سبک های پردازش هویت

مفهوم هویت

مقوله‏ای به نام هویت شاید پیشینه‏ای به بلندای تاریخ بشریت داشته باشد، یعنی از زمانی که انسان احساس کرد باید به کیستی و چیستی خود و این پرسش که من که و چه هستم پاسخ دهد، مقوله هویت شکل گرفت. نگاه دانشمندان از زوایای مختلف به این پدیده موجب تنوع و گوناگونی تعاریف آن شده است و گزینش یک تعریف جامع از بین آنها کاری بس دشوار است. از این رو سعی میشودمختصر به بعضی از این تعاریف اشاره کنیم .

معین ،در فرهنگ فارسی، هویت را چنین تعریف می کند: آن چه موجب شناسایی شخص می‏شود یا به عبارت دیگر مجموعه ویژگی‏های فردی و خصوصیات رفتاری که از طریق آن فرد برای خود و دیگران قابل تعریف و شناسایی باشد هویت است. در فرهنگ فارسی عمید ، نیز هویت، حقیقت شیء یا شخص که در برگیرنده صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات، هستی و وجود تعریف شده است.

اما هویت در روانشناسی یکی از مشخصات شخصیت فرد به شمار می‏آید. چنان‏که در اغلب تعاریف هویت این مسئله نهفته است که ما چه تعریفی از خود داریم.  برای مثال هویت تعریفی است که فرد از خود و وجود خود می‏کند و در حقیقت او به پرسش‏هایی چون کیستم و چه می‏خواهم پاسخ می‏دهد و از طریق آن به ابعاد شخصیت خود نوعی هماهنگی و انسجام نسبی می‏بخشد . در همین راستا ویلیام جیمز، هویت شخصی را مفهومی می‏داند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و این مفهوم ناشی از تجربه تداوم و تمایز است. یعنی خود در طی زمان یکسان باقی می‏ماند در عین حالی که از دیگران متمایز است . به عقیده‏ی گروتوانت، احساس هویت شخصی به ترکیبی مشخص و مجزا از ویژگی‏های شخصیتی و سبک اجتماعی فرد اشاره دارد که او بوسیله آن خود را تعریف می‏کند و توسط دیگران شناخته می‏شود. اریکسون، هویت را یک مفهوم سازمان یافته از «خود» می‏داند که از ارزش‏ها، باورها و اهدافی که فرد بدان پایبند است تشکیل شده است. او کارکرد هویت را ایجاد هماهنگی میان پندار فرد از خود به عنوان یک فرد بی‏نظیر و دارای ثبات و تصور دیگران می‏داند . برزونسکی ، هم‏راستا با اریکسون، هویت را یک ساختار مفهومی می‏داند که متشکل از شرایط، لوازم و مفروضات مربوط به خود است، به عبارت دیگر هویت یک مفهوم دقیق از «خود» است. در تعاریف دیگر از سوی برخی صاحب نظران و محققان در حوزه هویت به اهمیت آن به عنوان یک نیاز اساسی در طول زندگی انسان تأکید شده است. از جمله گلاسر، که تنها نیاز اساسی انسان را نیاز به هویت دانسته است یعنی اعتقاد به این که ما فردی متمایز از دیگران و همچنین شخص مهم و باارزشی هستیم. او هویت را جزء جدا نشدنی زندگی همه انسان‏ها و در همه فرهنگ ها می‏داند که از لحاظ تولد تا مرگ ادامه می‏یابد.

نظریه های مختلف در مورد هویت

شاید بتوان گفت سرآغاز توجه به موضوع هویت به افکار و اندیشه های ویلیام جیمز درباره خود  باز می‏گردد   او در اواخر سالهای قرن نوزدهم خود را به دو بخش تقسیم کرد: من مفعولی و من فاعلی. من مفعولی مجموعه آن چیزی است که شخص می‏تواند آن را مال خود بنامد و شامل توانایی ها، خصوصیات اجتماعی و شخصیتی و متعلقات مادی است. من فاعلی خود داننده است. این جنبه خود دائماً مردم، اشیاء و وقایع را به نحوی کاملاً ذهنی سازمان می‏دهد و تفسیر می‏کند. به عبارت دیگر، من فاعلی در خود تأمل می‏کند و از طبیعت خود باخبر است . به دنبال نظر جیمز، کولی ، سعی در تبیین چگونگی شکل‏گیری «خود» در رابطه متقابل فرد و جامعه و در تجربه اجتماعی نمود. به نظر وی آگاهی شخص از خود بازتاب افکار دیگران درباره خودش است. مکانیسم این عمل عبارت است از نگاه کردن خود در آیینه دیگران. به دیگر سخن، انسان در این روند سعی دارد خود را از دید دیگران ارزیابی کند. جورج هربرت مید، با تکیه بر دیدگاه کولی نظریه اش را در مورد چگونگی ظهور، رشد و توسعه خود اجتماعی مطرح کرد. خود اجتماعی مفهومی بود که برای اولین بار توسط وی بکار رفت. از نظر مید «خود» چیزی نیست که انسان در آغاز تولد با خود به همراه داشته باشد بلکه چیزی است که در نتیجه تجربه اجتماعی هر فرد در جامعه بوجود آمده و رشد می‏کند. او بر این باور است که خود هر فرد بر اساس آگاهی از دیدگاه دیگران کسب می‏شود و محصولی اجتماعی است که در روابط با دیگران شکل می‏گیرد .

 این سنت فکری که با جیمز آغاز و توسط کولی و مید دنبال شد مورد توجه روانشناسان قرار گرفت. از جمله روانشناسانی که در زمینه «رشد خود» صاحب نظریه بوده و نخستین بار واژه هویت را به عنوان یک سازه وارد حیطه روانشناسی کرد و بر اهمیت شکل‏گیری آن در دوره نوجوانی تأکید کرد، اریکسون ،است .

اریکسون: نوجوانی و رشد هویت

اریکسون ، اولین کسی است که هویت را به عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی و گامی مهم به‏سوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش و خشنود تشخیص داد و مهمترین نظریه را در مورد هویت مطرح کرد . کیستی‏شناسی یا شناسایی هویت خویشتن هسته مرکزی نظریه او را تشکیل می‏دهد و مهمترین وظیفه نوجوان را درک هویت فردی و روبه‏رو شدن با مسئله تکوین هویت شخصی می‏داند به این معنا که او باید به پرسش‏هایی نظیر من کیستم؟ و مقصدم کجاست؟ پاسخ دهد و معتقد است نوجوان زمانی به مرحله کسب هویت خواهد رسید که پاسخهای سؤالات مربوط به هویت خود را بیابد و به آن‏ها پای‏بند شود. در آن هنگام است که می‏تواند برای دوره‏های زندگی خود یعنی جوانی و بزرگسالی آمادگی لازم را کسب کند و با آسودگی و روانی سالم به زندگی خود ادامه دهد. اریکسون، در یک نظام هشت مرحله‏ای که برای توصیف رشد انسان در طول زندگی ارائه کرده و آن را مرحله روانی- اجتماعی نامیده است بر این باور است که در هر مرحله فرد با یک تکلیف یا بحران رشدی مواجه می‏شود که باید آن را پشت سر گذارد تا بتواند مطابق با الگوی رشد سالمی به زندگی خود ادامه دهد. وی در همین راستا بحران اساسی مرحله پنجم یا دوران نوجوانی را هویت‏یابی در برابر سردرگمی هویت می‏نامد و ریشه بسیاری از مشکلات دوران نوجوانی را در چگونگی پشت سر گذاشتن این بحران می‏داند: یک دوره موقتی سردرگمی و پریشانی که نوجوان قبل از به توافق رسیدن در مورد ارزش ها و اهدافش آن را تجربه می‏نماید . چنان‏چه نوجوان با آگاهی کامل این دوران را سپری کند، مصونیت وی در برابر آسیب‏های اجتماعی افزایش یافته و هویت موفق را به سهولت احراز خواهد کرد. اما اگر او در رسیدن به یک هویت منسجم ناکام بماند دچار سردرگمی هویت خواهد شد و این احساس را تجربه خواهد کرد که واقعاً نمی‏داند چه کسی است و به کجا می‏رود، در نتیجه آمادگی لازم برای روبه‏رو شدن با چالش‏های روانی بزرگسالی را نخواهد داشت . شایان ذکر است که نظریه پردازان جدید با اریکسون موافقند که تردید کردن در مورد ارزش‏ها، برنامه‏ها و اولویت های خود برای رسیدن به یک هویت موفق ضروری است، ولی این فرآیند را بحران نمی‏خوانند .

اریکسون، تشکیل هویت را وحدت بین سه سیستم زیستی، روانی و اجتماعی می‏داند. از نظر او نوجوان علاوه بر این که باید با تغییرات درونی و بدنی خود سازگار شود باید «بین آن تصوری که از خودش دارد و آن تصوری که از استنباط و انتظار دیگران از خودش دارد» هماهنگی ایجاد کند. یعنی احساس این‏همانی و انسجام شخصیت که توسط فرد احساس شده و بوسیله دیگران تشخیص داده می‏شود و از زمانی به زمان دیگر مشابه است . به بیان دیگر نوجوان باید احساس ثبات و تداوم کند یعنی در طول زمان دریابد همان شخصی است که پیش از این بوده است، از سوی دیگر افراد جامعه و دیگران او را به عنوان شخصی باثبات بشناسند و بتواند تصویر باثباتی از خود به محیط ارائه دهد و بر اساس شواهد عینی و اطلاعات ملموسی که از محیط دریافت می‏کند به ثبات شخصیت خود و تداوم آن اطمینان پیدا کند.

با بیان مطالبی که در مورد نظریه اریکسون، عنوان شد، می توان گفت آن چه در نظریه او مشهود است گستردگی مفهوم هویت بوده و این گستردگی برای پژوهش‏های تجربی در زمینه هویت مشکل آفرین است، زیرا بدین منظور باید بتوان هویت را مورد آزمون قرار داد و برای قابل آزمون کردن آن باید ابتدا هویت را تعریف عملیاتی کرد. در پاسخ به این ضرورت، مارسیا ، مبحثی با عنوان وضعیت‏های هویت  مطرح کرد که رویکردی به نظریه اریکسون برای عملیاتی کردن مفهوم هویت و آزمون آن است .

در دهه‏های گذشته تلاشهای فراوانی برای گسترش مفهوم سازی شکل‏گیری هویت انجام شده است که بیشتر آن‏ها بر اساس نظریه مارسیا بوده‏اند که از آن جمله می توان به کارهای برزونسکی ، واترمن ، کوت ، کورتینز و مئوس،  اشاره کرد .

نظریه مارسیا: سازه وضعیت های هویت

مارسیا ، نخستین نظریه‏پردازی بود که از نوشته‏های اریکسون یک سازه قابل اندازه‏گیری را استخراج و پژوهش علمی در زمینه هویت را آغاز کرد. مارسیا بر مبنای دو بعد مستقل از هم، یعنی جستجوگری و تعهد هویت را توصیف نموده است. جستجوگری، معرف تلاش فرد برای کسب یک مفهوم تجدید نظر شده و تصحیح شده از «خود» بوده در حالی که تعهد بیانگر گزینش مجموعه ای از ارزش ها، باورها و عقاید و دنبال کردن اهداف خاص در زندگی است . مارسیا ، بر اساس این دو بعد به این نتیجه رسید که در پیوستار هویت‏یابی اریکسون، چهار وضعیت هویت  به شرح زیر وجود دارد:

هویت آشفته:جستجوگری کم و تعهد پایین از مشخصه‏های اصلی افرادی با وضعیت هویت گسیخته است. کسانی که در این گروه قرار می‏گیرند ممکن است در گذشته دچار بحران هویت بوده یا نبوده باشند ولی در هر صورت به مفهوم یکپارچه‏ای از خود دست نیافته‏اند . آنان در زندگی هدفی ندارند و به هیچ ارزش و هنجاری پای‏بند نیستند و یک حالت بی‏تکلیفی و ناهماهنگی شخصیتی در آن‏ها دیده می شود . چنین افرادی مرتب نقش‏های مختلف اجتماعی را آزموده و به سرعت ترک می‏نمایند پس به نظر می‏رسد فاقد یک «خود» منسجم و جهت‏گیری مشخصی باشند.

هویت زودهنگام:هویت زودهنگام یا زودرس به این معناست که فرد بدون گذراندن دوره جستجوگری و اکتشاف، خود را به ارزش‏ها و اهدافی متعهد ساخته است که اغلب مبنای این تعهدات، همانندسازی با والدین یا مراجع قدرت یا پیشنهاد دیگران است . از مشخصات اصلی افرادی که چنین وضعیت هویتی دارند، احترام شدید به مراجع تصمیم‏گیری و اجتناب از گزینش آزادانه است. آنها بیشتر از سوی دیگران جهت داده می‏شوند تا خودشان، بنابراین نقشی را که به آن‏ها توصیه می‏شود و تصمیماتی که برایشان اتخاذ می‏گردد را با فراغ بال می‏پذیرند . آرچر و واترمن، بر این باورند که انواع گوناگونی از چنین افرادی وجود دارند، بعضی از آن‏ها بر اساس پیشنهادات خوب دیگران تعهداتی راپذیرفته‏اندبرای آن‏ها امکان کنترل احساسات وهیجاناتشان وداشتن زندگی آرام ومعمولی را فراهم می‏کند.

هویت تعلیقی:در وضعیت هویت تعلیقی یا دیررس، فرد هنوز درگیر فرآیند جستجوگری در زمینه هویت است و با تعارض‏ها و کشمکش‏های درونی زندگی می‏کند. بنابراین هنوز تعهدات قطعی برای خود ایجاد نکرده است . نوجوان در این مرحله تصمیم مهمی نمی‏گیرد و شدیداً در حال جستجو کردن و جمع‏آوری اطلاعات است به این امید که اهداف، ارزش‏ها و ایدئولوژی‏هایی را برای خود برگزیند. به سخن دیگر همان‏طور که اریکسون ، آدامز و مارشال، بیان می‏کنند چنین فردی آن‏چه را که یک نوجوان باید انجام دهد به نمایش می‏گذارد: جستجو برای ارزش ها، اهداف و ایدئولوژی ها که سعی می‏کند آن‏ها را بصورت هماهنگ و یکپارچه درآورد. هدف در این دوره آماده شدن برای تعهدات و ایجاد فرصت برای بررسی بیشتر خود از نظر واقعیات عینی و روانی است. فرد نیازمند آزمون خود در تجارب مختلف است تا بتواند شناخت عمیقی در مورد خود برسد.

هویت موفق:از نظر مارسیا ، این حالت، پیشرفته‏ترین حالت رشد هویت است و می توان گفت مرحله نهایی تشکیل هویت است. افرادی با چنین وضعیت هویتی بحران هویت را تجربه کرده و آن را به خوبی پشت سر گذاشته‏اند و به دنبال یک دوره جستجوگری پویا، تعهدی نسبتاً پایدار ایجاد کرده و به ارزش ها و اهدافی پای‏بند شده‏اند که خود آن را برگزیده اند.

شخص به تدریج افکار راجع به خود و همانندسازی‏های پیاپی کودکی را به هم پیوند داده تا به یک ماهیت وجود شخصی به عنوان یک فرد بی‏مانند برسد. او اندیشمندانه تصمیم می‏گیرد و اهداف واقع‏گرایانه‏ای را برمی‏گزیند و این تقریباً رسیدن به میان واگرایی است که پیاژه مطرح کرد. انتخاب او همراه با تعهد است، تعهدی که منابع روانی فرد را در خدمت رسیدن به هدفی قرار می‏دهد.

برخی از افراد هرگز به مرحله تعلیق یا هویت موفق وارد نمی‏شوند و در همان حالت زودهنگام باقی می‏مانند، افزون بر این تعداد زیادی از نوجوان ها در وضعیت سردرگم و هویت گسیخته می‏مانند، از سوی دیگر افرادی که به هویت موفق دست می‏یابند ممکن است در سالهای بعد به حالت‏های پیشین بازگردند .

از محدودیت‏های نظریه مارسیا این بود که در نظریه او جنبه های متفاوت هویت : مثل فرآیند، محتوا و ابعاد ساختاری هویت در هم آمیخته شده‏اند و در طبقه‏بندی های فردی نادیده گرفته شده‏اند. این موضوع سبب شد که بعضی محققان هویت، پژوهش‏های خود را بر این جنبه ها به ویژه ابعاد ساختاری و فرآیندهایی که فرض می‎شود برای مقایسه جامع‏تر افراد بر اساس وضعیت‏های هویتی‏شان مفید هستند متمرکز کنند.

برای مثال برزونسکی، بر مبنای پژوهش‏های وسیع مدلی را ارائه کرد که مشخص می‏کند نوجوانان دارای وضعیت های هویتی متفاوت از فرآیندهای شناختی- اجتماعی مختلفی برای حل مسائل شخصی،تصمیم‏گیریها و پردازش اطلاعات مرتبط بخوددرنهایت شکل‏گیری هویتشان استفاده می‏کنند.

دیدگاه برزونسکی

برزونسکی ، بر اساس یک دیدگاه شناختی- اجتماعی بر روی تفاوت فرآیندهایی تأکید نمود که افراد در وضعیت‏های مختلف برای تصمیم گیری، گفتگو درباره‏ی موضوعات مربوط به هویت، حل مسئله و کشف اطلاعات از آن فرآیندها استفاده می‏کنند. او سبک پردازش هویت را برای نشان دادن فرآیندهای شناختی درگیر در مقابله و حل مسئله میان افراد در مراحل گوناگون بحران هویت بکار می‏برد. مدل شناختی- اجتماعی هویت بر نظریه سازندگی مبتنی است؛ یعنی افراد نقش فعالی را در ساختن تفکر خود نسبت به اینکه چه کسی هستند ایفا می‏کنند،بر اساس این مدل، سه سبک هویت اطلاعاتی،هنجاری و سردرگمی- اجتنابی را معرفی می‏نماید.

سبک هویت اطلاعاتی

افراد دارای این سبک، در مورد مشاهدات خود شکاک هستند و تمایل دارند که قضاوت در مورد رویدادهای اطرافشان را به تعویق بیندازند، تا زمانی که بتوانند اطلاعات را ارزیابی و پردازش کنند. این افراد جستجوگر هستند و میل به جستجوی گزینه‏های کارکردی و جانشینی برای حل مشکلات دارند و در مقابل تجارب جدید، با آغوش باز از آن استقبال می‏کنند. این افراد اطلاعات محورند، افرادی فعال، جستجوگر و ارزیابی کننده هستند. این اشخاص به سازه‏های ذهنی خود شک می‏کنند و به آزمون مجدد آن می‏پردازند. افراد دارای سبک هویت اطلاعاتی، تفکر انتقادی دارند. همچنین این سبک با ویژگی‏هایی همچون مسئله مداری، هوشیاری در تصمیم گیری، درون نگری و پیچیدگی رابطه دارد .

سبک هویت هنجاری

نوجوانان با سبک هویت هنجاری، نسبت به موضوعات هویتی و تصمیم گیری‏ها به همنوایی با انتظارات و دستورهای افراد مهم و گروه های مرجع می‏پردازند. آنها به طور خودکار، ارزش‏ها و عقاید را بدون ارزیابی آگاهانه قبول می‏کنند و درونی می‏سازند. تحمل کمی برای مواجه شدن با موقعیت‏های جدید دارند. این افراد با تعارضات هویت روبرو هستند. آنها بسیار دفاعی بوده و نیاز زیادی به ساختار دادن به زندگی دارند. این سبک با ویژگی‏هایی مانند، وظیفه شناسی، کمک‏خواهی، ناشکیبایی در برابر ابهام و عدم تمایل به بررسی اطلاعات ناهماهنگ با ارزش‏ها و باورها ارتباط دارد. این افراد بیشتر به تأیید اجتماعی و جامعه پذیری رفتارها توجه دارند و ملاک خود را تأیید افراد مهم و معتبر قرار می‏دهند .

سبک هویت سردرگم- اجتنابی

افراد با سبک سردرگم- اجتنابی، اهمال‏کار هستند و تا حد ممکن سعی به تأخیر انداختن موقعیت‏های تعارض انگیز و تصمیم‏گیری دارند. در مواقعی که امکان چنین تأخیری وجود نداشته باشد. در تصمیم‏گیری، بیشتر به پیامدهای محیطی تکیه می‏کنند. این افراد مسائل و مشکلات شخصی‏شان را به تعویق می‏اندازند و تمایلی برای مواجه شدن با تعارضات ندارند. رفتار و تصمیم های آن‏ها تحت تأثیر موقعیت است. این نوع سبک با خودآگاهی، هوشیاری و راهبردهای تصمیم‏گیری رابطه منفی دارد.

منبع

بیروتی، سارا(1393) ،ترس از صمیمیت براساس سبک‏های دلبستگی و سبک‏های پردازش هویت در دانشجویان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0