نظریهی محوریت کار
درحالیکه ایدهی محوریت کار در بسیاری از بخش های علوم اجتماعی از دیدگاه های نظری و تئوریکی بساری مورد بررسی قرار گرفته است، در متن هوشیاری که روان پویشی کار از آن نشات می گیرد این مفهوم از اواخر دهه 1980 بدنبال بحث دانیال کرگوات و هلن هیراتا ،در مطالعات اجتماعی آنها که بدنبال تفکیک جنسیتی و اجتماعی کار بودند، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. مقدمه ای بر مفهوم محوریت کار از نظر روش روان پویشی باعث شد که 4 راه و روش اساسی درهم تنیده و در عین حال جدا را بوجود آورد که از آن می توان به عنوان مرکزیت بوجود آمدن نظریه های ذهنی یاد کرد این 4 روش عبارتند از:
- محوریت کار در ارتباط با سلامت فرد
- محوریت کار در ساختن رابطهی بین زنان و مردان
- محوریت کار در ارتباط با جامعه
- محوریت کار در ارتباط با نظریه های دانش.بنابراین در این میان سخن از ابعاد روانشناختی، جنسیتی، اجتماعی- سیاسی و علمی محوریت کار می شود.
محوریت کار و ارتباط آن با سلامت فردی
ابتدا بعد روان پویشی کار بصورت اساسی با بیماری های روانی که در اثر اختلاف و تضاد سازمانی و ارگانی با محدودیت های سازمانی کار بوجود می آیند متمرکز بود. این قسمت از بالینی کار می تواند علوم آسیب شناسی روانی کار نامیده شود از داده های کلینیکی این شواهد برمی آید که کار می تواند تحت تاثیر سلامت روانی انجام گیرد (سلامت روانی تاثیر زیادی بر کار دارد) در حقیقت در دهه های گذشته روانشناسان بالینی با مشاهده چنان تغییرات در کار، شاهد افزایش چشم گیری در وجود و شدت آسیب شناسی های روانی ایجاد شده توسط کار بودند. در مورد هیچ پدیده ای چنین افزایشی تا این حد مشاهده نشده است (در چند دههی اخیر) بطور مثال ظهور پدیدهی خودکشی در محل کارست. تاثیر سازنده کارروی سلامت روانی افراد توسط دو روند بسیار مهم توصیف می گردد:
- در سطح فردی نقش ایفا می کند
- در سطح اجتماعی نقش ایفا می کند
سطح فردی
در درجهی اول کار کردن تجربهی واقعیات و حقیقت ها است. بعبارت دیگر می توان گفت که تجربهی شکست های دانش های تکنیکی است حتی زمانی که تکنولوژی به معنای واقعی اش آموخته شده و در راه دقیق نیز استفاده می شود و باقی زمانی که قانون ها و روندهای مناسبی دنبال می شوند. شکل خاصی از هوش عملی باید در زمان مواجه با مشکلات شرایط کار طبیعی نمود پیدا کند. این هوش عملی یافتن یک راه حل است که برای ارگان کاری ناشناخته باشد. برخلاف نمود گستردهی بسیاری از بخش های کار معاصر، کار حقیقی همواره، کمابیش، نیازمند یک شکل خاصی از هوش عملی است که بصورت ذاتی وابسته به خلاقیت و نوآوری است. راه حل هایی که فرد باید ارائه دهد تا حدی به تجربهی شکست بستگی دارد. برای یافتن راه حل مناسبی برای مسئله بوجودآمده توسط واقعیت کار، تجربهی شکست باید ابتدا مناسب و متناسب سازی شده باشد. شکست باید بصورت جدی و نزدیک تجربه شود. فرد باید آن واقعه را بصورت شخصی تجربه کند. این تناسب شخصی بودن تجربه شکست شخصی سازی کار واقعی نامیده می شود. زمانی که این شخصی سازی کار واقعی اتفاق می افتد گرچه آنچه در این میان رخ می دهد در واقع آشنایی بیشتر با محیط کار از طریق مقابله فیزیکی و سرسختانه با مانع شدن از مادی گرایی است که واقعیت تکلیف و کار پیش رو را در پی دارد. این کار از طریق ابزارها، قوانین و اشیای تکنیکی، و همچنین شرایط بین فردی حاکم بر تکلیف و وظیفه و کار نیز است که این روابط بین فردی شامل ارباب رجوع، همکاران دیگر و سلسله های مراتب کاری می باشد. بعنوان نتیجه تصمیم گیری برای پیدا کردن روش، برای شکست و یا برای شروع دوباره، که درواقع یک شرط لازم و ضروری برای درک و تحقق کار و وظیفه است می تواند روشی برای حس کردن جهان از طریق یک حس کاملا فیزیکی و مجازی برای شناخت بهتر آن و تناسب سازی آن است. این اختلاف و مقابله با واقعیت مانع کنندهی جهان تا زمانی که ایده های قادر کنندهی ارگان برای غلبه بر مقاومت حقیقی بوجود آیند ادامه پیدا می کند. آنچه که دیدگاه ارگونومیکی از آن پرده بر می دارد این است که ایجاد چنین راهی گاها شکستن قوانین و مقررات حاکم را الزام می دارد. هوشیاری و خردمندی در محل کار نیازمند تقلب، حقه و روابط است. تمامی این حقه ها بخشی از وجود هر کار زنده و پویایی است و هیچ سازمان کاری نمی تواند بدون آن به کار و وجود خود ادامه دهد. اگر قوانین و کارها و روندها با جزئیات کامل اجرا شوند تولیدات نیز به مرور متوقف خواهند شد. بنابراین تعقیب و دنبال کردن تمامی قوانین و مناسبت ها یکی از شکل های موثر در یک حرکت اعتصابی و ضربه ای است. با تجربهی مقاومت و تقابل جهانی، حس تازه ای در من شکل گرفت که قبل از کار در من وجود نداشت. کار انرژی و نیروی جدیدی را وارد بدن می سازد. از طریق تجربهی تقابل و مقاومت جهانی و تلاش و عملیات برای غلبه بر آن توانایی های بدن افزایش می یابد به گونه ای که حس کاملتری از توانایی و زندگی در آن شکل می گیرد. میتوان گفت که این تضاد و تقابل نهفته در حقیقت کار به مرد اجازه می دهد نه تنها جهان بلکه خود و تن خود را تناسب سازی نماید. پدیده شناسی مایکل هنری به نام تناسب سازی (تناسب) کالبدی اینگونه بیان می کند که تناسب سازی فردی که در شخص از طریق حس فزون یافتهی زندگی به دنبال درگیری در شرکت فیزیکی در جهان بوجود می آید، بهترین نشان فلسفی است که بیان می کند که روش روان پویشی از طریق مشاهده فعالیت کاری چه چیزی را کشف می کند. افزایش میزان ذهنیت در کار نیز بدنبال همین مسیر بوجود آمده است. این راه و روش همچنین می تواند لذت بسیاری را نیز باعث گردد. گرچه بررسی تاثیر مثبت کار بر روی شکل گیری ذهنیت از طریق این دیدگاه به مساله ای تئوریکی پیچیده و معما گونه می انجامد. از طرفی، اینگونه احساس می شود که از فراروانشناسی فروید هنوز بعنوان وسیله ای ضروری برای ایجاد توصیفی سیستماتیکی از بخش ها و گام ها و عملکردهای مختلف در ایجاد اقتصاد روانی یاد می شود و بخش های مختلف کار آن اقتصاد را محدودیت می بخشند. از طرفی دیگر نیز، اگرچه در حقیقت هیچ فراروانشناسی از بدن در نظریهی فروید وجود ندارد. نبض ها و تپش هایی از بدن همواره در او تداعی حضور روان را در بر داشته اند البته نه برای خود آنها. یک روش و راه حل از این مساله نظریه ای پیچیده و حیاتی را می توان از منابع ارائه شده برای پدیده شناسی بدن یافت. خصوصا این روشها در نوشته های مرلو- پونتی و مایکل هنری از طریق اتصال و ارتباط محکم ساختار ذهنیت به زندگی کالبد و بدن به ما کمک می کند تا تاثیرات مثبت و منفی کار بر روی ساختار ذهنیت را نیز در نظر بگیریم.
سطح اجتماعی
کار همچنین می تواند بهترین افراد را از طریق روابط تشخیصی خاص وارد محیط کار می کند علاوه بر درک و تشخیص حالت اجتماعی که به حرفه مربوط می شود کار همچنین می تواند حالتی از درک از خود را در کارگر بوجود آورد که بر اساس آنچه که انجام می دهد است نه بر اساس هستی فرد گارگر. این درواقع بر اساس کیفیت رابطهی بین کارگر با واقعیت است. این درک و فهم رابطه متحمل چندین تست و آزمون قضاوتی در مورد کیفیت و کارایی و مورد استفاده بودن کار انجام شده می شوند. این درواقع تشخیص و درک کمک هوشمندانه و فعال کارکن یا درواقع شکل تکنیکی از این تشخیص است که تنها از طرف همتایان و همردیفان فرد می تواند داده شوند بنابراین نیازمند آشنایی با حقیقت کار است. این شکل از درک و تشخیص همانگونه که یک پاداش نمادین به پاس رویارویی با حقیقت ارائه می دهد باید دارای یک شرایطی برای وصل و ربط دادن چالش های شخصی با شکل هایی از لذت و تعالی ذهنی باشد. از آن گذشته شغل و کار نقش بسزایی در گسترش هویت فرد نیز دارد. این دو پروسه و روند درهم آمیخته توانایی به ظهور رساندن تعالی ذهنیتی را دارند. بطوریکه در پایان کار در جهان درواقع یک کار خلاقیتی نیز در خود فرد ایجاد می کند. به عبارت دیگر کار نه تنها شامل تولید می شود بلکه در خود فرد نیز تغییراتی بوجود می آورد. کار کردن درواقع کار کردن بر روی خود فرد است. یکی از مضرات و تنبیه های بیکاری این است که فرد را از حق مفید واقع شدن برای شرکت و ارگان و همچنین جامعه محروم می سازد و بنابراین فرد نیز از شانس بهره بردن و لذت بردن از پاداش باارزش که این درک در پی دارد نیز بی نصیب می ماند.
منبع
فتاحی،ویدا(1394)،نقش ارزشها ،محوریت کار،تعهد سازمانی برروی رفتارهای شهروندی سازمانی کارکنان دانشگاه،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه ادبیات وعلوم انسانی ارومیه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید