مبانی و مفاهیم یادگیری

یکی از واقعیات اجتناب ناپذیر آن است که پیشرفت های بشر در گرو یادگیری است.  یادگیری عبارتست از فرآیند ایجاد تغییر نسبتاً پایدار  در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است،یادگیري به طور مداوم در طی زمان و در مسیر زندگی واقعی به دست می آید و کنترل آن تقریباً دشوار است، اما به واسطه آن دانشی پایدار تولید شده و فرد یاد گیرنده این توانایی را می یابد که هنگام برخورد با موقعیت هاي مختلف، رفتاري اثربخش داشته باشد. محققان به تازگی دریافتند که تفاوت های افراد در یادگیری فقط ناشی از هوش و توانایی آنها نیست بلکه عوامل دیگری از جمله ویژگی های ذاتی و شخصیتی افراد، مشکل بودن تکالیف محوله و سبک های یادگیری می تواند تاثیر بسزایی در یادگیری افراد داشته باشد. از میان این عوامل سبک های یادگیری نقش بسزایی بر فرآیند یادگیری داشته می تواند نقش بسیار موثری بر میزان یادگیری افراد داشته باشند،سبکهای یادگیری به عنوان روش هایی هستندکه افراد اطلاعات و تجربیات تازه را در ذهن خود سازماندهی و پردازش  می کنند تا بتوانند مشکلات و مسائل پیش روی خود را حل نمایند .

بر این اساس محققان  استفاده از شیوه های مناسب آموزشی جهت ارائه به افراد با سبک های یادگیری متفاوت را یکی از الزامات اجتناب ناپذیر بهبود یادگیری دانسته و در تحقیقات  فراوانی به این مهم اشاره نموده اند چرا که معتقدند تناسب شیوه تدریس اساتید با سبک یادگیری دانشجویان باعث تقویت انگیزه یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانشجویان می گردد. سبک های یادگیری خود به سه دسته: سبک شناختی، سبک عاطفی و فیزیولوژیکی تقسیم می گردد. در این میان سبک شناختی به این مفهوم اشاره می نماید که یادگیرنده چگونه مطالب را درک می کند و به خاطر  می سپارد چگونه اندیشیده و مسائل را تحلیل می نماید. سبک های شناختی نیز دارای طبقه بندی های مختلفی هستند که از آن جمله می توان به سبک های وابسته به زمینه و مستقل از زمینه،سبک های تکانشی و تأملی و سبک های یادگیری بر مبنای الگوی یادگیری تجربی کلب اشاره نمود. بر اساس نظر کلب یک الگوی یادگیری بر اساس یک چرخه چهار مرحله ای به وجود می آید:

در مرحله تجربه عینی افراد بیشتر براحساس ها و توانایی های خودشان متکی هستند تا یک رویکرد منظم نسبت به حل مسئله و موقعیت ها. افراد از طریق احساس، تجربه های خاص، ارتباط با دیگران یاد می گیرند و نسبت به احساس خود و افراد دیگر حساس هستند. در مرحله مشاهده تأملی فرد به حوصله و عینیت و قضاوت دقیق متکی است ولی الزاماً اقدامی انجام نمی دهد. افراد برای تشکیل عقاید خود، به افکار و تئوری ها مراجعه می کنند. معمولاً از راه گوش دادن و دیدن، مشاهده دقیق قبل از پیش داوری، دیدن امور از زوایای مختلف، و جستجو برای یافتن معانی امور یاد می گیرند.در مرحله مفهوم سازی انتزاعی برای درک مسائل و موقعیت ها بیشتر از منطق و اندیشه استفاده می شود تا از احساس و نهایتاً در مرحله چهارم که  شیوه آزمایشگری فعال است یادگیری از راه انجام دادن کارها،یعنی به صورت تجربه کردن با تاثیرگذاری و تغییر موقعیت صورت می گیرد.

از تفریق دو به دوی نمره ها حاصل از چهار مرحله یادگیری، یعنی تفریق مفهوم سازی انتزاعی از تجربه عینی و آزمایشگری فعال از مشاهده تأملی،دو نمره به دست می آید. این دو نمره بر روی دو محور مختصات(با توجه به منفی و مثبت بودن نمره حاصل) قرار می گیرد. یکی محور عمودی یعنی تجربه عینی _ مفهوم سازی انتزاعی و دیگری محور افقی یعنی مشاهده تأملی _ آزمایشگری فعال است که نوع سبک هر فرد را مشخص می کند. در سبک واگرا  افراد در دیدن موقعیت های عینی از دیدگاه های مختلف، بیشترین توانایی را دارند. رویکرد آن ها به موقعیت ها بیشتر مشاهده کردن است تا عمل کردن. در سبک همگرا افراد بیشترین توانایی را در کاربرد عملی اندیشه ها و نظریه ها دارند. آنها بیشتر ترجیح می دهند با تکالیف و مسائل فنی سروکار داشته باشند تا با مسائل اجتماعی بنابراین مشاغل فنی و تخصصی مناسب این افراد است.در سبک جذب کننده افراد می توانند مقدار زیادی از اطلاعات را درک و به طور منطقی از آنها استفاده نموده در نتیجه به مفاهیم انتزاعی توجه بیشتری نشان می دهند. این سبک یادگیری برای مشاغلی که مستلزم اطلاعات و دانش اند موثر است. و نهایتاً افرادی که سبک آنها انطباق یابنده است از طریق تجربه کردن و انجام دادن می آموزند توانایی این افراد کارکردن با اشیاء و کسب تجربیات جدید در هنگام انجام فعالیت است، این افراد توانایی بالقوه بازاریاب یا فروشنده موفق شدن را دارند. از دیگر ابعاد مهم سبک شناختی تأثیر گذاری آن بر خلاقیت افراد است.

خلاقیت در یادگیری یا به عبارت دیگر یادگیری مهارت های تفکر خلاق از جمله مهمترین نیاز های جوامع دانش محور  می باشد. خلاقیت از دید پژوهشگران مفاهیم متعددی داشته و هنوز اجماع خاصی در مورد تعریفی واحد از آن که همه جنبه های آن را پوشش دهد نشده است. لذا ماهیت خلاقیت در مکاتب مختلف بسیار متفاوت بوده و هر مکتب به ضم خود نظری را ابراز می نمایند. بر این اساس روانکاوان خلاقیت را نتیجه حل تعارض که در ضمیر ناخودآگاه ایجاد شده است می دانند در صورتی که انسان گرایان تاکید دارند خلاقیت زاییده سلامت روانی، خودشکوفایی و کمال انسانی است و مجامع پزشکی بر رابطه خلاقیت با مغز انسان تاکید می نمایند. یکی از نظرات معتبر در این باره دیدگاه تورنس است از دید این محقق تفکر خلاق عبارت است از فرآیند حس کردن مشکلات و مسائل، اختلاف نظر درباره اطلاعات، خطا کردن در عناصر و عوامل اشیاء و … حدس زدن و تشکیل فرضیه ها درباره این کمبودها ارزیابی و آزمایش این حدس ها و فرضیه ها، احتمالاً اصلاح و آزمایش مجدد آنها و نهایتاً مرتبط ساختن نتایج ، تورنس تفکر خلاق را مرکب از چهار عامل اصلی می داند که عبارتند از: سیالی:یعنی استعداد تولید ایده های فراوان،ابتکار: یعنی استعداد تولید ایده ای بدیع، غیر عادی و تازه انعطاف پذیری: یعنی استعداد تولید ایده ها و روش های بسیار گوناگون بسط: یعنی استعداد توجه به جزئیات.

در ادامه راه تورنس و جهت کاربردی تر و کوتاه کردن زمان مورد نیاز برای اجرا و نمره گذاری، آزمون خلاقیت آقای عابدی بر اساس نظر تورنس جهت تعیین میزان خلاقیت افراد طراحی شد. همانند تعاریف متعدد ارائه شده در زمینه خلاقیت دیدگاه های متفاوتی نیز در مورد عوامل موثر بر خلاقیت وجود دارد در یک نظرگاه چهار عامل موثر در ایجاد خلاقیت: عوامل فردی، عوامل محیطی، عوامل گروهی و عوامل سازمانی هستند. و در نظرگاه دیگر محققان خلاقیت را از بعد روانشناختی خلاقیت را منوط به عوامل روان شناختی خصوصاً میزان هوش و استعدادهای فردی می دانند. بر این اساس توصیه می شود که زمینه برای پرورش خلاقیت افراد باهوش فراهم شود .همچنین از بعد رویکرد اجتماعی خلاقیت بیشتر امری گروهی شناخته شده که بر این اساس برای داشتن خلاقیت، بر فراهم کردن عوامل گروهی تأکید می کند و سرانجام در بعد سیستمی خلاقیت در سازمان متأثر از عوامل متعددی است که می توان زمینه ظهور و بروز آن را از طریق فراهم کردن «عوامل فردی»،«عوامل محیطی» محقق نمود . همانطور که ملاحظه می شود در اغلب دیدگاه ها عوامل فردی جزء تفکیک ناپذیر ایجاد خلاقیت افراد محسوب شده و مورد تأکید محققان قرار گرفته اند، از جمله مهمترین متغیرهای سطح فردی موثر بر خلاقیت می توان به توانمندی، ویژگی های شخصیتی، سبک شناختی، هوش و چالش پذیری افراد اشاره نمود.

تعریف یادگیری

مفهوم یادگیری را می توان به صورت های مختلف تعریف کرد: کسب دانش و اطلاعات، عادت های مختلف، مهارت های متنوع، و رده های گوناگون حل کردن مسائل. همچنین می توان یادگیری را به عنوان فراگیری رفتارها و اعمال مفیر و پسندیده، و حتی به عنوان کسب رفتارها و اعمال مضر و ناپسند تعریف کرد. پس، یادگیری حوزه ی بسیار گسترده ای را شامل می شود. هرگنهان و اُلسون گفته اند «یادگیری یکی از مهم ترین زمینه ها در روانشناسی امروز و در عین حال یکی از مشکل ترین مفاهیم برای تعریف کردن است«با این حال، به سبب اهمیت مفهوم یادگیری، از آن تعریف های مختلفی به دست داده اند. معروف ترین تعریف یادگیری به قرار زیر است: یادگیری به فرآیند ایجاد تغییر نسبتاً پایدار در رفتار یا توان رفتاری که حاصل تجربه است گفته می شود و نمی توان آن را به حالت های موقتی بدن مانند آنچه براثر بیماری، خستگی، یا مصرف داروها پدید می آید نسبت داد.

سبک های یادگیری

می توان سبک یادگیری را به عنوان روشی که یادگیرنده خود آن را به روش های دیگر ترجیح می دهد تعریف کرد. به همین سبب، بعضی از روانشناسان پرورشی، از جمله و ولفلک ، اصطلاح ترجیح یادگیری را بهتر از سبک یادگیری می دند و برای آن تعریف زیر را به دست داده است : «راه های موردپسند فرد برای مطالعه و یادگیری، مانند استفاده از تصاویر جای کتاب، کار کردن با دیگران به عوض تنها کار کردن، یادگیری موقعیت های ساختارمند در مقابل موقعیت های غیر ساختارمند، و …».

نکته ای که باید در اینجا یادآور شویم این است که، به خلاف هوش و استعداد که توانایی هستند، سبک یادگیری توانایی نیست. از این رو سبک یادگیری به این که یادگیرنده چگونه یاد می گیرد، اشاره می کند نه این که به چه خوبی از عهده ی یادگیری برمی آید.اصطلاح دیگری که در متون روانشناسی پرورشی و روانشناسی یادگیری مورد استفاده قرار می گیرد، سبک شناختی است. سبک شناختی را عمدتاً به عنوان روشی که یادگیرنده به کمک آن اطلاعات را پردازش می کند. تعریف کرده اند. هرچند که بعضی نظریه پردازان اصطلاحات سبک یادگیری و سبک شناختی را از هم جدا می دانند، اما اکثریت صاحب نظران و روانشناسان پرورشی آن دو معادل به کار می برند. یکی دیگر از پژوهشگران سبک های یادگیری.گفته است: «می توان سبک شناختی را به عنوان یکی از اجزای مهم سبک یادگیری مهم سبک یادگیری به حساب آورد».

انواع سبک های یادگیری

سبک های یادگیری یا ترجیحات یادگیری بسیار گوناگون اند. با این حال،می توان آن ها را به سه دسته ی شناختی، عاطفی، و فیزیولوژیکی تقسیم کرد. سبک های یادگیری شناختی به روش هایی که شخص موضوع ها را ادراک می کند، اطلاعات را به خاطر می سپارد، دربره ی مطالب می اندیشد، و مسائل را حل می کند، گفته می شود. سبک های یادگیری عاطفی در برگیرنده ی ویژگی های شخصیتی و هیجانی یادگیرنده مانند پشتکار، تنها کار کردن یا با دیگران کار کردن، و پذیرش یا رد تقویت کننده های بیرونی است. سبک های یادگیری فیزیولوژیکی جنبه ی زیست شناختی دارند و دربرگیرنده ی واکنش فرد به محیط فیزیکی موثر بر یادگیری او هستند، مانند ترجیح دادن مطالعه در شب یا روز یا ترجیح دادن مطالعه در محیط های گرم یا محیط های سرد. همچنین در رابطه با سبک های فیزیولوژیکی می توان گفت بعضی از یادگیرندگان گوش دادن به به یک سخنرانی یا توضیحات شفاهی معلم را به خواندن متن یا انجام دادن تکالیف عملی ترجیح می دهند، در حالی که بعضی دیگر خواندن مطالب و یادگیری از روی شکل ها و نمودارها را می پسندند، و بعضی دیگر از انجام کارهای عملی و دستکاری وسیله ها و ابزارها بهتر می آموزند. از میان این سه دسته سبک یادگیری، سبک های شناختی یادگیری فراوان تر از همه مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند و از اهمیت بیشتر برخوردارند.

سبک های یادگیری شناختی

سبک های یادگیری شناختی بسیار متنوع اند. ما در اینجا مهم ترین و معروف ترین آن ها را توضیح می دهیم.

سبک های وابسته به زمینه و نابسته به زمینه: سبک های وابسته به زمینه و نابسته به زمینه (فارغ از از زمینه) گویای این است که قضاوت های شخصی بعضی یادگیرندگان تحت تاثیر زمینه ی موضوع یادگیری قرار می گیرد، در حالی که برای بعضی یادگیرندگان دیگر تاثیر زمینه بسیار اندک است یا اصلاً وجود ندارد. افرادی که از لحاظ سبک یادگیری وابسته به زمینه اند به راحتی نمی توانند محرک ها را از زمینه ها جدا کنند، لذا ادراک های آنان به سادگی تحت تاثیر تغییرات زمینه ای قرار می گیرد. از سوی دیگر، افرادی که از لحاظ سبک یادگیری نابسته به زمینه (فارغ از زمینه) اند به سادگی می توانند محرک ها را از زمینه ها جدا سازند، لذا ادراک های آنان از تغییرات زمینه تاثیر چندانی نمی پذیرد. به افراد دارای سبک وابسته به زمینه کلی نگر و به افراد دارای سبک نابسته به زمینه تحلیلی نگر نیز می گویند، زیرا افراد گروه اول شکل و زمینه را در یک ترکیب کلی می بینند و لذا جداسازی شکل از زمینه برای آنان دشوار است، اما افراد گروه دوم شکل و زمینه را جدا از هم می بینند و لذا به راحتی می توانند آن ها را از هم تشخیص دهند. به عنوان مثال، افراد دارای سبک نابسته به زمینه محرک یا ضلعی الف را از زمینه ی ب به راحتی تشخیص می دهند، در حالی که افراد دارای سبک وابسته به زمینه به سادگی از عهده ی انجام این کار برنمی آیند.

بعد وابسته به زمینه – نابسته به زمینه نشان می دهد که تا چه اندازه افراد می توانند، به هنگام کوشش برای تشخیص جنبه های مهم یک موقعیت خاص، بر عناصر زمینه ای مزاحم غلبه کنند. چنان که دیدیم، هرچه افراد از لحاظ وابستگی به زمینه از عناصر مزاحم یا مُخل مستقل تر عمل کند، به همان اندازه تحلیلی تر عمل می کند. در مقابل، هرچه فرد بیشتر وابسته به زمینه باشد، به همان نسبت کلی تر عمل می کند. برای نمونه، فردی که وابسته به زمینه است ممکن است نتواند، از روی توضیح و شکل، قطعات یک دوچرخه را بر روی هم سوار کند، در حالی که یادگیرنده ی فارغ از زمینه این کار را به راحتی انجام می دهد.

این دو گروه یادگیرنده، یعنی وابسته به زمینه و نابسته به زمینه، با محیط خود به طور متفاوت برخورد می کنند. اشخاصی که وابسته به زمینه اند جذب دیگران می شوند، شغل هایی را که مستلزم ایجاد رابطه با دیگران است مانند معلمی برمی گزینند، و موضوع های درسی نظیر علوم اجتماعی را که بیشتر با مردم سروکار دارد، انتخاب می کنند. از سوی دیگر، افراد فارغ از زمینه مشاغلی را که نیاز چندانی به تعامل اجتماعی ندارند مانند اخترشناسی و مهندسی تریج می دهند، و موضوع های درسی نظیر ریاضیات و علوم را تاکید چندانی بر امور انسان ها ندارند انتخاب می کنند. . کوتاه سخن این که، «اشخاص وابسته به زمینه در یادگیری و یادآوری مطالب اجتماعی موفق ترند، اما اشخاص فارغ از زمینه در یادگیری و یادآوری مطالبی که جنبه اجتماعی ندارند توفیق بیشتری کسب می کنند.»

هوهن گفته است یادگیرندگانی که از نظر سبک های یادگیری مستقل از زمینه اند و آنانی که وابسته در فعالیت های تحصیلی و انجام تکالیف تحصیلی نیز با هم فرق دارند. یادگیرندگان مستقل از زمینه ترجیح می دهند تنها کار کنند، قادرند کوشش های خود را در رابطه با انجام پروژه ها و حل مسائل سازمان دهند، و دوست دارند، هدف هایشان را خودشان تعیین کنند. از سوی دیگر، یادگیرندگان وابسته به زمینه ترجیح می دهند که در گروه کار کنند، با معلم تعامل بیشتری داشته باشند، و به تکالیف سازمان یافته و تقویت بیرونی بیشتر نیازمندند. همچنین، «یادگیرندگان فارغ از زمینه دارای انگیزه ی درونی هستند، یادگیری شان را خودشان سازمان می دهند و راهبردهای مطالعه شان را خودشان تعریف می کنند. در مقابل، یادگیرندگان وابسته به زمینه دارای انگیزه ی بیرونی هستند، به مطالب سازمان یافته به وسیله ی دیگران بهتر پاسخ می دهند، و به هدایت و راهنمایی معلم نیاز دارند.

سبک های مختلف یادگیری همچنین بر روش آموزشی معلمان تاثیر می گذارند. معلمان نابسته به زمینه یا فارغ از زمینه موقعیت های آموزشی غیرشخصی یا به اصطلاح خشک را بیشتر ترجیح می دهند و غالباً بر جنبه های شناختی و نظری آموزش تاکید می کنند. در مقابل، معلمان وابسته به زمینه برقراری تعامل با یادگیرندگان و بحث کلاسی را می پسندند. معلمان فارغ از زمینه سئوال کردن را مهم ترین وسیله ی آموزشی می دانند که از طریق آن موضوع های درسی را معرفی می کنند و دانش آموزان را به پردازش اطلاعات وا می دارند، اما معلمان وابسته به زمینه سئوال کردن را بیشتر به عنوان وسیله ای برای وارسی یادگیری دانش آموزان پس از آموزش خود مورد استفاده قرار می دهند. معلمان فارغ از زمینه بر معیارهای خود تاکید می کنند و اصولی را که آموزش می دهند، شخصاً تدوین می نمایند، اما معلمان وابسته به زمینه یادگیرندگان را در سازمان دادن محتوای درس شرکت می دهند و آنان را به تدوین اصول تشویق می نمایند. معلمان فارغ از زمینه از این که دانش آموزان پایین تر از توان خود کار کنند ناخرسندند و اشکالات آنان را گوشزد می نمایند، اما معلمان وابسته به زمینه تمایلی به انتقاد کردن از دانش آموزان خود ندارند و بیشتر به ایجاد و حفظ رابطه ی اجتماعی مثبت با دانش آموزان علاقه مندند، و یادگیری موضوع های درسی برای آنان در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد.

نکته ای که نباید از نظر دور داشت این است که ویژگی های فوق در افراد افراطی سبک های وابسته و نابسته به زمینه یافت می شوند. واقعیت این است که اکثریت افراد در حد وسط این دو قطب قرار می گیرند و تنها از بعضی جنبه ها متمایل به یکی از دو کرانه ی پیوستار وابسته به زمینه – نابسته به زمینه اند. نکته ی دیگری را که باید یادآور شد این است که هیچ یک از دو سبک نابسته یا وابسته به زمینه از همه ی جهات بر دیگری برتری ندارد. به طور کلی، افراد نابسته به زمینه در موقعیت هایی که تحلیل های غیرشخصی مفیدند توانا هستند، اما افراد وابسته به زمینه در مهارت های بین شخصی و موقعیت های اجتماعی برتری دارند. سنجش ابزار سنجش سبک های وابسته به زمینه و نابسته به زمینه آزمون شکل های نهفته نام دارد.

سبک های تکانشی و تاملی

دسته بندی دیگر سبک های یادگیری شناختی سبک تکانشی در مقابل سبک تاملی است. یادگیرندگان تکانشی سریع کار می کنند اما اشتباهات زیادی مرتکب می شوند؛ یادگیرندگان تاملی کُند کار می کنند اما اشتباهات کمتری مرتکب می شوند.به سخن دیگر، یادگیرندگان تکانشی به سوال هایی که از آنان پرسیده می شود یا مسائلی که به آنان داده می شود با اولین جوابی که به ذهنشان می رسد، پاسخ می دهند و تنها چیز مهم برای آنان سریع جواب دادن است. در مقابل، یادگیرندگان تاملی پیش از حرف زدن یا جواب دادن فکر می کنند و در عوض سریع جواب دادن ترجیح می دهند که وقت صرف کنند و تا آنجا که ممکن است جواب درست بدهند.

گود و برافی گفته اند، ابتدا که مفهوم سرعت شناختی مطرح شد تاکید بر سرعت پاسخ دهی بود، اما بعدها معلوم گشت که ویژگی های کیفی دیگری که بر صحت پاسخ دهی تاثیر می گذارند نیز باید در نظر گرفته شوند. علاوه بر کسانی که پاسخ های سریع غیرصحیح یا پاسخ های کُند و نادرست می دهند. بنابراین، بعضی افراد که سریع پاسخ می دهند به دلیل تسلط شان بر موضوع است نه به دلیل تکانشی بودن، و برخی افراد که کُند جواب می دهند بدلیل عدم تسلط شان بر موضوع است نه به دلیل تامل کردن.سبک های یادگیری تکانشی و تاملی عمدتاً در محیط خانه شکل می گیرند، اما پژوهش ها نشان داده اند که مدرسه نیز در شکل گیری آن موثر است. از جمله کاگان، پیرسون، و ولچ دریافتند که پسران تکانشی که سالی را در کلاس یک معلم بسیار تاملی می گذرانند، خودشان نیز به صورت تاملی تغییر می یابند.

باز هم نکته ای که در اینجا باید مورد توجه قرار دهیم این است که هیچ یک از این دو سبک یادگیری، به خودی خود، بر دیگری برتری ندارد. کود و برافی در این باره گفته اند «موفقیت در حل مسئله را انطباق سبک مورد استفاده ی یادگیرنده با ویژگی های تکلیف یادگیری تعیین می کند» . یعنی بعضی تکالیف نیازمند سبک یادگیری تاملی اند، در حالی که بعضی تکالیف دیگر با سبک تکانشی بیشتر سازگارند. رولینس و گسنر در پژوهشی که به منظور بررسی همین نکته انجام دادند، دریافتند در حل مسائل ساده که تنها یک جواب قابل قبول وجود دارد یادگیرندگان دارای سبک تاملی از یادگیرندگان تکانشی موفق تر بودند، اما در مسائل پیچیده شامل ابعاد مختلف و چندین جواب متحمل، یادگیرندگان تکانشی که به سرعت درست ترین راه حل ها را مورد ملاحظه قرار می دادند از یادگیرندگان تاملی افراطی که راه حل ها را به طور منظم یکی بعد از دیگری وارسی می کردند و بنابراین مقدار زیادی وقت صرف راه حل های غیرمحتمل می کردند موفق تر بودند.سنجش سبک های تکانشی و تاملی به وسیله ی آزمون همتایابی شکل های آشنا سنجش می شوند. در این آزمون، هر سئوال از تعدادی شکل مربوط به اشیای مختلف (مانند برگ درخت، قیچی، و گربه) که اختلاف های جزئی با یکدیگر دارند تشکیل شده است. آزمون شونده باید از میان شکل های داده شده یکی را کاملاً شبیه به شکل نمونه است انتخاب کند. زمان پاسخ دهی و تعداد اشتباهات در تمام مدت اجرای آزمون شمارش می شوند.

سبک های همگرا، واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده

نوع دیگری از دسته بندی سبک های یادگیری به وسیله دیوید کلب انجام گرفته است. این دسته بندی براساس یک چرخه ی چهار مرحله ای ، به نام چرخه ی یادگیری تجربه ای بنا نهاده شده که از نظریه ی یادگیری او استخراج گردیده است.بنا به نظریه ی کلب که در کتاب معروفش با عنوان یادگیری تجربه ای طرح گردیده، تجربه در یادگیری نقش مهمی ایفا می کند. کلب در این کتاب یادگیری را به عنوان «فرآیندی که به وسیله ی آن دانش از راه تغییر شکل تجربه ایجاد می شود» تعریف کرده است.

منظور او از تجربه تعامل بین یادگیرنده و محیط اوست. نظریه ی کلب در رابطه با الگو یا چرخه ی تجربی اش به صورت زیر توصیف شده است: ابتدا تجربه ی عینی فوری اساس مشاهده و تفکر (تامل) را می سازد. بعد این مشاهده و تامل به صورت مفاهیم و تعمیم ها (نظریه ها)ی انتزاعی در می آیند. سپس این انتزاعیات می توان رهنمودهایی برای عمل استخراج کرد. این رهنمودها را می توان به عنوان فرضیه هایی تصور کرد که اعمال را هدایت می کنند و می توان آن ها را در موقعیت عینی تازه آزمون کرد و در نتیجه ی تجربه های عینی جدیدی به دست آورد. این چرخه همچنان می تواند ادامه یابد. لی- دیویس درباره ی این نظریه ی یادگیری می گوید: «اگرچه الگوی کلب با نظم و ترتیب زیاد یادگیری را در چهار مقوله قرار می دهد، اما این پیام را نیز می رساند که یادگیری یک فرآیند و یک چرخه ی روان است که از ترکیبی از عناصر تشکیل یافته و ضمن مطالعه یا آموزش دادن به دیگران باید آن را مورد ملاحظه قرار دهید.

کلب و فرای، با توجه به الگوی یادگیری ، دو بُعد و چهار شیوه ی یادگیری معرفی کرده اند. بُعد نخست شامل دو شیوه ی یادگیری تجربه ی عینی در مقابل مفهوم سازی انتزاعی است. بُعد دو نیز شامل دو شیوه ی یادگیری آزمایشگری فعال در مقابل مشاهده ی تاملی است. بنا به گفته ی کلب و فرای ، یادگیرنده برای این که موثر عمل کند به چهار نوع توانایی مختلف نیازمند است: تجربه ی عینی، مشاهده ی تاملی، مفهوم سازی انتزاعی، و آزمایشگری فعال. یعنی این که، یادگیرنده باید بتواند خودش را به طور کامل، از روی میل و بدون سوگیری، با تجربه های تازه درآمیزد. باید بتواند این تجربه ها را از دیدگاه های مختلف مشاهده کند و درباره ی آن ها تامل نماید. باید بتواند مفاهیمی بسازد که مشاهداتش را با نظریه هایی که از جهات منطقی درست باشند ادغام نماید، و باید بتواند از این نظریه ها برای تصمیم گیری و حل کردن مسائل استفاده کند.

یادگیرنده ای که شیوه ی یادگیری تجربه ی عینی دارد از تجارب خاص می آموزد، با دیگران ارتباط برقرار می نماید، و نسبت به احساس خود و افراد دیگر حساس است. شخص دارای شیوه ی مفهوم سازی انتزاعی بر تحلیل منطقی اندیشه ها تاکید می ورزد، در کارهای خود طرح ریزی نظام دار را به کار می بندد، و با توجه به درک و فهم اندیشمندانه از امور عمل می کند. شیوه ی آزمایشگری فعال شامل توانایی انجام دادن امور، خطر کردن، و تاثیر گذاشتن بر دیگران از راه عمل کردن است و سرانجام اینکه شیوه ی مشاهده ی تاملی بر مشاهده ی دقیق پیش از داوری، دیدن امور از زوایای مختلف، و جست وجو برای کسب معانی امور استوار است.

کلب و فرای با ترکیب چهار شیوه ی یادگیری فوق چهار سبک یادگیری را نام گذاری کرده اند. تفکر همگرا از دو شیوه یا دو مرحله ی یادگیری مفهوم سازی انتزاعی و آزمایشگری تشکیل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری در یافتن موارد استفاده ی عملی برای اندیشه ها و نظریه ها کارآمدند. به سخن دیگر، کسانی که از این سبک یادگیری بهره مندند در حل مسائل و تصمیم گیری براساس راه حل هایی که برای مسائل می یابند، توانا هستند. این افراد ترجیح می دهند که با مسائل و تکالیف فنی سروکار داشته باشند تا موضوع های اجتماعی و بین فردی. از آنجا به این افراد دارای سبک همگرا می گویند که وقتی با مسئله ای روبرو می شوند به سرعت برای یافتن راه حل درست می کوشند یا کوشش های خود را بر آن راه حل واحد متمرکز می کنند. همچنین، افراد دارای سبک یادگیری همگرا در کارهای تخصصی و تکنولوژی موفق اند.

سبک یادگیریشیوه ی یادگیریتوصیف
 

همگرا

مفهوم سازی انتزاعی

+

آزمایشگری فعال

1-    در کاربرد عملی اندیشه ها قوی است.

2-    در مواقعی که یک پاسخ درست موجود است (مثل آزمون های هوش) عملکرد خوبی دارد.

3-    می تواند استدلال فذضیه ای- قیاسی را در مورد مسائل خاص متمرکز سازد.

4-    غیرهیجانی است؛ ترجیح می دهد با اشیاء کار کند تا با آدم ها.

5-    علاقه های محدودی دارد و کسب تخصص در علوم فیزیکی را ترجیح می دهد.

6-    بسیاری از مهندسان دارای این سبک یادگیری هستند.

 

واگرا

تجربه ی عینی

+

مشاهده تاملی

7-    در توانایی تخیلی قوی است.

8-    در تولید اندیشه و دیدن امور از زوایای مختلف توانا است.

9-    به مردم علاقه مند است.

10- علاقه های فرهنگی وسیعی دارد.

11- در امور هنری متخصص است.

12- افراد دارای سوابق تحصیل در علوم انسانی و هنرهای زیبا دارای این سبک یادگیری هستند.

 

جذب کننده

مفهوم سازی انتزاعی

+

مشاهده ی تاملی

13- در ابداع الگوهای نظری بسیار قوی است.

14- در استدلال استقرایی بسیار قوی است.

15- بیشتر به مفهوم های انتزاعی علاقه مند است تا به مردم.

16- به استفاده ی عملی از نظریه ها چندان علاقه مند نیست.

17- جذب علوم پایه و ریاضیات می شود.

18- اغلب در بخش های پژوهشی و برنامه ریزی کار می کند.

 

انطباق یابنده

تجربه ی عینی

+

آزمایشگری فعال

19- بیشترین توانایی را در انجام کارها دارد.

20- به سرعت می تواند خود را با امور فوری و فوتی وفق دهد.

21- مسائل را به طور شهودی حل می کند.

22- برای کسب اطلاعات به دیگران متکی است.

23- غالباً مشاغل عملی مانند بازاریابی و فروشندگی را برمی گزیند.

جدول:سبک های یادگیری همگرا، واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده

سبک یادگیری همگرا از ترکیب تجربه ی عینی و مشاهده ی تاملی حاصل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری موقعیت های عینی را از زوایای مختلف می بینند. رویکرد آنان نسبت به موقعیت ها مشاهده کردن است تا عمل کردن. از آنجا که به این افراد دارای سبک همگرا می گویند که وقتی با مسئله ای روبه رو می شوند به سرعت برای یافتن راه حل درست می کوشند یا کوشش های خود را بر آن راه حل واحد متمرکز می کنند. همچنین، افراد دارای سبک یادگیری همگرا در کارهای تخصصی و تکنولوژی موفق اند.

سبک یادگیری واگرا از ترکیب تجربه ی عینی و مشاهده ی تاملی حاصل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری موقعیت های عینی را از زوایای مختلف می بینند. رویکرد آنان نسبت به موقعیت ها مشاهده کردن است تا عمل کردن. این افراد موقعیت هایی را که نیاز به ابراز اندیشه های متنوع دارند می پسندند  به جاذبه های متنوع فرهنگی و جمع آوری اطلاعات علاقه نشان می دهند. از آنجا که این افراد قادر به تولید اندیشه های گوناگون هستند سبک آن ها را واگرا می نامند. به طور کلی، افراد دارای سبک واگرا از قدرت تخیل و احساس برخوردارند، و این ویژگی ها برای موفقیت در فعالیت های هنری و امور تفریحی مفیدند.

سبک یادگیری جذب کننده از ترکیب مفهوم سازی انتزاعی و مشاهده ی تاملی تشکیل می شود. افراد دارای این سبک یادگیری در کسب و درک اطلاعات گسترده و تبدیل آن به صورتی خلاصه، دقیق، و منطقی توانا هستند. این افراد، به طور عمده، بر اندیشه ها و مفاهیم انتزاعی تاکید می ورزند. از دیدگاه این افراد، نظریه هایی که از لحاظ منطقی درست هستند بر نظریه هایی که قابلیت کاربرد عملی دارند ترجیح داده می شوند. علت نامیدن این سبک یادگیری به جذب کننده آن است که افراد دارای این سبک قادر به دریافت داده های گوناگون و سازمان دادن به آن ها هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل علمی و اطلاعاتی موفق اند.

سبک انطباق یابنده از اجتماع دو شیوه ی یادگیری تجربه ی عینی و آزمایشگری فعال ایجاد می شود. افراد دارای این سبک یادگیری از تجارب دست اول می آموزند و از اجرای نقشه و درگیر شدن با اعمال چالش انگیز لذت می برند. این افراد بیشتر از آنکه به تحلیل های منطقی بپردازند امور محسوس را ترجیح می دهند. همچنین این افراد در حل مسائل اطلاعاتی که از دیگران به دست می آورند وابسته اند تا به اطلاعاتی که خودشان از راه تحلیل های تخصیصی کسب می کنند. سبب نامیدن این سبک به انطباق یابنده آن است که افراد دارای این سبک در انطباق یافتن با موقعیت های جدید توانا هستند. افراد دارای این سبک یادگیری در مشاغل بازاریابی و فروشندگی موفق تر از دیگران اند.

کلب و فرای می گویند هریک از سبک های فوق دارای نقاط قوت و ضعف مخصوص به خودش است، و لذا یادگیرنده ای که فقط از یک سبک خاص استفاده می کند، یادگیرنده ی کاملی نیست؛ برای این که صورت یادگیرنده «کامل« درآید باید بتواند در موقعیت های مختلف از سبک های یادگیری متناسب با آنها استفاده کند. کلب و فرای در توصیف یادگیرنده ی کامل می گویند یادگیرنده ی کامل «کسی است که در برخورد با جهان و تجارب خود بسیار انعطاف پذیر و نسبیت گراست و به راحتی می تواند تعارض های دیالکتیکی میان چهار شیوه ی اصلی یادگیری یعنی تجربه ی عینی، مشاهده ی تاملی، مفهوم سازی انتزاعی، و آزمایشگری فعال را از راه ادغام آن ها با یکدیگر حل کند».

سنجش ابزار سبک های کلب یک پرسشنامه 12 سئوالی است به نام سیاهه ی سبک یادگیری. هریک از سئوال های این پرسشنامه شامل تعدادی کلمه است که پاسخ دهنده آن ها را طبق سبک یادگیری خودش به دنبال هم مرتب می کند. برای نمونه اگر پاسخ دهنده ای کلمات تحلیلی، فکری، منطقی، مفهومی، و عقلایی را به پذیرش، احساسی، اکتشافی، حال گرا، و تجربه گرا ترجیح دهد باید نتجیه گرفت که او شیوه ی مفهوم سازی انتزاعی را به شیوه ی عینی ترجیح می دهد.

سبک های عمقی و سطحی

گونه ی دیگر دسته بندی سبک های یادگیری دسته بندی آن ها به سبک های عمقی و سطحی است. این دسته بندی به چگونگی برخورد یادگیرندگان با مطالبی که می خواهند یاد بگیرند، اشاره می کند. اگر برخورد دانش آموز با مطالب یادگیری به گونه ای باشد که بخواهد معنی را یاد بگیرد سبک یادگیری او عمقی است. در مقابل، اگر دانش آموز تنها به دنبال حفظ کردن مطالب باشد سبک او سطحی است.

سبک های محیطی، هیجانی، جامعه شناختی، فیزیولوژیکی و روانشناختی

دسته بندی معروف دیگری از سبک های یادگیری به وسیله ی دان، دان و پرایس انجام گرفته است. در این الگو، سبک یادگیری به عنوان راهی که در آن شخص موضوع های تازه و دشوار تحصیلی را مورد توجه قرار می دهد و آن ها را پردازش می کند، درونی می سازد، و به یاد می سپارد، تعریف شده است. این الگو شامل 21 عنصر که در 5 متغیر یا محرک دسته بندی شده اند. البته هیچ کس از همه ی 21 عنصر تاثیر نمی پذیرد، اما نتایج پژوهش ها نشان داده اند که غالب دانش آموزان تحت تاثیر 6 تا 14 عنصر قرار می گیرند.

ماهیت یادگیری

ماهیت به طور کلی فعالیتی دگرگون‌ساز است. که افراد را برای مقابله با رویدادها و سازش با محیط آماده می‌سازد و در موقعیت های مختلف و در اکثر سطوح زندگی حیوانی از بازتاب های شرطی جانوران پست تا فرایندهای پیچیده‌شناختی افراد آدمی رخ می‌دهد. آزمایش های گوناگون پژوهشگران و زیست‌شناسان درباره گونه‌های جانداران در رده‌های بسیار پائین نشان داده است که محرک های معینی در شرایط خاصی موجب تغییر رفتار آنها می‌شوند.

انسان که کامل ترین و پیشرفته‌ترین موجود کره زمین است. هنگام تولد ناتوان‌ترین و درمانده‌ترین آنهاست و با بیشترین استعدادها برای یادگیری قادر است از تجربه‌های خود به بهترین وجه سود جوید و پاسخ ها و تجربه‌های آموخته او مهمترین اندوخته‌های رفتاریش را تشکیل می‌دهند.یادگیری در واقع هم یک رشته فرایند است و هم فرآورده تجربه‌ها. بعضی از فرایندهایی که در داد و ستد بین موجود آدمی و محیط انجام می‌گیرد عبارتند از احساس و ادراک، یادآوری، نمادسازی، اندیشه‌های مجرد و تخیلی و سرانجام رفتار.

یادگیری را نباید منحصراً به صورت پیشرفت های مواد درسی که در کانون های آموزشی انجام می‌شود، تصور نمود. وقتی کودکی بتواند توپی را بگیرد یا آن را پرتاب کند، راه برود، حرف بزند، یا آنکه نوجوانی دوچرخه‌سواری و موتور سواری کند و یا وقتی مادری از نوع گریه کودک خود به نیاز خاص یا ناراحتی او پی ببرد، در همه این حالت ها بی‌شک امر یادگیری به وقوع می‌پیوندد. گرچه گروهی از افراد به سبب آن که این گونه رفتارها با درس و مدرسه سر وکار ندارند آنها را یادگیری نمی‌دانند.

یادگیری در حقیقت دارای مفهوم بسیار گسترده‌ای است که در قالب های دگرگونی، عادت شکنی، ایجاد علاقه، نگرش های نو، درک ارزش، ذوق و سلیقه و پیشداوری یا حب و بغض پدیدار می‌شود. همچنین، شیوه ترکیب و کاربرد معلومات در استدلال،‌تفکر، نظریه‌پردازی، حل مسئله، احساس و عواطف عمیق انسانی، خودشناسی و دگرگونی هایی که در کل شخصیت به وجود می‌آیند همه از یادگیری مایه می‌گیرند.

منبع

خدارحمی، مژگان(1392)، تاثیرفناوری اطلاعات بر سبک های مختلف یادگیری در دانش آموزان، پايان نامه کارشناسي ارشد، علوم تربیتی مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0