رویکرد توانایی و انواع آن چیست ؟
این رویکرد مبتنی بر توانایی پردازش اطلاعات عاطفی است و توسط سالووی و مایر مطرح شده است. آنها هوش عاطفی را توانایی دریافت، ابراز، شناخت، کاربرد و مدیریت هیجانات تعریف کردند . آنها در سال 2000، تعریف جدیدی ارائه دادند و هوش عاطفی را در برگیرنده ادراک، درونسازی، فهم، ارائه و مدیریت هیجان میدانند. از نظر آنها هوش عاطفی دارای چهار سطح از توانایی است که به صورت سلسله مراتبی و بر حسب فرایندهای اساسی و زیربنایی تا فرایندهای پیچیدهتر و منسجمتر روانشناختی تنظیم شدهاند. این مجموعه تواناییها که هوش عاطفی فرد را تعیین میکنند، عبارتند از:
1- توانایی ادراک حسی عواطف یا ارزیابی و ابراز هیجانات: به معنی توانایی افراد در درک و شناسایی جنبههای عاطفی محرکها و در رابطه با این مسئله است که افراد چقدر میتوانند هیجانات و محتوای آنها را به درستی تشخیص دهند. ادراک هیجانی، به توانایی بنیادی فرد برای ثبت حالات هیجانی در خود و دیگران گفته میشود. افراد علاوه بر توانایی ارزیابی هیجانات خود باید بتوانند به منظور داشتن ارتباط اجتماعی مناسب، هیجانات دیگران را از رفتارهای کلامی و غیرکلامی آنها تشخیص داده و مورد ارزیابی قرار دهند.
2- توانایی درونیسازی تجارب عاطفی یا تسهیل هیجانی تفکر: به معنای توانایی ترکیب عواطف و فرآیندهای شناختی و نیز بدین معنی است که هیجانات میتوانند حافظه را شکل داده، زوایای دید متفاوتی در حل مسئله ایجاد کنند و خلاقیت را تسهیل سازند . افرادی که از هیجانات مثبت در هوش عاطفی خود استفاده میکنند، میدانند که وقتی شاد هستند، خوشبینی بیشتری دارند و وقنی ناراحت هستند، بدبین و زمانی که اضطراب و ترس را در خود احساس میکنند، جهتگیری دفاعی دارند. علاوه بر این، یکی از اساسیترین تاثیرات تسهیل هیجاتی تفکر، اثر آن بر یادآوری خاطرات است. افراد در وضعیت خلقی خوشایند، بیشتر خاطرات مثبت و دلنشین را به یاد میآورند و برعکس، در وضعیت خلقی نامطلوب، تمایل به افکار منفی وجود دارد.
3- توانایی درک عواطف: فرایند درک عواطف و استدلال از طریق آنهایا شناخت و تحلیل اطلاعات هیجانی: اساسیترین توانایی در این سطح از هوش عاطفی، در رابطه با نامگذاری و ارائه عناوین به هیجانات و تشخیص رابطه بین این عناوین است. شناخت هیجانی تعیین میکند که چگونه فرد معانی، علل، عواقب و موقعیتهای هیجانی را شناسایی میکند. بنابراین فرد باید بتواند با بکاربردن اصطلاحاتی همچون وحشت، ترس، بیم و نیز اصطلاحاتی از قبیل غصه، اندوه و افسردگی، شباهت و تفاوتهای میان احساسات مختلف را از هم تشخیص بدهد. لذا فرد دارای هوش هیجانی، ضمن درک معانی مختلف هیجانات باید بداند که آنها چگونه با هم ترکیب میشوند.
4- توانایی مدیریت عواطف و هیجانات: توانایی اداره کردن و تنظیم عواطف در خود و دیگران : مدیریت هیجانی به توانایی تنظیم هیجانات در خود و دیگران، به منظور بالندگی هیجانی و عقلی گفته میشود.این سطح از هوش عاطفی با پذیرش احساسات از سوی افراد آغاز میشود. بعد از پذیرش، افراد باید از راهبردهای کنترل هیجانی استفاده کنند و همواره خود را در حالت خلقی مطلوب قرار دهند. استفاده از راهبردهای موثر در کمک به دیگران به منظور تنظیم و کنترل هیجانی آنها نیز مهارت با ارزشی است که در تعاملات اجتماعی با دیگران باید به آن توجه کرد. این مهارت باعث ایجاد احساس کارایی و ارزشمند بودن میشود. پژوهش حاضر بر مبنای الگوی ترکیبی و بر اساس مقیاس هوش عاطفی پترایدز و فارنهام انجام خواهد شد. از نظر آنها ابعاد هوش عاطفی عبارتند از درک عواطف، کنترل عواطف، مهارتهای اجتماعی و خوشبینی.
منبع
سعید نیا ، سهیلا (1393) ، بررسی رابطه هوش عاطفی و هوش اخلاقی با کیفیت زندگی نقش واسطه ای همدلی ،پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی ،دانشکده ی علوم تربیتی و روانشناسی شیراز
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید