مدلهای یادگیری خودتنظیمی
انواع مدلهای خودتنظیمی که توسط روانشناسان مطرح شده است عبارت است از: بوکارتس ؛چهارچوب سازگاری با یادگیری، پينتریج ؛ چهارچوب عمومی برای خودتنظیمی ، وین و هدوین؛ مدل چهار مرحلهای یادگیری خودتنظیمی ، زیمرمن ؛ مدل شناختی – اجتماعی.
مدل پينتریج
پينتریج ، یک چهارچوب مفهومی را برای یادگیری خودتنظیمی ارائه کرده است. مطابق با این چهارچوب یادگیری خودتنظیمی از چهار مرحله تشکیل شده است.
- مرحله دوراندیشی
- مرحلهی نظارت
- مرحلهی کنترل و
- مرحلهی واکنشی برای هر مرحله فعالیتهای خودتنظیمی در چهار حوزه مجزا از جمله: شناختی، انگیزشی و عاطفی، رفتاری و حوزههای بافتی قرار میگیرند.
فعالیتهای خودتنظیمی در مرحلهی دوراندیشی، شامل: محتوای دانش قبلی و برانگیختگی دانش فراشناختی ؛در حوزه شناختی، قضاوتهای کارآمد و منطبق برحسب جهتگیری اهداف ؛ حوزه انگیزه و عاطفه، برنامهریزی زمان و تلاش ؛ در حوزه رفتاری و درک کار و بافت ؛ در حوزه بافتی است.مرحلهی نظارت، تشکیل شده از آگاهی و نظارت بر شناخت، انگیزه و عاطفه، استفاده از زمان، کار و تلاش و شرایط بافت.
مرحلهی کنترل، به انتخاب و اقتباس راهبردها برای یادگیری مدیریت، تفکر، انگیزه و عاطفه برای تنظیم تلاش و برای مذاکرهيي کارها.مرحلهی بازخورد، شامل قضاوتهای شناختی، واکنشهای عاطفی وانتخاب سازنده و ارزشیابی، تکلیف و بافت.پینتریج،بیشترنقش انگیزش دریادگیری را مورد تجزیه وتحلیل قرار میدهد وشیوهای که درآن جهتگیری هدف؛ جهتگیری تسلط و عملکرد با یادگیری خود تنظیمی مرتبطست را مورد بحث قرار میدهد.
مدل زیمرمن
زیمرمن ، خودتنظیمی را شامل چهار مرحلهی متقابل میداند که عبارت است از:
خود ارزیابی و نظارت: زمانی اتفاق میافتد که دانشآموزان درباره اثربخشی خود داوری میکنند و اغلب پیامدها و عملکردها را مشاهده و ثبت میکنند. همان طور که دانشآموزان شروع به مطالعهی یک موضوع ناآشنا میکنند یک احساس مبهم از اثربخشی رویکردهایشان دارند.
حفظ ثبت عملکرد میتواند تا حد زیادی خود ارزیابی یادگیرنده را بهبود بخشد. معلم برای نگهداری این یادداشتها به او رهنمود میدهد بعد از چند هفته، دانشآموز به یادداشتهایش رجوع میکند و عملکرد ضعیف خود را در آزمون دنبال میکند تاادراک خود را از دشوار بودن خواندن کاهش دهد.
انتخاب هدف و برنامه ریزی: زمانی اتفاق میافتد که دانشآموزان، هدفی را انتخاب میکنند و برنامهریزی میکنند. چگونه به هدف دست مییابند. تکلیف یادگیری مجموعه اهداف یادگیری و راهبردهای رسیدن به اهداف را تجزیه و تحلیل میکنند.
این مرحله شامل تجزیه و تحلیل یادگیری، انتخاب اهداف و برنامهریزی یا استخراج راهبردهای یادگیری است. دانشآموزان معمولاً در یادگیری یک مطلب ناآشنا، توانایی کمی در خرد کردن تکلیف به مؤلفهها و تعیین اهداف برای خودشان یا توسعه راهبردهای یادگیری اثربخش نشان میدهند. معلمان میتوانند مجموعه اهداف مؤثر، و انتخاب راهبردهای درست را به دانشآموزان آموزش دهند.
اجرا و نظارت راهبردها: زمانی اتفاق میافتد که دانشآموزان سعی میکنند یک راهبرد را در بافتهای ساختارمند اجرا کرده و هم چنین بر دقیق بودن اجرا نظارت کنند. این مرحله شامل انتخاب راهبردهای اجرایی دانشآموزان است که بستگی به راهبردهایی که قبلا استفاده کردهاند و هم چنین باز خورد از همسالان یا معلم و خود نظارتی دارد.
نظارت بر پیامدها: زمانی اتفاق میافتد که دانشآموزان توجه خود را به رابطه بین پیامدهای یادگیری و راهبردهای به کار گرفته شده متمرکز میکنند. این مرحله شامل گسترش نظارت یادگیرنده درباره نتایج عملکرد در ارتباط با تغییرات راهبردی برای تعیین اثربخشی است. زیمرمن یادگیری خودتنظیمی را دارای پنج مهارت اساسی و اولیه میداند که عبارت است از:
- مدیریت و برنامهریزی زمان،
- یادداشتبرداری در کلاس
- پیشبینی و آمادگی برای آزمون،
- نوشتن،
- درک و خلاصه برداری از متن
مهارتهای اساسی و اولیه یادگیری خودتنظیمی ؛زیمرمن
|
مدل وین و هدوین
مدل چهار مرحلهی یادگیری خودتنظیمی را وین و هدوین ، ارائه کردهاند. آنها یادگیری خودتنظیمی را به عنوان یک رویداد توصیف میکنند. یادگیری خودتنظیمی به عنوان یک قسمت جدانشدنی یادگیری است. آنها فراشناخت را به عنوان راهنمای رفتار که دانشآموزان را قادر به انطباقپذیری میسازد تعریف میکنند. چهار مرحلهی پیشنهادی وین و هدوین عبارت است از:
- تعریف ماهیت تکلیف،
- انتخاب هدف و برنامهریزی،
- اجرا کردن تاکتیکها،
- اتخاذ شیوههای فراشناختی.
در اولین مرحله تکلیف تعریف میشود. و به وسیله اطلاعاتی که یک دانشآموز درباره یک تکلیف به دست میآورد مشخص میشود. این مرحله میتواند به دو مولفهی فرض شده تقسیم شود.
- شرایط شناختی که از یادگیری خود تنظیمی حمایت میکند.
- شرایط تکلیف به عوامل بیرونی از قبیل در دسترس بودن منابعی که بر توانایی یادگیرندگان جهت انجام موفقیتآمیز تکلیف اشاره دارد. مطابق با این مدل هم شرایط شناختی و هم شرایط تکلیف به صورت مشترک بر توانایی یادگیرنده، جهت ارزشیابی تکلیف و تدوین نتایج مورد انتظار تاثیر میگذارد.
در دومین مرحله، تعیین اهداف و برنامهریزی توسعه مییابد. در این مرحله یادگیرندگان ممکن است اهداف چندگانهای با معیار وملاکهای مختلف برای عملکرد داشته باشند. یادگیرندگان این ملاک و معیارها را بر مبنای دانشی که درباره حوزه تکلیف دارند، تعیین میکنند و تکالیفشان را انجام میدهند و نحوه نظارت بر عملکردشان را ارزیابی میکنند.
در سومین مرحله، وضع کردن فنون و راهبردهای برنامهریزی برای مرحله قبلی است که شامل راهبردهای جستجوی اطلاعات از قبیل مشخص کردن اطلاعات مهم و خلاصه کردن راهبردهای مددجویی از قبیل کار در گروهها با درخواست کمک از همسالان یا معلمان است. هدف، اجرا نمودن راهبردها و تولید دست آوردهای شناختی از قبیل سازماندهی اطلاعات در حافظه با نوشتن گزارش است. در چهارمین مرحله، بر استفاده از دانش فراشناختی به ویژه نظارت کردن بر ارزیابی از عملکرد تاکید دارد.
مدل بوکارتز:
بوکارتز، الگوی سازگاری با یادگیری را برای کلاس درس طراحی کرد. در این الگو، نقش اصلی در فرایند یادگیری خود تنظیمی به ارزیابی داده شده است. این ارزیابی تحت تاثیر سه نوع اطلاعات قرار دارد:
- ادراک فرد از موقعیت یادگیری،
- دانش فراشناختی وابسته به قلمرو خاص،
- نظام خود .
بوکارتز، در آخرین مقاله خود ، الگوی سه لایهای را برای یادگیری خودتنظیمی ارائه کرد. در این الگو بیرونیترین لایه به خودتنظیمی اختصاص دارد، لایه میانی، نشان دهندهی تنظیم فرایند یادگیری با استفاده از دانش و مهارتهای فراشناختی برای تنظیم یادگیری خود است و لایه درونی، شامل تنظیم شیوههای پردازش اطلاعات و انتخاب راهبردهای شناختی است .
مقایسه مدلها
این مدلها براساس سه فاکتور قابل مقایسه هستند:
- نظریه های زیربنایی صاحبنظران،
- تعاریف یادگیری خودتنظیمی،
- اجزای تشکیل دهندهی مدلها
نقطه نظر زیربنایی مدل زیمرمن اشاره به نظریه شناختی – اجتماعی بندورا ، دارد و بر پایههای اجتماعی رفتار و افکار تاکید دارد. مدل پينتریج هم چنین از بسیاری ازرویکردهای شناختی – اجتماعی منتج شده است. در حالی که بوکارتز عمدتاً از نظریهی کنترل عمل کوهل و نظریه استرس عمل لازاروس و فولکمن، تاثیر پذیرفته است. مدل وین و هروین، پس زمینههای نظری ناهمگن داشته است و از کارهای بندورا و زیمرمن، کارور و شير، کوهل و پاریس و بیرنس، تاثیر پذیرفته است.
تعاریف یادگیری خودتنظیمی از یک تعریف جهتگیری هدف ویک تعریف عمیق فراشناختی پدید آمدهاند. بوکارتز، پينتریج و زیمرمن، یادگیری خودتنظیمی را به عنوان فرایند جهتگیری هدف تعريف کردهاند. آنها بر ساختار ماهیت خود تولیدی و یادگیری خودتنظیمی تاکید دارند.و بر نظارت، تنظیم کردن و کنترل یادگیری خود که شامل فراشناخت، انگیزه؛ هیجانات و عوامل اجتماعی است، توافق دارند. وین و هدوین از طرفی یادگیری خودتنظیمی را به عنوان راهنمای فراشناختی و استفاده از تاکتیکها و راهبردهای شناختی برای ارزیابی تکالیف تعریف میکنند.
درمجموع بین تعاریف، زمانی که به طور عمیقتر بررسی میشوند تفاوت زیادی وجود ندارد. و گمان میرود که بین بخشهای از مفاهیم ارتباط عمیقتری وجود دارد تا خود مفاهیم که از مدلی به مدل دیگر متفاوت تعریف میشوند.همه صاحبنظران، خود تنظیمی را به عنوان فرایندی که شامل یک مرحله اولیه و مقدماتی است تعریف میکنند که این مراحل مقدماتی از طریق مراحل انجام تکلیف یا عملکرد واقعی به سمت مراحل ارزیابی پیش میرود.
- مرحلهی مقدماتی که شامل تجزیه و تحلیل تکلیف، برنامهریزی و فعالیتهای تعیین اهداف است که براساس خوددانشی، باورهای انگیزشی و دانش فراشناختی درباره خود، تکالیف و آماده سازی خود برای موقعیتهای بعدی است.
- مرحله عملکرد: که شامل استفاده از راهبردها، فعالیتهای نظارتی مانند نظارت بر درک مطلب و تخصیص منابع است.
- در آخرین مرحله از خودتنظیمی مرحله ارزیابی از جمله ارزیابی نتایج است. باز خورد عملکرد برای اشخاص اطلاعاتی را درباره کارآمدی فعالیتهایشان فراهم میآورد. هم چنین مبنایی برای اسنادهایشان، مقایسه کردنهایشان و سازگاریشان با تکالیف فراهم میآورد.
بنابراین همه صاحبنظران معتقدند که مرحله ارزيابي بر مرحله بعدی تاثیر میگذارد.
|
مقایسه چهار مدل براساس سه مرحله یادگیری خودتنظیمی
خلاصهای از نتایج مقایسه دو به دو مدلها براساس سه معیار ارائه میدهند.
نتایج نشان میدهد که مدلهای پنتریج و زیمرمن بیش از سایر مدلها شبیه به هم هستند و براساس رویکرد شناختی – اجتماعی هر دو مدل خود تنظیمی را به عنوان فرایند جهتگیری اهداف و گذر از یک مرحله دوراندیشی، در طول خود نظارتی و خودکنترلی و خود انعکاسی تعریف میکنند.
هر دو جهتگیری انگیزشی دانشآموزان در رابطه با استفاده از راهبردهای یادگیری خودتنظیمی و پیشرفت تحصیلی را مورد مطالعه قرار دادهاند.
مدلهای بوکارتز، پينتریج و وین و هدوین اگر چه شبیه به هم نیستند، کاملاً هم متفاوت نیستند عناصر پایدار در مدلهای بوکارتز و پینتریج این است که آنها بر روی نقش فاکتورهای انگیزشی و فرایند اهداف در یادگیری خودتنظیمی کار کردهاند.
نتایج نشان میدهد که یکی از دلایل اصلی تفاوت در مدلها، نظریههای زیر بنای مدلها است.
مقایسه دو به دو چهار مدل براساس سه معیار
|
بطور کلی یادگیری خودتنظیمی عبارت است از: فرایندی سازنده و فعال که به موجب آن یادگیرندگان اهدافی را برای یادگیری خود تعیین میکنند. برای رسیدن به این اهداف سعی و تلاش و نظارت میکنند، رفتار، شناخت و انگیزش خود را تنظیم و کنترل میکنند و به وسیله این اهداف و ویژگیهای مبتنی بر محیط راهنمایی و هدایت میشوند. بر طبق این تعریف کلی، پژوهشهای انجام شده در مدلهای یادگیری خودتنظیمی: چهارمحور کلی را که یادگیرندگان میتوانند خود تنظیم شوند تعیین کردهاند. که عبارت است از: شناخت، انگیزش، رفتار محیط.
حوزه شناختی شامل راهبردهای شناختی مختلفی است که به یادگیرندگان برای به خاطر آوردن ، فهمیدن ، استدلال کردن و حل مسائل کمک میکنند. بخش عمدهای از این بعد متمرکز بر راهبردهای یادگیری است که یادگیرندگان در زمینههای علمی، درک مطلب، سخنرانی، یادداشت برداری، حل مسائل، ریاضی و نوشتن مقالات استفاده میکنند. علاوه بر این، تحقیقاتی که بر راهبردهای فراشناختی متمرکز شدهاند شامل راهبردهای برنامهریزی، نظارت وکنترل بر شناخت خود است.
در حال حاضر در بسیاری از جهات فراشناخت به عنوان بخشی از سازه کلیتر از یادگیری خودتنظیمی دیده میشود. به طور کلی یادگیرندگان خودتنظیمی خوب، کسانی هستند که از راهبردهای مختلف برای کنترل شناختشان و هم چنین برای رسیدن به اهدفشان استفاده میکنند.
حوزه انگیزشی و عاطفی شامل راهبردهای مختلفی است که افراد میتوانند برای کنترل و تنظیم انگیزششان و احساساتشان استفاده کنند و همچنین شامل راهبردهای برای تقویت اعتماد به نفس و خودکارآمدی مانند خود صحبتی مثبت ؛ من مطمئن هستم میتوانم این کار را انجام دهم و راهبردهایی برای کنترل علایقشان است. راهبردهایی دیگر هستند که برای کنترل احساسات منفی مانند اضطراب امتحان که با یادگیری تداخل ایجاد میکنند به کار گرفته میشوند.
در برخی از تحقیقات به این راهبردهای کنترل، انگیزش و عاطفه راهبردهای کنترل اراده میگویند. اما همچنین آنها به عنوان بخشی از سازه یادگیری و خودتنظیمی در نظر گرفته میشوند. مانند شناخت، یادگیرندگان خودتنظیمی خوب کسانی هستند که برای کنترل انگیزش و احساساتشان و دستیابی آسان به اهداف خود تلاش میکند.
حوزه سوم نه تنها شامل شناخت درونی و باورهای انگیزشی و احساسات است بلکه شامل تلاش واقعی برای کنترل رفتار آشکار است که میتواند شامل افزایش یا کاهش تلاش در تکالیف و هم چنین ادامه یا دست کشیدن از تکالیف باشد.جستجوی رفتار ، بخش مهم دیگر از رفتارهای خودتنظیمی است. خودتنظیمگران خوب کسانی هستند. که سطوح تلاششان را برای انجام تکالیف و اهدافشان تنظیم میکنند آنها زمان انجام وظایف و به پایان رساندن و هم چنین طلب کمک کردن را میدانند.
سرانجام یادگیرندگان خودتنظیم میتوانند محیط خود را کنترل کنند. البته آنها نمیخواهند کنترل کاملی بر بافت کلاس و تکالیف تحصیلی داشته باشند. زیرا آنها بر طبق شناخت، انگیزش و رفتار خود عمل میکنند و برخی از جنبههای محیط را میتوانند کنترل کنند. برای مثال یادگیرندگان خودتنظیم خوب سعی میکنند که حواسپرتیها را با سوال پرسیدن از دیگران یا به وسیله تغییر دادن مکان خود کنترل کنند. هم چنین خودتنظیم گران خوب سعی میکنند قلمرو تکالیف خود و هنجارهای کلاسی را بشناسند و یادگیری خود را به طور شایسته و مطابق با نیازها تنظیم کنند.
منبع
جلالی، فاطمه(1392)، راهبردهای یادگیری خودتنظیمی وباورهای انگیزشی با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی بندرعباس
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید