محيط يادگيري
يكي از عناصر پيش زمينه ي مؤثر بر بازده و پيامدهاي يادگيري ،ساختار و محيط يادگيري اول است، عوامل موقعيتي يا محيطي،عوامل ايجاد كننده فضايي هستند كه درآن تكليف يادگيري انجام مي شود.توجه به مؤلفه محيط يادگيري تقريباً به اوائل سال 1960 برميگردد يعني زماني كه بلوم اشاره كرد كه مي توان از ملاك محيط يادگيري كلاس براي پيشبيني پيشرفت تحصيليافراد استفاده كرد.در آن زمان تحقيقات درخصوص موفقيت تحصيلي افراد متوجه محيط هاي يادگيري كارآمد شد. علاقه به تحقيق درباره محيط يادگيري، به ويژه از زماني بيشتر شد كه محققان دريافتند كه بازده و پيامدهاي يادگيري شناختي وعاطفي و نگرش افراد در مورد يادگيري، تاحد زيادي تحت تأثير ادراك آنها از اين محيط است.محيط يادگيري از آن زمان به بعد به ادراك مشترك دانش آموزان و استادان از محيط كلاس درس اطلاق شد.
عوامل فردي
علاوه براینها تأثير عنصر ادراك از محيط و موقعيت يادگيري در بازده و پيامدهاي يادگيري ، عوامل فردي نيز جايگاه ويژه اي دارند.همان طور كه مي دانيم دانش آموزان از لحاظ توانايي هاي ذهني، روش هاي آموختن ،سبك و سرعت يادگيري، آمادگي و علاقه و انگيزش نسبت به كسب دانش و انجام فعاليت هاي تحصيلي باهم تفاوت دارند.بنابراين درنظر گرفتن تفاوت هاي فردي افراد در آموزش و برخورد متناسب با ويژگي هاي خاص آنان از وظايف مهم هر نظام آموزشي است.نتايج پژوهش هاي انجام شده دراين باره نيز بر اين حقيقت تأكيد كردهاند كه توجه به تفاوت هاي فردي يادگيرندگان از سوي مربيان، در بهبود كيفيت يادگيري و افزايش سطح پيشرفت تحصيلي آنان بسيار تأثيرگذار است. آنچه در سال هاي اخير بيشتر از بقيه عوامل مؤثر بر يادگيري نظر روانشناسان تربيتي و متخصصان آموزشي را به خود جلب كرده، تنوع سبك هاي تفكر و رويكردهاي يادگيري بوده است. اين تفاوت ها عمدتاً در چگونگي برخورد يادگيرنده با موضوع هاي مختلف يادگيري و نحوه فراگيري، نگهداري واستفاده از آن يادگيري ها مطرح بوده است.
سبك تفكر
سبك تفكر، رويكرد ترجيحي فرد براي استفاده از توانايي هاي خودش است.به عبارت ديگر، سبك تفكر به خودي خود توانايي به حساب نميآيد،بلكه يك گرايش ترجيحي است . به اعتقاد استرنبرگ ، سبك تفكر در افراد، شيوه اي براي به كارگيري توانايي هاي آنها است.از نظر او تمايز بين سبك و توانايي مهم است. توانايي، يعني آنكه فرد بتواند از عهده كاري خوب برآيد.حال آن كه سبك فرد يعني تمايل او به چگونگي انجام دادن كاري. بي شك،دو فرد با توانايي هاي يكسان مي توانند سبك هاي تفكر گوناگوني داشته باشند.سبك هاي تفكر نه خوب هستند نه بد،بلكه با يكديگر متفاوت هستند .استرنبرگ از 13 سبك تفكر نام مي برد و آنها را در پنج بعد جاي مي دهد كه عبارتند از: كاركردها،شكلها، سطح ها،گستره ها و گرايش ها.
كاركردها شامل سه كاركرد براي خودگرداني ذهني فرد مي شود كه عبارتند از :
- قانون گذار
- اجرايي،
- قضاوت گر
شكل ها: شامل چهار شكل:
- فردسالار ؛ تك محور-خودراي
- پايور سالار ؛ نظم طلب
- جرگه سالار ؛چندمحور
- ناسالار ؛ نامنظم
سطح ها :شامل دو سطح:
- كلي نگر
- جزيي نگر
گستره ها :شامل دو حوزه :
- درون نگر
- بيرون نگر
در نهايت گرايش ها :شامل دو گرايش:
- آزادانديش
- محافظه كار.
تقسيم بندي هاي متعددي در مورد اين سيزده سبك وجود دارد.زانگ و استرنبرگ و زانگ و پستيگليون ، بنقل ازحجازی و همکاران ، در يك تقسيم بندي سيزده سبك تفكر را به سه نوع سبك كلي قابل تبديل ميدانند.سبك هاي تفكر نوع اول شامل آنهايي است كه مولد خلاقيت بوده، سطوح بالاتري از پيچيدگي شناختي را طلب مي كنند و شامل سبك هاي قانون گذاري ؛ خلاق بودن, قضاوت گر ؛ ارزيابي افراد ديگر يا بازده ها, پايورسالار ؛ اولويت بندي تكاليف فردي، كلي، تمركز بر تصوير كلي , و آزادانديشي ؛ اتخاذ رويكردي بديع نسبت به انجام تكاليف هستند.سبك هاي تفكر نوع دوم،شامل آنهايي است كه فرد يا افراد را به تبعيت از هنجار رهنمون مي سازند و سطوح پايين تري از پيچيدگي شناختي را دربر مي گيرند.
اين سبك ها شامل سبك هاي اجرايي ؛انجام تكليف باتوجه به دستورات داده شده, جزئي نگر؛ تمركز بر جزئيات, فردسالار ؛ كار بر روي تكليف در يك زمان و محافظه كار؛ استفاده از رويكرد هاي سنتي در انجام تكليف, مي شود.سبك هاي تفكر نوع سوم، علاوه بر اين كه از سبك هاي ناسالار ؛كار بر روي تكاليفي كه براي فرد انعطاف لازم را در خصوص چه، كي ، كجا و چگونه انجام دادن تكليف در اختيار داشته باشد, و جرگه سالار ؛كار بر روي تكاليف چندگانه بدون اولويت بندي قبلي, دروني ؛ انجام تكاليف به تنهايي, و بيروني ؛ كار با ديگران, استفاده مي كنندو باتوجه به ضرورت هاي سبكي هر تكليف خاص، ويژگي هاي سبك هاي نوع اول و دوم را هم نشان مي دهند. براي مثال، فرد مي تواند از سبك نامنظم به صورت پيچيده استفاده كند؛ ويژگي سبك هاي نوع اول، يعني با تكاليف پيچيده مواجه شود، اما به تصوير كلي موضوع اصلي توجه نشان ندهد.
در مقابل، فرد مي تواند از سبك ناسالار؛ نامنظم به صورت ساده استفاده نمايد (ويژگي سبك هاي نوع دوم) يعني با تكاليف مختلف مواجه شود، البته بدون آن كه بداند از اينكه چگونه هر تكليف براي رسيدن به هدف نهايي به او كمك مي كند. زانگ و استرنبرگ ، نشان دادند كه رويكردهاي يادگيري و سبك هاي تفكر مي توانند به شيوه خاصي با يكديگر ارتباط داشته باشند.آنها حدس مي زدند كه رويكرد سطحي با سبك نوع دو كه به پيچيدگي كمتري نياز دارند: سبك هاي اجرايي، محافظه كارانه و جزئي, ارتباط مثبت و با سبك نوع یک : قانونگذار، قضاوتگر، آزادانديش و پايور سالار, ارتباط منفي داشته باشد. همچنين تصور مي كردند كه رويكرد عميق با سبك هايي كه به پيچيدگي بيشتري نياز دارند، ارتباط مثبت و با سبك هايي كه به پيچيدگي كمتري نياز دارند،ارتباط منفي داشته باشد. در نهايت نتايج پژوهش آنها موارد فوق را تأييد كرد.
به عبارت ديگر، نتايج مطالعه زانگ و استرنبرگ به نقل از یمینی و همکاران ، نشان داد كه فراگيراني كه داراي رويكرد سطحي هستند ترجيح مي دهند كه از سبك هاي تفكر اجرايي،جزئي و محافظه كار ؛ سبك هاي سنتي، هنجارمدار و مبتني بر تكليف استفاده كنند، در حالي كه فراگيراني كه داراي رويكرد عميق هستند به استفاده از سبك هاي تفكر قضاوتگر،قانونگذار و آزادانديش ؛ سبك هاي خلاق، سوال مدار و در جستجوي معنا تمايل نشان مي دهند.بيگز ، مي گويد سبك تفكر نمي خواهد جنبه هاي زمينه اي يادگيري را تبيين كند، بلكه بيشتر اشاره به شخصيت يادگيرنده دارد.سبك تفكر يك ترجيح مستدل و ثابت، شبيه به صفت است كه درمورد استفاده از استراتژي هاي يادگيري خاص مشاهده مي شود، در حالي كه رويكرد يادگيري يك انگيزه يا گرايش به يادگيري در افراد است كه با استفاده از استراتژي هاي يادگيري اين انگيزه ها را به اجابت مي رساند. رمزدن ، مي گويد كه ما بايد اين دو مفهوم را به عنوان دو مفهوم جداگانه درنظر بگيريم چرا كه فرآيندهاي يادگيري جداگانه اي را توصيف مي كند.
سبك شناختي فرد دریادگیری
در طراحي و ارائه آموزش، اغلب اين فرضيه مطرح است كه يادگيري همه يادگيرندگان به شيوه يكسان و مشابه صورت مي گيرد. در حالي كه تأثير سبك شناختي فرد بر شيوه پردازش اطلاعات،اثرات وسيع و بسزايي بر اثربخشي و كارايي آموزش بر جاي مي گذارد.زيرا سبك هاي شناختي به اينكه چگونه مغز انسان راه هاي دريافت، ادراك و بازنمايي دنياي پيرامون خود را سازماندهي مي كند، اشاره دارند اهري و خسروی ، در ترجمه كتاب سبك هاي تفكر به نقل از استرنبرگ، در مورد اهميت موضوع سبك ها ؛ سبك هاي شناختي،يادگيري و تفكر نقل مي كنند كه: من به سبك ها اهميت مي دهم و شما هم اگر به فرزندان،همسر، همكاران يا خودتان اهميت مي دهيد، بايد به سبك هاي تان نيز اهميت دهيد.
ما اغلب سبك تفكر را با توانايي اشتباه مي گيريم و تفاوت هاي فردي ناشي از سبك ها را به غلط به توانايي ها نسبت مي دهيم در نتيجه افرادي كه سبك هايشان با انتظارات والدين،همسر، همكاران، مدير و يا كار فرمايشان هماهنگ و همخوان نيست، به دلايل نادرست دچار توهم و تزلزل در رفتار و عملكرد مي شوند. يكي ديگر از مؤلفه هايي كه بر بازده و پيامدهاي يادگيري افراد اثر مي گذارد، اتخاذ رويكرد يادگيري خاص است كه به چگونگي برخورد يادگيرندگان با مطالبي كه مي خواهند ياد بگيرند اشاره دارد.اگر برخورد فراگير با مطالب يادگيري به گونه اي باشد كه بخواهد معني مطالب را ياد بگيرد، رويكرد يادگيري او عميق است.
در مقابل اگر فراگير تنها به دنبال حفظ كردن مطلب باشد رويكرد او سطحي است. بيگز، از رويكرد ديگري نيز نام مي برد كه رويكرد موفقيت مدار است، به اعتقاد او كسي كه از رويكرد موفقيت مدار بهره مي جويد در مورد خواندن خود،موفقيت مدار عمل مي كند، زمان خود را طوري تنظيم مي كند تا بتواند نمره خود را بالا ببرد.از نكات بارز رويكردهاي يادگيري آن است كه اين رويكرد ها به بافت و محيط وابسته اند.اين بدان معني است كه رويكردهاي يادگيري،ويژگي هاي ثابت در افراد نيستند وتحت تأثير تغييرات در بافت يادگيري تغيير مي كنند.
براي مثال، اگر فضاي كلاس به گونه اي باشد كه مدرسان، درس جديد را به تجربه هاي يادگيري،پيشينه و دانش فراگيران و همچنين خواسته ها و موضوعات مورد علاقه آنها ارتباط دهند،دانش آموزان را در كلاس مشاركت دهند، توجه را به درس جلب كنند،در كلاس با دانشجویان دوستانه رفتار كنند و در كارشان به آنها ياري رسانند و در كل فضاي رضايت بخشي را به وجود آورند،به احتمال زياد، افراد رويكرد عميق به يادگيري اتخاذ خواهند نمود. بيگز، كه ديدگاه خود را يك ديدگاه ساخت گرايي معرفي مي كند، معتقد است كه ساخت گرايي بر فعاليت هاي افراد تمركز دارد.در اين نظريه، موضوع آموزش تغيير ديدگاه فراگيران است، شيوه اي كه فراگيران دنيا را مي بينند.
او بيان مي كند كه «در ساخت گرايي آنچه اهميت دارد اين است كه فراگير خودش دانش خود را به وجود مي آورد». مفهوم رويكردهاي يادگيري او هم به همين نظريه مربوط است.او در تحقيقات متعددي بيگز،بر اين نكته تأكيد داشته است كه آنچه فرد در يادگيري انجام مي دهد،خلق دانش است. او دانش را با فعاليت هاي يادگيري و رويكردهاي خود به يادگيري مي آفريند . مفهوم رويكردهاي يادگيري با محيط و موقعيت يادگيري رابطه تنگاتنگي دارد. در درون اين نظريه به اين موضوع تأكيد شده است كه اگر زمينه يادگيري مبتني بر اصول تعميق يادگيري باشد، همه يا بيشتر افراد با كيفيت سطح بالايي آموزش خواهند ديد.
منبع
موسویان،سیدحامد(1394)، بررسی سبک های یادگیری،تاب آوری و مهارت های حل مسئله در شطرنجبازان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی گیلان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید