شادکامی و رفتار شهروندی
شادمانی، ذهن متفکرین را برای هزاران سال به خود مشغول داشته است. هرچند که فقط در سالهای اخیر است که به شیوه نظامدار مورد مطالعه و اندازهگیری قرار گرفته است. اغلب مردم آنچه را که در رابطه با زندگیشان اتفاق میافتد خوب یا بد ارزیابی میکنند و طبیعتاً آنها قادر به قضاوت در مورد زندگی خود هستند. آنها تقریباً همیشه هیجانات و خلقیاتی را تجربه میکنند که یا مؤلفهای خوشایند دارد که منجر به یک واکنش مثبت میشود و یا مؤلفه ای ناخوشایند دارد که واکنش منفی را میطلبد.بنابراین همواره سطحی از شادمانی ذهنی بر زندگی مردم حاکم است، حتی اگر به طور هشیارانه به آن نپردازند. از سال 1973 که مجله چکیدههای روانشناختی بین المللی شروع به فهرست کردن واژه “Happiness” به عنوان یک نمایه نمود این واژه عملاً وارد فرهنگ روانشناسی شد. در سال 1974 این واژه وارد سایر نمایههای روانشناسی از جمله مجله پژوهش نمایگرهای اجتماعی شد. از آن زمان تا به امروز تعداد زیادی از تحقیقات به موضوعات روانشناسی مثبت از جمله شادی و شادمانی ذهنی اختصاص یافته است.
فرانسیس، براوان، لستر و فیلیپ چالک با بررسی مقالههای منتشر شده از سال 1990 تا پایان سال 1995 دریافتند که اصطلاح افسردگی 18903 بار و واژه شادکامی تنها 515 بار به کار برده شدهاند. استرلین اعتقاد دارند که شاخص های شادی یا شادکامی ذهنی تا حد زیادی مطالعه و به طور موفقیتآمیزی به کار برده میشوند.
منتسکیو معتقد بود که اگر شخصی آرزو کند خوشبخت یا شادکام باشد، این آرزو میتواند به سادگی برآورده شود. اما مشکل این است که غالباً هر یک از ما تمایل داریم از دیگران خوشبختتر باشیم و برآورده شدن همین آرزوهاست که همیشه دستیابی به آن را برایمان دشوار میسازد، دلیل این دشواری این است که غالباً ما دیگران را شادکامتر از آنچه هستند میبینیم.
آرگایل و مارتین بر این باورند هنگامی که از مردم پرسیده میشود منظور از شادکامی چیست، آنها دو نوع پاسخ را مطرح میکنند: (1) ممکن است حالات هیجانی مثبت مانند لذت را عنوان کنند. و (2) آن را راضی بودن از زندگی به طور کلی و یا بیشتر جنبههای آن بدانند. بنابراین به نظر میرسد که شادکامی دست کم شامل دو جزء اساسی عاطفی و شناختی است. با وجود این، شادکامی متضاد افسردگی نیست اما فقدان افسردگی شرط لازم برای رسیدن به شادکامی است. به نظر آنها اگر شادکامی متضاد افسردگی باشد نیازی به اندازهگیری و بررسی آن نیست، زیرا افسردگی به خوبی شناخته شده است. آنها باور دارند که سه جزء اساسی شادکامی عبارتند از: هیجان مثبت، رضایت از زندگی و نبود هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب. او و همکارانش دریافتند که روابط مثبت با دیگران، هدفمند بودن زندگی، رشد شخصی، دوست داشتن دیگران و طبیعت نیز از اجزاء شادکامی هستند.
همچنین برخی از پژوهشگران از جمله شوارتز و استراک معتقدند که افراد شادکام کسانی هستند که در پردازش اطلاعات سوگیری دارند، این سوگیری در جهت خوشبینی و خوشحالی است. یعنی اطلاعات را به گونهای پردازش و تفسیر میکنند که به خوشحالی آنها میانجامد. با توجه به توضیحات یاد شده به نظر میرسد شادکامی مفهومی است که چندین جزء اساسی دارد. اول، جزء عاطفی و هیجانی که باعث میشود فرد شادکام همواره از نظر خلقی شاد و خوشحال باشد. دوم، جزء اجتماعی که گسترش روابط اجتماعی با دیگران و افزایش حمایت اجتماعی را به دنبال دارد. سوم، جزء شناختی که باعث میشود فرد شادکام نوعی تفکر و پردازش اطلاعات ویژه داشته باشد و وقایع روزمره را طوری تعبیر و تفسیر کند که خوشبینی وی را به دنبال داشته باشد.
پیرو اعتقاد دارد که بهزیستی ذهنی شامل، شادی(جزء عاطفی یا هیجانی) و رضایت(جزء شناختی) میشود. دینر، سو، لوکاس و اسمیت اعتقاد دارند که شادمانی ذهنی علمی در روانشناسی است که برای ارزیابی افراد از عاطفه منفی و مثبت تجربه شده و شادی یا رضایت از زندگیشان میباشد.
تام کینز سه نوع برانگیختگی را برای مکانیسم شادی و نشاط در نظر میگیرد که عبارتند از: (1) شادی از نظر عصب شناختی که به وسیله کاهش سریع سرعت شلیک عصبی فعال میشود مانند رهایی از درد جسمی، رهایی از نگرانیها، حل کردن مسأله دشوار و پیروز شدن در یک رقابت اضطراب انگیز. (2) شادی علاوه بر آرامش ناشی که از دستیابی به هدف به وسیله پیشبینی واقعه مثبت مانند: قرار ملاقات، احساسهای لذتبخش مانند محبت کردن و نوازش شدن برانگیخته میشود. و (3) شادی از وقایعی حاصل میشود که حس خود انگاره مثبت شخص را تأیید میکند.
آرگایل معتقد است شادکامی یکی از ابعاد اصلی تجربه انسان منجمله خلق مثبت، رضایت از زندگی و شناختهایی از قبیل خوشبینی و عزت نفس به شمار میرود. شادی، تا حدودی به واسطه خصوصیات عینی زندگی، از قبیل ثروت، اشتغال و ازدواج ایجاد میشود، اما عوامل ذهنی نظیر چگونگی تصورات ما از آن شرایط مثلاً مقایسه با دیگران و انطباق نیز در ایجاد شادی نقش دارند.تپوی سودهیکوی اعتقاد دارد هرکسی در دنیا شادمانی را دوست دارد و رنج بردن را دوست ندارد. او از دو نوع شادمانی یاد میکند: (1) شادمانی جسمانی و (2) شادمانی ذهنی. هر دو نوع شادمانی به یکدیگر وابسطهاند، یعنی، اگر جسم شاد باشد میتواند شادمانی ذهنی را به دنبال داشته باشد.
مکتب بودا اعتقاد دارد که شادی واقعی با ثروت یا مشهور شدن به دست نمیآید. ما مردم مشهور و میلیونری با موقعیتهای بالا را میبینیم که طبیعتاً با این همه ثروت باید شاد باشند ولی در مییابیم که شادی واقعی از چیزهای مادی ناشی نمیشود زیرا این چیزها منبعی از شادی واقعی نیستند بلکه باعث رنج افراد نیز میشود. شادی واقعی در درون ذهن ما است، مردمی که میخواهند به این نوع شادی دست پیدا کنند باید رشد ذهنی را که بودا کشف و تأیید کرده است، تمرین کنند.
بربنرشادکامی را متغیری میداند که پایهی زیستشناختی دارد و در اثر عوامل موقعیتی و محیطی ایجاد نمیشود. وی در مطالعه میان فرهنگی خود به این نتیجه رسید که در ملتها و فرهنگهای گوناگون و در محیط و موقعیتهای اجتماعی، مردم در زمینه شادکامی با هم متفاوتند و این تفاوتها پایدار است. این پایداری تفاوتهای موجود میان افراد، شادکامی را به ویژگی شخصیتی متأثر از رخدادها پیوند میدهد.
شادمانی ذهنی اشاره دارد به اینکه مردم زندگی خود را چگونه ارزیابی میکنند و شامل متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت میشود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد، مثلاً، هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبههایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه مینشیند. ممکن است ارزیابی شخص به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجه با زندگی خود). بنابراین، گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی و غالباً خوشی را تجربه کند و فقط گاه گاهی هیجانی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید دارای شادکامی ذهنی بالا خواهد بود. برعکس، اگر از زندگی خود ناراضی است و خوشی و علاقه اندکی را تجربه نماید و هیجانات پیوسته منفی، مثل خشم و اضطراب را احساس نماید دارای شادمانی ذهنی پایینی است.
چند ویژگی اساسی در مطالعه شادمانی ذهنی وجود دارد. یک، کل دامنه بهزیستی از زجر و عذاب تا وجد و شعف را در بر میگیرد و صرفاً به حالات نامطلوبی مثل افسردگی یا نا امیدی محدود نمیشود. بنابراین، حوزه شادمانی ذهنی صرفاً شامل حالات نامطلوبی نمیشود که توسط روانشناسان بالینی مورد استقبال قرار گرفته است. به عبارت دیگر، حوزه شادمانی ذهنی صرفاً به مطالعه افسردگی و اضطراب ختم نمیشود بلکه عواملی که تا اندازهای افراد شاد را از افراد با شادی متوسط و از افراد فوقالعاده شاد متمایز میکند را نیز در بر میگیرد و دوم، شادمانی ذهنی برحسب تجربه درونی هر شخص تعریف شده است و موقعیتی که صحبت از ارزیابی شادمانی ذهنی است چارچوب داوری خارجی تحمیل نمیشود. به عبارت دیگر، برای توصیف میزان شادمانی هرکس باید درون پوست وی رفت.
با این که بسیاری از ملاکهای بهداشت روانی از بیرون توسط محققین و درمانگران دیکته می شود (پختگی، خود مختاری و واقعبینی) شادمانی ذهنی از دیدگاه خود شخص ارزیابی میشود. اگر شخصی فکر کند که زندگیاش خوب پیش میرود بنابراین درون این چارچوب زندگی او خوب پیش میرود. این ویژگی، حوزه شادکامی ذهنی را از روانشناسی بالینی سنتی فراتر میبرد؛ زیرا در این حوزه بر ادراکات افراد از زندگی خود، وزن و بهاء داده میشود. پس در حوزه شادکامی ذهنی دیدگاه شخص در مورد بهزیستیاش از اهمیت برجستهای برخوردار است. ویژگی نهایی شادمانی ذهنی این است که این سازه صرفاً به خلقیات زودگذر نمیپردازد. بلکه بر حالات بلند مدتتر تکیه دارد. با اینکه خلق یک شخص احتمالاً با هر رویدادی نوسان مییابد، پس شادمانی ذهنی به خلقیات شخص در بعد زمان طولانی علاقمند است. به هرحال آنچه که در یک لحظه غالباً منجر به شادمانی میشود ممکن است همان چیزی نباشد که در بلند مدت هم شادمانی ذهنی را موجب میشود .
بیسواس و دینراعتقاد دارند شادمانی ذهنی پدیدهای است که شامل مقولههای گستردهای از قبیل پاسخهای هیجانی، حوزههای رضایت و قضاوتهای کلی از زندگی میشود. شادمانی ذهنی سه مؤلفهی مهم میتواند به نوبت به تقسیمات فرعی تجربه شوند. رضایت کلی میتواند به رضایت از حوزههای گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج، دوستان و غیره تقسیم شود و هر کدام از این حوزهها را میتوان به جنبههای ریزتر تقسیم نمود. عاطفهی خویشاوندان میتواند به هیجانات ویژهای از قبیل لذت، محبت، غرور و خرسندی تقسیم شود و بالاخره عاطفهی ناخوشایند میتواند به هیجانات و خلقیات ویژهای از قبیل شرم، گناه، غمگینی، خشم و اضطراب مجزا شود. هر یک از این تقسیمات میتواند به تقسیمات فرعیتری نیز بیانجامد. مثلاً یک پژوهشگر ممکن است رضایت از زندگی را مطالعه کند، دیگری ممکن است موضوع جزئیتر رضایت از زناشویی را بررسی کند.
نظریه های شادمانی
دیدگاه روانشناختی: از دیدگاه روانشناسان، شادی یک هیجان ناپایدار است و میتواند برای چند ثانیه، چند دقیقه و چند ساعت ادامه داشته باشد. حال اگر احساس شادی بیش از چند ساعت ادامه یابد و برای مدتها نیز پایدار بماند در این صورت به آن احساس خوشبختی یا شادکامی میگویند.
یکی از نظریههای شادکامی از دیدگاه روانشناسی «نظریه سطح انطباق» نام دارد.بر اساس این نظریه احساس شادکامی هر فرد با مقایسه اوضاع و احوال و شرایط فرد بهبود پیدا میکند به همان نسبت معیار شادکامی فرد نیز بالاتر میرود. به هر حال هر یک از ما احساس شادکامی را با کلمات خاصی تعریف میکنیم که هر چند معنای این کلمات برای همه ما قابل فهم و درک است، ولی همه افراد نمیتوانند تعریف کاملاً مشابهی برای احساس شادکامی ارائه دهند. هر یک از ما در ارائه تعریفی برای شادکامی و تعقیب آن یک هدف نهایی را دنبال میکنیم و تصمیمات اساسی و مهم زندگی خود را بر اساس آنچه که فکر میکنیم ما را خوشبختتر و شادکامتر خواهد کرد، انجام میدهیم.
از دیدگاه روانشناسی شادکامی در سطح فردی مورد توجه است. شادکامی به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی فرد تصور میشود، یعنی میزان شادکامی هر فرد بستگی به ویژگیهای فرد دارد که دیدش نسبت به زندگی چگونه باشد. عقاید انسان بی حوصله و طمع کار درک میکند. لازم به ذکر است که این نظریه سطح فردی به نتایجی دست یافت که بر پایه تحلیل و مطالعههای طولی و آزمایشی به دست آمده است که عبارتاند از: 1- شادکامی در یک مدت کوتاه کاملاً ثابت است و در مدت طولانی دوامی ندارد. 2- شادکامی به شانس یا سودمندی بستگی ندارد. 3- شادکامی تنها به عوامل درونی بستگی ندارد و عوامل خارجی یا محیطی نیز در میزان شادکامی نقش دارند. به عبارت دیگر، اساس وراثت در شناخت شادکامی نقش کمی را بر عهده دارد و عوامل روانشناسی فقط قسمتی از این تفاوتها را نشان میدخد. یکی از عواملی که موجب شادکامی در فرد میشود درک فرد از خویشتن میباشد. هنگامی که یک فرد به هستی درونی خویش پی میبرد و بر تواناییهای خود واقف میشود میتواند بر مشکلاتش چیره شود و شرایط زندگی خود را با اتکا بر تواناییهایش توسعه میدهد. زیرا هنگامی که انسانها با مشکلی مواجه میشوند نمیتوانند بی تفاوت از آن بگذرند و سعی میکنند مشکلات خود را با توجه به امکانات موجودی که دارند مدتفع سازند . در زیر به مطالعات برخی روانشناسان که شادکامی را از سلامتی، جوانی، نیرو و دیگر شرایط زندگی مستقل میدانند، میپردازیم.
بریکمن در مصاحبه با گروهی از افراد که در قرعه کشی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده بودند و گروهی که به هیچ عنوان پولی را به دست نیاورده بودند در مورد احساس خوشبختی در شش ماه قبل و بعد از قرعه کشی به این نتیجه رسید که این افراد (گروهی که در قرعه کشی پول زیادی به دست آوردهاند) در مقایسه با گروه دیگر در گذشته، حال، شش ماه آینده احساس شادکامی و خوشبختی را تجربه نکردند و در بعضی از جنبهها وضعیت زندگی آنان بدتر از افرادی بوده که پول زیادی را به دست نیاورده بودند. این افراد از فعالیتهای روزمره زندگی خود کمتر لذت میبرند و بعد از چنین تغییر مهمی در زندگی خود نیز لذتهای ساده برای آنان اهمیتی نداشت.
فریدمن از گروه زیادی از مردم درخواست کرد تا شادکامی را تعریف کنند. نتایج این تحقیق نشان داد که حدود نیمی از گروه نمونه مورد تحقیق وی شادکامی را بر اساس امکان دسترسی به تفریحات، فعالیتهای هیجانآور و اوقات خوش تعریف کردند و به نظر آنان شادکامی یعنی وقتی زندگی مملو از فعالیتهای لذتبخش است. نیم دیگری از گروه در مطالعه، شادکامی را بر اساس عواملی نظیر قناعت، خرسندی، رضایت و رهایی از انواع نگرانیها تعریف کردند. به نظر آنها آرامش درونی یا حالت درونی آرام شامل آرامش خاطر یعنی خوشبختی و شادکامی است. در این تحقیق مشخص شد که گروهی از مردم نسبت به فعالیتهای لذت بخش و گروهی دیگر نسبت به برخورداری از آرامش خاطر تأکید میکنند. اما تفاوت این دو گروه از مردم در تأکیدی است که نسبت به هر عامل داشتهاند. در ادامه باید افزود که تقریباً هر شخصی تشخیص میدهد که اوقات خوش و آرامش خاطر جزء پایههای خوشبختی است و تفاوت مردم با یکدیگر در تأکیدی است که نسبت به این عوامل داشتهاند.
دیدگاه جامعه شناختی: یکی از اهداف اصلی جامعه قرن بیستم تعقیب شادکامی و متداول ساختن آن در بین جامعه است. به طور منحصر به فرد مردم سعی میکنند شیوههای زندگی شان را چنان شکل بدهند تا بتوانند به نحو احسن از آن لذت ببرند. از لحاظ سیاسی حمایتهای فراوانی در این زمینه صورت گرفته است که هدف اصلی آن افزایش شادکامی برای همه اعضای جامعه میباشد و نیز این اعتقاد عمیقاً وجود دارد که ما میتوانیم نسبت به وضعیتی که در ان هستیم خوشحال تر زندگی کنیم.
یکی از نظریههای جالب در زمینه شادکامی «نظریه مقایسه اجتماعی» است. در این نظریه شادکامی نتیجه یا حاصل این احساس شخص است که اوضاع و احوال و شرایط زندگی فرد بسیار مطلوب تر از اوضاع و احوال زندگی دیگران است. براساس این نظریه میتوانیم با مقایسه زندگی خود با زندگی افراد دیگری که امتیازهای کمتری دارند احساس شادکامی بیشتری بکنیم. یکی از عواملی که در نظریه مقایسه اجتماعی اهمیت کمتری دارد ثروت است. برخلاف تصور عمومی مردم احساس شادکامی و خوشبختی در افراد ثروتمند تفاوت زیادی با احساس خوشبختی در مردم غیر ثروتمند ندارد. شرط این مقایسه آن است که مردم غیر ثروتمند از امکانات اولیه و اساسی زندگی مانند: شغل، خانه، خانواده و نظایر آن برخوردار باشند.
دیدگاه جامعه شناختی شادکامی را به عنوان یک ویژگی ملی تلقی میکند و بر این اصل است که عقاید و ارزشها در تعیین میزان شادکامی نقش اساسی دارد. چشمانداز زندگی اشاره شده در ارزش های مشترک و اعتقادات در بین افراد به عنوان گسترش دهندهی ادراکات فردی به حساب میآیند. همان طور که چشم انداز جمعی به صورت گستردهای یک موضوع ثابت میباشد و قضاوتهای فردی در ارتباط با آن حالتی ایستا دارند.
این نظریه به وسیله تفاوتهایی که بین میانگین شادکامی میان ملتها موجود است مورد تحلیل قرار گرفت و به نتایج ذیل دست یافت: 1- ثبات جامعه علی رغم وصول نسبی به ثبات نسبی در دهه اخیر دستخوش تغییرات عمیق و نسبی قرار گرفته است. 2- میانگین شادکامی به دست آمده در ملتها به شرایط زندگی آنها بستگی ندارد. 3- تفاوتهایی که در بین ملتها وجود دارد را نمیتوان با یک چشم انداز سطحی به زندگی شان توضیح داد .
حال در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا می توان شادکامی را در جامعه گسترش داد؟
به دلایل ذیل نمیتوانیم شادکامی را در اجتماع گسترش دهیم: 1- قادر نیستیم جامعه را بر طبق برنامه تغییر دهیم اما این موضوع به جوامع صنعتی محدود میشود. 2- پیشرفت موفقیتآمیز جامعه در این باره کمک کمی میکند.
جامعهشناسان در حیطه شادکامی معتقدند که انسانها میتوانند شادکامتر زندگی کنند به شرط آن که نگرش افراد به زندگی در افکار وجودشان ریشهدار شود. تحقیقات علمی برنامهریزی شده در میان ملتها نشان داده است که با شهروندان شادکام میتوانیم جامعهی بهتری داشته باشیم. در بررسی افکار عمومی شادکامی از ارزش والایی برخوردار است و در زندگی مردم اولویت دارد، یعنی مردم بیشتر فعالیتهایی را انجام میدهند که باعث افزایش شادکامی در آنها بشود و بتوانند شادکامتر زندگی نمایند.
محققین در زمینهی شادکامی و خوشبختی به نتایج ذیل رسیدهاند:
1- برخلاف آن چه تصور می شود احساس خوشبختی افراد جوانتر و کسانی که در مرحله جوانی هستند، بیشتر از احساس خوشحالی افراد مسنتر نیست. 2- میزان خوشحالی مردم روستاها، بیشتر یا کمتر از مردم شهر نشین نیست. 3- به نظر نمیرسد که پول، وجهه یا موفقیت اجتماعی کلید خوشبختی یا شادکامی باشد. 4- هر چند احتمال ضعیفی وجود دارد که افراد ثروتمند بیشتر از افراد فقیر احساس خوشحالی یا شادکامی منند ولی این تفاوت کمتر از میزانی است که بیشتر در ذهن داریم. 5- مردمی که در فقر شدید زندگی میکنند، کمتر احتمال دارد بسیار خوشحال باشند، اما وقتی گروههای با درآمد بسیار بالا را با گروههای با درآمد بسیار پایین مقایسه میکنیم، نتایج حاصل نشان میدهد درصد کسانی که خود را بسیار خوشبخت میدانند به نسبت 32 درصد برای گروههای با درآمد بسیار بالا و 25 درصد برای گروههای با درآمد بسیار پایین بوده است. 6- روابط و همبستگیهای اجتماعی در احساس خوشبختی افراد مؤثر هستند. 7- افرادی که متأهل هستند در مقایسه با افرادمجرد، مطلقه، بیوه به طور متوسط بیشتر احساس خوشبختی میکنند. 8- در بین افراد مجرد نیز کسانی که دارای دوستیهای نزدیک و صمیمی میباشند بیشتر از کسانی که فاقد این چنین دوستیها هستند احساس خوشحالی یا خوشبختی را تجربه میکنند. 9- مراقبت کردن از دیگران یا احساس این که دیگران از ما مراقبت میکنند، نیز در احساس خوشحالی و خوشبختی مؤثر میباشند. 10- احساس رضایت از روابط و همبستگیهای اجتماعی میتواند نقش با اهمیتی را در سلامت روانی و احساس شادکامی ایفا کند. 11- احساس شخص نسبت به خودش، بیشتر از عوامل همبستگی های اجتماعی در احساس خوشبختی وی مؤثر است. به عبارتی دیگر، افرادی که نسبت به خود احساس رضایت دارند و نیز احساس میکنند که کنترل امور زندگی خود را بر عهده دارند در مقایسه با کسانی که نسبت به تواناییهای خود کمتر احساس رضایت میکنند یا خود را تحت تسلط نیروهای خارج از درون خود حس میکنند احساس خوشبختی بیشتری را تجربه میکنند. 12- مزلومعتقد است که آدمی ابتدا میکوشد تا نیازهای مربوط به بقای خود مثل آب، غذا، ایمنی و خواب را ارضا کند پس از انکه نیازهای اساسی ارضاء شدند، نیاز آنان به عشق و تعلق و احترام به خویشتن و نیز ارضاء این نیازها میتواند نشاندهنده تفاوت بین کسانی باشد که احساس خوشبختی را تجربه میکنند یا این احساس را ندارند. 13- تحقیقات نشان میدهد که به دست آوردن ثروت زیاد غیر منتظره نیز دارای اثرات دائمی اندک در ایجاد احساس خوشبختی در برندگان جوایز لاتاری یا بخت آزمایی بوده است. یکی از توضیحاتی که برای این وضعیت غیر عادی یا غیر متداول میتوان ارائه داد آن است که معمولاً ما خود را با شرایطی که در آن زندگی میکنیم انطباق میدهیم. حتی اعضای حسی ما نیز به سرعت نسبت به سطح خاصی از تحریکات سازگار میشوند.
3- دیدگاه عصبی– شناختی: بسیاری از روانشناسان معتقدند که هیجانهارا میتوان در سه دسته کلی و اساسی یعنی خشم، ترس و شادی طبقهبندی کرد. به اعتقاد این روانشناسان انواع دیگر هیجانها در واقع حالتهای گوناگون همین سه دسته کلی هیجان خشم، ترس و شادی هستند. مثلاً، نفرت، غصب و خصومت اشکال مختلف خشم هستند و اساس هیجانهایی مانند حسادت و احساس گناه، هیجان ترس میباشند. بر اساس این نظریه پایه و اساس هیجانهایی مانند عشق، خوشبختی، شادکامی (خوشی، خوشحالی، خرسندی و سعادت) نیز هیجان شادی است و غمگینی نیز احتمالاً ترکیبی از هیجانهای ترس و خشم است. در واقع، خشم یک هیجان نا مطبوع است و معمولاً در نتیجه ناکامی در موقعیتهایی ایجاد می شود که خارج از کنترل فرد است. ترس نیز با احساس خطر یا مواجهه با موقعیت خطرناک همراه است. ترسها میتوانند واقعی یا غیر واقعی باشند و معمولیترین واکنش فرد در مقابل ترس آن است که از موقعیت ترسآور فرار کند. اما شادی از مطبوعترین هیجانهای اساسی آدمی است مه در عین حال تعریف آن نیز مشکلتر از دو هیجان دیگر است، شادی نوعی احساس نشاط و لذت است.
پلاتچیک هیجانها را به چهار بعد اصلی تقسیم میکند و جایگاه شادی و نشاط را در این چارچوب مشخص میسازد. در این طبقهبندی هیجانها براساس ابعاد زیر از یکدیگر مشخص شدهاند که عبارتاند از: 1- مثبت و منفی. 2- نخستین یا مختلط. 3- قرار گرفتن در قطبهای متضاد. 4- سطوح مختلف شدت. با توجه به ابعاد بیان شده میتوان شادی و نشاط را عنوان یک هیجان مثبت در نظر گرفت که امکان دارد با هیجانهای دیگر ترکیب گردد. این حالات در قطب متضاد با خشم، احساس گناه و افسردگی قرار میگیرند و میزان شدت آنها تغییرپذیر است.
هار و لوتز معتقدند که حالات هیجانی بر اساس احساسات مثبت و منفی کوتاه مدت نسبت به یک موضوع معین (واقعی یا خیالی) برانگیخته میشود. مانستد هیجانها را واکنشهای عاطفی شدیدی تلقی میکند که تابع مراکز دیاسفالیک و شامل تظاهرات نباتیاند و جلوههای آنها در شادی، ترس، خشم و تنفر قابل مشاهدهاند. پژوهشهای گوناگون روانشناسی چهار متغیر اصلی که اجزاء هیجان را تشکیل میدهند، نام میبرند: 1- ارزشیابی موقعیتی. 2- تغییرات بدنی. 3- تجلی هیجانی. 4- عمل برانگیخته.
سانتروک معتقد است که هیجانهای منفی به کاهش سطح عزت نفس و کیفیت روابط با دیگران منجر میشوند در صورتی که هیجانهای مثبت عزت نفس را افزایش میدهند و به گسترش روابط با دیگران میانجامند. در چهارچوب هیجانهای مثبت نشاط هیجانی است که همه انسانها در جستجوی آن هستند و شدت آن نیز مانند هر هیجانی متغیر است.
ویژگیهای اصلی افراد شادکام
1- اعتماد به نفس و عزت نفس. اشخاص شاد به خودشان علاقهمند و متکی هسنتد. 2- خوش بینی. مردم شاد به وقایع و اتفاقات آینده خوشبین هستند و در ضمن آنها مالامال از امید میباشند. 3- برونگرایی. مردم شاد برونگرا، خوش مشرب، اجتماعی، اهل معاشرت و گفت و شنود هستند. 4-کنترل شخصی. افراد شاد عقیده دارند که سرنوشتشان را خودشان انتخاب میکنند و بر وقایع و حوادث و همچنین زندگی خود کنترل و احاطه دارند. 5- شوخ طبعی. افراد شادکام دارای طبعی شوخ و مزاحگونه هستند. 6- پذیرش خود، دیگران و طبیعت. افراد شاد خویشتن، افراد دیگر و عالم خارج را آن چنانکه در واقع هستند، میبینند و قبول دارند.
اسلام و شادی
اسلام با توجه به نیازهای اساسی انسان، شادی و نشاط را تحسین و تأیید کرده است. قرآن که یکی از بهترین و مستحکمترین منابع اسلام به شمار میرود، زندگی با نشاط و شادی را نعمت و رحمت خدا تلقی فرموده، و زندگی همیشه توأم با گریه و زاری و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند دانسته است. گواه این مطلب آیه قرآن است که میفرماید: (فَلیَضحَکوُا قَلیلاً و لیَبکو کثیراً) «باید کم بخندند و زیاد بگریند» (سوره توبه آیه 82). شأن نزول این آیه این بود که پیغمبر خدا (ص) دستور داد که باید تمام نیروهای قابل، برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکین که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. عدهای با بهانههای مختلف از شرکت در این لشکرکشی خودداری کردند و از فرمان خدا و پیغمبر (ص) تخلف نمودند؛ خداوند در قرآن به آنها وعده عذاب میدهد و به دنبال آن میفرماید: (این گروه نافرمان) از این پس کم بخندند و زیاد بگریند.
پر واضح است که نفرین به صورت کیفر و مجازاتی است که همواره برخلاف طبیعت و فطرت آدمی او را دچار عذاب و رنج میسازد. این که خداوند آرزوی کم خندیدن و زیاد گریستن برای نافرمانان میکند، حکایت از این حقیقت دارد که خنده به عنوان یکی از عوامل نشاط، امر طبیعی و فطری است که خداوند میخواهد به عنوان کیفر، نافرمانان از این امر محروم باشند.
توصیفات قرآن در خصوص بهشت نیز حاکی از این واقعیت است که اسلام بر نشاط و شادی مهر تأیید کرده است، زیرا باغهای زیبا، آبهای زلال و روان، زیباترین بسترها، نرمترین و چشمگیرترین پارچهها، برترین دیدنیها و … که قرآن در وصف بهشت ترسیم میکند، همه جزء عوامل نشاط و شادی به شمار میروند و خداوند متعال برای شاد کردن انسانها بهشت را این چنین قرار داده است.
قرآن در فراز دیگری، برخی عوامل شادی و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است(قُل مَن حرمَ زینَه الله التی اخرَج لِعبادِهِ وَ الطیباتِ منَ ارزقِ قُل هی للذین آمنوُا فی الحیاهِ الدُنیا خالصَه یوم القیامه) (سوره اعراف، آیهی 32) « بگو در برابر کسانی که بسیاری از مواهب زندگی را تحریم میکردند» ای پیغمبر چه کسی زینت و آرایش و زیباییهایی را که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده، حرام کرده است. بگو این مواهب پاک و این زیباییها برای مردم با ایمان در همین زندگی دنیا و در زندگانی جاوید آخرت قرار داده شده است. با این تفاوت که در این دنیا، زیباییها و این مواهب پاک، برای مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد.
این آیه به خوبی بیانگر این حقیقت است که اسلام به بهرهمند شدن از زیباییها و مواهب زندگی که در زمره عوامل نشاط آورند اهمیت میدهد و آن را زیبنده دینداران و مؤمنان میداند. از زبان معصومان علیهم اسلام نیز ( که مترجمان حقیقی وحیاند) میخوانیم:
- رسول اکرم (ص) « مؤمن شوخ و شاداب است» .
- حضرت علی(ع)، شادمانی، گشایش خاطر میآورد، اوقات شادی، غنیمت است. «هر کس شادیاش اندک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود.
منبع
ولیجانی، فروغ (1392)، رابطه بین هوش معنوی و شادکامی با رفتار شهروندی، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی و سازمانی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید