رگه های شخصیت
بنا بر تعریفی که بسیار رواج یافته، شخصیت به معنای مجموعه رگه هایی است که یک فرد را مشخص می کنند. گیلفورد ، مدل بسیار قاطعی را در این مورد پیشنهاد کرده است که بر حسب آن شخصیت یک فرد به منزله یک منظومه تخصصی رگه هاست. هر کس که بخواهد به توصیف شخصیت بپردازد باید رگه های شخصیت آن را نشان بدهد. این تعاریف که وسیعاً انتشار یافته بر اهمیت مفهوم رگه در روان شناسی تأکید دارند. مفهوم رگه مستقیماً در پرسشنامه ها و فهرست های خصوصیات شخصیت هدف قرار گرفته و به مبنای هدف یا تست می توان به سرعت به رگه هایی دست یافت. در هر حال امروزه برای دست یافتن به ساخت شخصیت باید تمام رگه های خوی را در قالب بسیط ترین عناصر روان شناختی و ساده ترین اشکال روان شناختی درآورد و در عین حال ماهیت ترکیبی رگه را که به وجود آورنده شخصیت آنهاست، نشان داد.
تاریخچه رگه های شخصیت
تاریخچه رگه های شخصیت به کارهای پژوهشی و بالینی گوردون آلپورت، بازمی گردد. او بر این باور بود که ویژگی های شخصیتی، بنیادی ترین واحدهای شخصیت هستند که بر پایه ویژگی های سیستم عصبی مرکزی استوارند. این ویژگی ها قواعدی را برای برخورد فرد با محیط پیرامون او تعیین می کنند که از موقعیتی به موقعیت دیگر تغییر چندانی ندارد. او ویژگی های خصلتی را بر پایه ی سه عامل فراوانی، شدت و موقعیت تعریف می کند. وی ویژگی ها یا خصلت های شخصیت را به سه نوع اساسی، میانی و وضعیت های ثانویه تقسیم کرده است. اگرچه کتاب شخصیت آلپورت، که به سال 1937 منتشر شد، نخستین کار در زمینه ی عامل شناسی شخصیت بود. اما کار هانس جی آیزنک ،که برگرفته از پژوهش های فیزیولوژیست روسی، پاوولف، بود بعدها شهرت و محبوبیت بیشتری پیدا کرد. در واقع، آیزنک با مطرح کردن کارهای پاوولف در اروپا و عمدتاً در متون انگلیسی موجب بازیافت نظریه ی پاوولف درباره ی تفسیر طبایع بقراطی نه بر مبنای میعانات بدنی بلکه براساس ویژگی های دستگاه عصبی مرکزی است. آیزنک از روش تحلیل عوامل برای نشان دادن ویژگی های شخصیتی استفاده کرد. روش تحلیل عوامل، بر ضرایب همبستگی بین نشانه های زیرساخت یک عامل با آن عامل مبتنی است. از سوی دیگر، ضرایب همبستگی بین نشانه ها نیز در این محاسبه مورد نظر قرار می گیرند. در واقع، نخست میان گروهی از نشانه ها ارتباط پیدا می شود و سپس هر یک از این نشان ها با عنصر بالاتری، ارتباط قابل فهم و معنی داری را نشان خواهند داد. وی این عنصر بالادست را «سوپرفاکتور» نامید.آیزنگ دو ویژگی (سوپرفاکتور) عصبیت (روان نژندی یا بی ثباتی هیجانی نیز نامیده شده است) و برون گرایی را در دو محور عمود بر هم قرار داد که در هر ربع آن می توان نشانه های شخصیتی را جای داد.
فهرست رگه های شخصیت
تعداد رگه هایی که تاکنون در بررسی های مختلف تعیین شده اند قابل ملاحظه است. حتی در سال 1953 فرنچ، با اشاره با 109 بررسی، تقریباً 400 رگه مختلف را ذکر کرده است، که اگر در این بررسی ها نام های تقریباً مترادف از نو دسته بندی شوند، می توان تعداد آن ها را با حدود 200 رگه تقلیل داد. فرنچ ،نزدیکی رگه ها را بیشتر دنبال کرده و به فهرستی از 48 رگه که از یکدیگر متمایزند، دست یافته است. گلیفورد، 55 رگه اصلی را برشمرده، بدون آنکه رگه هایی را که مربوط به استعدادهاست به حساب آورده باشد و کتل، در نمایه همگانی رگه های عمقی خود، که فقط شامل رگه هایی است که نسبتاً با اطمینان تعیین شده است، 100 رگه را خاطرنشان ساخته، که در بین آن ها 17 رگه مربوط به استعدادهاست. مک کرا و پل کاستا نیز در پژوهش های خود به پنج رگه شخصیتی رسیدند. پنج- رگه شخصیتی اصلی یا بزرگ عبارتند از: روان رنجور خویی که عصبیت یا بی ثباتی هیجان نامیده شده، برون گرایی، گشودگی، مقبولیت و وظیفه شناسی، از نظر بلوک ، رگه های مقبولیت و وظیفه شناسی از تحلیل واژگان موجود در زبان انگلیسی به دست آمده است. دیگمن، معتقد است که طرح پنج رگه شخصیتی، ویژگی های شخصیت را نشان می دهد و محصول چهار دهه تلاش و کوشش در این زمینه است .
طرح پنج رگه شخصیتی
در اواخر دهه 80 میلادی کاستا و مک کری پنج رگه شخصیتی را معرفی کرده و بر مبنای آن نظریه ای را ارائه دادند که به نظریه پنج عامل بزرگ شخصیت معروف شد. زیربنای این نظریه در درجه اول کارهای آیزنگ بود. ماتیوز و دری ، اشاره دارند که این نظریه از جهاتی دارای پایه های منطقی کلامی، و از زوایایی دارای زیربنای آماری است. نخستین منبع مورد استفاده برای ساخت نظریه، واژگان مورد استفاده در فرهنگ روزمره ی مردم بود. در یک مجموعه پی در پی پژوهش ها، توپس و چریستال، هم آیندی نشانه را در هشت گروه از آمودنی ها مورد بررسی قرار داده و پنج عامل مورد توافق برای توصیف شخصیت را پیدا کردند. این عوامل قویاً مستقل از یکدیگر هستند. ثبات این عوامل پنج گانه به حدی است که موقعیت هایی همچون گزارش خود فرد در دو یا چند وضعیت مشابه، سنجش دیگری از فرد، و آگاهی فرد از اینکه برای چه منظوری مورد سنجش قرار می گیرد، تغییر چندانی نمی کند. همچنین در پژوهش های دیگر فرهنگ های دارای زبان متفاوت از انگلیسی همچون ایتالیایی، لهستان و مجارستان نیز این پنج عامل بزرگ شخصیت را یافته و گزارش کرده اند . مجموعه پژوهش های تجربی گلدبرگ، نیز تأیید کننده ی نظریه پنج عاملی شخصیتی است .
منبع
سیده آزاده باقرزاده(1392)، کیفیت زندگی بیماران دچار ضایعه نخاعی ومراقبان آنها،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه شهیدمدنی آذربایجان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید