مطالعات یادگیری بدون خطا با افراد مبتلا به اختلال حافظه
بعد از مطالعه بدلی و ویلسون اصول یادگیری بدون خطا بهسرعت در توانبخشی افراد مبتلا به اختلال حافظه پذیرفته شد. ویلسون، بدلی، ایوانز و شیل به توصیف تعدادی از مطالعات موردی پرداختهاند که در آنها به افراد مبتلا به یادزدودگی، چندین کار مانند یادگیری نام درمانگران، یادگیری تنظیم یک سازمان دهنده الکترونیکی و یادگیری بازشناسی اشیا، آموزش داده وبه هر کدام از شرکتکنندگان دو کار مشابه به شیوه پر خطا یا بدون خطا آموزش داده شده، در تمام موارد، یادگیری بدون خطا، برتر از یادگیری پر خطا بود. ویلسون و ایوانز در مطالعه دیگر از این یافتهها حمایت کردند. اسکوایرز، هانکین و پارکین به یک مرد مبتلا به یادزدودگی با روش یادگیری بدون خطا، طرز استفاده از یک نوت بوک را آموزش دادند. پارکین، هانکین و اسکوایرز به مردی مبتلا به آنسفالیت، نام سیاستمداران را آموزش دادند و همان گروه اسکوایرز، آلدریچ، پارکین و هانکین،دریافتند که روش یادگیری بدون خطا، به افراد مبتلا به یادزدودگی را قادر به یادگیری تداعیهای جدید و کسب مهارتهای پردازش کلمه میکند. اوکارول، راسل، لاوری و جانستون نیز نشان داد که روشهای یادگیری بدون خطا برای افراد مبتلا به اسکیزوفرنی مفید است.
از نظر ایوانز افراد مبتلا به یادزدودگی شدید نسبت به کسانی که آسیب کمتری دیدهاند از روش یادگیری بدون خطا، بهره بیشتری میبرند؛ اگرچه این روش تنها زمانی بکار میرود که بین یادگیری و یادآوری، فاصله نسبتاً کوتاهی ، حدود یک ساعت باشد.این سؤال که تا چه مدت، مزیت یادگیری بدون خطا باقی میماند، مورد بحث است. یک بیمار بنام جیسون، ویلسون، اطلاعاتی را که از طریق یادگیری بدون خطا یاد گرفته بود را برای حداقل سه ماه نگهداشت، کلر، ویلسون، کارتر، روث و هودجز، نگهداشت قابلتوجه یادگیری در یک بیمار را بعد از دو سال نشان دادند. از طرف دیگر رویس و کسلز بیان کردند که اثر یادگیری بدون خطا کوتاهمدت است. یکی از تلویحات این یافتهها آن است که برای افزایش اثربخشی یادگیری بدون خطا باید با بسط مرور ذهنی ترکیب شود.کلر و همکاران از تکنیکهای یادگیری بدون خطا برای افراد مبتلا به آلزایمر استفاده کردهاند. در مطالعه اول، کلر و همکاران توانستند به یک پیرمرد هفتادوچهار ساله به نام V. J در مراحل اولیه آلزایمر، نام همکاران در یک کلوپ اجتماعی را آموزش دهند بر اساس اصول یادگیری بدون خطا، از حدس زدن و خطا تا حد امکان جلوگیری شد؛ آنها از ترکیب راهبردها ازجمله یافتن یک ویژگی متمایز چهره، زنجیره سازی روبه عقب و بسط مرور ذهنی، استفاده کردند.
برای مثال یکی از همکاران بیمار، ملیحه نام داشت و این نام با استفاده از ترکیب همه روشهای قبلاً توصیف شده، یاد گرفته شد، مشخصه متمایز انتخابی، لبخند ملیح او بود؛ که از V. J خواسته شد این مشخصه را با نام او تداعی کند ؛ ملیحه با لبخند ملیح ، همزمان از زنجیره سازی روبه عقب نیز استفاده شد؛ به بیمار شکلهای مختلفی از نام همکارش را که بهتدریج حروف بیشتری از این نام حذف میشد نشان داده میشد بهعنوان مثال: ملیحه، ملیح… ، ملی… .،… ..؛ این بیمار حروف حذف شده را کامل کرد و سرانجام این نام را بدون هیچ سرنخی یاد گرفت؛ این دو راهبرد با مرور ذهنی بسط یافته ترکیب شدند. روش دیگر به نام یادآوری بافاصله معروف است که در آن اطلاعاتی که باید به خاطر آورده شوند بعد از ارائه، بلافاصله آزمون میشوند، دوباره بعد از یک تأخیر بسیار کوتاه و سپس با یک تأخیر کمی بیشتر آزمون میشوند و این روند ادامه مییابد. V. J نام همکاران را با استفاده از عکسها در جلسات درمان حافظه یاد گرفت و در یک کلوپ اجتماعی با صدا زدن نام همکاران، آن را تعمیم داد. یک مطالعه مشابه با یک مرد دیگر مبتلا به آلزایمر، نتایج قابل مقایسهای نشان داد .
متزلر – بدلی و اسنودن یک مطالعه تا حدودی مشابه با چهار بیمار مبتلا به آلزایمر اما جهت بررسی یادگیری هم مطالب جدید و هم مطالب آشنا، انجام دادهاند . V. J مطالب آشنا را دوباره یاد گرفت، اما مطالب جدید به او آموزش داده نشده است . اگرچه آنها دریافتند که برای این گروه یادگیری بدون خطا مزیتهای قابلتوجهی نسبت به یادگیری پر خطا دارد، این مزیت همیشه نیست زیرا برخی بیماران در شرایط یادگیری پر خطا نیز یاد میگیرند آنها بحث کردن که یادگیری بدون خطا ممکن است برای افراد مبتلا به یادزدودگی عمیق مفید باشد. ایوانز و همکاران این مطلب را در مورد افراد مبتلا به اختلال حافظه غیر پیشرونده بیان کردهاند. با این وجود در یک مطالعه با افراد پیر و جوان فاقد آسیب مغزی مشخص شد که پیشگیری از اشتباهات در طی یادگیری، منجر به عملکرد بهتر برای هر دو گروه میشود. شواهد قابلتوجهی وجود دارد که یادگیری بدون خطا برتر از یادگیری پر خطا برای افراد مبتلا به اختلال شدید حافظه است. در یک فرا تحلیل در مورد یادگیری بدون خطا، کسلز و دی هان اندازه اثر بزرگ و معناداری برای یادگیری بدون خطا پیدا کردند. با این وجود در مورد مزایای یادگیری بدون خطا برای افراد مبتلا به اختلال حافظه با شدت کمتر، اختلافنظر وجود دارد.
مک کنا و گرهند نشان دادند که یادگیری بدون خطا در یادگیری مجدد مفاهیم معنایی دیداری و کلامی برای یک بیمار مبتلا به یادزدودگی مفید بوده است و همچنین نشان دادند که حفظ این اطلاعات پس از چندین ماه، بدون هیچ درمان دیگری، بهخوبی همسرش بود که بهعنوان کنترل عمل میکرد. چندین مطالعات به بررسی یادگیری بدون خطا برای افراد دارای مشکلات زبانی و بهویژه مشکلات واژهیابی یا آنومی پرداختهاند. یک مطالعه فواید قابلتوجهی برای یادگیری بدون خطا برای درمان آنومی در یک بیمار مبتلا به دمانس یافت . با اینحال، نتایج مجموعهای از مطالعات توسط فیلینگهام و همکاران ، ظاهراً نشان میدهند که هیچ تفاوتی بین یادگیری بدون خطا و پر خطا برای درمان آنومی وجود ندارد. با توجه به اینکه هر دو نوع یادگیری منجر به موفقیت مساوی شدهاند و یادگیری بدون خطا به دلیل شکستهای کمتر، معمولاً توسط بیماران ترجیح داده میشود، شاید یادگیری بدون خطا باید روش انتخابی باشد.
ویلسون و منلی بیان کردهاند که ترکیبی از آموزش حفظ توجه و یادگیری بدون خطا ممکن است مراقبت از خود در افراد دچار غفلت یکطرفه را بهبود دهد و همچنین مطالعات اندکی به مقایسه یادگیری بدون خطا و پر خطا برای آموزش تکالیف حرکتی پرداختهاند. برای مثال مسترز و مکسول یک تکلیف حرکتی را به بیماران مبتلا به بیماری پارکینسون با دو روش یادگیری بدون خطا و پر خطا آموزش دادند. آنها دریافتند که در شرایط یادگیری بدون خطا، یادگیری قویتر رخ میدهد. بدلی و ویلسون بر این باورند که یادگیری بدون خطا بهعنوان یک روش آموزش برای افراد دچار اختلال حافظه کارآمد است زیرا بیمار مبتلا به یادزدودگی به حافظه ناآشکار متکی هستند. علیرغم اینکه، تبیینهای دیگری وجود دارد برای مثال مزیت یادگیری بدون خطا میتواند به دلیل فرایندهای حافظه آشکار باقیمانده یا ترکیب هر دو نظام حافظه ناآشکار و آشکار باشد. هانکین، اسکوایرز، پارکین و تیدی استدلال کردهاند که این موضوع بهطور کامل ناشی از اثرات پیشگیری از خطا در توانایی حافظه آشکار باقی مانده است نه حافظه ناآشکار. تایلبای و هسلم خاطر نشان میکنند که مزیت یادگیری بدون خطا به دلیل فرایندهای همزمان حافظه آشکار باقی مانده است. اگرچه آنها نقش فرایندهای حافظه ناآشکار را رد نمیکنند. بر اساس نظر این نویسندگان، تبیین این مسئله، پیچیده است و افراد مختلف ممکن است بر فرایندهای مختلف تأکید کنند. کسلز، بوخورست و پوستما از این نظریه حمایت کردهاند.
با این وجود، یک مطالعه توسط پیج، ویلسون، شیل، کارتر و نوریس بیان میکند که محفوظ ماندن حافظه ناآشکار در غیاب حافظه آشکار برای بروز یادگیری بدون خطا، کافی است. آنها بحثهای هانکین و همکاران را به چالش میکشند زیرا تکلیف طراحی شده آنها برای حافظه ناآشکار بهگونهای بوده است که احتمالاً به حافظه ناآشکار برای خطاهای قبلی حساس بوده است. از این گذشته، یک عنصر یادگیری پر خطا در حافظه آشکار هر دو شرایط یادگیری بدون خطا و در یادگیری پر خطا وجود داشته است. آنها همچنین تایلبای و هسلم را به چالش میکشند زیرا در این مطالعه، دو سؤال جداگانه باهم ترکیب شده است: آیا مزیت یادگیری بدون خطا به دلیل کمک حافظه ناآشکار است؟؛ آیا یادگیری در شرایط یادگیری بدون خطا به علت حافظه ناآشکار است؟ شاید برخی از افراد به هنگام یادگیری مطالب از هر دو نظام حافظه آشکار و ناآشکار استفاده کنند، اما این استدلال را نفی نمیکند که مزیت یادگیری بدون خطا به خاطر حافظه ناآشکار، بهخصوص حافظه ناآشکار برای اشتباهات قبلی پس از یادگیری پر خطا است.
تایلبای و هسلم سه گروه از بیماران مبتلا به درجات مختلف اختلال حافظه در شرایط یادگیری بدون خطا و یادگیری پرخطا را بررسی کردن. آنها استدلال میکنند که اگر حافظه ناآشکار مسئول مزیت یادگیری بدون خطا است، پس هر سه گروه باید بهخوبی هم تکالیف را انجام دهند. تفاوت بسیار معنیداری بین آنها وجود داشت و افراد کمتر آسیب دیده، عملکرد بهتری داشتند. بدون شک این به این معنی است که گروه کمتر آسیب دیده با حافظه ناآشکار بهتر، از هر دو نظام استفاده کردهاند اما این مطلب، شواهدی در مورد منبع و علت مزیت یادگیری بدون خطا بر یادگیری پر خطا، ارائه نمیدهد. هنگامی که آنها میزان برتری یادگیری بدون خطا بر یادگیری پرخطا را بررسی کردند، گروه بهشدت دچار اختلال بهخوبی دیگران تکالیف را انجام داده بودند. با این فرض که گروه بهشدت دچار اختلال، عملکرد حافظه آشکار، بسیار ضعیفی دارند، تطبیق این یافته با این ادعا که نتایج به علت حافظه آشکار باقی مانده میباشد، دشوار است.
برای روشن شدن موضوع، پیج و همکاران تکالیف تکمیل تنه کلمه را به دو شیوه یادگیری پرخطا یا یادگیری بدون خطا به افراد دچار اختلال متوسط و شدید حافظه دادند. دستورالعمل یا یادآوری آشکار یا ناآشکار را تشویق میکرد. آنها همچنین تکالیف بازشناسی و یک تکلیف حافظه منبع را برای نشان دادن سهم حافظه آشکار و ناآشکار تحت دو شرایط، اجرا کردند. آنها میخواستند ثابت کنند که یادگیری بدون خطا حتی در افراد فاقد حافظه آشکار بر اساس آزمونهای حافظه، قوی است بنابراین در حمایت از این دیدگاه که حافظه ناآشکار برای بروز مزیت یادگیری بدون خطا، کافی است یا بهعبارتدیگر عملکرد حافظه آشکار باقی مانده، برای این مزیت، لازم نیست.
پیج و همکاران دریافتند که افراد مبتلا به نقصانهای شدید و متوسط در تکالیف بازشناسی که متضمن خطاهایشان نبود، عملکرد خوبی داشتند. وقتی از آنها خواسته شد که بین اشتباهات خود و کلمهها اصلی هدف، تمایز قائل شوند، آنها قادر به انجام این کار بودند. افراد مبتلا به اختلال شدید، فاقد حافظه منبع بودند و افراد مبتلا به اختلال متوسط، حافظه منبع ضعیفی داشتند؛ بنابراین، افراد دچار اختلال حافظه مزیت یادگیری بدون خطا بر یادگیری پرخطا را نشان دادند و این امر به اینکه از آنها درخواست یادآوری ناآشکار یا آشکار شده است، بستگی ندارد. آنها نتوانستند خطاهای خود را از هدفهای واقعی، تشخیص دهند؛ و آنها نتوانستند بگوید که اطلاعات خود را از چه منبعی به دست آوردهاند. همه این شواهد نشان میدهند که حافظه ناآشکار میتواند توضیح دهد که چرا افراد فاقد حافظه آشکار یا دارای حافظه آشکار بسیار اندک، میتواند تحت شرایط خاص مانند یادگیری بدون خطا، یاد بگیرند. لازم به یادآوری است که یادگیری بدون خطا، یک برنامه درمان نیست. بلکه، توصیف و یا روشی است که در آن، تکالیف برای حذف و یا کاهش خطاها، دستکاری میشوند فلینگهام و همکاران، راههای بسیاری برای کاهش احتمال خطا، وجود دارد مانند ارائه دستورالعمل مکتوب، هدایت فرد از طریق یک تکلیف خاص، یا مدلسازی مراحل یک روش بهصورت گام به گام.
منبع
شریفی،علی اکبر(1394)، ساخت یک برنامه رایانهای توانبخشی شناختی و بررسی تأثیر آن بر بهبود عملکرد حافظه،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید