد ‌می‌شود و بر اهمیت سایق خودشکوفایی تاکید ‌می‌شود. اگرچه انسان گرایی از نظر ارزیابی عملی بسیاری از مفاهیم خود دچار مشکل است. با این وجود یکی از رویکردهای مهم برای مطالعه شخصیت بوده و طرفداران زیادی دارد.

نظریه صفات : طرفداران نظریه صفات معتقدند که مردم دارای خصوصیات متفاوت و ترکیبات گوناگونی از صفات هستند، که بسیاری از این صفات ‌می‌توانند در این راستا قرار گیرند. بنابراین ‌می‌توان افرادی با ترکیبات مشابهی از صفات را در یک گروه طبقه بندی نمود و به تیپ‌های گوناگون شخصیتی دست یافت این گروه از نظریه پردازان صفات را به عنوان واحد اساسی شخصیت در نظر ‌می‌گیرند و فرضشان بر این است که کشف این واحدها روابط درونی آن ها با یکدیگر به ابزار قابل اندازه گیری برای توصیف و پیش بینی رفتار دست یابند.در رویکرد صفات سعی بر این است که خصوصیات اساسی فرد که جهت دهنده رفتار اوست تفکیک و توصیف شود. در این رویکرد به شخصیت اجتماعی فرد توجه ‌می‌شود و بیشتر به توصیف شخصیت و پیش بینی رفتار مورد توجه است تا رشد شخصیت. در نظریه صفات افراد از لحاظ ابعاد متعدد که هریک نمایشگر یک صفت است متفاوت شمرده ‌می‌شوند. سپس برای دست یافتن به یک توصیف جامع از شخصیت، باید بدانیم که هر فرد در ابعاد مختلف چه جایگاهی دارد. هر صفت عبارت اند از ویژگی‌های معینی که در افراد گوناگون به طور نسبتا پایدار و متفاوت است. وقتی در گفتگوهای معمولی، به خود و دیگران صفاتی مانند (پرخاشگری، محتاط، هیجان پذیر، باهوش و مضطرب) را نسبت ‌می‌دهیم، در واقع اصطلاحات توصیفی را به کار برده ایم. ما این اصلاحات را از رفتار فرد انتزاع ‌می‌کنیم. وقتی که از رفتار فردی در شرایط مختلف پرخاشگری میبینیم ممکن است او را به عنوان یک فرد پرخاشگر توصیف کنیم

منبع

امیدوار ،یاسر(1394) ، مقایسه ی ویژگی های شخصیتی واختلالات شخصیت و منبع کنترل زناشویی در زوجین عادی و متقاضی طلاق ،پایان نامه کار شناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی خلیج فارس بوشهر

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0