ضرورت و اهمیت آموزش صلح
آموزش صلح در جهان ما جایگاه نازلی دارد. در کشور های جهان سوم موانع زیادی مانند ضعف ساختارهای سیاسی، اختلافات داخلی، ایدئولوژی افراطی و تمامیت خواه باعث نادیده گرفتن آموزش های مرتبط با صلح شده است.با توجه به جنگ و خونریزی در همه اعصار و افزایش فشارها و محرومیت های ناشی از آن، کودکان و نوجوانان ما که سازنده فردای جامعه و کسانی هستند که باید پذیرای مسئولیت های اجتماعی آن باشند، نیاز به یادگیری بیشتری در زمینه ایجاد صلح و توانایی چون دموکراسی، تعاون و همبستگی، حفظ فرهنگ ها، خود و دیگران، انترناسیونالیسم، حفاظت از محیط زیست و معنویت را دارند. آنها نیاز دارند با این مفاهیم آشنا شوند و در زندگی روزانه به طور موثرتری از اینها استفاده کنند. به همین دلیل مدرسه همزمان با آموزش مهارت های شناختی، مسئولیت شناسایی مفاهیم صلح و ارتقاء روحیه صلح طلبی دانش آموزان را بر عهده داشته و موظف به آماده کردن آنها جهت ایجاد صلح می باشد.
با شکلگیری حوزۀ پویای آموزش صلح، در اکثر کشورها برای اجرای آن آمادگی لازم ایجاد شد و بسیاری از دست اندرکاران تربیت خواستار تمرکز بیشتر بر مسائل صلح و برنامههای آموزشی در محدوده دانش، نگرش و توانش مربوط به صلح بودهاند. بولدینگ، نظریهپرداز صلح فمنیسم، زور و خشونت شخصی و غیر شخصی را هشدار داده، تأکید ایشان بر تفکر عاجل و نقش کلیدی سازمانهای غیردولتی بین المللی در ارتقای صلح است. شاپیرو (2002) معتقد است که اهمیت اساسی دموکراسی در چارچوب روان شناسی صلح، فراهم آوردن آموزش چند فرهنگی به منظور شنیدن صدای افراد حاشیهای میباشد که این امر مستلزم استفاده از کتابهای درسی با محتوی عدالت اجتماعی است که به ساخت هویتهای فرهنگی گسترده کمک میکند. پائولو فریره بر پرورش نوعی نگرش پرسشگرانه و انتقادی نسبت به خشونت اشاره میکند و تربیت یا پداگوژی که متکی بر گفتوگو میان معلم و دانش آموز است را معرفی میکند که از طریق آن، معلم و دانش آموز با یکدیگر گزینههای لازم جایگزین برای خشونت را بررسی میکنند.
معلمان صلح، تفکر انتقادی را در دانش آموزان پرورش میدهند. آنها تلاشهایی در زمینه دموکراتیک کردن شهروندان ایجاد میکنند که در آن، مشارکت را تدریس و عزت نفس را در دانشآموزان پرورش میدهند. در واقع، این معلمان به عنوان الگو در نقش صلح جو عمل میکنند. از سویی دیگر، هنوز نگرانیهایی برای اجرای آموزش صلح از طریق برنامه درسی و آموزشی وجود دارد. مونته سوری در این زمینه میگوید: «در آموزش، افراد را تشویق میکنند تا به دنبال علایق شخصی خود بروند، دانشآموزان در مدرسه، آموزش میبینند که هیچ کمکی به اطرافیان خود نکنند و برای پیشرفت همکلاسیهای خود که چیزی را بلد نیستند تلاش نکنند و تنها نگران این باشند که در پایان سال ترفیع بگیرند و جایزه این رقابت را به خود اختصاص دهند. این مخلوقات خودخواه بیچاره که به طور تجربی ثابت شده است که از لحاظ روحی و ذهنی خسته هستند بعدها خود را در زندگی همانند دانههای جدا برروی زمین کویری مییابند که هرکس جدا از همسایه خود زندگی میکند، آنها بیحاصل و بی تجربه هستند و اگر طوفانی بیاید این ذرههای ریز انسانی که هیچ وابستگی به دنیا و زندگی نداشتهاند به راحتی از هم پاشیده خواهند شد».
بنابراین، اگرچه مدارس به عنوان یکی از مهمترین عوامل موثر در ترویج فرهنگ صلح از جایگاه ویژهای در ادبیات آموزش صلح برخوردارند، شواهد و مطالعات متعددی نشان میدهد که اعمال خشونت در مدارس از رشد تاسف باری در دو دهه گذشته برخوردار بوده است و برخلاف آنچه انتظار میرود مدارس همگام با بسیاری از رسانهها و موسسات، خشونت را به اشکال مختلف در ذهن و رفتاردانشآموزان شکل میدهند حتی بهترین مدارس نیز خشونت را هر روز از طریق قوانین و مقررات و محتوای آموزشی و روشهای تعلیم و تربیت اعمال میکنند. وقتی قوانین و مقررات آموزشی بدون مشارکت دانشآموزان تدوین و اجرا می شود یا برنامههای درسی مدارس به صورت زمانبندی شده فقط بر اساس نظر بزرگسالان و بدون کمترین توجه به نیازهای دانشآموزان تدوین میگردد همین خود ترویج کننده خشونت است. این خشونت که از آن تحت عنوان خشونت ساختاری نیز نام میبرند میتواند احساسات منفی و عکسالعملهای عاطفی و هیجانی را در دانشآموزان ترویج دهد. در چنین وضعیتی دانشآموزان احساس میکنند که بر زندگی و تحصیل خود هیچگونه اختیار و کنترلی ندارند. نتیجه طبیعی این فرآیند، آسیب دیدن عزت نفس و احساس خودارزشمندی بچههاست که خود یکی از مؤلفههای مهم حقوق بشر را تشکیل میدهد.
از مطالب پیش گفته، این نتیجه گرفته میشود که آموزش صلح از طریق مدارس، انتظارات مربوط به صلح منفی را برآورده نکرده است. از این رو، از نظام آموزشی انتظار میرود که در تحقّق صلح منفی نقش آفرینی بیشتری از خود نشان دهد. با وجود این، در آموزش صلح بیشتر مفهوم مثبت آن مدنظر است. صلح مثبت، بر این موضوع دلالت دارد که ساختارهای واجد خشونت را باید از جامعه زدود. گفته میشود که برای رسیدن به چنین صلحی، نوع بشر باید بیعدالتیهای بزرگی که هنوز در درون کشورها رایج است، محو سازد. صلحی که باید به عنوان یک امر مشترک در بین همه برقرار شود، صلح جهانی است. به عبارت دیگر، آموزش صلح نمیتواند تنها بر توقف خشونت فیزیکی در مدرسه و جامعه متمرکز باشد بلکه آمادهسازی بچهها برای زندگی صلح آمیز، تعلیم و تربیتی تمام عیار را الزام می دارد که آگاهی آنان را از خود، اجتماع، فرهنگ و محیط زیست ارتقا دهد. بنابراین، صلح باید در چارچوب فعالیتهای تربیتی، اجرای قوانین، روشهای آموزشی و فضا و تعاملات موجود در سطح مدرسه به ویژه در سطح مدارس ابتدایی دنبال شود. اگر گذرگاه اصلی صلح اندیشه انسان باشد، بنابراین منطقی است که آموزش صلح از اهمیت برجسته ای برخودار باشد. صلح قابل آموزش است و عرصه اصلی آن آموزش و پرورش می باشد و آموزش و پرورش چهارراهی است که کس را از آن گریز نیست.
منبع:
رضایی، الناز(1395)، تحلیل محتوای کتابهای درسی دوره متوسطه دوم رشته علوم انسانی برمبنای آموزش صلح، پایان نامه کارشناسی ارشد برنامه درسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید.
دیدگاهی بنویسید