مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی (شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی)
در سال 1991 برنارد و تیزدل یک نظریه چند سطحی از ذهن خلق کردند که نظامهای متعامل شناختی یا ICS نامگذاری شد. الگوی ICS بر اساس این نظریه برنارد و تیزدل قرار دارد که ذهن دارای وجوه چندگانهای است که مسئول دریافت و پردازش اطلاعات جدید به صورت شناختی و هیجانی هستند. نظریه برنارد و تیزدل آسیب پذیری فرد نسبت به افسردگی را همبسته با این میداند که فرد به چه مقدار بر فقط یکی از وجوه ذهن تکیه میکند و سهواً دیگر وجوه را متوقف میکند. دو وجه اصلی ذهن شامل وجه انجام دادن و وجه بودن است. وجه انجام دادن به نام وجه گردنده نیز شناخته میشود. این وجه بسیار هدف مدار است و وقتی برانگیخته میشود که ذهن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که خواسته میشود عدم مطابقت ببیند. وجه دوم ذهن، وجه بودن است که بر به دست آوردن هدف خاصی متمرکز نیست، بلکه بر پذیرش و راه دادن به آنچه هست بدون فشار آنی بر تغییر آن تاکید دارد. مؤلفه اصلی مدل ICS آگاهی فراشناختی است. آگاهی فراشناختی توانایی یعنی اینکه فرد بتواند به جای آنکه افکار و احساسات منفی را بخشی از خویشتن خود بداند، آنها را به عنوان وقایعی تجربه کند که در حال گذر از پرده ذهن هستند. هنگامی که وضعیتهای استرس آمیز زندگی پیش میآید افرادی که آگاهی فراشناختی بالایی دارند میتوانند از افسردگی و الگوهای تفکر منفی آسانتر دوری کنند. آگاهی فراشناختی عموماً از طریق توانایی فرد برای نامتمرکز شدناست. نامتمرکز شدن توانایی ادراک افکار و احساسات به عنوان وقایع ناپایدار و قابل مشاهده در ذهن است.بر اساس مدل برنارد و تیزدل سلامت روانی با توانایی فرد برای رهایی از درگیری با یک وجه ذهن و حرکت بین وجوه مختلف ذهن مرتبط است. بنابراین افرادی در بهترین حالت هستند که میتوانند بر اساس شرایط محیطی با انعطاف پذیری از وجهی به وجه دیگر ذهن حرکت کنند. مدل ICS بیان میکند که شایستهترین وجه ذهن وجه بودن است چون منجر به تغییر هیجانی پایدار میشود. بنابراین شناخت درمانی برای جلوگیری از عود افسردگی باید این وجه از ذهن را توسعه بدهد. این نظر پردازی تیزدل را به خلق MBCT راهنمایی کرد، شیوه ای که وجه بودن را توسعه میدهد.شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) نوعی رواندرمانی است که برای جلوگیری از عود افسردگی طراحی شده است، مخصوصاً در افرادی که دچار اختلال افسردگی عمده هستند. در این سبک درمانی از شیوههای رفتاردرمانی شناختی (CBT) سنتی استفاده شود به علاوه راهبردهای جدیدتر روانشناختی نظیر ذهن آگاهی و مراقبه توجه آگاهانه استفاده میشود. شیوههای شناختی شامل آموزش مراجع درباره افسردگی است. راهبردهای مبتنی بر ذهن آگاهی متمرکز بر آگاهی از افکار و احساسات و پذیرش آنها در مقابل اتصال و واکنش به آنهاست. مثل CBT، MBCT مبتنی بر این نظریه است که وقتی افرادی که سابقه افسردگی دارند پریشان میشوند، دوباره در ذهنشان فرایندهای خودکار شناختی ظاهر میشود که یک اپیزود افسردگی را راه میاندازد. هدف MBCT بر هم زدن این فرایندهای خودکار شناختی و آموزش به مراجعان برای کمتر واکنش نشان دادن به محرکهای وارد شده به فکر است، همچنین این هدف نیز دنبال میشود که مراجع پذیرش و مشاهده بدون قضاوت آن محرکها را بیاموزد. این تمرین ذهن آگاهی مراجعان را یاری میکند تا به فرایندهای شناختی به هنگام وقوع توجه کنند و واکنش خود را بیشتر به صورت تعمق دربیاورند. به هرحال درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی به واسطه اینكه به هر دو بعد جسمانی و ذهنی میپردازند دارای اثر بخشی بالایی برای درمان برخی اختلالات روانی و بیماریهای جسمانی هستند. تکنیکهای ذهن آگاهی جزء مؤثری از درمان اختلالات اضطرابی.افسردگی عودکننده ، اختلال شخصیت مرزی ، سوءمصرف مواد، مدیریت درد مزمن، مقابله بیماران با سرطان و بسیاری از اختلالات دیگر هستند.
منابع
مفاخری ،عبدالله (1393) ،اثربخشی آموزش فراشناخت وذهن آگاهی بر نگرش های زیست محیطی ،رفتار شهروندی سازمانی و بهزیستی اجتماعی ، پایان نامه دکترای تخصصی روانشناسی عمومی ، دانشگاه پیام نور
دیدگاهی بنویسید