نظریه­ های پرخاشگری

نظریه فروید

از نظر فروید، واضع مکتب روانکاوی، پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است.در حالی که غریزه زندگی ما را در جهت ارضای نیاز ها و حفظ بقا هدایت می­کند، غریزه مرگ بصورت پرخاشگری، می­کوشد به نابود کردن و تخریب بپردازد. بنابراین از نظر فروید پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد. هنگامی که این غریزه متوجه درون شود، بصورت تنبیه خود، ظاهر می­گردد. هنگامی که این غریزه متوجه بیرون گردد، به صورت خصومت، تخریب و قتل تجلی می­کند. فروید معتقد بود که این نیروی پرخاشگرانه باید به گونه­ای تخلیه شود و گرنه انباشته شده و سبب بیماری میگردد.

نظریه لورنز

به عقیده لورنز، پرخاشگری که موجب آسیب رساندن به دیگران می­گردد، از غریزه جنگیدن بر می­خیزد که مشترک بین انسان و سایر ارگانیسم­هاست. انرژی مربوط به این غریزه به طور خود به خود، با عیاری کم یا بیش ثابت در ارگانیسم تولید می­شود. احتمال پرخاشگری در نتیجه بالا رفتن میزان انرژی انبار شده و وجود و شدت محرک­های آزاد کننده پرخاشگری غیرقابل اجتناب است و گاهی حملات خود به خودی آن روی می­دهد. طرفداران فروید، خشونت در عصر ماشینی حاضر را بازتاب خصومت فطری انسانها می­دانند. به همان صورتی که در کردارشناسان چون لورنز غریزه دارند، فروید نیز از غریزه بودن خشونت و ویرانگری در انسان خبر می­دهد. افرادی که دیدگاه فرویدی افراطی اختیار کرده­اند، معمولاً میل جنسی را بعنوان یک غریزه قبول دارند، اما پرخاشگری را ناشی از ناکامی می­دانند که در اثر سرکوب علاقه ما به میل جنسی خود انگیخته ایجاد می­شود. علی رغم اعتقاد فروید به کنترل تکانه­های جنسی و پرخاشگرانه در انسان، وی بهترین حالت امیدواری به وضعیت مناسب برای فرد و جامعه را کنترل­های پخته­تر و واقع بینانه می­دانست .

نظریه یادگیری اجتماعی

عده­ای از نظریه پردازان بر این باورند که اگر چه رفتارهای پرخاشگرانه در حیوانات پست­تر، می­توان با شیوه غریزی توضیح داده شود اما رفتارهای پرخاشگرانه انسان به وسیله غریزه هدایت نمی­شود. در عوض نظریه­های اجتماعی فرض می­کنند که پرخاشگری از مردم یاد گرفته شده است. دو شیوه پیشنهادی این دیدگاه عبارت است از یادگیری وسیله­ای و یادگیری مشاهده­ای. اگر رفتار پرخاشگرانه با یک جایزه مرتبط باشد، شخص به احتمال بیشتری در موقعیت­های دیگر عمل پرخاشگرانه خواهد پرداخت. اگر چه بیشتر پاسخ­های پرخاشگرانه می­تواند از طریق مستقیم یاد گرفته شود اما بیشتر محققان معتقدند که یادگیری یا الگوهای اجتماعی شیوه رایج­تر آموختن رفتارهای پرخاشگرانه است. به ویژه رفتارهای جدید را از طریق مشاهده عمل دیگران فرا می­گیریم. آلبرت بندورا و همکارانش علاقمند به این بودند، که مشاهده یک رفتار پرخاشگرانه فرد بزرگسال بر بازی بچه­ها چگونه می­تواند تأثیر بگذارد. آنها دریافتند که رفتار بزرگسال یک عامل مؤثر بر پرخاشگری است. بچه­هایی که الگوی بزرگسال پرخاشگر را مشاهده کرده بودن، به نسبت بچه­هایی که الگوی غیر پرخاشگر را مشاهده نموده بودند پرخاشگری بیشتری را از خود نمایان ساختند .

نظریه شناختی

کودکان پرخاشگر و غیر پرخاشگر از لحاظ شناخت اجتماعی با همدیگر تفاوت دارند. بچه­های پرخاشگر تمایل به تفسیر دنیا از دید پرخاشگرانه دارند. آنها احتمالاً نسبت به بچه­های غیر پرخاشگر، انگیزه رفتار خصمانه بیشتری در زمینه­ای که نیت و انگیزه اشخاص دیگر ناآشکار است، دارند. بچه­های پرخاشگر، در مقایسه با همسالان غیر پرخاشگر، احتمال بیشتر وجود دارد که اهدافشان در برخوردهای اجتماعی، خصمانه و نامناسب با موقعیت باشد. در نتیجه در برخوردها، احتمال دارد که منفی بافی و اهداف خصمانه نسبت به همسالان داشته باشد. کودکان پرخاشگر اغلب در جایی که خبری از نیت­های خصمانه نیست اغلب نیت­ها را خصمانه می­بینند. این بچه­ها در مقایسه با همسالان غیر پرخاشگرشان متقاعد شده­اند که رفتارهای خصمانه بیشتر به نفع­شان است و برایشان کم هزینه­تر است. آنها به احتمال زیاد فکر می­کنند که پرخاشگری کاری است که پاداش قابل ملاحظه­ای را به وجود می­آورد و مسخره کردن، متلک گویی و دیگر رفتارهای ناخوشایند دیگران را کاهش می­دهد .

منبع

ابراهیمی کنفگورابی،طاهره(1394)، اثر بخشی بازی درمانی گروهی بر کاهش رفتارهای پرخاشگرانه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0