مفهوم درآمد و سود
تعریف سود از نظر اقتصاددانانی مانند هیکس ، که از نظر مفهومی و تعیین پایه روشهای شناسایی سود، مورد قبول حسابداران نیز قرار گرفته، این است که سود عبارت از میزان پولی است که اگر در طول یک دوره خرج شود، وضعیت شخص در پایان دوره مانند اول دوره باشد .از تعریف فوق مفهوم نگهداشت سرمایه استخراج شده است.
یکی از انواع مفاهیم نگهداشت سرمایه، مفهوم نگهداشت پول یا سرمایه مالی است که برحسب واحد پولی محاسبه میشود و درحالحاضر مبنای اصلی تدوین استانداردهای حسابداری قرار گرفته است. با استفاده از مفهوم نگهداشت سرمایه مالی میتوان گفت که سود عبارت از مبلغی است که شرکت میتواند پس از پایان دوره مالی به صاحبان سهام خود پرداخت کند و در میزان سرمایه صاحبان سهام از نظر پولی (مبلغ) تغییری ایجاد نشود. براساس مفاهیم نظری گزارشگری مالی، درامد عبارت است از افزایش در حقوق صاحبان سرمایه، بهجز مواردی که به آورده صاحبان سهام مربوط میشود. بطور کلی مفاهیم نظری سود به شرح ذیل قابل بیان میباشد.
مفهوم سود در سطح ساختاري:
در اين سطح سود براساس يكسري قوانين كه عمدتا با پديدههاي دنياي واقعي بي ارتباطند تعريف ميشود. در اين سطح اصطلاحاتي همانند تخصيص هزينه، فرض تطابق در نظر گرفته ميشود. سود شامل خلاصهاي از اقلام مثبت ومنفي است كه بعضي از آنها مفهوم تغييري نداشته ولو اينكه براي سرمايهگذاران حاوي اطلاعات باشد.
مفهوم سود در سطح معنائي:
تعريف سود از ديدگاه اقتصادي و حسابداري در سطح معنايي انجام ميشود. در اين سطح بر اساس تعاريف موجود، سود اقتصادي را نميتوان هموار نمود لذا هموارسازي سود در مورد سود حسابداري معنيدار است.تفاوت اين دو مفهوم ناشي از روشهاي اندازهگيري آنهاست.
مفهوم سود در سطح رفتاري:
تعاريف و تقسيم بندي دیگری از سود به شرح ذيل نیز میتواند ميزان استفاده استفادهكنندگان را از مفهوم سود افزايش دهد. سود وقايع اقتصادي و سود حاصل از منابع خاص سود مستمر و سود غير مستمر سود بعنوان ارزش افزوده بازده تعديل شده براساس ريسك عوامل مختلفي بر بازده و ريسك يك سهام تاثير ميگذارند. ويليام اف.شارپ براساس تحقيقات قبلياش با هاري ماركويتز عوامل تاثيرگذار بر بازده و ريسك يك سهم را به دو دسته تقسيم كرد: آنهايي كه بستگي به شركت دارند (ريسك غيرسيستماتيك) و آنهايي كه با بازار در ارتباط هستند (ريسك سيستماتيك).
اين مدل به نام مدل بازار شناخته شده است. مهمترين فرض مدل بازار اين است كه تغييرات در يك سهام منفرد ناشي از عواملي است كه بر كل بازار تاثير ميگذارد. وقتي بدره سهام تشكيل ميشود. ريسك غيرسيستماتيك حـــــذف شده و ريسك سيستماتيك باقي ميماند.
طبق تعريف، بازده تعديل شده براساس ريسك عبارت است از تفاوت بين بازده واقعي يك دارايي و بازدهي ناشي از نوسانات بازار آن دارايي (ضريب بتا). از اين رو تئوريسنهاي بازار، نوسانات بازار را با ريسك برابر ميدانند. بازده تعديل شده براساس ريسك را ضريب آلفا نيز مينامند. نام آلفا از حرف a در معادله خطي y=a+bx گرفته شده است. غالباً معيار عملكرد تعديل شده براساس ريسك براي مقايسه سرمايه گذاريهاي مختلف مورد استفاده قرار ميگيرد. معياري كه در حال حاضر در موسسات مشاوره سرمايهگذاري مانند مورنينگ استار يا ميكروپال به كار گرفته ميشود. اين معيار معمولاً بازده ميانگين را براي سطح ريسك آن سرمايهگذاري تعديل ميكند.
بازده غيرنرمال
براي آنكه بازده غيرنرمال را در بلندمدت اندازهگيري كنيم گام اول اين است كه بازده نرمال را تعريف كنيم. در مدلهاي هنجاري قيمتگذاري دارائيها شواهد كمي براي نحوه تعريف بازده نرمال بلندمدت دارند. آزمونهاي بازده غير نرمال بلندمدت براساس دو رويكرد طبقهبندي ميشوند:
- رويكرد سريهاي زماني؛
- رويكرد عرضي.
«كتاري» و «وارنر» مدل بازار، CAPM و مدل سه عامله فاما – فرنچ را به عنـــوان مدلهاي سريهاي زماني طبقهبندي كردند. هنگام كاربرد اين مدلها يك خاصيت مشترك وجود دارد:پارامترهاي آنها بايد در دوره اي غير از دوره نمونــه برآورد شود. فرض اصلي اين مــــدلها اين است كه اين پارامترها تغيير نميكنند. هنگامي كه محققان بازده غيرنرمال را براي دورهاي بيش از پنج سال مورد بررسي قرار ميدهند اين پيش فـرض مخدوش مــــيگردد.
تعداد زيادي از محققان از يك بدره مبنا يا بدره مشابه براي محاسبه بازده مورد انتظار استفاده ميكنند. اين رويكرد را رويكرد عرضي مينامند. برتري اين رويكرد اين است كه نيازي به اطلاعات تاريخي براي تخمين پارامترها ندارد. پيش فرض اصلي اين رويكرد عبارت است از اينكه بدره مشابه در همه خواص با بدره ما يكسان است.براي هر ماه، بازده غيرنرمال هر سهم با كسركردن بازده مورد انتظار از بازده واقعي به دست ميآيد. ميانگين بازده غيرنرمال همه سهامهاي آن بدره در آن ماه، بازده غيرنرمال آن ماه بدره را تشكيل مــــيدهد. اين بدره هرماه مورد بازبيني قرار ميگيرد و همان مراحل براي محاسبه بازده غيرنرمال بدره تكرار ميگردد.
مفهوم هموارسازی سود:
یکی از مباحث مهم مدیریت سود، هموارسازی سود میباشد. به طور کلی هموارسازی سود عبارت است از اعمال نظر مدیریت شرکت در تقدم و تاخر ثبت حسابداری هزینهها و درآمدها و یا به حساب گرفتن هزینهها یا انتقال آنها به سالهای بعد به طوری که باعث شود شرکت در طول چند سال مالی متوالی از روند سود بدون تغییرات عمده برخوردار باشد. هدف مدیریت این است که شرکت را در نظر سرمایهگذاران و بازار سرمایه با ثبات و پویا نشان دهد. تعاریف متفاوت وتقریبا مشابهی از هموارسازی سود به شرح ذیل ارائه شده است.
- هموارسازی سود، فرآيند دستكاري زمان شناسايي درآمدها يا درآمد گزارش شده است تا جريان سود گزارش شده، تغيير كمي داشته باشد، مادامي كه درآمد گزارش شده را در بلندمدت افزايش ندهد.
- هموارسازي سود كه نوعي دستكاري حساب تلقي ميشود بمنظور ايجاد نرخ رشد ثابت سود پذيرفته و شركتها از طريق ايجاد مقرراتي تنظيم جريان سود را در مسير كاهش انحراف آن انجام ميدهند.
- اکثرمحققين براين باورند كه انحراف سود با ريسك مرتبط بوده واگر انحرافي در سود ايجاد شود برداشت سهامداران از ریسک شرکت متفاوت خواهد بود. محققين از سال 1968 تا سال 1987در تحقيقات خود مفاهيم متفاوتي را ارائه نمودهاند كه همگي در یک تعریف مشترک بودهاند.
«نوسانات عمده سود از يك عمل عمدي مديريت که در جهت اهداف ذهني مديريت انجام مي پذيرد»
انواع هموارسازي سود
انواع هموارسازي سود در شكل شماره دو ارائه گرديده است. «آناند موهان جول» و «آنجان وي. تاكور» ميگويند كه هموارسازي واقعي همراه با تصميماتي است كه بر توزيع وجوه نقد شركت تاثير ميگذارند و باعث از بين رفتن ارزش شركت ميشوند. تغيير در زمان سرمايهگذاري وقتي سود به طور مصنوعي هموارشده جريانات نقدي را تحت تاثير قرار نميدهد. اين نوع هموارسازي بااستفاده از انعطافپذيري گزارشگري به دست ميآيد كه توسط، GAAP فراهم شده است.
«داس چر» و «مالكوم» وجه تمايز بين هموارسازي واقعي و مصنوعي را بدين صورت بيان كردند: چنانچه يك معامله واقعي بدون در نظر گرفتن تاثير آن بر هموارسازي سود انجام شود، در آن صورت هموارسازي واقعي بوده است درحالي كه هموارسازي سود به فرايند حسابداري اطلاق ميشود كه باعث انتقال هزينه و/ يا درآمد از يك دوره به دوره ديگر ميگردد. هموارسازي مصنوعي هنگامي حاصل ميشود كه مديران قدرت تصميمگيري دارند مثلاً پروژه تحقيقاتي سرمايه اي شود يا عمر مفيد و الگوي تخصيص آن طي عمر مفيد تعيين كنند.
محققان متعددي سعي بر تفكيك اثرات سه نوع هموارسازي از يكديگر داشتند اما نتيجه تحقيقات آنان نشان ميدهد كه تفكيك اثرات سه نوع هموارسازي از يكديگر امكان پذير نيست و فرايند هموارسازي سود ناشي از اثرات هر سه نوع هموارسازي است. آنچه در مطالعات انجام شده بيشتر موردتوجه قرار گرفته، هموارسازي مصنوعي بوده است و شاخصهاي ارائه شده براي تعيين هموارسازي نيز بر اين نوع هموارسازي تمركز دارند.
مدل «روزن بوم»، «ون در گوت» و «مرتنز»: هموارسازي سود يك استراتژي بلندمدت است كه مديران شركتها براي كاستن از نوسانات سود گزارش شده اتخاذ ميكنند. براي هموارسازي سود بايد ابزارهاي متعددي را به خدمت گرفت. به همين خاطر توانايي مديريت براي هموارسازي سود را ميتوان با ابزارهايي كه براي هموارسازي سود به كار گـــــــرفته اندازهگيري كرد. شاخصي كه «روزن بوم»، «ون در گوت» و «مرتنز» براي اندازه گيري ضريب هموارسازي سود به كار گرفتهاند به صورت زير تعريف ميشود:
به طوري كه: تغييرات در وجوه نقد عملياتي شركت I و تغييرات در سود عملياتي شركتi است.
روششناسي فوق تغييرات وجوه نقد عملياتي را با سود عملياتي مقايسه ميكند. يادآوري مي شود كه وجوه نقد ناشي از عمليات كمتر موضوع دستكاري حسابداري است تا سود عملياتي. مديريت با انتخاب آزادانه اصولي از GAAP، وجوه نقد ناشي از عمليات را به سختي مي تواند تحت تاثير اين انتخابها قـــرار دهد. «ميلك» و «جياكومينو» ميگويند كه: محاسبه و استفاده از وجوه نقد ناشي از عمليات، تحريفها را حذف ميكند. باتوجه به اينكه شركتها از روشهاي مختلف استهلاك استفاده كرده و عمر مفيد متفاوتي براي دارائيها قائل ميشوند وجوه نقد ناشي از عمليات، اين نقايص مقايسه سود شركتها را حذف ميكند. راپاپورت نيز با نظر آنان موافق بوده و عقيده دارد كه روشهاي حسابداري، وجوه نقد ناشي از عمليات را تحت تاثير قرار نميدهد. هموارسازي واقعي بر جريان وجوه نقد تاثيرگذار است اما هموارسازي مصنوعي تاثيري بر جريان وجوه نقد ندارد.جريانات نقدي از تخصيص آزادانه مبرا هستند در حالي كه اين خاصيت حسابداري تعهدي است.
دستكاري حسابها
دستكــــاري حسابها با اين هدف انجام ميشود كه تصور بازار از ريسك شركت را تحت تاثير قرار دهد. براين اساس، «استولوي» و «برتون» مدلي را بسط دادند كه ريسك را به دو بخش تقسيم كرد و نمودهاي مربوط به آنها را در صورتهاي مالي مشخص كردند. اولين بخش ريسك با پراكندگي بازده مرتبط است و با سود هر سهم اندازه گيري ميشود. دومين بخش متناظر با ساختار مالي شركت است و با نسبت بدهي به دارايي سنجيده ميشود. در چارچوبي كه آنان ارائه داده اند فعاليتهاي دستكاري حسابها را در ارتباط با اين دو جنبه از ريسك طبقهبندي ميكند.
كوپلند دستكاري حسابها را به عنوان توانايي افزايش يا كاهش اختياري سود خالص تعريف كرده است. درعين حال، يادآور مي شود كه دستكاري حسابها معاني متعددي دارد و همــه آنهايي كه حسابها را دستكاري ميكنند از يك الگوي رفتاري تبعيت نميكنند. چارچوبي كه توسط «استولوي» و «برتون» ارائه شده برمبناي اين اصل اساسي استوار است كه ارائه اطلاعات مالي كمك ميكنند كه مخارج پروژههاي تامين مالي شركت كاهش يابد. اين كاهش بستگي به ريسكي دارد كه سرمايـــــهگذاران نسبت به شركت در نظر ميگيرند. ريسك با بتا (BETA) اندازهگيـري ميشود كه بستگي به تغييرات درآمد دارد. علاوه بر اين ريسك ساختاري با تعادل بين بدهي و دارائي اندازهگيري ميشود. در نتيجه، اهداف دستكاري حسابها تغيير اين دو معيار ريسك است، تغييرات سود هر سهم و نسبت بدهي به دارايي.
اهداف هموارسازی سود:
هموارسازی سود با انگیزههای متفاوتی انجام میپذیرد که مهمترین آنها در این مقاله تشریح میشود. از اهداف اولیه مدیریت سود حفظ اعتبار شرکت است چرا که اعتبار باعث میشود شرکت کارا و پویا به حساب آید. کسب جایگاهی مناسب در میان رقبا و بازار سرمایه باعث میشود سرمایهگذاران و اعتباردهندگان نسبت به شرکت نظر مساعدتری داشته باشند و شرکت از صرف هزینههای بیشتر در رقابت با سایر شرکتهای مشابه بی نیاز شود و با هزینهی کمتر اعتبار و وام دریافت کند. هميشه مديران شركتها در پي يافتن راهي براي افزايش قيمت سهام خود هستند، حال اگر بتوان اين كار را از طريق يك عمل ساده حسابداري انجام داد، آيا ميشود از آن چشم پوشيد.
بعبارت دیگر هموارسازي سود يك هدف روشن دارد و آن ايجاد جريان رشد ثابت در سود است. وجود اين نوع دستكاري نيازمند آن است كه شركت سود زيادي داشته باشد تا بتواند ذخاير لازم را براي منظم كردن جريانها در هنگام نياز تامين كند. به طور كلي هدف آن، كاهش تغييرات سود است. محققان هموارسازي سود از اين باور تبعيت ميكنند كه اعضاي بازار با جريان ثابت سود گمراه مـــــيشوند. اين باور براساس مشاهدات علي و روش تخمين ريسك است. تغييرات سود معياري براي ريسك است. بنابراين، اگر براي كل سود، ما تغييرات را كاهش دهيم ما تصور بازار را از ريسك تغيير خواهيم داد.
بعبارت دیکر مهم ترین انگیزهی هموارسازی سود این است که شرکتهایی که روند سود مناسبی دارند و سود آنها دچار تغییرات عمده نمیشود نسبت به شرکتهای مشابه ارزش بیشتری دارند. هموارسازی باعث بالا رفتن ارزش سهام شرکت در بورس و جذب سرمایهگذاران بالقوه برای آن میشود. نتایج تحقیقی در مورد 358 شرکت پذیرفته شده در بورس آمریکا نشان داد که شرکتهایی که سود آنها دچار تغییرات زیادی در طول سالهای قبل نبوده دارای ارزش سهام بالاتری هستند و در مقایسه با شرکتهایی مشابه بدهی کمتری دارند. سایر انگیزههایی که باعث میشود مدیران در پی هموارسازی سود باشند عبارتند از:
دریافت پاداشهای مدیریتی بیشتر به خاطر بالا بودن ارزش سهام: وقتی سهام شرکت در بورس نسبت به شرکتهای مشابه ارزش بیشتری داشته باشد مدیران توقع دریافت پاداش بیشتری دارند.
پرداخت بهره کمتر در استقراض از موسسات اعتباری و بانکها: هموارسازی سود شرکت را در حال رشد نشان میدهد و این خود نمایانگر ریسک کمتر در مورد این شرکت است و به آن امکان میدهد با نرخ بهرهی پایینتری از موسسات اعتباری و بانکها وام بگیرد و نقدینگی حاصل از بهرهی کمتر میتواند یکی از منابع مالی شرکت برای توسعهی آن باشد.
جذب سرمایه:
روند رشد شرکت در تصمیمگیری سرمایهگذاران و اعتباردهندگان موثر است زیرا آنها معتقدند این شرکتها ریسک کمتری دارند و برای سرمایهگذاری بهترند.از سال 1953، هيورت مدعي شده است كه انگيزه هموارسازي سود براين پايه قرار دارد كه رابطه با اعتباردهندگان و كاركنان بهبود يابد و از سوي ديگر از طريق اقدام هاي روان شناسانه چرخهها و نوسانهاي تجاري كاهش يابد. گوردن بر اين باور است كه:
- شاخصي كه مديريت شركت در انتخاب از ميان روشهاي حسابداري به كار مي برد اين است كه روش مزبور، مطلوبيت يا رفاه را به حداكثر برساند.
- همين مطلوبيت تابعي از امنيت شغلي، سطح و نرخ رشد حقوق و سطح و نرخ رشد شركت (از نظر اندازه يا بزرگي) ميباشد.
- رضايت سهامداران از عملكرد شركت باعث ميشود كه مقام و ميزان پاداش مديران بالا رود. يعني اگر ساير عوامل ثابت باشد، هر قدر سهامداران ابراز رضايت يا سعادت بيشتري كنند، امنيت شغلي، درآمد و سايرخواستههاي مديريت نيز بيشتر خواهد شد.
اين رضايت به نرخ رشد و ثبات سود شركت بستگي دارد.
با توجه به انگیزههای فوق یک مدیر، 1) سود مورد گزارش را هموار ميسازد و 2) نرخ رشد سود را هموار ميسازد. مقصود از هموارسازي نرخ رشد سود به شرح زير است: اگر نرخ رشد بالا بود، رويههايي به اجرا در ميآيد تا آن را كاهش دهد و عكس قضيه هم صادق است.» “بيدل من” دو دليل ارائه ميكند كه مديريت بر آن اساس مي كوشد سودهاي خالص مورد گزارش را هموار سازد. نخستين دليل بر اين فرض استوار است كه يك جريان ثابت سود ميتواند انتظارات ذهني سرمايهگذار را نسبت به نتايج احتمالي سود و سهام آتي تحت تاثير قرار دهد در نتيجه بر ارزش سهام شركت اثري مطلوب ميگذارد، زيرا ميزان ريسك كل شركت را كاهش ميدهد.
بيدلمن دومين انگيزه را براي هموارسازي، توانايي مقابله با ماهيت ادواري بودن سود و كاهش احتمالي همبستگي بازده مورد انتظار شركت با بازده مجموعه بازار ميداند و ميگويد: « تا آنجا كه عادي شدن موفقيتآميز است و تا ميزاني كه سرمايهگذاران كاهش كواريانس بازده سهم و بازده بازار را تشخيص داده و در فرايند ارزش يابي شان دخالت ميدهند، هموارسازي روي ارزش سهام، اثرات سودمندي خواهد داشت.» در واقع هموارسازي سود، ناشي از احساس به اين نياز است كه مديريت ميخواهد پديده عدم اطمينان محيط را خنثي نمايد و نوسانهاي عملكرد سازمان را كه ناشي از چرخه ميان دورهاي كه مبتني بر رونق و كساد است، كاهش دهد.
دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال 1999انجام دادند تایید شد. تحقیق آنها نشان میدهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازاربه سودهای هموار پاسخ مثبت نشان میدهد. انگيزههاي مديريت سود در بر کیرنده موارد ذیل میباشند که اولین بار توسط (هب ورث)بیان شد وتوسط گردون در قالب فرضیههای زیر مورد بررسی و آزمون قرار گرفت.
- پاداش
- قبول شروط قرار دادن وام
- سنجش مسئوليت
- ارائه قيمت اوليه سهام
- انتخابهاي حسابداري
- حداقل كردن ماليات سود
- ساير انگيزهه.
همانگونه که ذکر شد اين فرضيه كه ممكن است شركتها به طور تعمدي سود را هموار سازند براي اولين بار توسط «هپ ورث» بيان شد و توسط «گردون» با مجموعهاي از فرضيات توسعه داده شد:
- فرضيه 1: ضابطهاي كه مديران شركت از ميان اصول حسابداري تعدادي را انتخاب ميكنند ماكزيمم كردن مطلوبيت يا آسايش خودشان است.
- فرضيه 2: مطلوبيت مديران با: 1 – امنيت شغلي 2 – نرخ رشد سودشان و 3 – نرخ رشد اندازه شركت افزايش مي يابد.
- فرضيه 3 – به دست آوردن اهداف مديريت كه در فرضيه 2 بيان شد بستگي به رضايت سهامداران از عملكرد شركت دارد.
- فرضيه 4: سهامداران با افزايش نرخ رشد سود (يا متوسط نرخ بازدهي دارايي) و ثبات در سود راضي ميشوند.
بنابراين اين نظريه مطرح شد كه فرض كنيم چهار فرضيه فوق مورد قبول واقع شوند يا صحيح باشند. مديران باتوجه به محدوديتهايي كه بر قدرتشان وجود دارد سعي ميكنند كه: 1 – سود گزارش شده را هموار سازند و 2 – نرخ رشد سود را هموار كنند. بطور خلاصه براي هموارسازي سود، انگيزههاي متعددي برشمرده شده است كه ميتوان به تاثير بر قيمت و ريسك سهام دستكاري پاداش جبران خدمات مديران رهايي از محدوديتهاي قراردادهاي بدهي و… اشاره كرد. بايد يادآور شد كه انگيزه براي هموارسازي سود محدود به مديران سطح بالا نميشود. مديران پايين دست نيز سعي بر هموارسازي دارند تا از ديدگاه مديران رده بالا عملكرد خوبي نشان داده باشند. آنها سعي ميكنند به بودجه تعيين شده دسترسي پيدا كنند و همچنين در سطح مناسب كارآيي فعاليت كنند.
منبع
علیمحمدی، طاهره(1394)، رابطه بین اجزای تعهدی سود با میزان هموارسازی سود، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت بازرگانی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید