مدل های قصد کارآفرینی و خودکارآمدی
مدل بوید و وزیکیس
بوید و ووزیکیس ، مدلی را تحت عنوان مدل قصد کارآفرینانه ارائه دادند. این مدل اصلاح شده مدل برد میباشد.اجزای این مدل به مدل تئوری شناختی که به پیشبینی رفتار انسان میپردازد،شباهت دارند و به عوامل موثر در قصد کار آفرینی اشاره میکنند از جمله باورها و خودکارآمدی.
مدل برد بیان می دارد که باورها بر ادراکات تاثیر می گذارند،اد راکات و گرایش ها بر قصد اثر می گذارند و قصد رفتار را پیشبینی می کند.در این مدل بوید و ووزیکس بیان میدارند که باورها بر رفتار و ادراک تأثیر می گذارند،ادراکات و گرایش ها به همراه خودکارآمدی،قصد را تحت تأثیر قرار میدهد و قصد پیشبینی کننده رفتار است.
محققان مدل های دیگری را برای قصد کارآفرینانه ارائه دادند که با مدل برد، در برخی جهات هم پوشانی دارد.بهعنوان نمونه شاپیرو و سوکول ،در مدل خود بیان داشتند که قصد یک فرد برای شروع کسبوکار تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله خودکارآمدی و تمایل فرد به عمل به آنچه که دوست دارد،قرار دارد. بهطور کلی میتوان گفت در تحقیقات مربوط به این مدل ها پیرامون قصد کارآفرینی،سه عامل خودکارآمدی کارآفرینانه،آموزش کارآفرینانه و تجربیات نقش مهمتری در پیشبینی قصد کارآفرینی ایفا کردند.
مدل آجزن ومدل شاپیرو
تئوري رفتار برنامه ريزي شده يک نظريهي مهم شناختي اجتماعي است که در زمينههاي متنوع کاربرد دارد و با جزئيات بيشتر و منسجمي نسبت به ساير مدلها، قصد کارآفرينانه را توضيح ميدهدهمچنين تئوري رفتار برنامه ريزي شده سه فاکتور را در تحقيقات قصد کارآفرينانه تلفيق ميکند که عبارتند از رابطهي بين نگرش ، هنجارهاي جامعه و خودکارآمدي با قصد کارآفرينانه .دل آجزن اصلاحشدهی نظریه عمل استدلالی است. نظریه عمل استدلالی در شرایطی کاربرد دارد که کنترل ارادی قابل توجهی بر روی رفتار وجود داشته باشد ؛به عبارت دیگر موفقیت نظریه عمل استدلالی به میزان کنترل ارادی بر روی رفتار بستگی دارد. در حالی که وقتی میزان کنترل ارادی بر یک رفتار کاهش یابد .یعنی فرد علیرغم قصد رفتاری، توانایی انجام آن را نداشته باشد .کاربرد این مدل چندان نیست.
آجزن و همکارانش با مشاهده اختلاف در مدلهای بالا الگوی جدیدی را پایهگذاری کردند و آن را نظریه ؛ رفتارِ برنامهریزیشده نام نهادند.در این نظریه عامل سومی در کنار دو عامل بالا ذکر شده که به آن کنترلِ درکشده گفته میشود. در این الگو بیان میشود که انجام یک رفتار با دو عامل همراه با هم ارتباط دارد: انگیزه ، قصد رفتاری و توانایی ؛کنترل رفتاری این تئوری یکی از پیشبینیکنندههای قصد کارآفرینانه است و شامل سه جزء زیر است:
- نگرش فرد نسبت به رفتار: حس مثبت یا منفی فرد نسبت به انجام یک رفتار خاص
- هنجار اجتماعی: تصور فرد در این مورد است که آیا افرادی که برایش مهم هستند این رفتار را صحیح میدانند یا نه.
- کنترل رفتار: کنترلی که روی رفتارش دارد و تصویر فرد در مورد آسانی یا سختی انجام یک رفتار یا تصور فرد در مورد محدودیتهای درونی و بیرونی انجام کار
آجزن؛ نشان داد که مفهوم کنترل رفتار ادراک شده با خودکارآمدي شباهت بسياري دارد. بر اساس دیدگاه باندورا ؛ خودکارآمدي قضاوتي است که فرد از تواناييش براي انجام موفقيت آميز يک عمل در موقعيتي يا احساس انجام يک وظيفه دارد. از نظر راک و فريز ، خودکارآمدي در مطالعات کارآفريني زيادي مورد استفاده قرار گرفته است. مطالعات آنها نشان داد که خودکارآمدي بصورت شديداً مثبتي با ايجاد شغل و موفقيت کارآفريني ارتباط دارد.
تئوري رفتار برنامه ريزي شده بهصورت موفقيت آميزي در گذشته، براي تشريح قصد کارآفرينانهي دانشجويان و دانشآموزان در آمريکا: آشيو،کلي وهمکاران، کروگر وهمکاران، هلند: وانجلدرن وهمکاران، نروژ: کلووريد، روسيه: آلکسي و کلووريد، فنلاند و سوئد: آشيو و همکاران ، آلمان جاکوب و ريچتر ، اسپانيا و تايوان: لينان و چن ؛ موريانو ، و آفريقاي جنوبي:گيرد و بگريم ، بکار رفته است. نتيجه پژوهشهاي گذشته نشان ميدهد مؤلفه هاي تئوري رفتار برنامه ريزي شده بهطور معني داري بر قصد کارآفرينانه تأثير ميگذارند، اگرچه شدت تأثير آنها بر قصد در مطالعات گوناگون متفاوت است.
یکی دیگر از رویکردها، مدل رویداد کارآفرینانه شاپیرو است.این مدل بمنظور درک رفتار کارآفرینانه توسعه یافته است. طبق نظر وسیانا،آپونت و اوربانو مدل رویداد کارآفرینانه شاپیرو بر چگونگی تاثیر محیط فرهنگی و اجتماعی بر انتخاب یک مسیر کارآفرینانه توسط فرد تاکید دارد. بر اساس مدل شاپیرو اعتبار رفتار مستلزم این است که رفتار از دو ویژگی مطلوبیت و امکان پذیری برخوردار باشد. این دو عامل مقاصد را به سمت رفتار یا عمل ایجاد یک کسبوکار جدید هدایت میکنند.بر اساس این مدل مقاصد کارآفرینانه تحت تاثیر سه عامل کلیدی قرار دارند: ادراک مطلوبیت، ادراک امکان پذیری و تمایل به عمل روی فرصتها.
این مدل به راهاندازی کسبوکار بهعنوان یک وقوع و حادثه توجه میکند، که میتواند با تعامل بین تواناییها، مدیریت، ریسک و خودمختاری نسبی و نوآوری توضیح داده شود. بر طبق این نظریه، انتخاب فرد برای راهاندازی کسبوکار به سه عامل بستگی دارد:
- درک درجه تمایل
- میل به عمل
- درک امکانپذیری و قابلیت انجام کار
این مدل توسط کروگر؛ آجزن ؛ لینان ؛ و شاپیرو بررسی شده است.شاپیرو درک امکانپذیری و قابلیت انجام کار را اینگونه تعریف میکند: میزانی که یک فرد احساس میکند توانایی راهاندازی کسبوکار را دارد (خودکارآمدی) به عبارت دیگر میزان آسانی راهاندازی یک کسبوکار برای فرد.درک درجه تمایل را نیز جذابیت شروع یک کسبوکار برای فرد تعریف میکند.میل به عمل را اینگونه مفهومسازی میکند: گرایش شخصی برای انجام یک تصمیم بهطوری که جنبه ارادی قصد را منعکس میکند.
نظریه ی ؛ رویداد کارآفرینی تأسیس شرکت را بهعنوان نتیجه تعامل میان عواملی در نظر می گیرد،که از طریق اثر خودبرادراک فرد عمل می کنند. پاسخ مردم به این رویداد خارجی،بستگی به برداشت ۀنها از گزینه های موجود خواهد داشت.دو نوع برداشت اساسی وجود دارد:
- شرایط مطلوب درک شده اشاره به درجه ای دارد که شخص نسبت به یک رفتار خاص احساس جاذبه می کند. جهت تبدیل شدن به یک کارآفرین.
- درک امکانپذیری و قابلیت انجام کار بهعنوان درجه ای تعریف میشود که مردم با توجه به آن خود را شخصا به انجام حرکت خاصی توانا می بینند.حضور نقش الگوها، مربیان یا شرکاء، عنصری تعیین کننده در ایجاد سطح عملی بودن کارآفرینی خودی خواهد بود.
هر دو نوع برداشت به نوبه خود،توسط عوامل فرهنگی و اجتماعی،از طریق نفوذ آنها بر سیستم ارزشهای فردی،تعیین میشوند. بنابراین رویدادهای خارجی، حرکت های ایجاد کننده شرکت را مستقیما تعیین نخواهد کرد،بلکه آنها نتیجه ؛ خودآگاه یا ناخودآگاه بررسی انجام شده درباره مطلوبیت و امکان جایگزین های مختلف در آن وضعیت توسط شخص است.
آجزن ،طی روندی یکسان اما بسیار دقیقتر،یک مدل روانشناختی از ؛ حرکت برنامهریزی شده را ایجاد می کند.ممکن است این نظریه تقریبا در تمام حرکت های داوطلبانه به کار رود و این امر نتایج بسیار خوبی را در زمینه های بسیار متنوع از قبیل مشاغل حرفه ای فراهم می کند. بر این اساس رابطه ای محدود بین قصد کارآفرین شدن و اجرای مؤثر آن وجود دارد.قصد عنصری بنیادی برای توضیح حرکت است و نشان دهنده تلاشی است که فرد جهت انجام حرکت کارآفرینانه به کار می بندد؛و به این ترتیب سه عامل محرک مؤثر بر حرکت را که به شرح زیر است تحت کنترل در می آورد.
- کنترل عینی رفتار، بهعنوان درک سهولت یا دشواری انجام رفتارهای مورد علاقه تعریف میشود.بنابراین این مفهومی کاملا شبیه به خودکارآمدی عینی میباشد. این امر همچنین،بسیار شبیه به دیدگاه سوکول و شاپیرو ؛ درباره ی درک امکانپذیری و قابلیت انجام کار (خودکارآمدی)است.
- دیدگاه و نگرش درباره رفتار به درجه ای اشاره دارد که فرد دارای ارزیابی شخصی مثبت یا منفی درباره کارآفرین شدن است.
- هنجارهای اجتماعی عینی،فشار اجتماعی متصور جهت انجام دادن یا ندادن آن حرکت کارآفرینانه را اندازهگیری می کند.
این سه عنصر متغیر های قصد را تشکیل میدهند.سهم نسبی آنها جهت پیکربندی قصد، در این مدل ایجاد نشده است،در نتیجه ممکن است از موردی به مورد دیگر تغییر کند؛ به ویژه در 16 کار تجربی که توسط آجزن ؛ بررسی شده،تمایل هنجار های ذهنی جهت مشارکت در قصد انجام حرکت های مختلف بسیار ضعیف است. در نهایت در این مدل، فرض بر وجود تعاملات میان سه عنصر توضیحی است.اگر ما این متغیرهای توضیحی را با آنهایی که توسط سوکول و شاپیرو بررسی شده اند،مقایسه کنیم درمیابیم که امکان عینی، همانطور که در بالا ذکر شد، به خوبی با کنترل رفتاری درک شده،مطابقت می کند.
از سوی دیگر،تمایل بر انجام حرکت های کارآفرینانه میتواند بهعنوان ترکیبی از نگرش شخصی و هنجارهای اجتماعی درک شده شناخته شود.در این مفهوم ممکن است یادآوری شود که سوکول و شاپیرو ؛ شرایط مطلوب را بهعنوان تأثیرات اجتماعی و فرهنگی در گرفتند. به علاوه همانطور که در شکل زیر نشان داده شده،دانش بیشتر از محیط کارآفرینانه، مطمئنا به درک واقع بینانه تر در مورد فعالیتهای کارآفرینانه کمک کرده و به شناسایی الگوهای مناسب کمک می کند.عنصر آخر، برروی امکان عینی شدن و احتمالا شرایط مطلوب عینی تایید داشته است. بطور کلی دانش بیشتر، آگاهی بیشتری را درباره وجود گزینه های مشاغل حرفه ای، مستقیما فراهم آورده و باعث میشود که قصد به یک کارآفرین معتبرتر تبدیل شود
مدل لینان
مدل توسط لینان ارائه شده است، به عوامل موثر بر قصد کارآفرینی دارد. این مدل براساس اجتماع نظریه “رویداد کارآفرینی” شاپرو و سوکول ؛ و نظریه “رفتار برنامهریزی شده” آجزن به وجود آمده است:
ویژگیهای روانشناختی و مهارتهای فردی بهعنوان دو عامل پیشبینی کننده ی مستقیم نگرش نسبت به حرکت کارآفرینی می باشند. محققان بهطور نظری بیان کردهاند که ویژگیهای روانشناختی، کارآفرینی را پیشبینی می کند.با این وجود شواهد در مورد چگونگی ابعاد روانشناختی بر مقاصد کارآفرینی تا حد زیادی به صورت مشروح بوده و مطالعات متعدد به صحت کمتر پیشبینی دست یافته اند. اثبات شده است که فقط دو بعد یعنی خودکارآمدی کارآفرینانه و تمایل به خطرپذیری، مقاصد کارآفرینی را بهطور مداوم پیشبینی میکنند. علاوه براین محققان در بررسی فرآیند شکلگیری نگرش نشان داده اند که خودکارآمدی کارآفرینانه و تمایل ریسک پذیری تأثیر بسیار مهم و مستقیم بر روی نگرش دارد.
ایگلی و شیکن ؛ در مقاله خود، بررسی گسترده ای را در مورد نظریاتی که برروی فرآیند شکلگیری نگرش متمرکز شده اند، ارائه کردهاند. خصوصاَ این ایده که ویژگیهای روانشناختی از نظر نیروهای عاطفی و محرک، به سیستم شناختی ضربه زده و نگرش ها را تحت تأثیر قرار میدهد،در مرکزیت سه سنت نظری گسترده بوده است: دیدگاه حمایتی،دیدگاه ثبات شناخت . گذشته از تمام این نظریات، ما بر این عقیده هستیم که ویژگیهای روانشناختی در شکلگیری نگرش همکاری میکنند. ما از خودکارآمدی کارآفرینانه و تمایل به ریسک پذیر بودن بهعنوان ابعاد اصولی یک عامل مرتبه دوم که ما آن را ویژگیهای روانشناختی می نامیم، یاد کرده و تأثیر آن را بر نگرش نسبت به حرکت کارآفرینانه مدل سازی می کنیم.با توجه به مهارتهای فردی، برخی محققان معتقدند که مهارتها و توانایی ها نقش مهمی را در تعیین نگرش ها بازی میکنند.
نگرش ها، ارتباط بین مهارتها و قصد کارآفرینی را برقرار میکنند ،این یافته ها با فرضیه آجزن و فیشبن ؛ مرتبط است.این دو معتقدند که مهارتهای رشد توسعه یافته فقط اثری غیر مستقیم بر روی مقاصدی خاص دارند که این اثر را به واسطه ی تحت تأثیر قراردادن برخی عواملی که بهطور نزدیکتری با آنها مرتبط هستند مثل : نگرش ها ،اعمال میکنند. سوکول و شاپیرو، نیز مانند زربیناتی و سوتاریس ، با بیان اینکه مهارتهای فردی مستقیماَ روی نگرش ها و بهطور غیر مستقیم روی مقاصد اثر می گذارند، این دیدگاه را پرورش میدهند.مهارتهای فردی یک مفهوم چند بعدی را بیان میکنند.محققان ابعاد متعددی را که ممکن است جهت تشخیص آن مفید باشد،مانند مهارتهای مدیریتی، عملکردی و فنی؛ ثبت کردن اختراع؛ و کارآفرینی زنجیره ای ،شناسایی کردهاند.
در میان آنها ما مهارتهای مدیریتی،عملکردی و فنی را برای مدلمان به کار می بریم. ما معتقدیم این ابعاد همچنین شامل دانش ها و مهارتهای خاصی است که ممکن است افراد، آنها را از طریق تجربیات اولیه یعنی: ثبت کردن اختراع و فعالیتهای کارآفرین قبلی توسعه داده باشند.مطابق با این نگرش، ما معتقدیم که مهارتهای مدیریتی، عملکردی و فنی شکلگیری نگرش های کارآفرینانه را تحت تأثیر قرار میدهند.بنابراین مهارتهای مدیریتی، عملکردی و فنی را بهعنوان ابعاد اصلی یک عامل مرتبه دوم، که مهارتهای فردی نامیده میشود، مدل سازی کرده و اثر مستقیم آن را بر نگرش نسبت به حرکت کارآفرینانه ارزیابی می کنیم.
اثرات و حمایت محیطی بهعنوان دو حوزه مسئول در قبال کنترل عینی رفتار کارآفرینی مانند: باورهای افراد در ارتباط با اینکه ایجاد ارزش از طریق تعامل در اقدامات پرمخاطره،پویا و نوآورانه چقدر برایشان آسان است ، می باشند.حمایت محیطی، اجرای حرکت ها و مقاصد کارآفرینی را تحت تأثیر قرار میدهد. محققان اثری را که دولت، چهارچوب ها و مکانیسم های حمایتی دانشگاه بر اجرای حرکت های کارآفرینی دارند، ارزیابی کردهاند.
دولت ها با طرح های بودجه و سیاست های مالی ،چهارچوب های محلی ،حمایت مالی و خدمات پشتیبانی کارآفرینی و همچنین دانشگا ها با دفاتر انتقال فناوری ، انکوباتورهای دانشگاه ومنابع فیزیکی ؛ نقش مناسبی را در پرورش و حمایت از حرکت های کارآفرینی بازی میکنند. ما به خصوص معتقدیم وجود مکانیسم های حمایت بیرونی، کنترلی را که افراد بیش از حد توانایی خود به منظور ایجاد حرکات کارآفرینی دارند،بهطور مثبت تحت تأثیر قرار میدهند.به عبارت دیگر وقتی حمایت بیرونی در جای مناسب خود قرار بگیرد،افراد اطمینان بیشتری را در مورد پتانسیل خود جهت کسب موفقیت هنگام اجرای حرکت های کارآفرینی احساس میکنند.
در نتیجه ما حمایت های دانشگاهی، چارچوبی و دولتی را بهعنوان ابعاد اصلی یک عامل مرتبه دوم که ما آن را حمایت محیطی نامیده و اثر مستقیم آن بر کنترل عینی حرکت کارآفرینی را مدل سازی می کنیم، در نظر می گیریم.در مورد اثرات محیطی هم جای تعجب نیست که محیطهای گوناگون و پویا، حرکت های پرمخاطره و نوآورانه را مانند ؛حرکت های کارآفرینی ، ترویج دهند. محققان معتقدند که بدون وجود بازاری گوناگون و متنوع،جایی برای کارآفرینی نیست . در نتیجه برای افراد فرصتهای کمتری جهت تحت تأثیر قرار دادن و کنترل کردن حرکت های کارآفرینی وجود ندارد. شرکت های فعال در بسیاری از بازارهای مختلف، به احتمال زیاد از تجربه گسترده ی خود با رقبا و مشتریان چیزهایی را می آموزند.
بنابراین ما پیشنهاد می کنیم، آن دسته از کارآفرینانی که در بازارهای پویا و متنوع فعالیت میکنند،کنترل بیشتری را روی حرکت های کارآفرینانه ی خود مشاهده خواهند کرد.تنوع بازار، کارآفرینان را نسبت به امکان تنوع بخشی به فعالیاتشان و حتی در دوره های مختلف جهت یافتن راه حل های بیشتر به منظور کسب موفقیت در کار خود،مطمئن تر ساخته و در نتیجه فرصتهای بیشتری جهت پیاده سازی حرکت های کارآفرینی خواهند داشت. همین استدلال، جهت عملکرد کارآفرینان در صنایع مشخص با نرخ رشد بالا، پتانسیل نوآوری بالا و در مراحل اولیه ی چرخه ی زندگی خود به کار می رود. ما معتقدیم که این ویژگیها درک افراد را از فرصتها و در نتیجه از پتانسیل پیاده سازی و اعمال کنترل بر حرکت های کارآفرینانه ی خود افزایش میدهند.
در نتیجه، مطابق با این نظریه که محیط، حرکت های کارآفرینانه را شکل داده و پرورش میدهد،ما تنوع بازار همانطور که توسط میلر و فریزن ؛ تعریف شده و فرصتهای شغلی همانطور که توسط میلر ،تعریف شده را بهعنوان ابعاد اصلی عامل مرتبه ی دوم که آن را تأثیر محیطی می نامیم، در نظر گرفته، و تأثیرمستقیم آن بر کنترل عینی رفتار کارآفرینانه مدل سازی کنیم.
مدل فرآیند کارآفرین نوظهور
این مدل که در مقاله مولر و مک گی و سیکورا ،به آن پرداخته شده، مدل فرآیند کارآفرین نوظهور نام دارد که به تاثیر خودکارآمدی اشاره شده است که به عواملی از جمله خودکارآمدی،سن،جنسیت و سرمایه اجتماعی بهعنوان عوامل موثر بر قصد کارآفرینی که منجر به بروز رفتار کارآفرینانه و در نهایت شروع کسبوکار میشود اشاره شده است.
منبع
رحمانی،سارا(1391)، تاثیر خودکارآمدی کارآفرینانه بر تقویت قصد کارآفرینی،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت کارافرینی،دانشکده علامه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید