سلامت روان
اگرچه مفهوم سلامت روان سالها موضوع مورد بحث در میان روانپزشکان، روانشناسان و دیگر دانشمندان علوم اجتماعی بوده است، با این وجود، هنوز تعریف جامع و قابل قبولی برای سلامت روانی وجود ندارد. این امر تاحدودی ناشی از فقدان تعریف قابل قبول و کاملی از بهنجاری است و در بسیاری از موارد، به زمینههای مربوط میشود که نویسندگان مختلف به سلامت روانی پرداختهاند .
طبق نظر وایت،افراد دارای سلامت روان،چندین ویژگی دارند که عبارتند از:
پذیرفتن خود و دوست داشتن خویشتن: این ویژگی دربرگیرنده دو مفهوم خودپنداره ؛ تصوری که فرد از خودش دارد، و عزت نفس ؛ پذیرش و قبول خود است. چنانچه این دو مفهوم با هم باشند تکمیل کننده اولین بخش از سلامت روان (پذیرش و دوست داشتن خود) هستند.
برقراری ارتباط با دیگران: زمانی که افراد دارای خودپندارهی مثبت و عزت نفس بالا باشند،میتوانند بخوبی بادیگران ارتباط مناسب برقرار کنند.
مقابله با نیازهای زندگی: مقابله با نیازها و احتیاجات زندگی و کنترل الزامات و چالشهای زندگی، بخشی از سلامت روانی است. این الزامات از جانب والدین خانواده، دوستان، مدرسه، فعالیتها و مشاغل میباشد. نکته اساسی در این زمینه موضوع مدیریت استرس است، زمانی که افراد تحت استرس هستند باید مهارتهای مقابلهای لازم را داشته باشند تا بدین وسیله بتواننداثرات استرس را برجسم و روان کاهش دهند. اگراسترس مدیریت شود کاهش یابد و کنترل شود و مهارتهای مقابلهای موثر موجود باشد، قطعاٌ فرد بهتر میتواند با نیازها و چالشهای زندگی مقابله کند.
بروز مناسب هیجانات: افراد باید بتوانند هیجانات خود را شناسایی کنند، احساسات را به طور مناسب بروز دهند، در غیر این صورت سلامت روان خود فرد و همچنین دیگران در معرض آسیب قرار خواهد گرفت.
به عقیده فروید ، ویژگی خاصی که برای سلامت روان ضروری است، خود آگاهی است. یعنی هرآنچه که ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. واپسزنیهای ناخودآگاه و غیر ضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برای نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به من بازگردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه حقیقی بایستی بازگشوده شوند و از این طریق به فرد تا حد ممکن کمک شود تا شیوهی ارضای کودکانه را رها نماید.
در نهایت خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیر واقعی و یا زاید من برتر در هم شکسته شود، زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از تحریمها، ممنوعیت و ایده آلهای والدین فرد است. این بدان معنی نیست که اگر کنترلهای ناخودآگاه من برتر تضعیف شوند و خواستههای واپسزده خودآگاه شوند،میتوانیم زندگی لذتآوری را شروع کنیم. خودآگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی در عنصر اصلی سلامت روانشناختیست.انسان میتواندتحت راهنمایی من آگاه ومنطقی، ناشاد مانیهای رواننژندانه خودش را با بدبختی مشترک نوع بشر مبادله نماید .
در دیدگاه انسانگرایی، بیماری روانی و سلامت روان را نباید دو سوی یک پیوستار دانست بلکه باید بین آنها تفاوت قائل شد. افراد سالم و رشد یافته لزوماٌ محصول پالایشها و واکاریهای حوزه آسیبشناسی روانی نیستند. به همین دلیل انسانگرایان معتقدند اگر قرار باشد که اشخاص درمانده، نابالغ و ناسالم بررسی شوند آنچه در آنان مشاهده خواهد شد فقط جنبههای منفی انسانی است و نه جنبههای مثبت. بنابراین سلامت روان به معنی ارتقا دادن جنبههای مثبت در انسانها است. در دیدگاه شناختی نیز همانند انسانگرایان بر جنبههای مثبت انسانی در سلامت روان تاکید شده است. در این دیدگاه نیز سلامت روان زمانی پدید میآید که نیازها، امیال و ترسهای بیماران درک شده و در آنان آگاهی نسبت به خود بوجود آید.
به عقیده فرانکل شخص برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگیها است:
- آزادی انتخاب عمل دارد،
- مسولیت هدایت زندگی و سرنوشت خویش را میپذیرد،
- معلول نیروهای خارجی نیست،
- از زندگی معنای مناسبی را یافته است،
- بر زندگی تسلط آگاهانه یافته است،
- ارزشهای خلاقیت، تجربی و گرایشی خویش را نمایان و آشکار میسازد،
- از توجه به خودش فراتر میرود،
- آینده نگر است،
- تعهد شغلی و حرفهای دارد،
- توانایی ایثار و دریافت عشق دارد. عشق هدف نهایی شخص برخوردار از سلامت روانشناختی است.
بعقیده فرانکل انسانی که واجد این صفات و ویژگیها باشد انسان از خود فرارونده نامیده میشود .
واتسون ، بنیانگذار مکتب رفتارگرایی، معتقد است که رفتار عادی، نمودار شخصیت سالم انسان عادی است که موجب سازگاری او با محیط، و در نتیجه رفع نیازهای اصلی و ضروری او میشود، چنین رفتاری نشانه بهداشت روانی است .سلامت روان به عقیده اسکینر، معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است. همچنین انسان وقتی با مشکلی روبه رو میشود، از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانشان بطور متناوب استفاده میجوید. به علاوه، انسان سالم باید آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است .
در مدل سلامت روانشناختی که در سال 1970 متولد شد بطور صریحی بر نقش جنبههای زیستی، روانشناختی و اجتماعی در موضوع سلامت روان یا نابهنجاری تاکید گردیده است . از نظر جورج اینگل، استعداد ژنتیکی افراددر تعامل باعوامل رفتاری،استرسها،حمایتهای اجتماعی ونحوه ارتباط با همسالان در رشد یا پدیدآیی سلامت بدنی/روانی نقش بازی میکنند .
کامئو ، معتقد است فردی دارای سلامت روان فردی است که از هرگونه اضطراب و علائم ناتوانی مبرا است و هنگامی سلامت عاطفی، اجتماعی، روانی و جسمی فرد کامل میشود که توانایی برقراری ارتباط با دیگران و همچنین ظرفیت مقابله با مشکلات زندگی را داشته باشد. از این رو، وی سلامت روانی را به جنبههای زیر تقسیم کرده است: رشد فردی، فقدان اضطراب، فقدان علائم ناتوانی، توانایی برقراری ارتباط با دیگران و ظرفیت مقابله با مشکلات و فشارهای زندگی.
سازمان بهداشت جهانی سلامت روانی را عبارت از قابلیت فرد در برقراری ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی خویش و حل مناسب و منطقی تعارضهای هیجانی و تمایلات شخصی خود میداند. به عبارت دیگر بهداشت روانی حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میگردد و به فرد کمک میکند که با خود و دیگران سازگاری داشته باشد. هدف اصلی سلامت روانی کمک به همه افراد در رسیدن به زندگی کاملتر، شادتر، هماهنگتر، شناخت وسیع وپیشگیری ازبروز اختلالات خلقی،عاطفی و رفتاری است.
در حقیقت مرور دیدگاههای موجود نشان میدهد که سلامت روان مفهومی چند بعدی و چند معنایی است. از این رو در تبیین آن نمیتوان نگاه تک بعدی داشت. و همچنین حرکتهای نوین در این قلمرو به تواناییها و ظرفیتهای درگیر در سلامت روان ارتباط پیدا کرده است.
سلامت روان گسترهای وسیعی از مسائل از درد مزمن تا بیماریهای جانکاه را با هدف کمک به افراد در ارتقا کیفیت زندگی و پرداختن به مسائل بهداشتی خاص را در برمیگیرد.
منبع
غلامی کنشتی، سمیرا(1392)،سلامت روان بر مبنای راهبردهای مقابله دینی رضایت زناشویی و خودکارآمدی در بیماران سرطانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید