مفاهیم استعداد در سازمان
اینکه چگونه استعداد سازمانی برای هدف مدیریت استعداد به تعریف در میآید و اینکه در عمل باید این استعداد برای توصیف چه چیزی بیان گردد، یک بحث دقت برانگیز است برخی معتقدند که سازمانها حتی نمیدانند چگونه استعداد را تعریف یا حتی آن را مدیریت کنند . اختلافات مشخصی در حوزه ی کارکرد استعداد در سازمانها وجود دارد. برخی از این اختلافات عبارتند از:
- در سیاستها یا در فرآیندها هیچ استفادهای از واژه استعداد نمی شود و در تعاریف سازمانی نیز وجود ندارد.
- استفاده محدود در سیاستها و فرایندها و ظهور تعریف سازمانی از استعداد در سطوح مشخص شده سازمان.
- کاربرد گسترده واژه استعداد در استراتژی ، سیاست، فرآیندها و ایجاد فهم مشترک از تعریف سازمانی آن.
آنچه از یافته های تحقیق موسسه مجاز نیروی انسانی و توسعه در سال 2007 آشکار گردید و تا حدی با سایر مطالعات مشترک بود، این است که چگونه استعداد به صورت کلی تعریف میشود:
- از نظر سازمانی ،تحت تاثیر نوع صنعت و ماهیت کار فرد
- دارای معانی و مفاهیم در سطوح گروهها
- عمدتا متمرکز بر افراد
- پویا و با احتمال تغییر زیاد در طول زمان براساس اولویتهای سازمانی
بنابراین میتوان سه سطح استعداد در سازمانها تعیین کرد
بررسی استعداد در یک سطح سازمانی مشخص
سازمانها به دنبال یافتن ارزش بیشتری برای فرموله کردن مقصودشان از اینکه استعداد دارای تعریف پذیرفته شده جهانی است، میباشند، بنابراین اختلافات قابل ملاحظهای در تعریف استعداد در یک مرجع دارای صلاحیت بومی، یک سازمان بین المللی و شرکتهای کوچک به وجود خواهد آمد، نتایج تحقیقات موسسه مجاز نیروی انسانی و توسعه نشان میدهد که سه شرکت مورد بررسی هر کدام تعریف متفاوتی از استعداد کرده اند.به عنوان مثال ،در هولدینگ گوردون رامسی ،اساسا استعداد به عنوان قوه تشخیص و فراست خلاقانه سر آشپز مطرح میشود .
در گوگل ،کسانی که به عنوان افراد با استعداد مطرح اند “گوگلر” نامیده میشوند و دارای خصوصیاتی همچون جسور و متکی به نفس، خلاق و دارای ایدههای نو و چالشگری که بیرون جعبه خودش را میبیند، میباشند و به نظر شرکت خدمات حرفهای پرایزداترهاوس کوپرز، افراد مستعد کسانی میباشند که دارای نیروی محرکه، انرژی، هوش کاربردی، گرایش به چالشگری میباشند و تواناییشان برای ایجاد تمایز در کسب و کار را به اثبات میرسانند، همه این استعدادها مبتنی بر رهبری یا مدیریت میباشند یا در نقش و رشته علمی متفاوت فعالیت میکنند .همواره بخشهای مختلفی از سازمان براساس استعدادهای مختلف و در شکل مهارتها ،دانش، سطوح شایستگی افراد شکل میگیرند که ممکن است چندان ارتباطی به هم نداشته باشند. دیگر جنبههای تعریف استعداد، شامل بررسی سطوح مسئولیتپذیری لازم در یک زمینه سازمانی خاص میباشد.
استعداد در سطح گروه
فلیپس و روپر استعداد را به عنوان گروه اصلی از رهبران سازمانی، متخصصین فنی و دیگر متخصصان کلیدی میدانند که به سرعت به مهمترین داراییهای سازمان تبدیل میشوند. ماهیت متناقض روشی که سازمانها استعدادهایشان را گروهبندی میکنند بخاطر این است که دارای هر دو معنای ذهنی مثبت (با ارزش بودن و تشخیص قوتهای سازمان و دسترسی داشتن به منابع سازمانی)و معنای ذهنی منفی (حداکثریت باهوشی و بهترین بودن با تنفر از همکارانی که برعملکرد تولید و پتانسیل افراد تاثیر میگذارند)میباشد. بنابراین تعدادی عوامل در این مفهومسازی نقش دارند که عبارتند از :
- “استعداد رهبری”: مربوط به کسانی میشود که برای استخدامشان رقابت ثانیهای وجود دارد و آنها بخاطر تواناییشان در دیدن آینده غیر قابل چشم پوشی هستند. تعریف تفصیلی از آنها شامل “افراد دارای پتانسیل بالا” همچنین متخصصان، رهبران – متفکران و اشخاص دارای مهارتهای نادر و بکر میباشد.
- “گروه کلیدی استعداد”: در واقع نماینده 5%-2% درصد جمعیت کارکنان میباشند، افراد این گروه ممکن است توسط رقبا یا دشمنان به غنیمت گرفته شوند.
- “استعدادهای مهم و اصلی”: شامل افرادی است که فرآیندهای مهم کسب و کار سازمان را انجام میدهند و مجری کارهایی مهم در محدوده زمانی کوتاه مدت (12-6ماه) بدون تمرکز زیاد بر آینده میباشند. این گروه اکثریت کارکنان سازمان را در بر میگیرند. آنها نیروی تولید و معمولا مسئول تحویل محصولها هستند . به این دلیل، جایگزین کردن مهارتهای افراد در این گروه استعداد چندان مشکل نیست ،استخدامهای جدید منحنی یادگیری جدیدی دارند، که بخاطر از دست دادن بهرهوری مساوی در نظر گرفته میشوند.
- “استعداد دوره ای “: شامل پیمانکاران و تدارکات بخش سوم میشود که خدمات ضروری البته نه خدمات اصلی سازمان را ارائه میکنند.
استعدادها در سطح ذخایر استعداد
اکثر سازمانها استعدادهایشان را در ذخیرههای استعداد گروهبندی میکنند. ذخیره استعداد، جمعی از کارکنان دارای استعداد را توصیف میکند که به عنوان افراد مستعد شناسایی شدهاند، آنها میتوانند اشکال مختلفی به خود بگیرند و برای مثال به عنوان ابزاری برای منابع یابی کار پروژهای ،افراد جایگزین و نیرویابی داخلی به کار میروند. در برخی سازمانها با طبقهبندی ذخایر استعداد مختلف مواجه میشویم ، برای مثال استعداد استثنایی برای نقش های سطوح اجرایی ،در حال ستاره شدن ، رهبران نوظهور و استعدادهای بومی .
مسئله اصلی این است که هر کسی میتواند به عنوان یک فرد دارای پتانسیل بالا در سازمانهای مختلف و یا در هر زمان به کار گرفته شود. در برخی سازمانها شخص باید به سطح خاصی در سلسله مراتب سازمانی برسد تا به عنوان یک پتانسیل بالا برچسب بخورد. برای برخی محققان، استعداد به عنوان مجموعه توانایی ضروری تعریف میشود، که بدست آوردن آن در بازار نیروی کار مشکل است و تحت عنوان کمیابی مهارتها مطرح است.
از این تعاریف در مییابیم که دو مبنا برای تعریف استعداد وجود دارد: گروهی که استعداد را به عنوان توانایی ذاتی هر فرد در انجام فعالیت میدانند که میزان آن در بهرهوری فرد اثر گذار میباشد و گروهی که استعداد را حاصل موقعیت فرد در سلسله مراتب میدانند به این منظور که افرادی در سطوح بالای سازمانی قرار میگیرند که دارای عملکرد بالا میباشند.
گروهی از محققین قائل به طبقه بندی افراد سازمانی از نظر استعدادهایشان میباشند، بدین منظور که طبق گفته هیوزلید، بتی ، بکر،مدیران منابع انسانی سازمان باید کارکنان با استعداد را پشتیبانی و کارکنان و مشاغل بدون بازده و ارزش افزوده را حذف کنند. گرو یسبرگ و همکاران نیز چنین استعدادهایی را در سازمان به عنوان ستارگانی (کارکنان سطح الف یا عالی ) میبینند که به عنوان یکی از بهترینها در صنعت رتبه بندی شدهاند. به همین دلیل کانگرو ردی استعداد را به عنوان گروهی از کارکنان میشناسند که از نظر دانش و مهارت، بالاتر از سطح متوسط هستند و برای ارتقا به پستهای اجرایی آمادهاند و طبق مطالعات صورت گرفته، بطور کلی ادبیات تحقیق “استعداد” به این میپردازد، که اکثر تعاریف استعداد به پتانسیلها خصوصا پتانسیل بالا اشاره میکنند هم توسط مسولان اجرایی مدیریت و هم مجامع دانشگاهی به دو طبقه اصلی تقسیم می شود:
- افراد دارای پتانسیلهای شخصی(توانایی ذاتی بالا)
- افراد با استعداد (دارای عملکرد بالا )
نخست اینکه ،استعداد یک مقوله درونی در افراد است که الگوهای تفکر، احساس و رفتاری که در درون آنهاست را نشان میدهد. پیشینه کردن این استعداد باعث میشود که افراد فعالیت خود را بهتر انجام دهند. ثانیا ، استعداد تحت عنوان افرادی تعریف میشود، که در پستهای کلیدی یا رهبران تیم ها قرار دارند . همچنین افرادی که قابلیتهای منحصر به فرد دارند یا دارای ویژگی خاصی برای سازمان میباشند. از طرفی، گروهی از کارکنان که دارای مهارت عملکرد و ویژگیهای آموزشی بالاتر از متوسط هستند، به عنوان افرادی که آماده ارتقا برای پستهای اجرایی هستند نیز شناخته میشوند، زیرا آنها از بهترین کارکنان در سازمان به شمار میآیند .
بنابراین در این پژوهش به بررسی مجموعه کارکنانی که تحت عنوان استعداد یا نخبه شناسایی شده و در پستهای خاص سازمانی مطابق با مجموعه مهارتهایشان مشغول به فعالیت میباشند، به عنوان استعدادهای سازمانی یا نخبگان سازمانی پرداخته میشود . در ابتدا افراد دارای پتانسیل بالا از طریق سیستم جذب ممتازین شناسایی و بکار گرفته میشوند و سپس طبق فرآیند ارتقا در مسیر شغلی در سطوح عالی سازمانی قرار میگیرند.
کارکنان با پتانسیل بالا در مقابل کارکنان با عملکرد بالا
اشتباه رایجی که رهبران در هنگام شناسایی جانشینان و کارکنان با پتانسیل بالا انجام میدهند، اشتباه در تشخیص یک فرد با عملکرد بالا و یک فرد با پتانسیل بالا میباشد. این نکته میتواند ابهام برانگیز باشد، از آنجا که یک فرد با پتانسیل بالا باید همواره عملکرد بالا داشته باشد اما یک فرد با عملکرد بالا ممکن است یک فرد با پتانسیل بالا نباشد، چرا که ممکن است اینان خواهان رشد و پیشرفت بیشتر نباشند و یا توانایی تغییر موقعیت را نداشته باشند و یا فاقد مهارت تفکر راهبردی باشند که برای رشد به مراحل بالاتر لازم است.
عوامل زیادی میتوانند مانع از تبدیل یک فرد با عملکرد بالا به یک فرد با پتانسیل بالا شوند این عوامل معمولا در طول زمان تغییر میکنند. برای مثال ممکن است کارمندی نخواهد یا نتواند تغییر وضعیت دهد، مگر اینکه عاملی از شرایط شخصی او تغییر یابد و با این تغییر به طور کامل انعطافپذیر شده و بخواهد که وضعیت او تغییر کند. رهبران هم گاهی میان تفاوتهای فرایند ارزیابی استعداد و فرآیند ارزیابی عملکرد دچار ابهام و سردرگمی میشوند.
نیاز به استعداد در سازمان
عوامل بسیاری حاکی از تقاضا روز افزون استعداد و مدیریت آن میباشند. بدین معنی که سازمان باید دارای افراد با استعدادی باشد که آمادگی و توانایی سازگاری با تغییرات سازمانی را داشته باشند. در مطالعهای جامع در زمینه مدیریت استعداد مستقیما بر شکاف عرضه و تقاضای استعداد جهانی میپردازد، چندین عامل را بیان میکند که ممکن است تقاضای استعداد را افزایش دهد که عبارتند از : رشد سازمان ، انتقال سازمان ، سرمایه گذاری در یک کسب و کار مهم و جدید، جهانی سازی، اشکال جدید شراکت و ضرورت استخدام مهارتهای جدید در سطوح سازمان.
رشد سازمان باعث افزایش نیاز به کارکنانی میشود که قادر به مدیریت سازمانهای توسعه یافته و بزرگ باشند. حتی بحرانهای مالی جهانی و رکود اقتصادی نیاز به استعداد را کاهش نمیدهد. براساس نظر بیکلر و وودوارد یافتن استعداد درست، در زمان درست، در جای درست، خصوصا در دوره اکنون رکود اقتصادی جهانی برای سازمان چالشی مستمر ایجاد کرده است . با این وجود ، استعداد به عنوان عامل بحرانی حیاتی و حیاتی سازمان به قوت خود باقی است. بعلاوه، انتقال از جامعه صنعتی به جامعه مبتنی بر دانش و ضرورت انتقال بر طبق آن، برسازمانها فشار میآورد و این امر کارکنان مستعدی میطلبد که قادر باشند به عنوان عامل تغییر عمل کنند و فرآیند انتقال و ارزشآوری برای سازمان را بهینه کنند. علاوه بر این، سرمایهگذاری زیاد در کسب و کارهای اصلی و جدید مثل اینترنت، تقاضا برای مهارتهای تخصصی و قابلیتهای کاربردی در محدوده این حوزه کسب و کار جدید را افزایش میدهد. بعلاوه، افزایش جهانیسازی، که دلیل افزایش تقاضای جهانی شده است ، باعث حضور و عرضه شرکتها در سطح جهانی گردیده که این امر خود نیازمند کارکنان واقعا جهانی است، که تمایل به فعالیت در سرتاسر جهان دارند. از این رو، رقابت برای استعداد تبدیل به پدیدهای جهانی شده است، بنابراین تشدید رقابت بین شرکتها و سازمانها تقاضای جدیدی برای استعداد ایجاد میکند.
از طرفی اشکال جدید شراکت (مثل طرح حفظ سلامت دولتی و خصوصی) منجر به ایجاد تقاضا برای کارکنان توانا در اشکال جدید ائتلاف ها و همکاریها میشود. سرانجام سرعت در همهی این اتفاقات متغیر نیاز به سازمانهایی دارد که قادر به پیش بینی و استخدام استعدادهای مورد نیاز در همه سطوح سازمان باشند.گذشته از موارد بالا که باعث ایجاد تقاضا میشوند روند تغییر در نیروی کار جهانی منجر به کمبود کارکنان شده است ، همانطور که نسل قدیمیتر بازار کار را ترک میکنند و نسل جدیدتر وارد بازار کار میشوند.
کاهش تخمینی در عرضه استعداد میزان استعداد موجود را کاهش میدهد و رقابت را تشدید میکند ، همان چیزی که مک کنزی آن را به عنوان “جنگ استعداد” مطرح میکند. بعلاوه ،نسل جدیدی که در سالهای آتی وارد سازمانها خواهد شد. دارای ویژگیهای خاصی میباشند از جمله اینکه ترجیحات و انگیزانندههای مختلفی دارند، همچنین وفاداری کمتری نسبت به کارفرمایانشان از خود نشان میدهند. بنابراین استعدادهای کمی در نسل جدید انتظار دارند که عملکردشان مورد تحسین قرار گیرد و پتانسیل آنها توسعه یابد و تمایل کمتری به ترک سازمان دارند.
همانطور که در بالا ذکر شد، چندین عامل در افزایش تقاضای استعداد تاثیر گذارند . افزایش تقاضا برای استعداد نیاز به شناسایی ،انتخاب ،نگهداری و توسعه کارکنان مستعد را به طور اثر بخش افزایش خواهد داد و سپس نیاز به مدیریت استعداد موفقیت آمیز را افزایش می دهد. هر چند که این نیاز به آسانی محقق نمی شود.
منبع
چراغی، نازنین (1393)، بررسی اثر مدیریت استعداد بر جانشین پروری نیروی انسانی مستعد، پایان نامه کارشناسی ارشد ، مدیریت دولتی ،دانشگاه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید