مبانی نظری ساختارهای مالی و رشد اقتصادی

یکی از مسائل مهم در مباحث مالی، به لحاظ نظری، عملی و اجرایی، ساختارهای مالی مناسب برای انجام فعالیت­های سالم و کارآمد مالی است و در این میان، یکی از دغدغه­های موجود میان اقتصاددانان و متخصصان مالی این است که کدام ساختار مالی بهتر می­تواند اقتصاد را در دستیابی به اهداف خویش یاری رساند. تأثیرگذاری نوع خاصی از ساخت مالی بر رشد اقتصادی، مسئله­ای است که به لحاظ سیاست­گذاری بسیار مهم است؛ زیرا اگر یک ساخت مالی برای رشد اقتصادی، سودمندتر از یک ساخت مالی دیگر باشد، به ناچار باید آن سیاست اقتصادی مورد توجه قرار گیرد.

در بسیاری از کشورها، شیوۀ تأمین منابع مالی مورد نیاز فعالیت­های اقتصادی، بسته به میزان تأکید متقاضیان سرمایه به روی­آوری به بازار سرمایه یا بانک­ها متفاوت است. گرایش متفاوت به بازارهای سرمایه و پول در تأمین نیازهای مالی تا حد زیادی از تفاوت ساخت نهادهای مالی کشورها سرچشمه می­گیرد. بنابراین، با توجه به اهمیت بازارهای مالی و نقش و کارکرد آن­ها در اقتصاد، نظام مالی دارای ساختار مالی ؛ بانک‌پایه  یا  ؛ بازارپایه  می­باشد.در کنار این دو ساختار، نظریات دیگری نیز وجود دارد، که نسبت به دو نظریة اول، معروفیت کمتری دارند که عبارتند از: نظریه ارایه خدمات مالی  ونظریه مالی و حقوقی . که در ادامه به طور اجمالی به بررسی این ساختار مالی می­پردازیم:

ساختار مالی بانک­پایه ؛ بانک محور

در بازارهای مالی دارای ساخت مالی بانک­محور، بازار پول نسبت به بازار سرمایه، نقش عمیق­تری را بازی می‌کند و فعال­تر است و بر نقش مثبت بانک‌ها در رشد و توسعه اقتصادی و نواقص و کاستی‌های نظام بازارپایه تأکید می‌کند. علت آن نیز این است که، در این نوع ساختار مالی، بانک‌ها از نظر قانونی با محدودیت‌هایی مواجه نیستند و می‌توانند در کسب اطلاعات کامل و نیز فرآیندها از صرفه‌جویی‌های به مقیاس استفاده کنند.

در حقیقت، سیستم مالی این نوع کشورها بر پایه بخش بانکی می­باشد، هرچند که کشورهای پیشرفته­ای همچون آلمان، ژاپن، فرانسه، سوئیس و نروژ بانک­پایه هستند، اما در اغلب موارد کشورهای کمتر توسعه­یافته و در حال توسعه از نظام مالی بانک­پایه برخوردار می­باشند و تمامی عملکرد اقتصاد، گردش مالی و پذیره‌نویسی اوراق بهادار توسط نظام بانکی انجام می‌شود. به این مفهوم که شرکت­های تولیدی در کلیه موارد و مراحل، از کمک­های مالی و مشاوره­ای بانک­ها برخوردار می­شوند و تنها برای تأمین مالی، خود را مشتری بانک­ها به حساب نمی­آورند. بنابراین، در سیستم مالی بانک­پایه، بازار پول فعالیت بیشتری دارد.

شرایط یاد شده، در مورد کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای در حال گذار، متفاوت­تر می­باشد و حاکی از وابستگی شدیدتر بنگاه­های اقتصادی در این کشورها به نظام بانکی آن­ها می­باشد. در واقع توسعه ناکافی بازارهای سرمایه در این کشورها، سبب شده است تا بیشتر تأمین مالی­ها از طریق نظام بانکی صورت گیرد. بر این اساس، این کشورها دارای یک ساختار مالی مبتنی بر بانک­ها می­باشند و بانک­ها به عنوان تنها منبع تأمین مالی محسوب می­شوند.

 ساختار مالی بازارپایه ؛ بازار محور

 در بازارهای مالی دارای ساخت مالی بازارپایه، بازار سرمایه نقش فعال­تر و گسترده­تری نسبت به بازار پول ایفاء می­کند. در این نوع ساخت مالی، بخش قابل ملاحظه­ای از نیازهای مالی شرکت­ها از بازار سرمایه تأمین می­شود. در این سیستم، پس­اندازکنندگان منابع مالی خود را از راه خرید انواع اوراق تجاری کوتاه­مدت یا بلندمدت بخش­های خصوصی و عمومی به واحدهای متقاضی منابع مالی ارایه می­کنند. در واقع در این نوع سیستم مالی، نظام تأمین مالی مبتنی بر روش­های تأمین مالی مستقیم می­باشد. به طور کلی در چنین سیستمی، فعالیت بانک‌های سپرده­پذیر به اعطای وام­های کوتاه­مدت و ارایه خدمات بانکداری تجاری محدود می­شود و بخش قابل ملاحظه­ای از نیازهای مالی شرکت­ها از طریق بازار سرمایه تأمین می­گردد و لذا، بازار سرمایه در مقایسه با سیستم مالی بانک­پایه ؛ بانک­محور  فعالیت وسیع­تر و گسترده­تری دارد. بنابراین، در سیستم مالی بازارپایه، بازار سرمایه نقش مهم­تری ایفا می­نماید.

نظریه ارایه خدمات مالی ؛ تنظیمات مالی

در مقابل دیدگاه­های بانک‌پایه و بازارپایه، دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که به دیدگاه  تنظیمات؛  خدمات  مالی  معروف است و از نظر مفهومی، کاملاً با هر دو دیدگاه : بانک­پایه  و  بازارپایه  سازگار می‌باشد، با این تفاوت که کانون تحلیلی آن، بر چگونگی ایجاد عملکرد بهتر بانک­ها و بازارها متمرکز می­باشد. به گونه­ای که موضوع اصلی آن؛ ایجاد محیطی است که در آن، واسطه­ها و بازارها خدمات مالی را به بهترین صورت ممکن ارایه دهند. لذا، بحث پایۀ بانکی در مقابل پایۀ بازاری در آن مطرح نمی­باشد. براساس نظریة خدمات مالی، نکته اساسی و مهم، سطح کلی کمیت و کیفیت ارایة خدمات مالی است که برخلاف نظریات طرفداران سیستم‌های مالی مبتنی بر بازار و بانک، این نظریه بیان می‌دارد که عملکرد کلیة واسطه‌گری‌های مالی، مکمل هم در ارایه خدمات مالی هستند.

نظریة مالی و حقوقی

نظریة مالی و حقوقی در واقع، خود، شاخه‌ای از نظریة خدمات مالی محسوب می‌شود که توسط لاپورتا مطرح شده است و در سال‌های 1997 و 1998، نظریة خود را گسترش و بسط داده است. این نظریه، بحث دربارة سیستم‌های مبتنی بر بازار مالی در مقابل سیستم‌های مبتنی بر بانک را به طور کلی معاوضه‌ای بدون مبنا می‌داند  و این نظریه نیز بیان می‌دارد که عملکرد کلیة واسطه‌گری‌های مالی در سیستم‌های مالی مبتنی بر بازار و بانک، مکمل هم در ارایه خدمات مالی هستند.

براساس این دیدگاه، نقش نظام حقوقی در ایجاد یک بخش مالی که رشد اقتصادی را بالا می‌برد، این است که استفاده از حقوق قانونی و ایجاد سازوکارهای اجرایی، کار بازارها و واسطه‌ها را تسهیل می‌کند. بنابراین، از منظر این دیدگاه، بهترین کار، مطالعة نظام‌های مالی است، نه تمرکز بر نظام مالی بانک‌محور یا بازارمحور. در واقع، این نظریه بیان می‌دارد که موضوع اصلی، بحث بین سیستم‌های مبتنی بر بازار و مبتنی بر بانک نیست، بلکه بحث واقعی این دیدگاه، پیرامون محیط قانونی و ضمانت اجرایی قرارداد‌هاست ،که سیستم‌های حقوقی و قانونی، نقش کلیدی در نحوة ارایه خدمات مالی و نرخ رشد اقتصادی را دارند.

دیدگاه اقتصاددانان پیرامون ساختارهای مالی:

هرکدام از ساختارهای مالی ذکر شده فوق ، دارای ویژگی­های خاص و منحصر به فردی می­باشند و نسبت به ساختار دیگر، از معایب و محاسنی برخوردار می­باشند. دو نظریه و ساختار مبتنی بر بانک و مبتنی بر بازار، بیان‌کنندة این نکته می‌باشند که بانک‌ها و بازار سرمایه، جایگزین و جانشین هم در ارایه خدمات مالی می‌باشند، ولی نظریة ارایه خدمات مالی و نظریة مالی و حقوقی، بیان می‌کنند که بانک‌ها و بازار سرمایه، مکمل هم در ارایه خدمات مالی می‌باشند. از قرن نوزدهم بسیاری از اقتصاددانان معتقد بودند که نظام­های بانک­پایه در جهت تجهیز منابع پس­اندازها، شناخت سرمایه­گذاران خوب و اِعمال کنترل کاملاً مناسب، خصوصاً در مراحل اولیه توسعه اقتصادی و در محیط­های نهادی ضعیف بهترند .

در مقابل، گروهی دیگر از اقتصاددانان بر مزایای بازارهای سرمایه در تخصیص سرمایه، فراهم آوردن ابزارهای مدیریت ریسک و تخفیف مشکلات مربوط به بانک­های بسیار قوی تأکید دارند. بنابراین، حاصل این دیدگاه­ها، این است که، هر دو نظام بانک­پایه و بازارپایه می­توانند به رشد اقتصادی کمک نمایند و از این­رو، این تقسیم­بندی اصالت ندارد، بلکه آنچه مهم است، این است که هر یک از دو نظام براساس نظام حقوقی خود می­توانند خدماتی را ارایه دهند  و در پرتو این خدمات حقوقی است که آن­ها می‌توانند به رشد اقتصادی کمک نمایند.

در کشورهای در حال توسعه، عملاً در بیشتر موارد، ساختار مالی بر پایه نظام بانک­پایه می­باشد و بانک­های تجاری در این کشورها، بیشتر به اعطای وام­های کوتاه­مدتِ سرمایه­گذاری می­پردازند و مالکیت این بانک­ها در اختیار دولت می­باشد. همچنین، در این کشورها، بنگاه­ها وابستگی بسیار شدیدی به نظام بانکی دارند. در واقع، توسعه ناکافی بازارهای سرمایه در این کشورها سبب شده است که بیشتر تأمین مالی از طریق نظام بانکی صورت گیرد.  گلداسمیت  ، انتقادی که به مطالعات در مورد نقش ساخت مالی این کشورها در رشد اقتصادی‌شان وارد می­کند، این است که این کشورها از نرخ­های رشد مشابهی برخوردار هستند. بنابراین، نمی­توان این کشورها را نمونه مناسبی برای بررسی این موضوع دانست که، کدام ساختار مالی، رشد اقتصادی بیشتری نسبت به دیگری دارد.مروری بر نظام بانکی کشور نیز نشان می­دهد که، از ابتدای شکل­گیری بازارهای مالی، یعنی از زمان شروع اولین بانک خارجی در کشور در سال 1266 تاکنون، نظام مالی کشور ساختاری بانک­محور داشته و بازار سرمایه یا وجود نداشته و یا از وجودی نحیف برخوردار بوده و در سایۀ نظام بانکی به سر برده است . از سوی دیگر، نقش برجستۀ نظام بانکی کشور در تأمین منابع مالی فعالیت­های اقتصادی،  می­تواند یکی از دلایل عمدۀ شکل نگرفتن بازار سرمایه کشور باشد. زیرا تأمین مالی اکثر فعالیت­های اقتصادی بخش­های دولتی و خصوصی تا حد زیادی از طریق منابع بانکی انجام می­گیرد و عمدة سرمایه‌گذاری‌ها را اعتبارات بانکی تشکیل می‌دهد.

در نظام تأمین مالی ایران، نقش بیشتر تأمین مالی را نظام بانکی برعهده دارد. به گونه‌ای که، در طی سال‌های فوق، همیشه نسبت تأمین مالی صورت گرفته از طریق نظام بانکی بیشتر از تأمین مالی صورت گرفته توسط بازار سرمایه می‌باشد، که این امر، حاکی از بانک‌پایه بودن نظام تأمین مالی ایران می‌باشد. البته لازم به ذکر است که این نوع ساختار مالی ؛ بانک‌پایه بودن ، علاوه بر کشور ایران، ساخت تمامی کشورهای در حال توسعه می‌باشد.

بنابراین، با توجه به مباحث فوق، تمركز پایان‌نامه بر طراحی ارتباط نظام بانکی با بازار سرمایه، بر اساس نظریه ارایه خدمات مالی است. زیرا این ساختار، کاملاً با هر دو دیدگاه بانک پایه‌گی و ‌بازار پایه­گي سازگار است وگرچه  بر چگونگی ایجاد عملکرد بهتر بانک‌ها و بازارها متمرکز می‌شود و محیطی را ایجاد می­کند که در آن واسطه‌ها و بازارها، خدمات مالیِ بهتري را فراهم می­آورند که موجب افزایش نقدینگی و آسان شدن تجهیز پس‌اندازها در بازارهای مالی می­شود و این امر، سطح کلی و کیفی خدمات مالی را افزایش می­دهد و تخصیص کارای منابع و رشد اقتصادی را فراهم می‌آورد. به گونه­ای که شواهدي مبني بر موفقیت این ساختار بر رشد اقتصادی در کشورهای با نظام‌های مالی توسعه‌یافته­تر، مشاهده می­شود. از این­رو، در این پایان­نامه، ارتباط مکملی بازار نظام بانکی با بازار سرمایه، بر اساس نظريه ارایه خدمات مالی طراحی مي­شود.

  بانک؛ مکمل بازار سرمایه

در این حالت بانک‌ها و بازار سرمایه در تأمین منابع مالی، مکمل یکدیگر می­باشند و نقش مکملی را برای یکدیگر دارند. تئوری‌های موجود در مورد ارتباط بین بانک‌ها و بازار سرمایه، حاکی از این است که این دو می‌توانند جانشین و مکمل هم باشند. به‌گونه‌ای که، اقتصادانانی نظیر بوید و پرسکات؛  معتقدند که بانک‌ها نقش مفید و مؤثری را در بهبود تخصیص منابع دارند . بانک‌های تجاری، با توجه به اینکه نقدینگی کوتاه‌مدت و گردش مالی واحدهای تولیدی را میسر می‌سازند، مکمل بازار سرمایه محسوب می‌شوند و در دو بازار نقدی و سلف ؛  آتی   بازار سرمایه فعالیت می‌کنند. به طور کلی، بانک‌ها به عنوان مؤسسات واسطه، در کنار بخش‌های دیگری که در قالب بازارهای مالی؛ که نقل و انتقال سرمایه را به صورت‌های مختلف امکان‌پذیر می‌کنند. تعریف می‌گردند، به فعالیت خود می‌پردازند  و از آنجا که هر یک از نظام بانکی ؛ بازار پول  و بازار سرمایه، بخشی از نیازهای جامعه را تأمین می­کنند، تعامل آن‌ها می­تواند با ابزارهای متفاوتی، پاسخگوی نیازهای متنوع بازار باشد.

 در نخستین مرحله، بازار پول نقش اساسی را در تجهیز منابع پس­انداز برعهده دارد، اما به تدریج که اقتصاد، توسعه می یابد، این بازار سرمایه است که بخش فزاینده­ای از پس­اندازها را به سمت سرمایه­گذاری­ها هدایت می­کند.  این­گونه تعامل باعث هم‌افزایی توان هر دو بازار می­شود و همکاری بازارها می‌تواند از تداخل وظایف و دوباره‌کاری جلوگیری کند. تقویت این همکاری، ثبات بازارهای مالی و افزایش سرعت واکنش به بحران‌های مالی را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر باعث کاهش خطرپذیری و کاهش هزینه­های تأمین مالی می­شوند و همچنین، می‌توانند از بروز شوک‌های نقدینگی جلوگیری کنند. به این صورت که بانک‌ها می‌توانند سپرده‌های کوتاه‌مدت که از درجة نقدینگی بالایی برخوردار هستند را به سپرده‌های بلندمدت با درجة نقدینگی پایین تبدیل کنند. یعنی به خانوارها این امکان را بدهند که هر زمان که تمایل دارند، بتوانند سپرده‌های خود را از بانک برداشت کنند. در طرف مقابل، در بازار سرمایه ؛ بورس  نیز، دارندگان اوراق سهام می‌توانند بدون اینکه دسترسی واحد‌های تولیدی و خدماتی به سرمایه مسدود شود، هر زمان که بخواهند سهام خود را در بازار بفروش برسانند.

از سوی دیگر، تأمین مالی طرح­های بزرگ و پرداخت وام­های بلندمدت در نظام­های متکی بر نرخ بهره ؛ اقتصاد سنتی ، بر عهده بازار سرمایه و بازار بورس می­باشد. لذا عمدة اختلاف در فعالیت بازار پول و بازار سرمایه این اقتصادها، در   اختلاف در سررسید وام­ها  است، به نوعی که در بازار پول، سررسید این وام­ها کوتاه‌مدت و در بازار سرمایه به صورت بلندمدت می­باشد. گرچه در این نوع نظام اقتصادی، سپرده­گذاری در بانک بدون ریسک می­باشد. در حالی­که عمدۀ سرمایه­گذاری­ها در بازار سرمایه همراه با ریسک و پذیرش خطر می­باشد  و بازار سرمایه می‌تواند شرایطی را فراهم کند که خانواده‌ها بهتر بتوانند ترجیحات ریسک خود را طبقه‌بندی نموده و نقدینگی مورد نیاز خود را تأمین نمایند . بنابراین، باتوجه به مطالب مطرح شده، نظام بانکی در اقتصاد سنتی مکمل بازار سرمایه می‌باشد.

همچنین، با توجه به اینکه نظام اقتصاد اسلامی مبتنی بر فعالیت‌های اسلامی می­باشد و چون نظام بانکی نیز از این قابلیت به خوبی برخوردار است و می­تواند بخش عمده­ای از سرمایه­های مورد نیاز را از طریق تجهیز سپرده‌های بلندمدت جذب کند، ولی با توجه به محدودیت­هایی که سیستم بانکی برای پاسخگویی به نیاز همه متقاضیان سرمایه وجود دارد، بازار سرمایه می­تواند به عنوان یک مکمل در کنار نظام بانکی در جذب و هدایت سرمایه­ها فعالیت کند. اما چون در سیستم بانکداری اسلامی، هیچ­گونه وامی پرداخت نمی‌شود، مگر وام­های قرض­الحسنه و بدون بهره، که آن هم بسیار محدود می­باشد، بیشتر فعالیت­ها در این نظام بر طبق عقود اسلامی می­باشد.  از سوی دیگر، بانک‌ها در نظام اقتصاد اسلامی ؛ همانند نظام اقتصاد سنتی ، طی عملیات مقاطعه‌کاری و واسطه‌گری اوراق بهادار شرکت‌های فعال در بازار سرمایه به شرکت‌هایی که از این طریق، اوراق سهام‌شان را در بازار سرمایه عرضه می‌کنند، می‌توانند در زمینه افزایش قیمت اوراق سهام این شرکت‌ها کمک کنند و هزینة پذیره‌نویسی اوراق این شرکت‌ها را نیز کاهش دهند. معاملات کوتاه‌مدت ابزارهای بدهی و یا وام‌ها نیز، از طریق بازارهای پول، ثابت می‌کند که بازار پول، بازوی مهم افزایش بهره‌وری بازار سرمایه می باشد.

به لحاظ نظری، ایفای نقش مؤثر بانک‌های اسلامی در عرصة فعالیت‌های اقتصادی، در گرو حضور بازار گستردة دادوستد انواع اوراق بهادار ؛ بازار سرمایة فعال  می‌باشد و اجرای صحیح عملیات بانکداری اسلامی از یک طرف و انجام مطلوب عملیات بازار سرمایه از طرف دیگر، می‌تواند نقش مکملی این دو را نشان دهد. به گونه‌ای که عملیات نظام بانکی بر نحوة فعالیت بازار سرمایه و برعکس، عملیات بازار سرمایه بر فعالیت‌های نظام بانکی تأثیر می‌گذارد. زیرا گسترش حجم مبادلات در بازار سرمایه، به افزایش سرمایه‌گذاری، تولید ملی و در نتیجه، پس‌انداز ملی منجر می‌شود و در نهایت، بر حجم فعالیت‌های نظام بانکی تأثیرگذار خواهد بود و بالعکس.

از آنجایی­که مطابق قانون عملیات بانکی بدون ربا، بانک­ها می­توانند در جایگاه وکیل سپرده­گذاران در خرید اوراق بهادار و اوراق سهام از بازار سرمایه، سرمایه­گذاری کنند؛ رونق بیشتر بازار سرمایه، افزون بر این­که می‌تواند در شکل­گیری بیشتر پس­انداز­ها و هدایت آن­ها به سرمایه­گذاری گسترده­تر و متنوع­تر کمک کند، امکان سرمایه­گذاری بیشتر و گسترده­تر بانک­ها را در بازار سرمایه فراهم می­سازد و از این طریق زمینه مناسبی برای سرمایه­گذاری بیشتر و تأمین مالی مطمئن­تر برای بنگاه­های اقتصادی فراهم می­سازد. از سوی دیگر بانک­ها با داشتن افراد خبره و کارشناسان برجسته، با محدودیت کمتری در مقایسه با اشخاص حقیقی و حقوقی مواجه­اند که این خود عاملی برای ثبات و بهبود نسبی بازده­های حاصل از سرمایه­گذاری بانک­ها و کاهش احتمال زیان و سبب اعتماد مردم به سپرده­گذاری در بانک­ها می­شود. می­توان گفت که نظام بانکی مکمل خوبی برای بازار سرمایه در جهت جذب سرمایه­های مازاد جامعه و تأمین مالی طرح­های کوتاه­مدت و بلندمدت، محسوب می­شود. عکس این قضیه نیز صادق می­باشد.

 بانک؛ رقیب بازار سرمایه

در این حالت بانک‌ها و بازار سرمایه در تأمین منابع مالی، رقیب یکدیگرند و اصولاً رقابت میان بازارهای مالی موجب بهبود فعالیت، ایجاد خلاقیت و ارایه خدمات هرچه بهتر به متقاضیان با هزینة کمتر خواهد شد و این خود، زمینة توسعة بازارهای مالی و همچنین توسعه و رونق اقتصادی را فراهم خواهد نمود. به گونه‌ای که، اقتصاددانانی نظیر استیگلیتز  و بید ،  بیان کرده‌اند که بازار سرمایه نمی‌تواند به خوبیِ بانک‌ها، منابع مالی را تخصیص دهد.ادوارد گراهام ، هدف سیاست­های رقابتی را در کارآیی بیشتر از طریق بهبود ساختار بازارهای مالی و پویا نمودن آن می­داند. در همین زمینه، کرین وایتر ، اقتصاددان برجسته نیوزیلندی، رقابت را دارای بیشترین سهم در بین نیروهای لازم جهت ساماندهی مناسب بازارها می­داند. از این‌رو، امروزه بسیاری از نهادهای مالی به منظور متنوع­سازی وظایف خود، محصولات و خدمات متنوعی را ارایه می­دهند. در نتیجه خدمات آن­ها به گونه­ای با هم همپوشانی دارد و رقابت میان آن­ها را نیز افزایش می­دهد و از آن­جایی که نهاد‌های قانونگذاریِ متفاوتی برای انواع مختلف نهادهای اقتصادی و بازارهای مالی وجود دارد، هماهنگی میان این قانونگذاران، بسیار دشوار می­شود. از این­رو، وضع قوانین مختلف توسط این نهادهای قانونگذار، باعث ایجاد نوعی مزیت رقابتی میان برخی بازارها و همچنین نهادهای مالی یک بازار با بازار دیگر می­شود. از این‌رو، بازارهای مالی هم در نظام اقتصادی متعارف و هم در نظام اقتصادی اسلام، در زمینة تأمین منابع مالی متقاضیان، رقیب هم می‌باشند.

در بازارهای مالی، رقابت باعث افزایش سرعت، دقت و تنوع کافی در ارایه خدمات مالی با حداقل هزینه ممکن به مشتریان می­شود. بنابراین، افزایش رقابت در بازارهای مالی، باعث افزایش کارکرد این بازارها می­شود. این ادعا در تأیید خود عقاید دانشمندان و اقتصاددانان برجسته و به نام مکاتب مختلف اقتصادی  مثل : کلاسیک‌ها، نئوکلاسیک­ها و اتریش  همچون اسمیت  ، هایک  ، مک­لاپ  و… را به همراه دارد. حال اگر بتوان گفت که ورود بانک­ها به بازارهای سرمایه، موجب افزایش رقابت در میان بازارهای مالی خواهد شد، نقش این بنگاه­ها در افزایش رقابت مورد تأیید واقع می­شود. بانک­ها با ورود به بازارهای مالی در جهت تأمین مالی و کسب حداکثر سود، انعطاف بیشتری را در پاسخگویی به خواسته­های مشتریان بدست خواهند آورد و در تجهیز و تخصیص منابع و عمل به سایر وظایف خود، در رقابتی جدی با بازار سرمایه قرار می­گیرند.

بنابراین، طبق مباحث ذکر شدة فوق، نظام بانکی چه در نقش مکمل بودن بازار سرمایه و چه در نقش رقیب بودن، تکمیل‌کنندة بازار سرمایه می‌باشد. به این صورت که، زمانی که بانک در نقش مکمل بازار سرمایه می‌باشد، نیازهای مالی‌ای را تأمین می‌کند که تکمیل‌کنندة فعالیت‌های بازار سرمایه در این زمینه می‌باشد و در حالتی که در نقش رقیب برای بازار سرمایه، به فعالیت می‌پردازد، باعث رونق فعالیت‌های بازار سرمایه شده و این امر، رشد و توسعه اقتصادی را به دنبال خواهد داشت.

منبع

سیلانی،شیما(1393)، تاثیر تغییرات شاخص بازار سهام و نرخها ی ارز و سود  بانکی،پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت صنعتی، مرکز آموزش عالی رجایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0