فراموشی سازمانی چیست؟
تغييرات و پيشرفتهاي تكنولوژيكي سالهاي اخير موجب تغيير شكل محيط رقابتي سازمانها شده است و اين تغييرات، شركتها را با چالشها و فرصتهاي جديدي مواجه ساخته است. چالشها به حدي است كه حتي شركتهاي موفق، ديگر نمیتوانند با تكنولوژي و توليد هميشگي، موفقيت را به آساني تكرار كنند. از اين رو نيازمند استراتژيهاي جديدي هستند تا علاوه بر اينكه بتوانند به چالشها پاسخ مناسبي دهند، قادر به استفاده مطلوب از فرصتها باشند. يكي از مناسب ترين استراتژيهايي كه سازمانها میتوانند جهت دستيابي و حفظ مزيت رقابتي اتخاذ كنند، تمركز بر روي سرمايه فكري و دانش افراد است. برپايي نظامیبراي يادگيري، گردآوري، نگهداشت، و پخش دانايي درون سازمان از مهم ترين مؤلفههاي سازماني پیشرفت است. اين نظام علاوه بر ترويج يادگيري سازماني، بايد توان آن را داشته باشد تا از يك سو از فراموشي دانش ضروري و مفيد جلوگيري كند و از سوي ديگر بتواند دانش غير مفيد را به كنار نهد.
بر اين اساس و با توجه به ادبيات موجود، میتوان به مديريت دانش از دو جنبه توجه كرد؛ در نگاه نخست سازمان بايد به آنچنان شايستگي دست پيدا كند كه بتواند دانش نوين را بياموزد كه در ادبيات مديريت از آن به عنوان يادگيري سازماني نام برده میشود و در نگاه دوم سازمان بايد داراي آنچنان قابليتي باشد كه بتواند دانش موجود خود را تحت كنترل در آورد، يعني ضمن جلوگيري از نابودي دانش مفيد خود، در موارد مقتضي توانايي حذف و ناديده گرفتن بخشي از ذخاير دانشي خود را داشته باشد كه از آن به عنوان فراموشي سازماني هدفمند نام برده میشود.
بنابراين مديريت دانش به دنبال خلق فرايندهايي است كه نه تنها يادگيري و نگهداري آنچه لازم است را تضمين نمايد، بلكه براي عدم يادگيري و اجتناب از آنچه كه مهم نيست، تمهيداتي داشته باشد. به بيان ديگر، براي تكميل يادگيري سازماني، فراموشي ابزار مهمیاست كه مديران موفق آن را به كار میگيرند تا به دانش سازماني، شكل دهند. عليرغم اينكه تحقيقات نسبتاً وسيعي در خصوص يادگيري سازماني و مديريت دانش انجام پذيرفته است، اما ميزان توجه به فراموشي سازماني كمتر بوده است. فراموشي سازماني به عنوان از دست دادن آگاهانه و ناآگاهانه دانش سازماني در هر سطحي مورد توجه قرار گرفته است. كونكلين، بيان میكند كه سازمانها به صورت طبيعي تمايل دارند تا فراموش كنند.
فراموشي اطلاعات، فنون و دانشهاي ارزشمند سازمانها میتواند موجب از دست رفتن مزيتهاي رقابتي شود، اما در برخي موقعيتها، فراموشي سازماني، منجر به افزايش رقابت و حذف عناصر غير مفيد دانش میشود. به نظر میرسد اين پديده يك فرآيند لازم و ضروري در مديريت تغيير است. مفهوم فراموشي سازماني اگرچه به سادگي قابل درك است، اما چگونگي ساز و كار اتفاق افتادن آن در سازمان به خوبي شناخته نشده است. از آنجا كه فراموشي سازماني میتواند بر رقابت پذيري شركت و يا سازمان تأثير بگذارد، سازمان نياز به فرآيندهايي دارد تا اطمينان يابد دانشي كه بايد دور ريخته شود، فراموش میشود و دانشي كه مفيد بوده، فراموش نمیشود. فراموشي سازماني، عدم توانايي سازمان در يادگيري نيست؛ گاهي اوقات لازم است سازمان دانش موجود خود را به صورت آگاهانه كنار بگذارد. گاهي دانش به صورت غيرآگاهانه و با گذشت زمان از بين میرود.
دورف، به شماري از پژوهشها اشاره میكند كه سازمانها براي فراموشي كاملاً مستعد هستند؛ زيرا آنها نسبت به فراموشي بي توجه هستند. در كارهايي كه به طور متناوب انجام میشوند، دانشها میتوانند پس از مدتي فراموش شوند؛ ميزان اين فراموشي به اثربخشي ابزار انتقال دانش و زمان توقف كار بستگي دارد. دورف همچنين فراموشي سازماني را به طور اساسي، ناتواني در منفعت بردن از دانش و تجارب گذشته سازمان میداند. به بيان ديگر، فراموشي سازماني، شكست سازمان در بهره برداري از يادگيريهايي است كه در گذشته اتفاق افتاده است. بايد توجه داشت فراموشي سازماني، ناتواني در يادگيري موضوعات سازماني نيست، بلكه فراموشي، فرآيندي است كه پس از يادگيري اتفاق میافتد. اين بدان مفهوم است كه يك سازمان، ابتدا دانش را ياد گرفته و پس از آن، آگاهانه و يا ناآگاهانه آن را فراموش میكند. فراموشي سازماني، پيامد مجموعه اقدامات درون سازماني و برون سازماني است كه در آن، يك سازمان آگاهانه و يا ناآگاهانه بخشي از دانش موجود سازمان را از دست میدهد. اين دانش دربرگيرنده مواردي همچون مهارتها، روشها، فرآيندها، تجربيات، مستندات و تكنيكهاي مورد استفاده در سازمان است.
مفهوم فراموشی سازمانی اگرچه به سادگی قابل درک است، اما چگونگی ساز و کار اتفاق افتادن آن در سازمان بهخوبی شناخته نشده است. از آنجا که فراموشی سازمانی میتواند بر رقابتپذیری سازمان تأثیر بگذارد، سازمان نیاز به فرآیندهایی دارد تا اطمینان یابد دانشی که باید دور ریخته شود، فراموش میشود و دانشی که مفید بوده، فراموش نمیشود. فراموشی سازمانی، عدم توانایی سازمان در یادگیری نیست؛ گاهی اوقات لازم است سازمان دانش موجود خود را به صورت آگاهانه کنار بگذارد و گاهی دانش به صورت غیرآگاهانه و با گذشت زمان از بین میرود.
کرانسدوف، به شماری از پژوهشها اشاره میکند که نشان میدهند سازمانها برای فراموشی کاملاً مستعد هستند؛ زیرا آنها نسبت به فراموشی بیتوجه هستند . در کارهایی که به طور متناوب انجام میشوند، دانشها میتوانند پس از مدتی فراموش شوند؛ میزان این فراموشی به اثربخشی ابزار انتقال دانش و زمان توقف کار بستگی دارد. کرانسدوف همچنین فراموشی سازمانی را به طور اساسی، ناتوانی در منفعت بردن از دانش و تجارب گذشته سازمان میداند. به بیان دیگر، فراموشی سازمانی، شکست سازمان در بهرهبرداری از یادگیریهایی است که در گذشته اتفاق افتادهاست. در نهایت فراموشی سازمانی ناتواني در يادگيري موضوعات سازماني نيست، بلكه فراموشي، فرآيندي است كه پس از يادگيري اتفاق میافتد. اين بدان مفهوم است كه يك سازمان، ابتدا دانش را ياد گرفته و پس از آن، آگاهانه و يا ناآگاهانه آن را فراموش میكند.
يادگيري براي ايجاد دانش ضروري است، اما تضميني براي سودمندي دانش آموخته شده و سازگاري آن با محيط نيست. در واقع بهره برداري از دانش موجود، تنها در صورت ثابت ماندن شرايط محيطي میتواند مفيد باشد. اگر محيط تغيير كند، يادگيري قوانين و فناوريهاي موجود میتواند باري اضافي براي افراد و سازمان باشد. اهميت يادگيري زداييِ برنامهها و روشهاي شناخته شده و آغاز يادگيري مهارتها و برنامههاي جديد به اين دليل است كه خلق دانش، فرايندي پويا است و به همين دليل، اغلب يادگيري زداييِ برنامههاي موجود و يادگيري قابليتهاي جديد، ضرورت دارد. اما عادتهاي قديمیسخت از بين میروند و تغيير دادن آنها مشكل است. افراد نسبت به آنچه كه میدانند احساس امنيت میكنند و اغلب در برابر هر آنچه كه سبب تغيير در كارهاي روزمره و عادت شدة آنها شود، مقاومت میكنند. بنابراين تغيير براي برخي افراد، حتي تهديد محسوب میشود.
منبع:
شهقلی زاده، زهرا(1397)، بررسی رابطه بین سبک رهبری با فراموشی سازمانی و سلامت سازمانی در بین مدیران مدارس شهرستان بشاگرد، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندر جاسک.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید