سوال محوری چیست ؟
با تغییر جهت گیری نظام های تعلیم و تربیت از «پاسخ محوری» به «سوال محوری» بستر و زیر ساخت مناسب برای گام گذاشتن جامعه در مدار کشورهای توسعه یافته،با عنایت به تولید علم و دانایی به عنوان ملاک توسعه یافتگی در هزاره ی جدید فراهم می شود. نظریه ی سوال محوری را می توان از راه تبیین نظریه ی مقابل،یعنی تعلیم و تربیت پاسخ محور،بهتر معرفی کرد.نظریه ی پاسخ محوری در تعلیم و تربیت نسبتی مستقیم میان تربیت یافتگی و دانستن برقرار می کند.از این دیدگاه تعلیم و تربیتی موفق تر و کارآمدتر است، که اطلاعات ،معلومات یا پاسخ های بیشتر و متنوع تری را در زمینه های مختلف در اختیار دانش آموزان قرار دهد.بر این اساس،ماموریت اصلی نظام های تعلیم و تربیت،استفاده از فرصت های پیش بینی شده و تمسک به ابزار و روش های مناسب برای انتقال بیشتر معلومات و اطلاعات به دانش آموزان است.در نگرش سوال محور ،میان تربیت یافتگی و بیشتر دانستن گرچه ارتباط وجود دارد،این ارتباط هرگز انحصاری نیست.
هر چند داشتن اطلاعات و معلومات در زمینه های مختلف ضروری شناخته می شود،مهم ترین مولفه ی تربیت یافتگی به حساب نمی آید.مهم ترین مولفه یا ملاک تربیت یافتگی و در نتیجه کارایی نظام تعلیم و تربیت پرسش هایی است که ذهن دانش آموز به خلق و تولید آن ها نایل گشته است.به دیگر سخن، در این نظریه میان تربیت یافتگی با بلوغ و استقلال فکری یا همان احساس نیاز فرد به دانستن بیشتر ارتباط مستقیم و ضروری برقرار است.به عبارت روشن تر،خلا و کمبودی که فرد از ناحیه نادانسته ها در وجود خود احساس می کند،میزان بسیار دقیق تر و معتبرتری برای درجه ی تربیت یافتگی قلمداد می شود.
از میان ویژگی های مهم انسان و به عنوان نخستین دلیلی که انسانی بودن جهت گیری سوال محوری در تعلیم و تربیت را مدلل می سازد،کنجکاوی انسان است.این سوال که چرا معمولا با افزایش سن و قرار گرفتن در معرض تجربیات مدرسه ای بیشتر،کنجکاوی افراد کم رنگ تر می شود،پرسشی حیاتی است که پاسخ آن را باید در جهت گیری پاسخ محور یا ساز و کارهای غیرانسانی نظام آموزشی جست وجو کرد.به عبارت دیگر حفظ و صیانت و پرورش ویژگی کنجکاوی در سایه ی تجربیات مدرسه ای به قدری حائز اهمیت است که می توان آن را محور و مبنای سیاست گذاری در نظام های تعلیم و تربیت قلمداد کرد.چنین محوریتی ملازمت تام و تمام با جهت گیری سوال محوری دارد و جهت گیری پاسخ محوری را خسارت بار و ضد انسانی معرفی می کند.
سوال محوری همچنین از آن جهت باید به عنوان دکترین بدیل تعلیم و تربیت شناخته و پذیرفته شود که در عصر جدید ،یعنی عصر انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات ،شرط بقای نظام های رسمی آموزشی به حساب می آید.در این عصر چنان چه مدرسه بر کارکردهای سنتی خود،که در چار چوب دکترین «پاسخ محوری» قابل تبیین است،اصرار بورزد،در واقع خود را با بحران مشروعیت مواجه می کند و زمینه را برای احیای تز مشهور ایوان ایلیچ ،یعنی مدرسه زدایی از ساحت اجتماع، فراهم خواهد ساخت.به دیگر سخن حتی اگر «پاسخ محوری» مطلوب انگاشته شود،مقدور و ممکن نخواهد بود.
اریک جنسن در این زمینه می گوید انقلاب ارتباطات و فناوری اطلاعات آن چنان نظام های آموزشی را تحت تاثیر قرار می دهند که «مفهوم نظام آموزشی و منبع محتوا برای یادگیری را به کلی دگرگون خواهند ساخت … پر کردن مغز دانش آموزان با اطلاعات،رویکردی منسوخ به حساب می آید ، زیرا حجم دانش با چنان سرعتی افزایش می یابد که تسلط یافتن بر آن ها امکان پذیر نیست» یا ظرف و مظروف با یکدیگر تناسب ندارند.وی آن گاه نتیجه گیری می کند که هدف اساسی نظام های آموزشی باید از آموزش حقایق و ارائه اطلاعات به دانش آموزان به «یاد دادن روش یافتن اطلاعات» و چگونگی کاربرد سریع ،خلاقانه و مشارکتی اطلاعات تغییر یابد .بنابراین می توان گفت که رسالت جدید آموزشی متناسب با ویژگی های عصر جدید،قادر ساختن نسل جدید به گشت و گذار جدی،جهت دار و هدف دار در منابع اطلاعاتی بی حد و حصر است که مهم ترین پیش نیاز آن را باید پرسش ها و مجهولات فرد دانست بر این اساس می توان رسالت نظام های تعلیم وتربیت را حیرت زایی قلمداد کرد.تعلیم و تربیت در صورتی می تواند از وضعیت غیر جاذب کنونی خارج شود که دست از رسالت حیرت زدایی،در چارچوب نظریه پاسخ محوری برداشته .رسالت حیرت زدایی را که با نظریه سوال محوری هماهنگی و هم خوانی دارد،جایگزین آن سازد.نظریه سوال محوری را می توان آموزه ی تعلیم و تربیت معرفی کرد که پای بند اصل حیرت زایی محطوف به حیرت زدایی است و حقیقت تعلیم وتربیت را در دیالکتیک «دانستن و ندانستن» جست و جو می کند، نه در دانستن صرف.
راهبردهای عملی برای تغییر جهت گیری های نظام تعلیم و تربیت به سمت سوال محوری ؟
حال که چرخش نظام تعلیم و تربیت به سمت سوال محوری امری اجتناب ناپذیر می نماید باید به دنبال راهبردها و راهکارهایی گشت که جاری ساختن تعلیم وتربیت سوال محور را به شیوه های عملی ممکن سازد.محورهایی که در این بخش مورد توجه قرار می گیردند عبارتند از : برنامه های درسی،رفتار معلم ،روش های تدریس و فعالیت های یادگیری و ارزشیابی.
الف- برنامه های درسی باید از«کیش محتوا» یا تبدیل کردن حجم مطالب ارائه شده به ملاک مطلوبیت برنامه دست بردارد و به اصل محتوای حداقلی توجه کند.
ب- برنامه های درسی در حوزه های مختلف باید دست از رویکرد کاملا تجویزی بردارد و زمینه و فرصت تصمیم گیری درباره ی بخشی از زمان اختصاص داده شده به هر یک از مواد درسی توسط معلم و دانش آموزان را فراهم سازد به عبارت دیگر برنامه درسی همسو با نظریه ی سوال محوری،ضرورتا باید دارای مولفه های غیر تجویزی نیز باشند.
ج- برنامه های درسی همسو با سوال محوری،با ساختار تلفیقی یا میان رشته ای تناسب و هماهنگی بیشتری دارد،زیرا در این رویکرد،سوال می تواند محور سازماندهی برنامه های درسی قرار گیرد و عنایت به ساختار منطقی رشته های علمی در سازماندهی برنامه درسی،که مبنای طراحی برنامه های موضوع محوراست،اولویت ندارد.
د- آن چه در بندهای سه گانه فوق در خصوص چگونگی ایجاد هماهنگی میان برنامه های درسی با نظریه ی سوال محوری مطرح شد،معرف دیدگاه حداقلی یا دیدگاهی است که در کوتاه مدت دست یافتنی است.نگاه حداکثری که در بلند مدت باید تعقیب شود،مستلزم تجدید نظر اساسی در الگوی برنامه ریزی درسی است و تمرکز زدایی وسیع و دامنه دار را طلب می کند.الگوی برنامه ریزی درسی دیویی که در چارچوب نظریه ی پیشرفت گرایی مطرح شده است و نقطه عزیمت تصمیم گیری درباره ی برنامه درسی،پرسش ها و دغدغه های دانش آموزان است،می تواند به عنوان الگوی مطلوب برنامه ریزی درسی،هماهنگ با نظریه ی سوال محوری معرفی شود.
دیویی در کتاب آموزشگاه های فردا تصریح می کند که بهترین راه دستیابی به عادات تفکر و قضاوت صحیح، استفاده از برنامه های آموزشی و روش هایی است که دانش آموزان را با مسائل واقعی مواجه می سازد. استفاده از برنامه های درسی مساله محور نه تنها موجب دستیابی دانش آموزان به مجموعه هایی از اهداف ناظر بر رشد عقلانی از قبیل ادراک صحیح مطلب، مقایسه ی نظریات ،درک ارتباط میان مطالب،استنتاج و استدلال ،ارزیابی و قضاوت می گردد،بلکه در زمینه اجتماعی نیز موجب می شود دانش آموزان مهارت های اجتماعی را بیاموزند . حل مسئله به صورت فعالیت در گروه های کوچک ،بستر مناسبی برای دستیابی به بسیاری از اهداف ناظر بر تربیت اخلاقی مانند مسئولیت پذیری،رعایت حقوق دیگران،ارزش گذاری به کار دیگران و در نظر گرفتن عدالت در بحث و گفتگو خواهد بود. .
قرار گرفتن دانش آموزان در موقعیت حل مسئله موجب برهم خوردن تعادل برقرار شده میان دانش آموزان و محیط می شود و این پدیده همان چیزی است که پیاژه آن را کلید رشدعقلانی یا تقویت ساختار شناختی می داند. روش حل مسئله به صورت کار گروهی ،سبب خواهد شد که مهارت های تفکر انتقادی دانش آموزان در کلاس درس ،به صورت کنش متقابل در جوی فعال تقویت شود . در روش حل مسئله مهارت هایی همچون مشاهده،مقایسه،سازماندهی اطلاعات،تعیین و کنترل متغیرها،تدوین و آزمون فرضیه ها،تحلیل،استنباط،ارزشیابی و قضاوت تقویت می شود.علاوه بر مهارت های فوق یادگیری فعال،تحمل پیچیدگی،تفکر منطقی،نگرش پیرامون موقتی بودن همه دانش ها،تحمل نظرات یکدیگر،از ویژگی های حل مسئله و کار گروهی است .
ه- در جریان یاد دهی – یادگیری باید فرصت هایی فراهم شود تا دانش آموزان درباره ی آن چه آموزش دیده اند،بیندیشند.اعطای فرصت اندیشیدن به دانش آموزان مستلزم باز ایستادن معلم از بمباران اطلاعاتی به دانش آموزان و جدی گرفتن چیزی است که از آن به عنوان زمان انتظار نام برده می شود.این زمان ، زمینه های رویش جوانه ای سوال را به وجود می آورد.
و- در جریان تدریس باید تلاش شود عادت به پرسش کردن در دانش آموزان ایجاد و تقویت شود.دادن فرصت طرح سوال با فراوانی بسیار بیشتر از حد رایج توسط معلمان و همچنین برخورد توام با متانت و گشاده رویی با سوالات آنان ،از جمله تدابیری است که باید به کار بسته شود.
ز- در جهت عادت به پرسش در دانش آموزان،معلم همچنان با سلوک و رفتار خود ثابت کند که ندانستن، شک و تردید از نوع دکارتی آن،به عنوان گذرگاه،نه منزلگاه نقص به حساب نمی آید.برای نیل دانش آموزان به چنین درکی معلم علاوه بر طرح صریح و صادقانه ی عدم اطلاع از پاسخ برخی سوال های مطرح شده از سوی دانش آموزان ،می تواند در مواردی حتی به شکل تصنعی تظاهر به ندانستن کند.
ح- در عرصه روش های تدریس،اقتضای پای بندی به نظریه سوال محوری،تکیه بر روش حل مسئله است.مسئله ای که مسئولیت تعیین آن با دانش آموز و انتخاب روش حل مسئله و حل آن با دانش آموزان یا معلم باشد.بنابراین نظریه سوال محوری شکل خاصی از تدریس اکتشافی یا مسئله محور به حساب می آید.
ط- راهبرد موثر دیگر که در فرآیند یاد دهی – یادگیری لازم است مورد توجه و تاکید قرار گیرد،فراهم کردن فرصت برقراری ارتباط هر چه بیشتر دانش آموزان با محیط و طبیعت است.باید به دانش آموزان رخصت رویارویی با پدیده ها و اشیا را داد و بدین ترتیب زمینه را برای پرورش ظرفیت ها حتی با تقویت گیرنده های حسی فراهم کرد تصور حاکم بر فرآیند تعلیم و تربیت به گونه ای است که در آن پرورش حواس اهمیت چندانی ندارد و گمان می رود که این مقصود به طور طبیعی و در جریان رشد فیزیولوژیک حاصل می شود. حال آن که قابلیت هایی چون بهتر دیدن و بهتر شنیدن نیازمند تدارک میدان و موقعیت های ویژه ی تربیتی است . در نتیجه ی آن عمیق تر و دقیق تر،که از لوازم شکل گیری سوال های عالمانه است،امکان پذیر می شود.
ی- در جریان یاددهی – یادگیری باید امکان تشریک مساعی برای دنش آموزان فراهم شود.موضوع یادگیری مشارکتی در منابع تخصصی تعلیم وتربیت عمدتا از زاویه ی تاثیر گذاری بر اهداف اجتماعی یا تسهیل نیل دانش آموزان به قابلیت های اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است که در جای خود بسیار حائز اهمیت است.اما در منظر تعلیم و تربیت سوال محور،یادگیری مشارکتی ضرورتی است که ریشه در وسعت بخشیدن به فرصت بر هم خوردن تعادل دانش آموزان و طرح پرسش های معنی دار در ذهنشان دارد.به دیگر سخن،یاد گیری گروهی این فرصت را فراهم می سازد که دانش آموزان در سوال های یکدیگر سهیم و شریک شده،انرژی متراکم در ذهن خویش را با یکدیگر مبادله کنند و در نتیجه به آستانه ی برتری از رشد و یادگیری دست یابند.
ک- در جریان ارزشیابی و آزمون،باید ضمن کسب آگاهی از دانسته ها و آموخته های دانش آموزان که همان جنبه ی ایجابی ارزشیابی است ،درباره ی آنچه مجهول دریافته اند نیز پرسش شود.جنبه اخیر را می توان حنبه سلبی ارزشیابی نامید و از طریق آن می توان دریافت دانش آموزان تا چه اندازه از منظر نظریه ی سوال محوری (یادگیری پویا) در مسیر تعلیم و تربیت مطلوب قرار گرفته اند.
منبع
موسوی، سید حسین(1393)، تاثیر طرح پروژه علمی بر عملکرد دانش آموزان در مهارتهای درسی، پایان نامه کارشناسی ارشد، علوم تربیتی برنامه ریزی درسی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید