نظريه رفتار‌گرايي

در حالي كه فرويد تعارض‌هاي ناهشيار را خاستگاه دروني پاسخهاي تنشي مي‌دانست. توجه رفتار‌گرايان معطوف شيوه‌هاي يادگيري پيوند يافتن پاسخ‌هاي تنشي به موقعيت‌هاست. آدمي در مواجهه با موفقيت‌هاي معيني كه قبلاً آسيبي يا تنش‌زا بوده‌اند نيز واكنش ترس و اضطراب پيدا مي‌كند. بعضي هراسها از طريق همين شرطي شدن‌هاي كلاسيك ايجاد مي‌شود. كسي كه يكبار چيزي نمانده بود با ماشينش به دره بيفتد اينك هر بار در بلندي قرار مي‌گيرد دچار اضطراب مي شود، يا دانشجويي كه در امتحان رد شده، سال بعد كه براي درس ديگري به همان كلاس وارد مي‌شود احساس اضطراب مي‌كند. بعضي ترسها به سختي خاموش مي‌شوند. اگر نخستين واكنش آدمي به موقعيتي اضطراب‌‌‌‌‌زا، اجتناب‌ يا فرار از آن باشد در آن صورت ديگر نمي‌تواند دريابد چه وقت آن موقعيت خالي از خطر است. دختري كه به خاطر جرأت‌‌ورزي، در كودكي تنبيه شده باشد ممكن است بر اثر خودداريهاي بعدي از جرأت‌‌ورزي، ديگر ياد نگيرد كه در موقعيت‌هاي تازه مي‌تواند خواستهايش را مطرح كند. به اين ترتيب بر اثر اجتناب مكرر از موقعيتي معين ممكن است شخص گرفتار ترس بماند و هرگز نتواند بر آن غلبه كند .

 فنون رفتاري

پسخوراند زيستي، آرميدگي مراقبه و ورزشهاي نفس ، همگي از زمره‌ي فنون رفتاري كنترل و مقابله با پاسخهاي فيزيولوژيايي در برابر موقعيتهاي تنش‌زا هستند.

 پسخوراند زيستي: در آموزش پسخوراند زيستي شخص اطلاعاتي پسخوراند درباره‌ي يكي از جنبه‌هاي وضع فيزيولوژيايي خود دريافت مي‌كند و بر آن اساس، مي‌كوشد آن وضع را تغيير دهد براي نمونه در زمينه‌ي كنترل ومقابله با سردردهاي تنشي، الكترودهاي روي پيشاني نصب مي‌شود و هرگونه حركت ماهيچه‌ي پيشاني به كمك دستگاههاي برقي، دريافت و تقويت ميشوند و به صورت علامتهاي شنيداري به شخص پسخورانده مي‌شود. با انقباض ماهيچه، علامت شنيداري با صداي زير پخش مي‌شود و همزمان با رها يا آرام سازي ماهيچه با صداي بم وقتي شخص يادبگيرد زير و بمي صداهاي مزبور را كنترل كند اين نكته را نيز مي آموزد كه ماهيچه‌ي پيشاني را آرام كند معمولاً آرام سازي ماهيچه‌ي پيشاني منجربه آرامش ماهيچه‌هاي فرق سر و گردن نيز مي‌شود. چهار تا هشت هفته پس از اين آموزش پسخوراندي، شخص ياد مي‌گيرد همين كه فرار رسيدن تنش احساس مي‌شود آن را شناسايي كند و بدون پسخوراند ماشيني خودش آن را كاهش دهد.

آرامش‌آموزي: تاكنون فرض بر اين بود كه آن دسته از فرايندهاي فيزيولوژيايي تحت كنترل دستگاه عصبي نظير ضربان قلب و فشار خون فرايندهاي خود كارند و به كنترل ارادي در نمي‌آيند. اما آزمايشهايي چند نشان داده كه آدمي مي‌تواند راه و روش تغيير فشار خون و ضربان قلب خود را بياموزد. براساس نتايج حاصل از اين بررسيها روشهاي درماني تازه اي براي بيماران مبتلا به فشار خون ساخته شده است. در يكي از روشها نگاره‌اي از نوسانهاي فشار خون شخص به نمايش درمي‌آيد و شيوه‌هاي آرام سازي مجموعه ماهيچه‌هاي گوناگون آموزش داده مي‌شود. به اين ترتيب كه بيمار راهنمايي مي‌شود به اينكه مجموعه ماهيچه‌های مشت يا شكم را سخت منقبض كند. سپس آنها را رها سازد وتفاوت اين دو وضعيت را حس كند. سپس همين كار از ماهيچه‌هاي پا و مچ پا آغاز و رفته‌رفته سراسر بدن را مي‌پيمايد تا به ماهيچه‌هاي گردن و صورت مي‌رسد تا سرانجام ياد بگيرد كه كشيدگي يا تنش ماهيچه‌هاي خود را تغيير دهد.

اين آميزه‌ي پسخوراند زيستي و آرمش آموزي در بعضي مردم به اندازه‌ي داروهاي ضدفشار خون در كم كردن فشار خون كارايي داشته است. جمع بندي بررسيهاي بسيار فراوان كه در آنها پسخوراند زيستي و آرمش‌آموزي براي درمان سردردها و فشارخون به كار رفته نشان مي‌دهد در اين تدابير مهمترين متغير، همان يادگيري شيوه آرمش‌آموزي است. بعضي مردم به كمك پسخوراند زيستي آرمش‌آموزي را سريعتر ياد مي‌گيرند و بعضي مردم بدون پسخوراند زيستي با آموزش ديدن در زمينه‌هاي رهاسازي ماهيچه‌ها به همان سهولت بر آرمش آموزي مسلط مي‌شوند به نظر مي‌رسد ميزان اثربخش بودن آرمش آموزي به خصوصيات افراد بستگي داشته باشد. آرمشآموزي براي كساني كه در كم كردن فشار خون خود به دارو گرايش ندارند موثرتر است. و در عين حال بعضي كساني كه شيوه‌ي كنترل فشار خون از راه آرميدگي را آموخته‌اند آنرا وقت‌گيرتر مي‌دانند ورها مي‌كنند.

شرطي سازي عامل فشار خون و ضربان قلب: براي گروهي آزمودني هر بار كه فشار خون و ضربان قلب به طور همزمان كاهش مي‌يافت. پسخوراند زيستي به صورت نور و صوت ارائه مي‌شد. در گروه ديگري همان پسخوراند براي افزايش همزمان آن دو متغير ارائه مي‌شد. آزمودنيهاي طب فقط يك جلسه ي شرطي سازي، به طرز معناداري فشار خون و ضربان قلب خود را كنترل كردند. گروهي كه به خاطر كاهش متغيرها  تقويت مي‌شد در خلال جلسات بعدي، بيشتر و بيشتر كنترل پيدا كرد. اما تقويت گروه دوم همساني كمتري به دست داد.

مراقبه: در زمينه ايجاد آرمش و كم كردن برانگيختگي فيزيولوژيايي مراقبه شيوه كارآمدي به شمار مي‌رود. تقريباً همه‌ي بررسيها درباره مراقبه، خبر از توفيق آزمودنيها در كاهش ميزان تنفس، كاهش ميزان مصرف اكسيژن و كاهش ميزان پس دادن گاز كربنيك داده است. علاوه بر اينها تغييراتي هم در فعاليت EEG آزمودنيها ديده شده كه خود حاكي از كاهش برانگيختگي قشر مخ به هنگام مراقبه و اين نيز به معناي كاهش سطح فعاليت ذهني و مغزي است. مراقبه در كمك به مردمان گرفتار اضطراب مزمن و همچنين افراد دچار كمبود عزت نفس نيز با توفيق همراه بوده است. در عين حال، پژوهشگري پيشگام در اين زمينه بر آن است كه با استراحت ساده نيز مي‌توان به نتايج مشابهي دست يافت. پس از بررسي  جامع شواهد پژوهشي به اين نتيجه رسيده است كه بين دو دسته شركت كننده در برنامه‌هاي مراقبه واستراحت از لحاظ ميزان ضربان قلب ميزان تنفس و مصرف اكسيژن فشار خون و ساير متغيرهاي فيزيولوژيايي در پژوهشهاي گوناگون تفاوتهاي همسان و هماهنگي وجود ندارد به اين تربيت فقط با استراحت كردن نيز مي‌توان به همان تاثيرات كاهش تنش برخاسته از مراقبه دست يافت .

 ورزش: آمادگي جسماني عامل پراهميت ديگري است براي مقابله با تنش ضربان قلب و فشار خون كساني كه به صورت منظم به ورزشهايي نفس‌گير مي‌پردازند يعني هر گونه از قبيل يورتمه دويدن با جاگينگ ،شنا يا دوچرخه سواري هنگام مواجهه با موفقيت تنش‌زا به طرز معناداري كمتر از ميزان آن در كساني است كه به صورت منظم ورزش نمي‌كنند علاوه بر اين بروان  نيز دريافت كه احتمال بيمار شدن كساني كه آمادگي جسماني دارند بر اثر رويدادهاي تنش‌زا كمتر از ديگران است. براساس همين برنامه هاي متعددي براي مقابله با تنش تهيه شده كه در آنها بر آمدگي جسماني تكيه مي‌شود.

 نظريه شناختي

آبرامسون و سيلگمن و تيزديل ، تغييري در نظريه‌ي درماندگي آموخته پيش كشيدند كه بر آن اساس، نوعي شيوه‌ي شخصيتي در مدار توجه قرار مي‌گيرد كه براي رويدادهاي پر‌اهميت، اسناد‌‌ها يا تبيين‌هاي علّي خاص به دست مي‌دهد. اين محققان برآنند كه هرگاه آدمي رويدادهاي منفي را به علل و اسبابي در شخص خودش نسبت دهد ؛ تقصير خودم است،  كه پايدار و ثابت هستند ,هميشه هم همين طور خواهد بود و بر جوانب متعددي از زندگانيش تاثير بگذارد, درهر كاري وضع به همين قرار است ، احتمال درماندگي و كندي پاسخ به رويدادهاي منفي براي او بيش از ديگران است. براي نمونه اگر كسي كه همسرش از او جدا شده اين جدايي و فروپاشي را به شخصيت  بد  خودش نسبت دهد ؛انتساب فراگير و پايدار به خويشتن،عزت نفس خود را ازكف مي‌دهد و انتظار خواهد داشت كه روابط بعديش نيز سرانجامي پيدا نكند.

چنين كسي رفته‌رفته انگيزه‌هايش فروكش مي‌كند و نا‌فعال و كند مي‌شود. حال آنكه هرگاه اسناد‌‌ها‌يش تا اين اندازه بدبينانه نبود و مثلاً جدايي از همسر را به ناهمنوايي بين خود و همسرش نسبت مي‌داد در آن صورت عزت نفس و انگيزه‌اش حفظ مي‌شد. آبرامسون و همكارانش برآنند كه آدمي شيوه‌هاي همساني براي اسناد دادن به رويدادهاي زندگيش دارد كه آن را شيوه‌هاي اسناد مي‌نامند و همين شيوه‌ها ميزان تنش‌زا به شمار آوردن رويدادها ، واكنشهاي درماندگي و كندي پاسخ در برابر رويدادهاي دشوار را رقم مي زند. پژوهشهايي چند مويد اين نظريه است .طي پژوهشي، شيوه‌هاي اسنادي دانشجويان به جلسه امتحان از آنان پرسيدند چه نمره‌يي خشنودشان مي‌كند و چه نمره‌يي را شكست و عدم توفيق مي‌دانند. پس از آنكه نمرات معلوم شد. از سطح اندوه و افسردگي آنان اندازه‌گيري به عمل آمد. از ميان دانشجوياني كه نمره شان كمتر از سطح قابل قبول خودشان بود كساني كه با شيوه‌ي اسنادي بدبينانه با رويدادها مواجه مي‌شدند به طرز معناداري افسرده‌تر از كساني مي‌شدند كه شيوه اسنادي خوشبختانه داشتند .

شيوه نگرش بدبينانه، با بيماري جسمي هم پيوند دارد. دانشجوياني با ديد بدبينانه، بيش از دانشجوياني با نگرش خوشبينانه ابراز بيمار بودن مي‌كنند و بيش از آنان به مراكز درماني مي‌روند. از سالهاي 40- 1939 پژوهشگران طي بررسيهاي 35 ساله با دانشجويان پسر دانشگاه هاروارد دريافتند مردهايي كه در بیست وپنج  سالگي نگرش بدبينانه داشتند بعدها بيش از مردهايي با نگرش خوشبينانه دچار بيماري شدند .اما شيوه‌‌ي اسنادي چگونه بر وضع سلامت تاثير مي‌گذارد؟ بين شيوه اسنادي بدبينانه‌ با كاهش عملكرد دستگاه ايمني رابطه‌يي وجود دارد. بررسي درباره سالمندان نشان داده در افراد بدبين عملكرد دستگاه ايمني ضعيف‌تر از افراد خوش‌بين است.پژوهشي درباره مردهاي همجنس خواه و گرفتار ويروس ايدز نشان داد كساني كه خود را به خاطر رويدادهاي منفي سرزنش مي كردند در خلال هجده ماه داراي عملكرد ايمني بدتري بودند تا گروهي كه كمتر خود را سرزنش مي كردند. بررسي ديگري با مردهاي همجنس خواه كه بعضي گرفتار ايدز بودند و بعضي گرفتار نبودند نشان داد افراد بدبين و سرنوشت گراتر، كمتر به رفتارهاي سلامت‌مدار از قبيل برنامه غذايي مناسب، خواب كافي و ورزش دست مي‌زنند .

 مقاوم بودن

 دسته ديگري از پژوهش‌ها متوجه مقاومترين مردمان در برابر تنش است. يعني كساني كه در مواجهه با حتي رويدادهاي تنش‌زاي عمده‌ نيز سلامت روان و جسمشان بر هم نمي‌خورد. اين ويژگي را مقاوم بودن ناميده‌اند. از ششصد مرد كارمند در يك سازمان، از شاغلان در رده‌هاي مديريت و سرپرستي خواسته شد همه‌ي رويدادهاي تنش‌زا و بيماري‌هاي سه ساله‌ي اخير خود را در پرسشنامه‌اي توصيف كنند. دو گروه از آنان براي مقايسه انتخاب شد:

  • افرادگروه نخست، هم از لحاظ فشار رواني و هم از لحاظ بيماري نمره‌هايي بيش از ميانگين داشتند
  •  افراد گروه دوم ، از لحاظ فشار رواني همانند گروه نخست اما از لحاظ بيماري نمره‌هاي كمتر از ميانگين داشتند. همه‌ي افراد در هر دو گروه، پرسشنامه‌هاي مفصل شخصيتي را تكميل كردند.

 تحليل نتايج نشان داد افراد گروه پر‌تنش وكم‌بيماري در سه بعد عمده با كساني كه بيمار شده بودند تفاوت داشتند: در شغل و زندگي اجتماعي پر‌تلاش بودند، به تغيير و تلاش بيشتر رو مي‌كردند، و رويدادهاي زندگاني را بيشتر در كنترل و مهار خود مي‌ديدند. البته در اينكه اين تفاوت‌هاي شخصيتي بيشتر نتيجه‌ي بيماري است تا علت و سبب آن جاي بحث هست. براي نمونه دشوار است بتوان در خلال بيماري به كار يا فعاليت اجتماعي دست زد. به همين جهت پژوهشگران دست به كار بررسي طولي شدند. طي اين بررسي ويژگيهاي شخصيتي مديران سازمانهاي تجاري را پيش از بيمار شدن تعيين كردند سپس تنشهاي زندگي و بيماريهاي آنان در طول دو سال پيگيري شد. نتايج نشان داد مديراني كه نگرش آنان به زندگي متضمن تلاش و كوشش، احساس در مهار و كنترل داشتن و پاسخ مثبت به متغير بود نسبت به كساني كه در اين سه بعد ضعيف بودند در درازمدت سلامت بيشتري داشتند. به نظر مي‌رسد كه احساس تسلط شخصي و دستيابي به هدفهاي شخصي از مهمترين عوامل باشند .اين بررسي فقط با مردها صورت گرفت بررسي در مورد زنان نيز نتايج مشابهي به دست داده است.

ويژگيهاي شخصيتي مردمان مقاوم در برابر تنش  مقاومها در سه كلمه‌ي :تعهد، مهار و كنترل و مبارزه و تلاش خلاصه مي‌شود. اين ويژگيها با عوامل موثر در آسيبي به شمار آوردن تنش كه بيشتر، از آنها گفتگو شد روابط متقابل دارند. براي نمونه احساس در مهار خود داشتن رويدادهاي زندگي همان احساس شايستگي كردن است و همين احساس روي ارزيابي رويدادهاي تنش‌زا تاثير مي‌گذارد. تلاشگري و مبارز بودن نيز متضمن ارزيابي شناختي مبتني بر اين باور است كه متغير در زندگي امري طبيعي است و بايد آن را بيشتر، فرصتي براي رشد به شمار آورد تا تهديدي براي امنيت.

 نظريه ‌تعاملي

استرس به عنوان يك مفهوم ، ارتباطي بين فرد و محيط تعريف مي‌شود كه در شناخت فرد معنا مي‌يابد. به عبارت ديگر استرس در رابطه بين فرد و محيط به وجود مي‌آيد. وقتي فرد رابطه استرس‌زا و مهار آن را خارج از حد توانايي خود مي‌داند و آن را مخل سلامتي و آسايش خويش ارزيابي مي‌كند فولكمن ، بر اين باور است كه استرس نه خاصيت شخصي يا محيطي و نه يك محرك يا پاسخ است؛ بلكه استرس رابطه پوياي ويژه ،به طور مداوم دگرگون ساز و دو جانبه  بين شخص و محيط است. تبادل‌هايي كه به شرايط استرس منجر مي‌شوند، عمدتاً شامل يك فرايند ارزيابي هستند كه آن را  ارزشيابي شناختي  مي‌نامند و آن عبارت از فرايندي رواني است كه به موجب آن افراد در خصوص دو عامل به ارزيابي مي‌پردازند: اینکه تا چه اندازه الزام محيطي آسايش و آرامش ‌آن‌ها را مورد تهديد قرار مي‌دهد و براي پاسخگويي به اين الزام چه امكاناتي در اختيار دارند.اين دو عامل متمايز به دو نوع ارزشيابي اوليه و ثانويه منجر مي‌شوند .

منبع

پشنگ زاده،فرنوش(1393)، آموزش مهارتهای معنوی بر ویژگی های استرس زای مادر- کودک  در پرستاران،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0