نظریات تاخیر در ازدواج
(ویلیام گود 1963 ؛ وستوف 1978) به تبیین تغییر و تحولات در نظام خانواده و بهویژه سن ازدواج پرداختهاست. طبق این نظریه، تغییرات ساختاری (گذار از اقتصاد کشاورزی به اقتصاد صنعتی) از طریق سه جریان صنعتی شدن، شهرنشینی و تحصیلات همگانی با تغییر الگوهای ازدواج ارتباط دارد. از نظر گود (1963) فرایند جهانیِ نوسازی، صنعتی شدن و شهرنشینی موجب تغییر در ساختار سنتی خانواده و توسعهی خانوادههای جدید از نوع اروپایی در سراسر جهان شده است.
در عصر قبل از صنعتی شدن خانوادهی گسترده رواج داشت و خانه محل کار و زندگی بود. طبقهبندی و تفکیک جنسیتی بین مشاغل تقریباً وجود نداشت و زنان در اغلب اموری که در حیطهی کاری مردان بود فعالیت میکردند و زنان پس از ازدواج، در آن خانواده به عنوان نيروي كار در نظر گرفته ميشدند. در این میان، ازدواج زودرس زنان باعث هر چه بیشتر اجتماعی شدن آنان با هنجارهای خانوادهی شوهر میشد و از این طریق فاصلهی سنی زوجین در حد بالایی نگه داشته میشد. اما، با ورود به عصر صنعتی، محل زندگی و محل کار از همدیگر جدا شد و نوعی تفکیک جنسیتی بین مشاغل به وجود آمد و خانوادهي هستهاي گسترش پيدا كرد و ديگر نيازي به نيروي كار زنان در داخل خانوادهي شوهر و شكلپذيري آنان با هنجارهاي خانوادهي شوهر وجود نداشت. همزمان، موقعیت کاری زنان دچار تحولاتی شد و زنان وارد مشاغل غیرخانگی و با درآمد مختص به خود شدند و به استقلال اقتصادی دست یافتند. استقلال اقتصادی زنان باعث دستیابی آنان به استقلال اجتماعی شد. همزمان با صنعتی شدن، شهرنشینی نیز رواج یافت و به دنبال آن سطح تحصیلی زنان، بالاتر رفت و درنتیجه، موقعیت زنان، بهبود یافت. از این طریق قدرت مردان و زنان، حالت متعادلی به خود گرفت، چون با از بین رفتن خانوادهی گسترده، سلسله مراتب مبتنی بر سن و جنس هم رخت بربست. بنابراین، دیگر ضرورتی نداشت که زنان به خاطر وابستگی اقتصادی-اجتماعی به مردان، اقدام به ازدواج زودرس بکنند و سن ازدواج زنان، افزایش یافت. این در حالی بود که سن ازدواج مردان تقریباً بدون تغییر مانده بود. به این ترتیب، نوسازی از طریق تغییر ساختار خانواده – که در نتیجهی صنعتی شدن، شهرنشینی و تحصیلات رخ داده– و بهبود موقعیت زنان موجب تجرد سنی در میان دختران می شود.
در فرایند نوسازی، خانوادهمحوری جای خود را به فردمحوری می دهد. خانوادههای هستهای، تحصیلات عمومی و شهرنشینی، بهبود موقعیت زنان، کنترل سرنوشت خود و انتخاب آزادانهی همسر و تشکیل خانواده در سنین بالاتر عمومیت پیدا میکند. سازمانها و نهادهای جدید، بسیاری از کارکردهای قدیمی خانواده را بر عهده میگیرند. بنابراین، مطابق با تغییر کارکرد خانواده، شبکهی اجتماعی جدید، جایگزین شبکهی خویشاوندی میشود و در نتیجه، خانوده به واحد هستهای که بر فردگرایی استوار است، تبدیل میشود. به این معنا که تصمیمات فردی جایگزین تصمیمات خانواده در مورد ازدواج میشود و این امر پیش شرطهایی برای ازدواج میطلبد و سن ازدواج را بالا میبرد؛ فرد به تنهایی و بدون حمایت خانواده میبایست به آمادگی اجتماعی و اقتصادی جهت ازدواج برسد. امری که در گذشته در نظام خانوادگی گسترده با همکاری سایر اعضای خانواده باعث ازدواج در سنین پایینتر میشد. بنابراین، نوسازی از این طریق باعث افزایش سن ازدواج افراد شد.
همچنین، اماج اودین (2009) اعتقاد دارد در جوامع توسعهیافته که میزان شهرنشینی، بالاست، سن ازدواج افراد بنا به دلایلی مانند تحصیلات طولانی برای بالا بردن مقام و بدست آوردن شغل مناسب و … بيشتر از جوامع در حال توسعه است. وی نشان داده است که در جوامع توسعه یافته – که میزان شهرنشینی در آن بالاست سن اولین ازدواج افراد 3 تا 4 سال بیشتر از جوامع در حال توسعه است. مطالعهی سارچم و لیمیر (2005) نیز اثر نوسازی را در تغییر رو به افزایش سن ازدواج زوجین در 156 کشور نشان داده است.
ساخت خانواده و افزایش سن ازدواج باهم رابطه دارند “انسجام خانوادهی جدید نه بر محور قدرت مطلق پدر و مادر، بلکه بر اساس گرایشهای عاطفی و آمیزش عقل و احساس در کنار یکدیگر است”. در ساختهای خویشاوندی پدرسالار، فاصلهی سنی زوجین، زیاد (به نفع مردان) است. در جوامع سنتی، موقعیت زنان و مردان نابرابر است. در چنین شرایطی، موقعیت زنان در خانواده، پایین است و ازدواج وسیلهی کسب منزلت اجتماعی و اقتصادی است. گاهی نیز تنها راه تأمین زندگی مادی زنان، ازدواج است و به خاطر اینکه ازدواج، تنها موقعیتی است که برای زنان بعد از سن بلوغ وجود دارد، بنابراین سن ازدواج آنان پایین است. اما، عواملی مانند تأمین ملزومات زندگی و ازدواج توسط مردان باعث افزایش سن ازدواج آنان میشود.
مشارکت زنان در نیروی کار با بالاتر رفتن افزایش سن زوجین همبستگی مثبتی دارد.زنان برای ورود به بازار کار نیاز به مهارتهای شغلی و یا نیاز به مدارک تحصیلی بالاتر دارند. کسب مهارت شغلی و یا کسب مدارک تحصیلی بالاتر، نیازمند صرف زمان است و این امر باعث کاهش ازدواج زودرس زنان شاغل میشود. همچنین، از طرفی، زنان شاغلی که دارای استقلال اقتصادی هستند میتوانند در انتخاب همسر، آزادی و قدرت بیشتری داشتهباشند و از طرف دیگر، چون زنان به دنبال مبادلهی پایاپای کامل در ازدواج هستند (میشل 1354: 183)، بنابراین سعی میکنند که از ازدواج زود رس دوری کنند.
نگرش ها و اعتقادات فرهنگی می تواند بر زمان ازدواج زنان مؤثر باشد. در جوامعی که هنجارهای فرهنگی با بهبود موقعیت زنان، موافق است سن ازدواج زنان، افزایش مییابد (محمودیان 1383: 33). یکی از مهمترین عوامل مؤثر بر زمان ازدواج پسران و مخصوصاً دختران، سلیقهی عامه (یا نگرشهای عامیانه نسبت به ازدواج) است.”هنجار فرهنگي بزرگتر بودن شوهر در وراي تفاوتهاي اقتصادي و اجتماعي ميتواند تصميمگيري زوجين براي انتخاب همسر از نظر سني را هدايت كند”.”یافتههای متناقض در جامعهی آمریکا و ژاپن نشان دهندهی این است که همسان همسری سنی، مفهومی است که به فرهنگ یک جامعه وابسته است”. مطابق دیدگاه فرهنگی- اجتماعی، مطالعات سازمان ملل متحد (1990) نشان داده است که در جوامع توسعهیافته از نظر اجتماعی و فرهنگی، مردان و زنان به خاطر درگیری در مسایلی مانند تحصیلات بالاتر، پیشرفت شغلی و دستیابی به شغل بهتر، ازدواج را به تعویق میاندازند. در مقابل، در بیشتر جوامع عقبمانده، اغلب ازدواجها – به علت شیوع پایگاه اقتصادی-اجتماعی پایین، تکنولوژیهای سنتی تولیدمثل، نگرشهای مثبت والدین نسبت به ازدواج زودرس، مخصوصاً بیسوادی، امید به زندگی پایین در هنگام تولد و کار کودکان یا درگیری زودرس در معیشت برای پشتیبانی از خانوده- زودرس است.
(بارتز و نای 1970 ؛ اتکینسون و گلاس 1985) را میتوان در تبیین تغییرات تجرد سنی از طریق سود و زیانی که در رابطهی ازدواج برای افراد در پی دارد به کار برد. طبق این نظریه، مردم در انتخابهای خود به صورت منطقیعمل میکنند و در صدد هستند در انتخابها و در رابطه با دیگران، سود خود را به حداکثر برسانند. با توجه به اینکه سن میتواند نوعی سرمایه محسوب شود-چنان که کالینز سرمایه را دو نوع میداند: سرمایهی مادی و سرمایهی غیرمادی. سرمایهی غیرمادی همان سرمایهی فرهنگی است و سن هم نوعی سرمایهی فرهنگی است و هنگامی که در رابطهی بین دو نفر، فردی دارای سرمایهای بیشتر از دیگری باشد (در بیشتر جوامع ساختار ارث و مالکیت طوری است که فرد دارای سرمایهی بیشتر، مرد و فرد دارای سرمایهی کمتر زن است) در این صورت، طبق نظر پیتر بلاو در بحث مبادله، “در مبادلهی نابرابر طرف فرودست ممکن است کار طرف پاداشدهنده را با نوعی تقویت عمومی جبران کند، به این معنی که فرد در مقابل دریافت امتیازی که نمیتواند به طور کامل آن را تلافی کند تمایل دارد که از بعضی خواستههای خود در مقابل طرف دیگر چشمپوشی کند”.که زنان برای مبادلهی برابر با مرد در رابطهی زناشویی، در نبودِ سرمایهی مادی برابر با مردان، باید سرمایهی فرهنگی خود یعنی، سن خود را هزینه کنند. بنابراین، در شرایطی که در جوامع امروزین (و در جوامع گذشته بیشتر) سرمایهی مادی مردان در سطوح مختلف، بیشتر از زنان است، در این صورت زنان در هنگام ازدواج برای برقراری رابطهای متوازن، به عرضهی سرمایهی فرهنگی خود، نظیر سن، در مقابل سرمایهی مادی مردان اقدام خواهند کرد و به این صورت، زمینه های افزایش سن در میان آنها بالا خواهد رفت.
از جهات دیگر نیز ازدواج میتواند نوعی مبادله بین زن و شوهر محسوب شود. در گذشته، زنان عهدهدار وظایف خانهداری و مراقبت از فرزندان بودند و مردان، اقتصاد خانواده را تامین میکردند. در این میان، وظایفی که زنان به عهده داشتند از لحاظ زمانی و مالی نیاز به سرمایهگذاری زیادی نداشت و به این ترتیب، آمادگی ازدواج در سنین پایین را داشتند. اما، وظایفی که مردان میبایست آنها را انجام میدادند نیازمند سرمایهگذاری زیادی در دوره پیش از ازدواج بود. پس، مجبور بودند در سنین بالاتری ازدواج کنند. در مقابل، در زمان فعلی، فرایند مبادله بین زن و شوهر دچار تحولاتی شده است. به این صورت که به دلیل بهبود موقعیت زنان در اثر تحصیلات و اشتغال، و به دنبال آن، درخواست زنان در جهت مبادله پایاپای، نقشهایی که آنها در جامعه به آن میپردازند سرمایهگذاری بیشتری نسبت به گذشته میطلبد. بنابراین، در شرایطی که سرمایهگذاری مردان در دوره قبل از ازدواج نسبت به زنان تغییر کمتری داشته است.
البته، دیکسون (1971 و 1978) بحث مبادله را در ازدواج به سطح جامعه و ساختارهای اجتماعی میکشاند و بر اهمیت سه متغیر مابین ساختار اجتماعی و الگوی ازدواج تأکید میکند: 1) قابلیت دسترسی به شریک آیندهی زندگی که برحسب نسبت های سنی- جنسیِ افراد در سن ازدواج اندازهگیری میشود؛ 2) امکانپذیر بودن ازدواج برحسب شرایط اجتماعی و اقتصادی؛ 3) مطلوبیت ازدواج برحسب فشارهای اجتماعی و انگیزههای فردی. مطالعات اسکلار (1974)، سریواستاوا (1986) در هند و مؤمنی (1379) در ایران تحقیقاتی بر پایهی این نظریه بوده است.
روانشناسان اجتماعی معتقدند همسران بالقوه در هنگام برقراری رابطه به دنبال رابطهای برابر هستند. در جوامع پدرسالار، مردان (مخصوصاً مردان مسنتر) به احتمال زیاد دارای اقتدار در مورد کنترل منابع پولی هستند و از این طریق، توانایی نسبی در جلب زنان جوان، جذاب و نسبتاً کمثروت را به عنوان همسر دارند. بنابراین، هنگامی که موقعیت زنان نسبت به مردان در جامعه در سطح پایینی قرار داشته باشد این امر، ممکن است تجرد سنی را در حد بالایی نگه دارد.
اما، سوادآموزی دختران، ورود زنان به بازارکار، مدارس مختلط و رابطهی کاری با مردان، نویدبخش دگرگونیهای عظیم هستند و “از نیم قرن پیش، بر اثر مدرنسازی و در پرتو اصلاحات قضایی، پایگاه حقوقی زنان دگرگون شده و روابط اجتماعی زن و مرد، تحت تأثیر آموزش و گشایش جوامع آسیایی و آفریقایی به روی دنیا، آشکارا تعادل یافته است” كه از طريق تقسیم بهتر نقشها و مسئولیتها بین مردان و زنان، برابری بیشتر در روابط زناشویی را ميتواند به عنوان عناصر اساسی رابطهی پایدار به دنبال داشته باشد. بنابراین، در شرایطی که افزایش تحصیلات و اشتغال زنان باعث تلاش بیشتر آنان در جهت بهبود موقعیت خود میشود و”بهبود موقعیت زنان از طریق کسب آزادی بیشتر در انتخاب همسر، به همراه گرایش به برابری جنسیتی از طریق همسان همسری، وقوع ازدواجهایی که در آنها زنان و مردان از موقعیتهای مشابهی از نظر تحصیل، شغل و سن برخوردارند را افزایش داده است” .
بنابراین، افزایش آزادی، استقلال و ایجاد نگرشهای مساوات طلبانه در میان زنان از طریق افزایش تحصیلات، اشتغال و بهبود موقعیت آنان میتواند موجب افزایش قدرت انتخاب زنان و کاهش دخالت دیگران(خانواده) در همسرگزینی، و احتمالا افزایش سن ازدواج در آنها بشود.
رابطهی موقعیت زنان و تجرد سنی زنان میتواند در قالب نظریههای نوسازی، مبادله و برابری جنسیتی مطرح شود. بهبود موقعیت زنان از طریق کسب تحصیلات و مشارکت در بخشهای مختلف جامعه، نیازمند صرف زمان است که این امر باعث افزایش سن ازدواج زنان میشود. به این ترتیب، در وضعیتی که سن ازدواج مردان، تغییر چندانی نکرده است، اما سن ازدواج زنان افزایش یافته است. همچنین، بهبود موقعیت زنان موجب کسب آزادی بیشتر در انتخاب همسر و گرایش بیشتر به برابری جنسیتی میشود و از این طریق، افزایش احتمال وقوع ازدواجهایی که زنان و مردان از لحاظ تحصیلات، شغل و سن در موقعیت مشابهی قرار دارند، دور از واقعیت نخواهد بود.
البته، اثر موقعیت اجتماعی- اقتصادی بر تجرد سنی در میان زنان طبقات بالا و پایین متفاوت است. به طوری که طبق یافتههای برخی از محققان (ورا و همکاران 1985 ؛ اماج اودین 2009) تجرد سنی زنان با موقعیت بالا، بیشتر از زنان طبقات پایین و متوسط به پایین است. کسترلاین و همکاران (1986) نیز در تحلیلهای بینالمللی تفاوتهای سنی زوجین بر همبستگی مثبت میان پایگاه پایین زنان و تجرد سنی تأکید کردهاند. اماج اودین (2009) تجرد سنی بالا را در میان خانوادههای طبقه بالا در بین هر دو فرهنگ مسلمان و سانتال بنگلادشی نشان داده است و بهبود موقعیت زنان را عاملی برای افزایش تجرد سنی زنان از 2/7 در سال 1988 به 8/9 در سال 1991 دانسته است. ورا و همکاران (1985: 566) نیز تجرد سنی بالاتر زنان را در خانوادههای پر درآمد در ایالات متحده نشان دادهاند. مطالعات بسیاری از محققان وجود رابطه بین موقعیت اقتصادی و اجتماعی و تجرد سنی زنان را نشان داده است.
تجرد سنی زنان میتواند متأثر از مضیقهی ازدواجی باشد (کسترلاین و همکاران 1986: 369 ؛ کالدول 1963: 30). پدیدهی مضیقهی ازدواجی هنگامی به وجود میآید که بخش قابل ملاحظهای از زنان یا مردان در سنین اصلی ازدواج یک جامعه به هر علت در دسترس نباشد (درودی آهی 1381: 20). در این حالت، از یک سو زمان ازدواج برای جنسی که تعداد آن بیشتر است، به تعویق میافتد، زیرا همسران مناسبی برای آنها در دسترس نیست و از سوی دیگر، احتمال ازدواج در سنین پایینتر برای جنسی که تعدادش کمتر است به علت زیاد بودن تعداد همسران باالقوه برای آنان افزایش مییابد و از این طریق، تجرد سنی زنان از مضیقهی ازدواجی میتواند متأثر شود(آلنسو و همکاران، 2010).
کسترلاین و همکاران (1986: 369) معتقدند محدودیتهای ساختار سنی در بازار ازدواج میتواند تفاوت سنی زوجین را تبیین کند و چنان که برخی از دانشمندان (کالدول و همکاران 1983: 361) نیز اعتقاد دارند مضیقهی ازدواجی موجب تغییر سن ازدواج و فاصلهی سنی زوجین میشود. به این صورت که اگر در انتخاب همسر، ترجیح سنی وجود داشته باشد- که وجود دارد (ساروخانی 1370: 52). افراد آمادهی ازدواج باید در مقابل ساختار سنی برای انتخاب همسر با همدیگر رقابت کنند. همچنین، “در نبود ترجیح سنی متناسب، به طور ساده تفاوت سنی از طریق توزیع سنی زنان و مردان آمادهی ازدواج تعیین میشود” (کسترلاین و همکاران 1986). بر فرض مثال، در جامعهای که مراحل گذار جمعیتی[1] را به طور سریع طی میکند هنگامی که افراد متولد شده در مرحلهی سوم گذار به سن ازدواج میرسند، ترجیح سنی در ازدواج سبب خواهد شد که مردان با زنان جوانتر از خود، که قبل از شروع افزایش باروری، متولد شدهاند و تعدادشان کمتر از مردان متولد شده در زمان افزایش باروری است، ازدواج کنند و در نتیجه، مردان با کمبود دختر برای ازدواج کردن مواجه میشوند(مضیقهی ازدواجی) و برعکس، این مسأله زمانی که جامعهای با کاهش باروری روبهرو میشود، در مورد زنان میتواند رخ بدهد. در چنین شرایطی، اگر کاهش باروری، تداوم داشته باشد در این صورت یا فاصلهی سنی زوجین باید افزایش یابد و یا میزان تجرد مردان افزایش خواهد داشت. البته، اشاعهی ازدواج های همسن میتواند از بروز چنین پدیدههایی پیشگیری به عمل بیاورد که این به معنی کاهش تفاوت سنی زوجین است.
به این ترتیب، عدم توازن در نسبتهای جنسی افراد در سنین ازدواج میتواند موجب ازدواج دیرتر زنان شود و یا ممکن است “تعداد زیادی از زنان پر سن و سال تر با زنان جوانتر به رقابت برخیزند. زنان ممکن است مردان جوان را به شوهری برگزینند یا با مردانی به مراتب مسن تر و قبلاً ازدواج کرده وصلت کنند” (درودی آهی 1381: 8).
ضمن اینکه برخی از محققان (کسترلاین و همکاران 1986) اعتقاد دارند که “محدودیتهای ساختار سنی در مورد ترکیب ازدواجهای ممکن، اهمیت کمتری در تبیین تفاوت بین جوامع نسبت به عوامل ساختاری-اجتماعی دارد”، درعین حال، یافتههای مطالعهی موهسام (1974) نشان داده که مضیقهی ازدواجی در استرالیای سال 1958 به تغییر تجرد سنی زنان منجر شده است. همچنین، هنکوک و همکاران (2003) معتقدند کمبود جمعیت یک گروه سنی می تواند ازدواج با دامنهی سنی بیشتری را برای جنس دیگر نتیجه بدهد. در ایران نیز بنا بر نظر برخی از محققان (درودی آهی 1381) مضیقهی ازدواجی میتواند موجب پراکندگی بیشتر فاصلهی سنی زوجین در آینده شود. چنان که احمدی و همتی (1387) وقوع مضیقهی ازدواجی تا سال 1390 را برای دختران و در دههی 1390 برای پسران را پیش بینی کرده اند. محمودیان (1385) نیز با مقایسهی تفاوت سنی زوجین روستایی و شهری نشان داده است که در میان زوجین روستایی میزان ازدواجهایی که زن از شوهر مسنتر است بالاست و وی عامل احتمالی این امر را در مضیقهی ازدواجی ناشی از مهاجرت بیشتر مردان از روستاها دانسته است.مطالعات بسیاری بر وجود ارتباط بین فاصلهی سنی زوجین و مضیقهی ازدواجی تأکید دارند (ویلسون و اسمالوود 2008؛ عثمان و شاد 2003 ؛ کارمایکل، 1988 ؛ پرستون و استرونگ، 1986 ؛جعفری مژدهی 1382 ؛ احمدی و همتی 1387).
مهاجرت، علاوه بر اینکه از طریق تغییر در نسبت جنسی افرادِ در سن ازدواج و ایجاد مضیقهی ازدواجی میتواند بر تجرد سنی زنان تأثیرگذار باشد، از طرق دیگری نیز می تواند باعث تغییر در فاصلهی سنی زوجین شود. طبق نظریهی گزینش مهاجرتی، مهاجران دارای ویژگیهای خاصی هستند که آنان را از افراد جامعهی مبدأ و مقصد جدا میکند. به عنوان مثال، اکثر مهاجران را افراد در سنین جوانی تشکیل میدهند، آنان دارای انگیزهی زیادی برای پیشرفت، و دارای آگاهیها و ارزشهایی متفاوت با جامعهی مبدأ و جامعهی مقصد هستند. از یک طرف، این ویژگیها میتواند مبنایی برای متفاوت بودن فاصلهی سنی آنان در ازدواج محسوب شود و از طرف دیگر، طبق فرضیه ی انطباق، مهاجران به تدریج با جامعهی مقصد انطباق مییابند و با افزایش مدت اقامت، رفتار و وضعیت آنها بیشتر به جامعهی مقصد نزدیک میشود. با توجه به اینکه مهاجران به کدام نوع از انطباق دست یافته باشند تجرد سنی آنان میتواند متفاوت باشد. به عنوان مثال، اگر به شکل رویکرد جدایی انطباق دست یافته باشند، محل سکونتشان از جامعه ی مقصد جدا میشود، پس تجرد سنی این گونه مهاجران احتمالاً با بومیان متفاوت خواهد بود. اما، اگر به رویکرد همانندشدن در انطباق دست یافته باشند در این صورت، احتمالاً تجرد سنی گروه مهاجر و گروه اکثریت، همانند و مشابههم خواهد بود.
بنابراین، طبق نظریهی انطباق و گزینش مهاجرتی، تجرد سنی مهاجران با توجه به شرایط مختلف، میتواند با جامعهی مبدأ و یا مقصد متفاوت باشد و یا اینکه، هم با جامعهی مقصد و هم مبدأ، متفاوت باشد و شکل جدیدی از تجرد سنی در میان مهاجران وجود داشته باشد.یافتههای برخی از محققین (اتکینسون و گلاس 1985: 690 ) نشان داده است که بین تولد در خارج از کشور و تجرد سنی زنان همبستگی مستقیمی وجود دارد.
تئوری كاركرد گرايي دوركيم
در دنیاي امروز، افزایش جمعیت و گسترش تقسیم کار اجتماعی و بوجودآمدن مشاغل متنوع، موجب ارتباطات اجتماعی زیاد، تراکم اخلاقی و ارزش ها و هنجارهاي گوناگون در جامعه شده است. هر چند تنوع ارزش ها و هنجارها در جوامع مختلف، از دیرباز وجود داشته، اما آنچه که ویژگی جامعه ي جدید است، وجود این تنوع دریک جامعه ي واحد می باشد. از نظر دورکیم جامعه ي قدیم که مبتنی بر »همانندي« بوده، جاي خود را به جامعه ي جدید که داراي خصیصه ي» تمایزپذیري « است می دهد. از سوي دیگر یکی از مباحث بسیار مهم در مقوله ي تغییرات اجتماعی بحث مدرنیسم است که به عنوان یک پدیده ي داراي اثرات غیرقابل انکاري بر رخساره هاي زندگی اجتماعی انسان از جمله خانواده و ازدواج می باشد. در جامعه هاي در معرض مدرنیسم، همه چیز درحال تحول است. به دلیل وابستگی بخش هاي مختلف جامعه به یکدیگر، شروع تحول دریک بخش سریعأ بخش هاي دیگر را متأثر می نماید. د رکشور ما نیز مدرنیسم از حدود نیم قرن پیش بخش هایی از جامعه را متحول کرده است. این تحولات دگردیسی موجب تحول در خانواده و ازدواج و همسرگزینی نیز شده است. کاهش تعداد ازدواج ها و افزایش سن ازدواج از این گونه موارد هستند.
در ديدگاه گيدنز، صنعتگرايي، سرمايهداري و تسلط ارزشهاي سرمايهمدارانه، تقويت نهادهاي نظارت اجتماعي و جهاني شدن از جمله ويژگيهاي دوران مدرنيته شناخته ميشوند. همچنين،در انديشه اين نظريهپرداز اجتماعي،علل پويايي و تحرك خارق العاده عصر تجدد با سه عامل شناخته شدهاند؛جدايي زمان و مکان كه بسياري از پديدههاي محلي را به وقايعي جهاني تبديل كرده است،ساختارهاي تكهبرداري شده (نشانههاي نمادين و نظامهاي كارشناسي)، بازتابندگي نهادين يا حساسيت فوقالعاده سازمان هاي جامعه مدرن براي پذيرش تغييراتي كه براساس مشاهدات به سرعت در خانواده منعكس ميشود .اگر ساير ويژگيهاي مدرنيسم مانند خردگرايي، فردگرايي، پوچگرايي و دگرگوني را نيز در نظر بگيريم، در هر كدام از آنها نيز ميتوانيم اين تحولات را شرح دهيم. اما، مسئله اين است که مدرنيته و ابعاد مختلف آن، بدون واسطههاي تغيير از جمله شهرنشيني،كاهش نفوذ نظام خويشاوندي،تحرك جغرافيايي،تكنولوژي ، اشتغال زنان،جنبش حقوق زنان و تنوعپذيري نهادهاي اجتماعي نميتوانستند در خانواده مؤثر باشند. به بيان ديگر، تغييري كه در جامعه مدرن اتفاق افتاده، باعث شده است برخي از ويژگيهاي ازدواج در جامعه سنتي، مانند نوع انتخاب همسر و دخالت در آن، قابليت فرزندآوري، پايين بودن سن ازدواج، فاصله سني زن و مرد، پديده ازدواج مجدد تغيير كنند. در واقع به عقیده گيدنز،كاهش نفوذ گروههاي خويشاوندي،انتخاب آزادانهتر همسر، به رسميت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده،كاهش ازدواجهاي خانوادگي،آزادي جنسي و توجه به حقوق كودكان از جمله تغييرات عمدهاي است كه در خانواده اتفاق افتاده است.
مرتن با تأکید برتعادل ناشی از پذیرفتن اهداف و وسایل نهادي شده درجامعه، سعی در تبیین نظام هماهنگ اجتماعی دارد. مرتن یک نظام اجتماعی را توصیف می کند که از یکپارچگی ضعیفی برخوردار است؛ نظامی که بواسطۀ تأکید بیش ازحد براهداف اجتماعیِ موفقیت و عدم تأکید لازم بر وسائل نیل به آن اهداف، دستخوش یک نوع سوء یکپارچگی می شود. در چنین وضعیتی مردم براي حصول به موفقیت به شیوه هاي نابهنجار روي می آورند. حاصل فونکسیونی این وضعیت، زوال بیشتر مقرارت اجتماعی است. این امر موجب عدم تعادل ساختی در جامعه میشود و در نتیجه مقررات اجتماعی بیش از پیش بی اهمیت می گردد. حالت افراطی این وضعیت، بطور منطقی موجب بی قانونی، عدم یکپارچگی و رهایی کامل فردیت خواهد بود. و همین امر درباره بسیاری از موضوعات من جمله پدیده تاخیر در سن ازدواج نیز می تواند اتفاق افتد. بر اساس دیدگاه مرتن می توان اذعان کرد که پدیده اجتماعی ازدواج به عنوان یکی از اهداف تعیین شده جامعه با راه ها و وسایل مورد نیاز در جهت نیل به آن هماهنگ نیست. چنین گسستی میان اهداف و راه های نیل به آن بر اساس دیدگاه مرتن،جامعه را دچار بی سامانی می کند،که حاصل آن بوجود آمدن افراد کجرو و بروز بسیاری از آسیب ها و انحرافات اجتماعی و اخلاقی است.
تئوری تورم رکودی
بروز انواع بحران های اقتصادی و مهمترین مولفه های تورم رکودی نظیر حجم نقدینگی، تورم، رکود،کاهش حجم تولید، بیکاری، مصرف گرایی و افزایش سطح انتظارات اثرات منفی بر سن ازدواج جوانان گذاشته و موانع و مشکلاتی را در عرصه اقتصادی در سر راه ازدواج جوانان قرار داده است. پیش بینی عمده این تئوری این است: زمانی که اوضاع اقتصادی جامعه مناسب باشد میل به ازدواج بیشتر و زمانی که واوضاع اقتصادی جامعه مناسب نباشد تاخیر در سن ازدواج بیشتر شده و بعنوان یک مسأله اجتماعی نمود پیدا می کند.
منبع
نصیری راد، فخرالسادات، بهشتی راد، رقیه و سلطانزاده، وحید(1396)، بررسی عوامل موثر بر بالا رفتن سن ازدواج بانوان و افزایش تعداد زنان بازمانده از ازدواج در استان همدان، گزارش نهایی طرح تحقیقات استانداردی همدان.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید