نظریه های خودکشی
در نتیجه توجه به مشکل خودکشی،مدلها و نظریههای متعددی ارائه شده که هر کدام به گونهای خاص سعی درتوجیه وتبیین این پدیده وشناسایی علل وعوامل زیربنایی آن نمودهاند.
نظریه های روان تحلیلگری
در مکتب روانکاوی میتوان دو نظریه متفاوت یافت. بر اساس نظریه اول شخصی که دست به خودکشی میزند، قربانی مرگ پرخاشگرانهای است که به جای متمایل شدن به خارج به سوی خود شخص متوجه میشود. نظریه دوم که اختصاص به فروید، دارد مبتنی بر غریزه مرگ است، دیدگاه فروید درباره خودکشی به دو فرض اصلی بر میگردد:
به نظر فروید خودکشی و افسردگی ارتباط نزدیکی با هم داشته و خودکشی نوعی قتل محسوب می شود. بدین صورت وقتی که فردی مهم از دست می رود، نوعی احساس دوسوگرایانه که وی درباره فرد از دست رفته داشته و این احساس درون فکنی نیز شده است، پرخاشگری متوجه درون میگردد. اگر این احساسها به اندازه کافی قوی باشند، خودکشی رخ میدهد:
- نظر دیگر فروید در باب خودکشی به غریزه مرگ مربوط میشود یعنی ضربه ناقوسی میتواند متوجه درون شخص شده و منجر به خودکشی شود و این در واقع نوعی قتل است که قاتل و قربانی آن خود فرد است .
یونگ ، از جمله روان تحلیلگرانی است که درباره خودکشی بحث نموده است. وی اشاره مینماید که عامل سوق دهنده فرد به سمت خودکشی بوجود آمدن جدایی بین من و خود واقعی فرد است. از نظر یونگ ، من به عنوان عامل مرکزی کشش های آگاهانه شخصیت برای ادامه حیات، ناگزیر از تقابل با خود میباشد. اگر این واکنش متقابل به وجود نیاید اجساس گناه و بیهودگی و پوچی در فرد بوجود آمده و در نتیجه مرگ پاسخی است که ارگانیزم برای روبرویی با سختیها و ناملایمات زندگی انتخاب میکند.
نظریه رفتاری
از نظر مکتب رفتارگرایی، هر رفتاری باید با توجه به زمینه و خزانه رفتاری فرد در نظر گرفته شود. اگر در خزانه رفتاری فرد سابقه اقدام به خودکشی، تهدید به خودکشی، خودکشی اطرافیان و افراد مهم زندگی فرد وجود داشته باشد احتمال خودکشی در او نیز بالا میرود. در این زمینه نقش افراد و شناخت فرد نیز اهمیت مییابد. افکار تقویتکنندهای از قبیل انتقام گرفتن، سعی در ملاقات با شخص از دست رفته نیز می تواند در میزان گرایش فرد به خودکشی اثر بگذارد.
در این دیدگاه محرکهای آزاردهنده محیط که فرد مایل به گریز از آنها است بصورت تقویت کنندهای منفی عمل کرده و میل به خودکشی را افزایش میدهند. همچنین تقویتکنندههای مثبت متعاقب اقدام به خودکشی، مثل جلب توجه و حمایت از محیط یا حل موقت بعضی از مشکلات، بروز رفتار خودکشی را تحتتأثیر قرار میدهد. در زمینه رفتار خودکشی وجود افسردگی و کاهش تقویت کننده های مثبت محیطی و عدم موفقیت در حل مسأله، رفتارهای افراطی و ناتوانی در مهارتهای اجتماعی و سبک بین فردی و نهایتاً عوامل شناختی مثل تکانهای بودن و عدم انعطافپذیری ذهنی نیز قابل اشاره میباشند .
نظریه شناختی
اگر چه جدا کردن دقیق ابعاد رفتاری و شناختی خودکشی به علت تعاملهای پیچیده و مقابل آنها آسان نیست، لیکن به نظر تعدادی از صاحبنظران، به بعد شناختی باید توجه ویژه نمود. اهمیت ابعاد شناختی خودکشی از طرف تمامی محققین، حتی صاحبنظران دیدگاههای اجتماعی مثل دورکیم ، مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجایی که خودکشی به عنوان عملی تعریف می شود که فرد بصورت عمدی و با آگاهی از نتیجه احتمالی خود، جهت صدمه زدن به خود انجام میدهد. بنابراین تواناییهای شناختی فرد در به انجام رسیدن این موضوع نقش مستقیم دارند. به عقیدهی تعدادی از پژوهشگران خودکشی منجر به فوت در یک محور تداومی از افکار خودکشی و تکرار آن، اقدام به خودکشی و خودکشی قرار دارد. بنابر این اطلاع از عوامل شناختی دخیل در مرحله اول و دوم، می تواند در پیشگیری و درمان خودکشی مؤثر باشد. البته تعدادی از محققین نیز عقیده ای با تداوم حتمی این مراحل و وقوع خودکشی بصورت زنجیره اجباری ندارند .
نظریه یادگیری
این نظریه به رفتار انتحاری در گنجینه واکنشهای فرد تأکید می نماید. بروز رفتار خودکشی یا تهدید به خودکشی در گذشته، در میان اشخاص مهم در محیط زندگی فرد همگی احتمال خودکشی را افزایش میدهد. اندیشههای تقویتکننده، از جمله انتقام، پیوستن دوباره به همسر یا یک دوست، یا دستیابی به آرامش مطلق نیز ممکن است دست اندرکار باشد .
نظریه جامعه شناختی
پدیده خودکشی از دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعی بویژه جامعه شناختی مورد توجه بسیار بوده است و اولین فرمول بندی تبییینی از خودکشی توسط دورکیم ، در سال 1897 صورت پذیرفته است. این دیدگاه به قدری با نفوذ و مفید بوده که در اغلب کتب جدید نیز ضمن اشاره تاریخی به آن مورد توجه قرار می گیرد.
در دیدگاه جامعه شناختی، خودکشی در ارتباط با شرایط اجتماعی و زندگی فرد در اجتماع مورد توجه قرار می گیرد.
در دیدگاه جامعهشناختی، خودکشی در ارتباط با شرایط اجتماعی و زندگی فرد در اجتماع مورد توجه قرار می گیرد. آشفتگی های اجتماعی، بی نظمی ها و بی قاعدگی ها و عوامل گروهی از قبیل تعصبات نژادی و جنسیتی که بر افزایش و یا کاهش پیوندها اثر می گذارند، فشارهای سیاسی و اقتصادی دوره های بیکاری و رقابت های گروهی مثل کار و تحصیل از جمله عوامل مؤثر در این دیدگاه شناخته میشوند. به هر حال به نظر می رسد که فرد به فشارهای خارج از تحمل خود، بصورت خودکشی جواب می دهد.
دورکیم، پس از بررسی و تحلیل گزارش های مربوط به خودکشی در جوامع و دوره های مختلف در دوره های مختلف خودکشی را به عنوان یک پدیده اجتماعی تلقی کرده و سه نوع آن را مشخص نمود:
خودکشی خودخواهانه: هنگامی رخ می دهد که پیوندهای اجتماعی فرد کاهش یافته و احساس جدا افتادگی و از دست دادن حمایت اجتماعی به فرد دست داده است.
خودکشی دیگرخواهانه: بر خلاف نوع قبلی، این خودکش در پاسخ به درخواستهای اجتماعی رخ میدهد. یعنی فرد در این حالت احساس فردیت را در مقایسه با تعلق به گروه کمتر حس کرده و خود را برای بهبود جامعه اش می کشد. از نمونه این خودکشی ها می توان خودکشی راه بودایی در اعتراض به جنگ و کشتار در ویتنام اشاره نمود. خودکشی مخصوص ژاپنیها که نوعی دفاع از شرافت خانوادگی و گروهی محسوب میشود، در این طبقه جای میگیرد.
خودکشی ناشی از بی هنجاری: در شرایطی رخ می دهد که تغییرات سریعی در اجتماع و ارتباطات اجتماعی رخ میدهد. برای مثال ورشکستگی مالی و بحرانهای خاص در این نوع از خودکشی مؤثرند. البته واضح است که این دیدگاه تبیین کننده تمام خودکشی ها نیست. چه بسا افرادی که شرایط فوق برای آن ها رخ می دهد ولی خودکشی نمی کنند. دورکیم ، در این باره به روحیات فرد و تعامل با این عوامل اجتماعی اشاره نموده است .شخصیت در بسیاری از رفتارها بسیار نقش مهم و قابل توجه دارد. خصوصیات شخصیتی در حقیقت، به عنوان محرکههای خلق و خو، برای دستیابی به هدف، تلقی میشوند. به این معنا که این خصوصیات انسان را مستعد انجام رفتارهای مختلف در موقعیتهای خاص مینماید.
منبع
قاسمی،مهشید(1393)،بررسی نقش پیش بینی کننده ی ویژگی های شخصیتی دراقدام به خودکشی ،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید