معيارهاي تشخيص دلبستگي و مقابله

براي تشخيص رابطه دلبستگي از ساير روابط، هشت معيار وجود دارد كه عبارتند از:

  • جستجوي نزديكي يا همجواري و تقرب جويي: كودك سعي مي‌كند فاصله خود را با موضوع دلبستگي كم كرده، تا حد امكان به او نزديك مي شود.
  • تاثير پايگاه ايمن بخش: حضور تصوير مادرانه موجب احساس ايمني مي شود. بنابراين تصوير دلبستگي به عنوان منبع و پايگاه ايمني محسوب مي گردد.
  • اعتراض به جدايي: كودك در مقابل جدايي مقاومت كرده از آن جلوگيري مي كند.
  • فراخوان با تهديد: در شرايط عادي كودك چنان رفتار دلبستگي نشان نمي دهد اما در شرايط بيماري، خواب آلودگي و ترس و گرسنگي رفتارهاي دلبستگي مشاهده مي شود.
  • خاص بودن تصوير دلبستگي يا موضوع دلبستگي
  • در حيطه هوشياري نبودن رفتارهاي دلبستگي: كودك كنترل هوشيارانه روي اين رفتارها ندارد.
  • ثبات و استحكام رابطه: كودك در مقابل تغيير به شدت مقاومت مي كند.

حساس نبودن نسبت به تجربه با موضوع دلبستگي: كودكي نيست كه از رابطه با مادرش خسته شده باشد.

مباحث نظری در باب سازه ی راهکار های  مقابله ای  

مقابله يا سازگاري عبارت از تلاش هايي است كه به منظور كنترل موقعيت ها و شرايطي كه بطور بالقوه فشارزا يا زيانبار ارزيابي مي شوند، صورت مي گيرد. اين تعريف با ديدگاه لازاروس و فولكمن در زمينه استرس هماهنگي دارد و حاوي نكته هاي اساسي است. نخست اينكه مقابله يا سازگاري مستلزم تلاش يا برنامه ريزي خاصي است به اين معني كه مقابله فرآيندي انفعالي يا خود به خودي در برابر فشارزاهاي زندگي نيست. ديگر اينكه مقابله هميشه با پيامدهاي مثبت همراه نيست، برخي پيامدهاي مقابله ممكن است مطلوب باشند حال آنكه برخي ديگر چنين نباشند و سرانجام اينكه ، مقابله فرآيندي است كه پيوسته در طول زمان رخ مي دهد.  با توجه به تعريف بالا بد نيست به فرآيند ارزيابي نيز اشاره اي داشته باشيم. لازاروس و فولكمن از دو نوع ارزيابي سخن به ميان مي آورند: يكي ارزيابي اوليه و ديگري ارزيابي ثانويه.

لازاروس و فلكمن ، معتقدند هنگامي كه فرد با موقعيت هاي استرس زاي زندگي رو به رو مي شود اين پرسش را مطرح مي كند كه ” آيا من در موقعيت خطر قرار دارم؟ ” چنين حالتي را ارزيابي اوليه گويند. ارزيابي ثانويه هنگامي است كه فرد متوجه خطر يا استرس شده است و اين پرسش را عنوان مي دارد كه ” چه كار مي توانم انجام دهم؟ “. با گسترش تكنولوژي و شرايط گذار از جامعه سنتي به جامعه صنعتي به حجم دشواري‌ها و رنج‌هاي انسان‌ها افزوده شده است و عوارضي چون اضطراب، افسردگي، خودكشي، اعتياد، طلاق، فرار از تحصيل، احساس پوچي و… را بيشتر از گذشته شاهد هستيم. به موازات اين دشواري‌ها روانشناسان و پژوهشگران راه‌هاي ارزشمندي را در پيش چشم انسان‌هاي خواستار سلامت گشوده‌اند كه تامين كننده بهداشت رواني آنها باشد. از نظر جورج آلبي يكي از مولفه‌هاي اساسي بهداشت رواني مهارت‌هاي مقابله‌اي است، که در اين مطالعه به بررسي اين عامل مهم پرداخته شده است.

 شيوه هاي مقابله

شايد بهترين طريق مقابله با فشار عصبي يا استرس آن باشد كه عامل ایجاد استرس را ازميان برداريم و استرس را رفع كنيم، اما در اغلب موارد اين امر ممكن نيست و بايد به گونه اي با استرس سازگاري كرد و تحمل آن را بر خود هموار ساخت واز شدت آن كاست. با توجه به هدفي كه براي مقابله برشمرده اند، مقابله را فرآيندي بسيار گسترده تر از حفظ فرد از خطر دانسته اند. بطوري كه مي توان مقابله را تمام پاسخ هايي دانست كه در برخورد با مشكلي بروز  مي كنند، و ناراحتي رواني را مي كاهند يا برداشت فرد را از وضعيت خود تغيير مي دهند.

ما منابع مقابله را از پاسخ هاي مقابله متمايز مي دانيم. منابع يا امكانات مقابله ابزارهايي هستندكه درد سترس افراد قرارمي گيرند تا در مقابله با مشكل از آنها استفاده كنند. پاسخهاي مقابله رفتارهايي هستندكه افراد در برابر استرس از خود نشان مي دهند. به منظور كاهش اثرات نامطلوب استرس معمولاٌ “از روش هاي مختلف مقابله استفاده مي شود”. فولكمن و لازاروس انواع مختلف شيوه هاي مقابله اي را به دو نوع كلي معطوف به مشكل (متمركز بر مسئله) و معطوف به هيجان(متمركز بر هيجان) تقسيم كرده اند.

اشتاين و همكاران در روش هاي متمركز بر مسئله از فنوني همچون ارزيابي شناختي، تحليل منطقي يا تلاش براي مشخص كردن علت مسئله و جستجوي اطلاعات بيشتر درباره مشكل استفاده کرده اند. در مقابله متمركز بر هيجان روش هايي چون اجتناب، انكار، تخليه هيجاني مثل گريه كردن يا عصباني شدن و مكانيزم هايي دفاعي بكار گرفته مي شود.موس و بيلينگز، پاسخ هاي مقابله اي را به پاسخ هاي مقابله شناختي و پاسخ هاي مقابله رفتاري تقسيم كرده اند. هر يك از پاسخ ها از دو روش فعال و اجتناب تشكيل شده و با تمركز بر مسئله و هيجان است. در مقابله با استرس فرد مي تواند يك پاسخ فعال را به كار گيرد و رويداد استرس زا را برطرف نمايد يا از محرك هاي استرس زا اجتناب كند.

در مقابله شناختي فعال فرد به جنبه هاي مثبت يك مسئله توجه مي كند و در مقابله شناختي اجتنابي شخص فكر كردن درباره مشكل را موقتاً كنار مي گذارد و يا آنكه معناي موقعيت را تغيير مي دهد. پاسخ هاي رفتاري فعال از قبيل كمك خواستن از ديگران و رفتارهاي اجتنابي همچون پرداختن به ورزش نمونه ای از مقابله شناختی فعال است. بررسي انواع مختلف روش هاي ارائه شده نشان مي دهد كه روش متمركز بر مسئله اضطراب و پريشاني را كاهش مي دهد. در صورتي كه روش متمركز بر هيجان با افزايش اضطراب و کاهش تاب آوری در فرد همراه است. كوباسون ثابت كرد افرادي كه كمتر از روش مقابله اي اجتنابي استفاده مي كنند علايم جسماني و رواني كمتري در مقايسه با افرادي كه از چنين روشي سود مي جويند ازخود نشان مي دهند. از سوي ديگر برخي پژوهشها حاكي از اين است كه هرگاه فرد احساس كند بر موقعيت كنترل دارد بيشتر از روش متمركز بر مسئله استفاده خواهد كرد حال آنكه در مواقعي كه فرد فكر مي كند در كنترل و اداره استرس ناتوان است، روش متمركز بر هيجان را پيشه مي كند.

روي هم رفته در بيشتر موقعيت ها، ما تركيبي از هر دو روش را بكار مي گيريم. افرادي بهتر از عهده عوامل فشارزا بر مي آيند كه قادر به سازگاري با تغييرات محيطي بوده و توانايي بكارگيري روش هاي مقابله اي مختلف در هنگام رويارويي با استرس هاي متفاوت را داشته باشند. پيرلين و اسكولر مقابله متمركز بر ادراك را نيز مطرح كرده اند . اين روش عبارت از كوشش هاي شناختي فرد شامل تعبير و تفسير مجدد موقعيت و توجه به جنبه هاي مثبت مسائل است كه براي تغيير دادن معناي رويدادهاي استرس زا بكار برده مي شود تا تهديد يا استرس زا بودن آن كمتر احساس شود.برخورداري از منابعي كه محيط در اختيار فرد مي گذارد كار مقابله با مشكل ها و عامل هاي استرس زا را آسان مي كند. يكي از اينگونه منابع دلبستگی و حمایت اجتماعی است. پژوهش هايي كه در اين باره انجام شده اند نشان داده اند كه پشتيباني ديگران به طور چاره سازانه اي ما را در مقابله با استرس ياري مي رساند. ازجمله حمايت اجتماعي مي تواند به شكل كمك هاي مادي و ملموس، مشورت و كمك هاي فكري و حمايت رواني باشد.

آموزش تدابير مقابله:

روشهايي كه تحت عنوان شيوه هاي مقابله اي توضيح داده شده از جمله فنوني هستند كه معمولاٌ خود افراد در مواجهه با رويدادهاي استرس زا بكار مي گيرند. گذشته از اين تدابير هركسي مي تواند جهت پيشگيري از پيامدهاي رواني و جسمي استرس، روش هاي مقابله اي مناسب را ياد بگيرد، تعدادي از اين روش ها را روان درمانگران طي جلسات مختلف درمانگري به مراجعان آموزش مي دهند. درمان هاي مبتني بر مهارت هاي مقابله از روش هاي شناختي و رفتاري متعددي تشكيل شده كه در جريان آن با هدف كمك به افراد مجموعه اي از مهارت ها آموزش داده مي شود تا بدين ترتيب افراد بتوانند در بسياري از موقعيت هاي استرس زا سازگاري لازم بدست آورند. فرض بر اين است كه ناراحتي اشخاص مضطرب و افسرده آنچنان است كه حل بسياري از مشكلات آنها مستلزم يادگيري مهارت هايي براي مواجهه با آنها يا نيازمند تغييراتي در فعاليت هاي روزمره، موقعيت هاي محيطي يا در حالت كلي رفتارهاي آنهاست. اهم اين روش ها عبارتند از :

  • تنش زدايي:

روشي بسيار موفق براي كمك كردن به افرادي است كه دچار استرس هستند. اين روش اغلب به عنوان بخشي از برنامه حساسيت زدايي نظامدار است كه به منظور كنترل استرس هاي ناشي از ترس يا اضطراب از موضوعات مشخص بكار برده مي شود. در حساسيت زدايي نظامدار سلسله مراتب محرك هاي استرس زا مشخص مي شود و پس از انجام تنش زدايي فردبه تدريج موقعيت هاي استرس زا را تجسم مي كند و با آن موقعيت ها در عمل مواجه مي شود .گل فند وريم و مسترز موفقيت هاي ناشي از استفاده از حساسيت زدايي نظامدار را در كاهش استرس گزارش كرده اند.

  • پس خوراند زيستي

در اين شيوه آموزش، فرد درباره برخي جنبه هاي حالت فيزيولوژيكي خود اطلاعاتي (پسخوراند) دريافت نموده و بعد تلاش مي كند آن حالت را تغيير دهد. اين روش در كنترل درد و درمان اختلال هاي ناشي از استرس از قبيل سر درد تنشي موثر است. گاهي نيز از آن بعنوان پيشرفته ترين روش در درمان اختلال هاي ناشي از استرس نام برده مي شود.

بنت در روشي با عنوان جرات آموزي به كساني كه استرس آنها ناشي از حضور در جمع است، آموزش داده كه چگونه با تسلط بر محيط خودشان مشكل را برطرف كنند. روش هاي اصلاح رفتار كمك مي كنند تا واكنش هاي نامناسب به استرس كاهش يابد. در اين رابطه مي توان به فنوني همچون بازي نقش، برنامه ريزي توام با هدف و آموزش حل مسئله اشاره داشت. پيامدهاي فيزيولوژيكي رويدادهاي استرس زا معمولاً با تمرين هاي بدني كاهش مي يابد. بعلاوه تمرين هاي ورزشي تحريكات جسمي حاصل از استرسورها را كاهش مي دهد و سبب آزاد سازي جريان خون مي شود و مي تواند در آرام ساختن شخص موثر باشد.

  • بازساخت دهي شناختي

در اين مهارت ها به شخص كمك مي شود كه برداشت يا تعبير خود از استرسورها را اصلاح كند و عقايد شخصي، انتظارات و ارزيابي خود از فشارهايي را كه با آن مواجه مي شود را تغيير دهد. بر اساس روش هايي همچون درمانگري تعقلي- هيجاني و شناخت درمانگري بك تغيير در برداشت شخص از رويداد استرس زا سبب تغيير در واكنش هاي ذهني و فيزيولوژيكي او به آن رويدادهاي مي شود. استفاده از اين روش ها در كاهش استرس افراد مضطرب و افسرده با موفقيت همراه بوده است. در حوزه هاي گوناگون زندگي پاسخ هاي معيني براي مقابله يافت مي شوند كه از لحاظ نتايج مثبتي كه به بار مي آورند تفاوت چشمگيري با ديگر پاسخ ها دارند. مثلاً يك روش مقابله كم ارزش تر شمردن كار است. به اين معني كه كار و استرس مربوط به آن را در مرتبه دوم اهميت قرار دهيم و قدري از آن فاصله بگيريم.

يكي از مهمترين روشهاي شناختي- رفتاري در كاهش استرس تحت عنوان آموزش ايمن سازي در برابر استرس است. با اجراي اين روش كه توسط ميچن باوم معرفي شده، توانايي فرد در مقابله با استرسورها افزايش مي يابد. آموزش در سه مرحله انجام مي شود: در مرحله اول كه آمادگي شناختي نام دارد، اطلاعات لازم درباره استرسورها و پيامدهاي آن به دست مي آيد. بدين ترتيب معلومات شخص از روشهاي مختلف مقابله افزايش مي يابد، مثلاً ياد مي گيرد كه مقابله با استرسورها مستلزم تجسم ذهني و مواجهه علمي است؛ مرحله دوم اكتساب مهارت ها و تكرار  آنهاست. طي اين مرحله فنون رويارويي شناختي و رفتاري عملاً براي رفع مشكل اصلي به كار گرفته مي شود. شخص روش هايي همچون تنش زدايي، آموزش مهارت هاي اجتماعي و جرات ورزي را تمرين كرده و آنها را تكرار مي كند. در مرحله سوم كه تمرين كاربردي نام دارد، شخص فنوني را كه ياد گرفته در زندگي عملي خود هنگام مواجهه با رويدادهاي استرس زا بكار مي گيرد.

از فنون آموزش ايمن سازي در برابر استرس بعنوان روشي موفق در كاهش بسياري از مشكلات از جمله اضطراب، انواع هراس، كنترل درد و خشم نام برده شده است. نواكو كاربرد اين روش را براي كنترل خشم در تعدادي از بيماران موفقيت آميز توصيف كرد. بر اساس اين روش در طي مرحله شناختي بيماران توانستند اطلاعات لازم را در زمينه خشم خود بدست آورند. در مرحله دوم مهارتهاي رويارويي شناختي از جمله تجسم ذهني را تمرين كردند و در مرحله بعد آنرا در موقعيت هاي واقعي زندگي خود بكار گرفتند. در ميان شيوه هاي سازگاري و مقابله با استرس، روش سازگاري و مقابله ديني از اهميت زيادي در سازگاري جسماني و رواني برخوردار است. به باور بسياري از متخصصان باليني عوامل مذهبي دروني داراي اثرات اجتماعي، فرهنگی، رواني بدني و خانوادگي بر زندگي فرد است.

تعريف مقابله و روش های مقابله ای :

از ديدگاه لازاروس و فولكمن مقابله عبارت است از: تلاش‌هاي فكري، هيجاني و رفتاري فرد كه هنگام رو به رو شدن با فشارهاي رواني به منظور غلبه كردن، تحمل كردن و يا به حداقل رساندن عوارض استرس به كار گرفته مي‌شود. مقابله، نيازمند بسيج و آماده ‌سازي نيروها و انرژي فرد است كه با آموزش و تلاش به دست مي‌آيد، لذا با كارهايي كه به طور خودكار انجام مي‌شود تفاوت اساسي دارد.

تدابير و منابع مقابله‌اي :

تدابير مقابله‌اي افكار و رفتارهايي هستند كه پس از رو به رو شدن فرد با رويداد استرس‌زا به كار گرفته مي‌شوند، در حالي كه منابع مقابله‌اي ويژگي‌هاي خود شخص هستند كه قبل از وقوع استرس وجود دارند، مانند برخورداري از عزت نفس، احساس تسلط بر موقعيت، سبك‌هاي شناختي، منبع كنترل، سبک دلبستگی، خوداثربخشي و توانايي حل مسئله. از جمله امور مهم در اين رابطه ارزيابي فرد از توانايي‌هاي خودش براي رويارويي با مسئله است. اين ارزيابي‌ها ممكن است مطابق با واقعيت و توانايي‌هاي واقعي فرد باشد و يا مطابق با واقعيت و توانايي‌هاي او نباشد، ولي هر چه هست برداشت‌هاي فرد از توانايي‌ها و قابليت‌هايش تعيين كننده اصلي براي مقابله با دشواري ها مي‌باشد. اگر فرد احساس ناتواني بكند با وجود همه مهارت هايي كه آموخته نخواهد توانست از عهده مشكل برآيد. ارزيابي افراد از توانايي خود براي رويارويي با مسائل طي سه مرحله شكل مي‌گيرد كه در شكل دادن به رفتارهاي مقابله‌اي خيلي مؤثر است:

  • در اين مرحله فرد به ارزيابي موقعيت پيش‌بيني‌كننده استرس و تهديد مي‌پردازد. مثلاً شخص اين سئوال را از خود مي‌پرسد كه آيا موقعيت تهديدكننده است يا خير؟
  • در اين مرحله فرد به ارزيابي توانايي خود جهت انجام دادن كاري در ارتباط با موقعيت استرس زا مي‌پردازد، در اين باره فرد از خود مي‌پرسد براي حل مسئله پيش آمده چه مي‌توان كرد؟
  • در مرحله سوم فرد به ارزيابي مجدد موقعيت مي‌پردازد كه آيا قضاوت او از موقعيت يا منابع موجود براي رويارويي درست بوده است يا نه. او رفتارهاي خود را بر اين اساس تعديل و بازسازي مي‌كند.

انواع مقابله

به طور كلي در برخورد با وضعيت هاي استرس زا دو نوع مقابله از طرف افراد به كار گرفته مي‌شود:

  1. مقابله‌هاي كارآمد
  2. مقابله‌هاي ناكارآمد

آنچه تحت عنوان مهارت هاي مقابله‌اي مطرح مي‌شود همان روش‌هاي برخورد با مسائل است كه از طرف فرد به طور آگاهانه طراحي و به اجرا درمي آيد و نتيجه آن حل مسئله و يا افزايش ظرفيت روانشناختي فرد براي از سر گذراندن موفقيت آميز شرايط بحراني و دور ماندن از آسيب هاي ناشي از بحران هاي روحي پيش آمده است. مقابله هاي ناكارآمد نيز تلاش هايي هستند كه گرچه براي مقابله با شرايط دشوار به كار گرفته مي‌شوند ولي نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پيچيده‌تر شدن وضعيت منجر مي‌شوند، لذا نمي توان از اين دسته مقابله ها به مهارت تعبير كرد. مثلاً فردي كه براي كاستن از استرس به مواد مخدر روي مي‌آورد، گرچه نوعي مقابله با استرس و هيجان منفي در كوتاه مدت به وقوع مي‌پيوندد ولي بايد هزينه اين لذت‌هاي كوتاه مدت را به صورت تحمل اعتياد و عوارض شوم آن بپردازد.

انواع مقابله‌هاي كارآمد

مقابله‌هاي مؤثر و كارآمد كه ما را در برابر استرس‌ها و شرايط دشوار ياري مي‌دهند به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

مقابله متمركز بر مسئله

مقابله هاي متمركز بر مسئله، عبارت از عملكردهاي مستقيم فكري و رفتاري فرد كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديد كننده محيطي انجام مي‌شود. به بيان ديگر مقابله متمركز بر مسئله به تلاش‌هاي فرد براي تغيير وضعيت و گلاويزي مستقيم با مشكل مربوط مي‌شود. هيچ كس بدون كوشش نمي‌تواند به چيزي دست يابد. تصميم گيري در مورد اين كه فرد هنگام استرس چه كار بايد بكند نيازمند به قضاوت خود او است، كه اين قضاوت ها متأسفانه به وسيله هيجانات منفي كه در اثر تجارب منفي گذشته به وجود آمده‌اند تحت تأثير قرار مي‌گيرند. مثلاً فردي كه بحران زده است اگر در گذشته به ندرت تجربه‌اي موفقيت آميز در تأثير گذاردن بر دنيا براي تغيير اوضاع داشته و علاوه بر آن افسردگي در او توليد نااميدي كرده باشد احتمالاً حتي با وجود كارهاي فراواني كه مي‌تواند براي اصلاح وضعيت خود انجام بدهد در صدد مقابله با مسئله برنمي آيد. اين افراد به جاي اين كه خود را بازيگر نقش اصلي در زندگي بدانند خود را قرباني اعمال، رفتار و تلقينات ديگران مي‌دانند. ناباوري نسبت به كارايي خود مانع بزرگي براي حل مسئله است، چون در اين حالت فرد كمترين تلاشي براي حل مسئله انجام نمي دهد.

كامپاز و همكاران در پژوهشي كه در زمينه چگونگي رويارويي نوجوانان با تنش‌ها انجام دادند به اين نتيجه رسيدند كه افراد در موقعيت‌هايي كه از روش متمركز بر مسئله استفاده مي‌كنند كنترل بيشتري بر آن موقعيت ها دارند. آنها خاطر نشان كردند كه نوجوانان در رويارويي با رويدادهاي تنش‌زاي تحصيلي بيشتر از روش متمركز بر مسئله استفاده مي‌كنند، چون فكر مي‌كنند اين تنش‌ها بيشتر قابل كنترل هستند و بر عكس در رويدادهاي تنش‌زاي اجتماعي به اين دليل كه كمتر قابل كنترل هستند عمدتاً روش متمركز بر هيجان به كار گرفته مي‌شود. در پژوهشي كه والينگ و مارتينك انجام داده‌اند نتيجه گرفتند افرادي كه دچار استيصال مي‌شوند در فعاليت هاي بدني و تحصيلي خود كنترل كمتري بر موقعيت دارند. آنها اضافه كردند دانش آموزاني كه احساس مي‌كنند بر موقعيت تسلط دارند مي‌توانند پيامدهاي عملكرد خودشان را نيز كنترل كنند و در برابر فعاليت هايي كه يادگيري آنها مشكل است از روش‌هاي حل مسئله استفاده مي‌كنند. بر اساس بررسي‌هاي انجام گرفته روش هاي مقابله‌اي متمركز بر مسئله در موقعيت هاي قابل كنترل مؤثرتر هستند. در صورتي كه براي موقعيت هاي غيرقابل كنترل(مرگ يكي از عزيزان) عمدتاً مقابله متمركز بر هيجان مناسب‌تر است. در مقابله متمركز بر مسئله افراد تدابيري را به كار مي‌گيرند كه به چند مورد از اين تدابير اشاره مي‌نماييم:

  • مقابله فعال: فرآيندي است كه شخص در طي آن به طور فعالانه براي تغيير منبع فشار رواني تلاش مي‌كند.
  • مقابله مبتني بر برنامه‌ريزي: در اين نوع مقابله فرد براي كنترل و حل مشكل با تكيه بر فكر و انديشه خود به ارزيابي راه حل‌هاي مختلف مي‌پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترين شيوه به حل مسئله اقدام مي‌كند.
  • مقابله بردبارانه: عبارت است از خويشتنداري و اجتناب از فعاليت‌هاي ناپخته‌اي كه منجر به پيچيده‌تر شدن مسئله و ايجاد اخلال در روند حل مسئله مي‌شود.
  • مقابله جستجوي حمايت اجتماعي كارآمد: هنگامي كه فرد خود را براي حل مسئله ناتوان مي‌بيند به راحتي از كمك‌هاي ياورانه افراد ديگر استفاده مي‌كند، اين كمك به تناسب نياز و نوع مشكل مي‌تواند كسب اطلاعات از طريق خدمات راهنمايي، مشاوره و جذب امكانات مادي يا معنوي از ديگران باشد.

مقابله متمركز بر هيجان :

اين مقابله شامل كليه فعاليت ها يا افكاري مي‌شود كه فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشي از شرايط فشارزا به كار مي‌گيرد، اين مقابله‌ها عبارتند از:

مقابله مبتني بر جستجوي حمايت عاطفي: تلاش‌هاي فرد براي به دست آوردن حمايت اخلاقي، همدلي، همدردي و جو تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران را شامل مي‌شود.

مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت: ارزيابي مثبت از حوادث و موقعيت ها كه مبتني بر نگرش خوشبينانه به رويدادهاي زندگي است، اين مقابله بيشتر براي اداره و كنترل عواطف و آشفتگي روان به كار مي‌رود تا مربوط به منبع استرس باشد.

مقابله مبتني بر مذهب: در اين مقابله فرد براي رهايي از ناراحتی هاي خود به انجام اعمال مذهبي مثل دعا و نيايش، توكل و توسل به خداوند و معصومين(ع) روي مي‌آورد. يافته‌هاي پژوهش مك كري و كتسا نشان مي‌دهد كه اين نوع مقابله براي همه مردم مفيد واقع مي‌شود زيرا هم به عنوان منبع حمايت عاطفي و هم وسيله‌اي براي تغيير مثبت عمل مي‌كند و لذا مقابله هاي بعدي را تسهيل مي‌كند.

مقابله مبتني بر پذيرش: عبارت از يك پاسخ مقابله‌اي كنشي است كه در آن شخص واقعيت شرايط فشارزا را مي‌پذيرد. اين امر در شرايطي كه منبع فشار قابل تغيير نيست (فوت يكي از عزيزان) مهم و مؤثر است.

مقابله‌هاي ناكارآمد و غيرمفيد :

مجموعه‌اي از شيوه هاي مقابله‌اي را در بر مي گيرد كه اگر چه براي تغيير منبع فشارها و بهبود احساسات ناشي از موقعيت فشارزا به كار گرفته مي‌شوند ولي متأسفانه اين شيوه وضع را بدتر مي‌كنند و لذا نمي‌توان از اين عوامل مقابله‌اي به مهارت مقابله‌اي تعبير نمود، اين مقابله‌ها عبارتند از:

پرداختن به احساسات دردناك از طريق تفكر آرزومندانه: اين مقابله شيوه‌اي براي خنثي كردن آنچه اتفاق افتاده مي‌باشد. اين افكار نوعاً با عبارتي از قبيل: اگر فقط … يا اي كاش حقيقت نداشته باشد كه … شروع مي‌شود. گاهي اوقات اين افكار به شكل آنچه بايد اتفاق مي‌افتاد، اگر فقط… يك روش مقابله‌اي مسكن براي طفره رفتن موقتي از رنج ناشي از حقيقت است، زيان اين حالت آن است كه هيچ مقدار از آرزوها جاي حقايق را نخواهد گرفت و دير يا زود واقعيت چهره خود را نمايان خواهد كرد. در اين حالت زمان و فرصتي كه مي‌توانست براي يافتن راه‌هاي جديد مواجهه با واقعيت و مشكل اتفاق افتاده مورد استفاده قرار بگيرد به هدر مي‌رود.

استفاده از دارو براي فرار از رنج: گاهي اوقات افراد براي رهايي از رنج ناشي از استرس ها و بحران ها از داروهايي مانند الكل، نيكوتين، ترياك، هروئين و مسكن هاي خواب آور و ضد افسردگي بدون تجويز پزشك استفاده مي‌كند. استفاده از اين داروها و داروهايي كه اخيراً به اين عوامل افزوده شده و با نام هاي مختلف به بازار وارد مي‌شود مانند اكستازي خطرات زيادي را به همراه مي‌آورد و ضمن مشكل‌تر كردن روند بازسازي رواني اكثراً خود منبع جديدي براي افزايش رنج براي فرد استفاده كننده مي‌شوند، مثلاً الكل موجب از دست رفتن نيروي مهار دروني يا خويشتنداري مي‌شود و فرد به هنگام خشم به خشونت روي مي‌آورد. استفاده نادرست از مواد بر فرايندهاي ذهني ما هم كه قبلاً توسط استرس و هيجان شديد بي‌كفايت شده است به طور جانبي اثر مي‌گذارد و توانايي‌هايي مانند قضاوت، برنامه‌ريزي، استدلال و تمركز كه براي حل مشكل لازم است آسيب مضاعف مي‌بيند.

تفكر منفي: در اين حالت فرد به طور غير واقع گرايانه‌اي به موارد منفي مشكل تأكيد كرده و مشكلات را بيشتر از آنچه هست و به صورت غيرقابل حل ارزيابي مي‌كند.

رفتارهاي تكانشي: به شيوه خاصي از مقابله اطلاق مي‌شود كه طي آن فرد بدون فكر، انديشه و ارزيابي درست از آنچه رخ داده و يا رخ خواهد داد فوراً دست به اقدام و عمل مي‌زند و نوعاً منجر به بدتر شدن وضعيت مي‌شود.

عدم درگيري ذهني و رفتاري: در اين مقابله فرد با انجام رفتارهاي متنوع و با رفتارهاي مختلف خود را مشغول مي‌كند و به اين وسيله سعي مي‌كند به مسئله فكر نكند، مثلاً سرگرم شدن با يك فرد ديگر، پناه بردن به روياهاي روزانه، فرار از مسئله به صورت خوابيدن و يا تماشاي تلويزيون و ديدن فيلم.

مقابله به صورت انكار: در اين مقابله فرد به گونه‌اي برخورد مي‌كند كه انگار مسئله‌اي روي نداده است. انكار واقعيت رخ داده و حادثه پيش آمده بر وخامت مسئله مي‌افزايد و مانع مقابله مؤثر بعدي مي‌شود .

منبع

ابراهیمی، شهلا(1393)، تبیین نقش واسطه ای مهارت های مقابله ای در ارتباط بین سبک های دلبستگی و تاب آوری، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0