سبک‌های دلبستگی

تعریف : دلبستگی پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد است، به طوری که یکی از طرفین کوشش می‌کند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه می‌یابد. بالبی، معتقد است که این گره های هیجانی متقابل که به نزدیکی مادر و کودک منجر می‌شود، نخستین تجلیات دلبستگی محسوب می‌شوند. دلبستگی نگهدارنده نزدیکی متقابل بین دوفرددرتمام مراحل زندگی است.

بالبی، اظهار می‌دارد که پیوند کودک به مادر حاصل فعالیت تعدادی از نظام‌های رفتاری است که در آن نزدیکی و مجاورت به مادر یک نتیجه قابل پیش بینی است.

بالبی، در تاکید بر اهمیت ارتباط مادر-کودک معتقد است آنچه که برای سلامت روانی کودک ضروری است،تجربه یک ارتباط گرم ،صمیمی و مداوم با مادر یا جانشین دائم اوست.به عقیده او بسیاری از اشکال آزردگی‌ها و اختلالات شخصیت حاصل محرومیت کودک از مراقبت مادرانه و یا عدم ثبات دلبستگی کودک با چهره دلبستگی است.

دلبستگی در نظام بالبی

بالبی، هماهنگ با اسلاف، قائل به وجود نیازهای نخستین و ضروری برای ارضاء(مثلاً نیاز تغذیه)است. مع‌ذلک وی این نکته را مورد تاکید قرار می‌دهد که افزون بر نیازهایی که تاکنون به عنوان نیازهای نخستین در فرد آدمی شناسایی شده‌اند یک نیاز دیگر در واقع وجود دارد که تا کنون آن را ثانوی می‌پنداشتند ؛ و این نیاز دلبستگی است.بی همتایی و بدیع بودن مفهوم دلبستگی در نظام بالبی در عین تکیه کردن بر آزمایشگری،بیان این فرضیه است که نیاز دلبستگی نیز نخستین است.یعنی از هیچ نیازهای دیگری مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است.بالبی در قلمرو دلبستگی دو نکته را مورد تاکید قرار می‌دهد : اول آنکه کودک از نظر ژنتیکی برای واکنش‌هایی آمادگی دارد.دوم آنکه دلبستگی متحول می‌شود.

پیرو پژوهش‌های بالبی ، اینزورث ؛ سه سبک دلبستگی ایمن ، اجتنابی و مضطرب  دوسوگرا را تشخیص داد.

کودکان ایمن، مادرانی دارند که به نیازهای آن‌ها حساس و پاسخگو هستند.این مادران همیشه در دسترس بوده و برای کودک پایگاهی امن و حمایت کننده محسوب می‌شوند. آن‌ها با کودکان خود ارتباط عمیق برقرار می‌کنند،ارتباط چهره به چهره بیشتری دارند و در تعامل با کودک خود،عواطف مثبت بیشتری نشان می‌دهند.

مادر کودک مضطرب دوسوگرا در برابر کودک خود رفتار متغیر دارد و در رفتار و ابراز هیجانات و احساساتش در برابر کودک ثبات ندارد.به نظر می‌رسد که این مادر هر موقع که خود بخواهد کودک را در آغوش می‌گیرد و به نیازهای او پاسخ می‌دهد و زمانی که کودک او را می‌طلبد، به دلخواه خود او را طرد کرده یا می‌پذیرد بنابراین کودک نمی‌تواند تشخیص دهد که مادر چه زمانی به نیاز او پاسخ می‌دهد و چه زمانی او را طرد می‌کند.

مادر کودک اجتنابی، اکثر مواقع کودک را طرد می‌کند، نیازهای او برایش اهمیتی ندارد و سعی نمی‌کند آن‌ها را برطرف کند.این مادران نسبت به کودک خود ابراز عواطف کمی دارند و اکثراً او را به حال خود رها می‌کنند و به او می‌آموزند که عواطف خود را سرکوب کند.مجموع این تعاملات غیر مناسب ویژگی‌هایی را در کودک ایجاد می‌کند شامل ناتوانی در تشخیص و درک هیجان‌های خود و دیگران، ضعف در تنظیم هیجان‌های خود و

دلبستگی در بزرگسالان

روابط دلبستگی در بزرگسالان،در ابتدای دهه 1970 با مطالعات در مورد داغ‌دیدگی بزرگسال توسط بالبی ، پارکز، و جدایی زوج‌هایی که ازدواج کرده بودند توسط ویس، شروع شد و موج بعدی که از آن‌ها برخاست ،کارهای هازن و شور، بود. آن‌ها الگوهای دلبستگی نوزادان اینزورث ، را به الگوهای دلبستگی بزرگسالان برگرداندند،اما خاطر نشان کردند که بزرگسالان مورد بحث با در نظر گرفتن روابط خیال انگیزشان خود را به عنوان ایمن ،اجتنابگر یا دوسوگرا توصیف کرده‌اند که در اصل ، از الگوهای روابط والد_کودک در خانواده‌هایشان متفاوت است.

ویژگی‌های طبقات دلبستگی بزرگسالان

دلبستگی بزرگسالان نیز مشابه چهار طبقه دلبستگی در دوران کودکی هستند.

  • بزرگسالان ایمن

این گروه قادرند درباره کیفیت و اثرات دلبستگی خود و مثبت و منفی بودن این ارتباط بطور منطقی بحث کنند.آن‌ها اهمیت رابطه دلبستگی را در دوران کودکی تایید می‌کنند. بزرگسالان ایمن تجسم مثبت و حمایت گر از چهره دلبستگی دارند ،این تجسم مثبت،احساس خود ارزشمندی و تسلط را در این افراد افزایش داده و خود را قادر می‌سازد که عواطف منفی خود را به شیوه ای سازنده تعدیل کند.میکولینسر، معتقد است که از ویژگی‌های دیگر افراد ایمن آن است که کمتر از خطرات می‌ترسند زیرا در موقعیت خطرزا خود را تنها احساس نمی‌کنند. تمایل به برقراری ارتباط صمیمانه و مثبت با دیگران دارند ، از اعتماد به نفس بالاتری نسبت به بزرگسالان نا ایمن برخوردارند،نسبت به دنیا و دیگران نگرش مثبت داشته و به آن اعتماد دارند.

  • بزرگسالان ناایمن

که به سه زیر گروه تقسیم می‌شوند :

بزرگسالان اجتنابی: این گروه همان ویژگی‌های کودکان اجتنابی را دارند.از ایجاد روابط صمیمانه با دیگران اجتناب کرده و در مقیاس‌هایی که روابط عاشقانه و رمانتیک را بررسی می‌کنند ، نمرات پایین‌تری بدست می‌آورند.در مصاحبه های دلبستگی بزرگسالان ،با راهبردهایی مانند تاکید بر خود پیروی و اتکا به خود اهمیت رابطه با چهره دلبستگی را انکار می‌کنند و سعی در حفظ فاصله از چهره دلبستگی،ممانعت از بروز هیجانات منفی و نوعی اتکا به خود وسواسی دارند.

بزرگسالان دوسوگرا:این گروه ویژگی‌های شبیه کودکان مقاوم یا دوسوگرا دارند،آن‌ها در روابط عاطفی خود با دیگران انحصار گرا و وابسته بوده،دائماً نگران طرد و رها شدن از سوی دیگران هستند و با وابستگی شدید به دیگری سعی در کاهش اضطراب جدایی خود دارند.آن‌ها نسبت به عواطف منفی خود در ارتباط با تجارب دلبستگی دوران کودکی هشیارند و در نتیجه از اضطراب و احساس درماندگی خود نیز آگاه هستند.

بزرگسالان سازمان نایافته:این افراد ویژگی‌های شبیه به کودکان دلبسته سازمان نایافته دارند.این دسته از بزرگسالان درباره رویداد فقدان و حوادث دردناک اولیه،ترسان و غیر معقول هستند.مانند داشتن احساس گناه از مرگ والدین.

مقایسه دلبستگی کودک و بزرگسال

طبق نظر وست و شلدون-کلر،کنش دلبستگی , فراهم آوردن سلامتی و ایمنی در چرخه حیات ثابت و تغییر ناپذیر باقی می‌ماند، اگر چه مکانیسم‌های دستیابی به آن همراه با بلوغ ممکن است تغییر کند،اصلاح و تعدیل شود یا تحول یابد.اما به نظر برمن و اسپرلینگ الگوهای دلبستگی بزرگسالان ریشه در روابط دلبستگی کودکانه دارند.بدیهی است که دلبستگی بزرگسالان واجد تفاوت‌های مفهومی و ساختاری با دلبستگی در دوره کودکی است.از آن جمله این موارد هستند:

  1. در کودکی دلبستگی‌ها مکمل اند ولی در بزرگسالان دوجانبه است و هر کدام از طرفین،دهنده و دریافت کننده حمایت اند.
  2. در بزرگسالی موضوع دلبستگی معمولاً یک نفر از همگنان و غالباً یک شریک جنسی است و اشکال اصلی دلبستگی بزرگسال شامل توحید یافتگی سه نظام رفتاری دلبستگی،مراقبت و ارتباط جنسی است.
  3. طبق نظر هازن و شور، در بزرگسالی نظام اکتشاف مانند دوره کودکی به آسانی به وسیله نظام دلبستگی پایمال نمی‌شود،هر چند که در طی دوره های داغ‌دیدگی یا از بین رفتن رابطه حتی برای بزرگسال مشکل اجتناب از پریشانی حواس در رابطه با موضوعات دلبستگی و فقدان وجود دارد که اغلب به عدم توانایی تمرکز یا کار موثر منجر می‌شود.
  4. در طفولیت و کودکی جفت شدن مراقبت کننده و مراقبت شونده تقریباً همیشه فرایند طبیعی است و هیچ شانسی برای انتخاب وجود ندارد.اما در دلبستگی بزرگسالان این فرایند برای هر دو طرف مسلماً رابطه همراه با انتخاب است.
  5. نظام دلبستگی در بزرگسالان در تعامل با رفتار جنسی عمل می‌کند .
  6. تفاوت دیگر در نتیجه غایی و نهایی نظام دلبستگی است.در نظام دلبستگی نوزادان و کودکان سطح بهینه پایدار و مداوم هم‌جواری- فاصله را یک چهره قوی‌تر/ داناتر تنظیم می‌کند و بدین ترتیب به حفاظت از طفل در مقابل خطرات منجر شده و بقای فرد را تضمین می‌نماید.در بزرگسالان نظام دلبستگی با فراهم آوردن واحد خانواده در خدمت تنظیم سطح بهینه پایدار و مداوم هم‌جواری- فاصله با همسر است که معمولاً به افزایش امکان بقای نوع منجر می‌شود.
  7. اسپرلینگ و همکاران،معتقدند که در دلبستگی نوزاد- بزرگسال،نوزاد چندان خاطره قبل از دلبستگی ندارد.

 آنچه در وهله اول به رابطه دلبستگی اضافه می‌کند بیشتر جنبه تعاملی و خلقی دارد.در بزرگسالان وجود تجسم‌های ذهنی ناشی از تجربیات گذشته در رفتار شخص با فرد مورد دلبستگی و همین‌طور برداشتی که از رفتار آن فرد می‌کند اثر دارد.افزون بر این، نقش‌های سرپرست و شخصی که تحت سرپرستی قرار می‌گیرد در روابط بزرگسالان قابل تعویض هستند،در حالی که در روابط سالم دلبستگی بزرگسال- نوزاد این نقش‌ها ثابت و قطعی‌اند ومتمایز بین تأثیرات تجسمی و چارچوبی در دلبستگی بزرگسالی پیچیده تر و با معنی تر می‌شود.

منبع

سهرابی،عزیزاله(1392)،پیش بینی اضطراب امتحان برحسب اضطراب جدایی وسبک دلبستگی دانش آموزان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی، دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0