ماهیت حافظه ی انسان
یکی از حوزههای بانفوذ و مورد علاقهی محققان در روانشناسی شناختی مطالعات مربوط به حافظه است. اصطلاح حافظه مفهومی کلی دارد و به آن گروه از جریانات روانی که فرد را به ذخیره کردن تجارب و ادراکات و یادآوری مجدد آنها قادر میسازد، اطلاق میشود. حافظه روندی است که به وسیلهی آن اطلاعات کد گذاری، ذخیره، و بعداً یادآوری میشود .در واقع بدون در اختیار داشتن حافظه و مهارتهای آن زندگی با سرعت فزایندهای از هم میپاشید و زیر بنای تمام تفکرات و ایدهها و اساس آنچیزی است که یادگرفتهایم . قدیمی ترین تعریف از حافظه به دیدگاه افلاطون بر میگردد. وی حافظه را به قفس پرندگان تشبیه کرد: ورود پرندهی جدید به قفس مانند ورود اطلاعات جدید به حافظه است و گرفتن یک پرنده از قفس به مثابه به یادآوردن اطلاعات جدید از حافظه است.
بنظر افلاطون یادآوری اطلاعات به سه دلیل دچار وقفه میشود:
- اول آن که پرندهی مورد نظر از همان ابتدا در قفس جای نگرفته باشد، یعنی هیچگونه بازنمایی از حادثه ؛ مادهی یادگیری مورد نظر در حافظه موجود نباشد. در این صورت ناتوانی یادآوری به عدم یادگیری اولیه مربوط میشود.
- دوم آنکه ممکن است پرنده در هنگام اقامت در قفس مرده باشد در اینجا ناتوانی یادآوری به مرحلهی
نگهداری اطلاعات مربوط میشود.
- سوم آنکه ممکن است پرنده در قفس یکی از هزاران پرندهای باشد که در قفس است، ولی در موقعیت خاص قادر به گرفتن آن نیستم، هرچند که در زمان دیگری ممکن است موفق به گرفتن آن شویم؛ در اینجا ناتوانی در یادآوری به مشکلات مرحلهی بازیابی اشاره میکند . این استعاره افلاطون هرچند از یک منظر مکانیکی و فضایی به حافظه مینگرد که امروزه مورد قبول محققان حافظه نیست، ولی این امکان را فراهم ساخت که تمایز مهمی بین سه مرحلهی یادگیری اطلاعات، نگهداری اطلاعات و بازیابی اطلاعات شناسایی میشود، تمایزی که در سه دههی گذشته محور اصلی مطالعات مربوط به حافظه بوده است .
از زمان لاک، هیوم، هارتلی، و دیگر فلاسفه انگلیسی قرنهای 17 و 18 تداعی به عنوان مرکز ثقل تمام فرایندهای تفکر در نظر گرفته میشد. در خلال سالهای قرن نوزدهم، تداعیگرایی نظر غالب بر حافظه و فرایندهای مربوط بود که در قرن بیستم اثر آنرا می توان در نوشتههای افرادی مانند پاولف و ثرندایک مشاهده کرد. تداعی گرایی در شکل اصلی خود به این معنی بود که، هر تجربه شامل یکسری احساسهای ساده یا عناصر روان شناسی میباشد .در چنین فضایی از لحاظ نظری هرمان ابینگهوس، روانشناس آلمانی کارهای اولیه خود را در مورد حافظه شروع کرد. او اولین مقالهی خود را در مورد آزمایش حافظه در سال 1855 میلادی به رشته تحریر درآورد. در آن دوره با وجود اینکه همه میدانستند حافظه چیست و فلاسفه سالها در مورد آن نظریه پردازی کرده بودند اما هیچگونه صورتبندی منظمی از ساختار حافظه مورد آزمایش قرار نگرفته بود و هیچ دستگاه تحلیل پیچیدهای وجود نداشت و دادههای حاصل از آزمایشهای قبلی در دسترس نبود.
در واقع اگر بخواهیم به سرآغاز علمی در مورد حافظه اشاره کنیم، بیتردید کار ابینگهوس یکی از نخستین وپیشگامترین کار علمی در این زمینه بود. نخستین کار او در مورد حافظه نیز با مطالعه بر روی فهرستی از هجاهای بیمعنی که خود ادعا کرده بود آغاز گردید و دلیل او در استفاده از هجاهای بیمعنی این بود که برای تبیین چگونگی شکل گیری حافظه میبایست آزمایشی فراهم گردد تا آزمودنیها از آن هیچگونه اطلاعی نداشته باشند او کشف کرد که هرچه فهرست طولانیتر باشند به خاطر سپردن آنها مستلزم خواندن بیشتر و صرف وقت بیشتر است . در واقع او در پژوهشهای خود توجه خاصی به قانون فراوانی داشت؛ یعنی هرچه یک تجربه بیشتر رخ دهد آسانتر به یاد میآید وبرای آزمون این نظریه، او به موادی نیاز داشت که با تجربههای قبلی ارتباط نداشته باشد تا بتوان تجربههای قبلی را کنترل کرد به همین دلیل، هجاهای بیمعنی را بهکار برد. نتایج بهدست آمده از تحقیقات ابینگهوس، بشرح زیر هستند:
- هر قدر مواد آموختنی زیادتر گردد زمان لازم برای به خاطر سپردن آن مطالب بهصورت تصاعدی افزایش مییابد.
- ابینگهوس، میزان کوشش ثبت شده با نگهداری آن مطالب در حافظه را با یکدیگر مرتبط دانست، به گونهای که افراد اگر وقت بیشتری برای یادگیری بگذارند و کندتر بیاموزند و برای آموختن، مطالب را چندین بار بخوانند دیرتر فراموش میکنند تا کسانی که به حافظهی خود متکی هستند و کوشش کمتری مینمایند. البته نوع مطالب آموختنی مهم است.
- فراموشی در ساعات اولیهی یادگیری بیشتر است؛ بدینگونه که پس از 20 دقیقه 42% مطالب، پس از 9 ساعت 64% و پس از 31 روز 79% فراموش شده اند.
- یادگیری مطالب با تقسیم وقت، بهتر صورت میگیرد تا این که مطالب یک دفعه خوانده شود. او فهرستی متشکل از 12 کلمهی بیمعنا را 68 بار خواند تا توانست آن را حفظ کند. روز دوم 7 بار خواند تا حفظ شد، ولی فهرست دیگری مثل فهرست اول را به مدت 3 روز خواند و با 38 بار خواندن طی سه روز، مطالب را حفظ کرد یعنی با تقسیم وقت در سه روز ، تقریباً 50 % صرفهجویی در وقت شد .
آموختن مطالب بطور کلی بهتر از آموختن جزء به جزء است؛ مثلاً برای یادگیری یک کتاب، ابتدا، باید آن را یکبار مطالعه کرد تا شناخته کلی به دست آورده و بعد آن را به صورت جزء به جزء بخوانیم . ادامه دهندهی کار ابینگهوس، در آلمان مولر، بود. که تحقیقات دقیقی در مورد حافظهی بینایی و پسیکوفیزیک به عمل آورد . در عصر جدید هم از اولین کسانیکه حافظهرا به ساختارهای متفاوتی تقسیم کرد میتوان از ویلیام جیمز، نام برد. اگرچه او یک فیلسوف و نظریهپرداز بود و هیچگونه آزمایشی در رابطه با حافظهی انسان انجام نداد ولی تأثیر و نقش او در مطالعات حافظه و توجه، حتی تا یک قرن بعد از او نیز ادامه داشت. برای مثال تفکیک و تقسیم او از حافظه به دو حافظهی اولیه حضور روان شناختی و حافظهی ثانویه ؛ گذشته ی روان شناختی را 70 سال پس از او روان شناسان شناختی دوباره زنده کرد و حافظهی کوتاهمدت و حافظه بلند مدت نامیدند.
حافظهی اولیه به حالت فیزیکی حافظه مربوط میشود و فرد به آن هوشیاری و دسترسی دارد. در حالیکه حافظهی ثانویه به اطلاعات گذشته مربوط میشود و در هوشیاری و دسترس فرد قرار ندارد. از دیدگاه جیمز، تداعی و ارتباط بین اطلاعات بسیار مهم است و به این اعتبار او یک تداعیگرا به شمار میرود. به نظر او هرچه اطلاعات با یکدیگر ارتباط داشته باشند و هرچه سرنخهای بیشتری به فرد داده شود اطلاعات بیشتری به یاد آورده میشوند. به عقیدهی او تمرین و تکرار منظم اطلاعات لزوماً دلیلی برای یادآوری خوب نیست، بلکه هرچه بین اطلاعات تداعی بیشتری برقرار شود، اطلاعات بهتر به یاد آورده میشود.
جیمز، سه روش برای یادگیری پیشنهاد میکند:
- روش مکانیکی: یادگیری از کانالهای چهارگانه چشم، گوش، صدا و دست ها. در این روش تکرار و تمرین بسیار اهمیت دارد.
- روش عقلانی: در این روش شیوههای منطقی و استدلال اهمیت زیادی دارد.
- روش ابتکاری: که از آن به حافظهی تکنیکی تعبیر میکند و علوم حاصل از روش ابتکاری اند. او در مطالعات خود به پدیدهی فراموشی نیز اشاره میکند. در نظر او فراموشی مانند یادآوری کارکرد مهمی دارد و ترکیبی از فراموشی و یادآوری به مسأله انتخاب اطلاعات در ذهن اشاره میکند.
به اعتقاد جیمز، در یادگیری و فراموشی مراحل رشدی زیادی وجود دارند:
- در ابتدای زندگی ؛کودکی بیشتر یاد میگیریم و کمتر فراموش میکنیم،
- سپس در جوانی به دورهای از زندگی میرسیم که میان یادگیری و فراموشی تعادل برقرار میشود،
- در پیری فراموشی بر یادگیری غلبه میکند.
در متون مختلف مطالعهی حافظهی انسان در یک طبقهبندی دو مقولهای قرار میگیرد: ساختار و فرایند . بسیاری از روانشناسان پذیرای یک مفهوم سا ختار در باب حافظه هستند و متشکل از حافظهی حسی، حافظهی کوتاه مدت و حافظهی بلند مدت فرض میشود. گروهی از نظریه، پردازان دیدگاه پردازش اطلاعات را مد نظر قرار داده و به نحوهی رمزگردانی، پیوند، تبدیل، اندوزش، مرور ذهنی، یادآوری و فراموشی توجه دارند. در حالی که برخی از نظریهپردازان و عناصر ساختاری حافظه تأکید دارند و برخی بر پردازش اطلاعات، اما گروهی دیگر از یک رویکرد وحدتگرا طرفداری میکنند که در آن به پردازش ساختار به طور یکسان توجه میشود ، درادامه دیدگاهها و ساختار مورد نظر مطالعه میگردند.
منبع
شاهوران،زهرا(1392)، عملکرد حافظهی بینایی در بین گروهی از جمعیت شهری و روستایی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید.
دیدگاهی بنویسید