مفاهیم ومبانی خودکارآمدی
خودکارآمدی به این باور که فرد میتواند کاری را با موفقیت انجام دهد گفته میشود . خودکارآمدی بر رفتار فرد بسیار تاثیرگذار است. به عنوان مثال دانشآموز دارای خودکارآمدی سطح پایین ممکن است حتی برای یک امتحان، خودش را آماده نکند زیرا فکر میکند هر اندازه که زحمت بکشد فایدهای نخواهد داشت . در مقابل شخصی برخوردار از خودکارآمدی سطح بالا در انجام کارها امیدوارتر و موفقتر است .
برحسب نظر بندورا ، خودکارآمدی عبارت است از ادراک خود و قضاوت در مورد شیوهای که شخص به طور موثر در مواجهه با موقعیتهای خاص، اعمال لازم را انجام دهد. بندورا ، دیدگاهی از رفتار انسان را ارائه میدهد مبنی بر این که باورهایی که انسانها نسبت به خودشان دارند عناصر مهم کنترل رفتار و شخصیت هستند. بنابراین، افراد هم به عنوان فرآوردهها و هم به عنوان مولدهای محیط و نظام اجتماعی خود پنداشته میشوند.
از جمله باورهای مشخصی، باورهای خودکارآمدی است که بندورا، آن را این گونه تعریف میکند: باورهای خودکارآمدی به صلاحیت فرد برای اجرا و سازماندهی عمل برای رسیدن به انواع معین عملکردها اطلاق میشود. این باورها براساس انسانها، تلاشی که صرف میکنند؛ مدت زمانی که در برخورد با یک تکلیف از خود پافشاری نشان میدهند و در میزان ادراک آنها از تکلیف اثر میگذارد، باورهایی که این افراد نسبت به تواناییهای خود دارند کاملاً بر روشهایی که آنها رفتار خواهند کرد تاثیرگذار است.
برای مثال در مدرسه باورهایی که دانشآموزان نسبت به توانایی تحصیلی خود ایجاد میکنند به آنها کمک میکند که طبق دانش و مهارتهای موجودی که دارند عمل نمایند. بنابراین عملکردهای تحصیلی آنها تا حد زیادی حاصل باورهای واقعی دانشآموزان از انجام تکالیف تحصیلی است که در آینده میتوانند انجام دهند. به علاوه باورهای خودکارآمدی به شدت تحت تاثیر دانش و مهارتهایی هستند که بار اول در خصوص یک مطلب درسی کسب میشود.
شکلگیری باورهای خودکارآمدی
افراد باورهای خودکارآمدی خود را از طریق تفسیر چهار منبع اطلاعاتی شکل میدهند .
- عملکرد قبلی با تجربه تبحری: افرادی که در فعالیتهای خاصی شرکت میکنند و موفق میشوند. نتایج رفتارشان را طوری تفسیر میکنند که با باورهای ایجاد شده آنها هماهنگ باشد و نوعاً نتایج تفسیر شده به صورت موفقیتآمیزی خودکارآمدی آنها را افزایش میدهد. هم چنین افرادی که خودکارآمدی پایین دارند اغلب موفقیتهای خود را کاهش میدهند تا باورهای شخصی خود را تغییر ندهند.
- الگوی سازی جانشینی: اگر افراد نسبت به تواناییهایشان اطمینان نداشته باشند به آن حساستر میشوند و به دیگران که در کارها مهارت بالایی دارند متوسل میشوند و در چنین مواردی تاثیرات سرمشقگیری مهم است و بنابراین افراد از الگوسازی جانشینی برای قضاوت در مورد قابلیتهای خود در مقایسه با دیگران استفاده میکنند.
- متقاعدسازی کلامی: افراد میتوانند باورهای خودکارآمدی را از دیگران نیز دریافت دارند. این متقاعدسازی میتوانند شامل بیانات و قضاوتهای کلامی دیگران باشد، بنابراین ترغیب کنندهها نقش مهمی در گسترش باورهای شخصی ایفا مینمایند.
- برانگیختگی هیجانی – فیزیولوژیکی: حالات هیجانی و بدنی مانند اضطراب، فشار روانی، برانگیختگی و حالات خلقی اطلاعات مربوط به باورهای خود –کارآمدی را فراهم میسازد و افراد از این طریق تا حدودی قابلیت، قدرت و آسیبپذیری خود را مورد قضاوت قرار میدهند.
خودکارآمدی و انتظارات پیامد
براساس نظریه اجتماعی – شناختی بندورا، انسانها باورهایی را شکل میدهند که پیامدهای رفتارهای معین براساس تجارب شخصی و مشاهده سرمشقها خواهد بود. بنابراین افراد به شیوههایی رفتار میکنند که معتقدند موفق میشوند و به سرمشقهایی متوسل میشوند که مهارتهای ارزشمند را به آنها آموزش میدهند.
اگر انسانها معتقد باشند رفتارشان سرانجام نتایج خوشایندی را بوجود خواهد آورد، انتظارات پیامد رفتارها را در مدت طولانی حفظ مینمایند .انتظارات میتواند به پیامدهای بیرونی یا درونی منجر میشود. نوع مهم انتظار پیامد با پیشرفت در مهارت آموزی هم بسته است : اگر تلاش کنم دانشآموز بهتری میشوم.
دانشآموزانی که معتقدند پیشرفت آنها در یادگیری کند است از لحاظ روحیه ضعیف میشوند. در نتیجه اگر پیشرفت دانشآموزان بوضوح مشخص نباشد معلمان بایدبطورتلویحی پیشرفت آنهارابه آنها گوشزد نمایند.
خودکارآمدی در موقعیتهای تحصیلی
خودکارآمدی خصوصاً به یادگیری آموزشگاهی و دیگر موقعیتهای پیشرفت تحصیلی وابسته است. معمولاً انسان خودکارآمدی خود را در زمینههایی مانند انجام تکالیف عادی که از مهارت بالایی برخوردار است داوری نمیکند. در این زمینهها سطح کارآمدی فرد تاثیر کمی بر رفتارش دارد. اگر انسان در حال یادگیری باشد یا اگر معتقد باشد که شرایط شخصی یا محیطی میتواند عملکرد را تغییر دهد، برای ارزیابی تواناییهایش آمادهتر است و در مدرسه وقت زیادی را صرف یادگیری و مهارتها، راهبردها و رفتارهای جدید میکند.
بندورا ، دریافت که اشتیاق تحصیلی والدین برای کودکان خود، پیشرفت تحصیلی آنان را به صورت مستقیم و غیرمستقیم، از طریق تاثیرگذاری بر خود، کارآمدی تحت تاثیر قرار میدهد.عوامل شخصی مانند هدفگذاری، پردازش اطلاعات و عوامل موقعیتی (پاداشها و بازخورد معلم) میتوانند فعالیتهای انسانها را تحت تاثیر قراردهند.دانشآموزان از این عوامل نشانههایی را استنباط میکنند که در حال یادگیری میباشند که اگر آنها تصور کنند که به صورت مسلط عمل میکنند یا شایستهتر هستند انگیزش و خودکارآمدی آنها افزایش مییابد .
فراری، ذکر میکند که خودکارآمدی ادراک شده که نقش مهمی در رفتار خود نظمدهی دارد، اشاره به قضاوت فرد در مورد توانایی خود برای مقابله با یک موقعیت مشکل هوشی، اجتماعی و یا فیزیکی دارد. قضاوتهای خودکارآمدی از تعامل بین خواستههای برآورده شده، موفقیت در یک تکلیف خاص، کاردانیهای فرضی مشخصی و بالاتر از همه توانایی برای استفاده مناسب از آن کاردانیها در یک موقعیت خاص، ناشی میشوند. به هر حال، خود-کارآمدی تنها زمانی بر عملکرد تاثیر میگذارد که شخص مهارتهای مورد لزوم برای انجام یک تکلیف را دارا بوده و برای عمل بر طبق عقاید خود-کارآمدی خویش به طور کافی برانگیخته شود.
فرض میشود که ادراکهای خود-کارآمدی بر میزان تلاش و مدت زمانی که فرد در مواجهه با موانع و تجارب ناخوشایند صرف میکند تاثیر بگذارد. هم چنین قضاوتهای خود-کارآمدی، کیفیت واکنش عاطفی را تعدیل میکند. آن کسانی که کارآمدی خود را پایین ارزیابی میکند به اسنادهای درونی برای شکست گرایش دارند و سطوح بالایی از اضطراب و افسردگی را تجربه میکنند. در مقابل، افراد دارای اعتقاد به خودکارآمدی بالا از اسنادهای خود – آسیب زننده اجتناب کرد، و اضطراب و افسردگی کمتری از تجربه مینمایند .اشخاصی که دارای خود-کارآمدی ادراک شده سطح بالایی هستند بیشتر میکوشند موفق باشند و نسبت به کسانی که سطح خود –کارآمدی ادراک شده پایینتری دارند پشتکار بیشتری از خود نشان میدهند و ترس کمتری را تجربه میکنند.
بندورا ، معتقد است که چون افراد دارای خود –کارآمدی ادراک شده سطح بالا بر روی امور کنترل بیشتری دارند. عدم اطمینان کمتری را تجربه میکنند. از آن جا که افراد از رویدادهایی که بر آنها کنترل ندارند میترسند و در نتیجه از آنها نامطمئن هستند، بنابراین افرادی که دارای خود – کارآمدی ادراک شده سطح بالایی هستند کمتر میترسند.
ارزشگذاری درونی تکلیف
برای درک بهتر این مولفه لازم است ابتدا نظریه انتظار x ارزش توضیح داده شود. این نظریه میگوید: گرایش نزدیک شدن به یک محرک محیطی، حاصلضرب دو ساختار شناختی انتظار و ارزش است این نظریه از کارتولمن و لوین، دو نظریه پرداز شناختی پیشگام ناشی میشود. از نظر تولمن و لوین، رفتار هدفمند و هدفگرا است. به طوری که افراد تلاش میکنند موضوعهایی را که ارزشگذاری مثبت کردهاند، بدست آورند و از موضوعهایی که ارزشگذاری منفی شدهاند، دوری کنند .
موضوع مهم در این نظریه چگونگی تعامل این دو ساختار شناختی برای تنظیم انگیزش و رفتار یا یکدیگر است.در نظریه انتظار x ارزش، انتظار مترادف با انتظار پیامد در نظر گرفته شده است، بنابراین انتظار عبارت است از این که رفتار به خصوصی، پیامد خاصی را تولید خواهد کرد و ارزش عبارت است از رضایت پیشبینی شدهای که شخص از محرک محیطی خاصی دارد. یک محرک زمانی ارزشگذاری مثبت میشود که شخص بدست آوردن آن را به بدست نیاوردنش ترجیح میدهد. همین طور، یک محرک زمانی ارزشگذاری منفی میشود که شخص دست نیافتن آن را به دستیابی به آن ترجیح میدهند.
عوامل تعیین کننده موضوعهای ارزش عبارت است از:
- موضوعهای دارای ارزش درونی که از عاطفه مثبت انجام دادن صرف فعالیت ناشی میشود مانند بازیها.
- موضوعهای دارای ارزش دشواری که از احساس لذتی که فرد در پی کسب موفقیت در فعالیت ماهرانه میکند ناشی میشود مثل به دست آوردن رتبه ممتاز در کلاس.
- موضوعهای دارای ارزش وسیلهای که از عاطفه مثبت ناشی از اتمام یک فعالیت فرعی لازم جهت رسیدن به یک هدف عالیتر در آینده بدست میآید نظیر قبول شدن در کنکور .
در این پژوهش، براساس مطالعات پینتریج و دیگروت، از میان انواع ارزش، ارزش درونی مدنظر قرار گرفته است. اخیراً به ارزشگذاری درونی رفتار، یعنی خوشنودی حاصل از خود تکلیف، و نه از پیامد آن، توجه زیادی شده است .ارزشگذاری درونی یا نیاز به دانستن، درک کردن و به طور موثر با محیط سروکار داشتن ارتباط دارد.
دو جنبه از این نیاز، یکی کنجکاوی معرفت شناختی و دیگری نیاز به خود تعیینگری است. محرکهایی که تازه، جالب و نامتجانس هستند. تا زمانی که فهمیده شوند و بر آنها تسلط حاصل شود کنجکاوی ایجاد میکنند و منجر به تداوم تعامل میشوند. محرکهایی که از لحاظ پیچیدگی در سطح متوسط هستند، بهترین برانگیزانندهها در خصوص این نوع انگیزش به شمار میآیند .
نیاز به دانستن، شرط لازم برای جنبه دوم ارزشگذاری درونی یعنی خود تعیینگری و خوشآیندی حاصل از کنترل اعمال شده بر محیط توسط خود شخص است. زمانی که به فرد استقلال و آزادی بیشتری داده شود، ارزشگذاری درونی فرد افزایش مییابد. به عبارت دیگر وقتی شرایط عمل توسط خود فرد تعیین میشود، فرد احساس میکند که حیطه عمل توسط خود او اداره و کنترل میشود. بنابراین به رفتارهای خویش ارزش وبهای بیشتری میدهد.
منبع
جلالی، فاطمه(1392)، راهبردهای یادگیری خودتنظیمی وباورهای انگیزشی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی بندرعباس
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید