رویکردهای فراشناخت
رویکردهای”كلي يا عام بودن” در مقابل “ويژه وخاص بودن” راهبردهاي فراشناخت از ديگر موضوعات بحث بر انگيز در ادبيات فراشناخت كه تا كنون پاسخ روشن و واضحي به آن داده نشده است، اين است كه آيا راهبردهاي فراشناختي ماهيتا “كلي” يا ” عام ” هستند يا ” خاص” و” وابسته به موضوع”اند؟ بر طبق ادبيات فراشناخت و پژوهش هاي انجام شده در اين زمينه در رابطه “كلي يا عام” و” ويژه يا خاص بودن” راهبردهاي فراشناختي دو ديدگاه وجوددارد.
ديدگاه اول ديدگاهي است كه از “خاص و وابسته به موضوع بودن ” ماهيت فراشناخت حمايت مي كند .اين دسته از صاحب نظران بر اين باورند كه رفتارهاي اكتشافي كه در برگيرنده مولفه هاي فراشناخت هستند اساسا”ويژه و وابسته به موضوع اند”. البته اين نكته هم يادآور شدند كه اگر راهبردهاي فراشناختي را “وابسته به موضوع” تعريف كنيم ديگر نمي توان اين راهبردهارا بخشي از هوش به حساب آورد چرا كه احتمال مي رود اين مهارت ها در طول زمان با تبحر بر يك حوزه كسب شده باشند. بر طبق اين ديدگاه هر حيطه “خاص”، راهبردهاي فراشناختي خاص خود را داراست. مثلا خواندن متن، راهبردهاي فراشناختي خاص خود را فعال مي كند و حل مساله، راهبردهاي فراشناختي خاص خود را فعال مي كند كه ممكن است هيچ شباهتي بين پردازش هاي اين دو حوزه وجود نداشته باشد. از اين رو راهبردهاي فراشناختي “خاص “و “وابسته به موضوع” هستند كه جهت آموزش آن ها بايد راهبردهاي هر حوزه را به طور جدا گانه شناسايي و سپس به آموزش آنها پرداخت.
ديدگاه دوم ديدگاهي است كه از “عام و كلي بودن ” بودن ماهيت فراشناخت حمايت مي كند. اين دسته از صاحب نظران بر اين باورند كه راهبردهاي فراشناختي ماهيت كلي دارند ومي توانند به همراه هوش رشد كنند و از قابليت انتقال بالايي بر خوردارند. در نظر اين دسته از محققان راهبردهاي فرا شناختي راهبرد هاي عام و نظارتي هستند كه كاركرد آن هادربرخورد با تكاليف مختلف از هر حوزه مختلف علمي هدايت ، نظارت، برنامه ريزي واصلاح فرايندهاوراهبردهاي شناختي است.
اگر چه اين دوديدگاه اطلاعات مفصلي را درباره اين كه چگونه فراشناخت در حوزه ها و تكاليف مختلف عمل ميكنند در اختيار ما قرار مي دهند. اما جهت “كلي “يا “خاص” تعريف كردن راهبردهاي فراشناختي لازم است با استفاده از پژوهش هاي عميق، راهبردهاي مختلف فر اشناختي را دربرخورد با تكاليف مختلف و حيطههاي مختلف موضوعي مطالعه و مورد مقايسه قرار داد تا بتوان درك بهتري از “خاص” يا “عام بودن” راهبردهاي فراشناختي پيدا كرد. البته لازمه موفقيت در اين مهم اين است كه پژوهشگران در پژوهش هاي خود به طور نظامدار، حيطه ها و تكاليف را متنوع نمايند و از تكاليف مرسوم و عادي فاصله بگيرند.
رویکرد فلاول: فلاول فراشناخت را دانش فرد در مورد فرآیندها و تولیدات شناختی خود و هرچیز دیگری که به این فرآیندها مربوط باشد تعریف می کند. به اعتقاد وی فراشناخت دانش یا فرآیندی شناختی است که در بازبینی و ارزیابی و کنترل شناخت مشارکت دارد و عمل شناختی را تنظیم می کند. وی فراشناخت را آگاهی از چگونگی استفاده از اطلاعات موجود برای رسیدن به یک هدف، توانایی و قضاوت درباره فرآیندهای شناختی در یک تکلیف خاص، آگاهی از اینکه چه راهبردهایی را برای چه هدف هایی مورد استفاده قرار دهد. همچنین ارزیابی پیشرفت خود در حین عملکرد و بعد از اتمام عملکرد ، تعریف کرده است.فلاول علاقمند بود دريابد كه آيا رشد توانايي حافظه،كنش هشيارانه فهم قوانيني است كه بر حافظه (شناخت) حكومت مي كند يا خير ؟ اين مطالعه مسير رشد فراشناخت را براي وي هموار نمود و رشد فراحافظه را در بسياري از حيطه ها تحت تاثير قرار داد. فلاول در مقاله کلاسیک خود “فراشناخت و بازبینی شناختی؛ حوزه ای جدید در پژوهشهای شناختی – رشدی ” برای نخستین بار فراشناخت را در قالب مدل وارسی شناختی توصیف می کند. به باور او وارسی گسترده ی متنوعی از اعمال را شامل می شود که از طریق عمل یا تعامل میان طبقه های این چهار پدیده صورت می گیرد: 1- دانش فراشناختی 2- تجربه فراشناختی 3- اهداف و وظایف
4- فعالیت ها یا راهبردها البته فراشناخت به خودی خود وخارج از مدل وارسی شناختی مشتمل بر دو مولفه ی اصلی وگسترده است که عبارتند از: اول دانش درباره فرایندها وحالات شناختی افراد و دوم توانایی کنترل وتغییر این حالات. مولفه اول، دانش یا آگاهی فراشناختی و مولفه دوم، تجربه فراشناختی نامیده می شود. از نظر فلاول دانش و آگاهی فراشناختی به چند طبقه فرعی تقسیم می شود؛ به این صورت که شخص یاد گیرنده درباره تفاوت های بین تکالیف، افراد وراهبردها چه می داند از دیدگاه او دانش فراشناختی عبارت است از دانش یا باور در زمینه اینکه چه عوامل ومتغیرهایی و به چه شیوه هایی روی جریان و پیامدهای شناختی اثر می گذارند.
نظریه فراشناختی وضعیتی اونیل وهمکاران: یکی دیگر از نظریه های موجود در زمینه فراشناخت نظریه فراشناخت وضعیتی می باشد . این مفهوم برمبنای نظریه فلاول وتعریف پنتریچ ودی گورت از فراشناخت “که در آن فراشناخت یکی از مولفه های مهم ومحوری یادگیری خود نظم داده شده است ومشتمل بر راهبر دهای برنامه ریزی، بازبینی و اصلاح شناخت ها یا راهبردهای شناختی می باشد و با اقتباس و الگو برداری از سازه های نظریه اضطراب وضعیتی- صفتی اشپیلبرگر بوجود آمد. اونیل وهمکاران ضمن توضیح فراشناخت وتمایز قائل شدن بین فراشناخت وضعیتی و فراشناخت صفتی، فراشناخت را بعنوان نظارت مداوم وآگاهانه فرد بر خود به منظور بررسی میزان دست یابی به اهداف و در صورت لزوم توانایی انتخاب وبکارگیری راهبردهای متفاوت معرفی می کنند. در حالیکه فراشناخت وضعیتی را به صورت گذرا در موقعیت های ذهنی که از لحاظ شدت، نوسان دارد و در طول زمان تغییر می کند و با ویژگی های برنامه ریزی، خود نظارتی، راهبردهای شناختی، عاطفی و خود آگاهی شناخته می شود تعریف کرده اند. براساس این تعریف آگاهی از خود شامل موارد زیر می شود:
- برنامه ریزی شخص باید دارای هدف وبرنامه ای برای رسیدن به آن باشد (چه این هدف برایش تعیین شده باشد وچه خود انگیخته باشد).
- خود نظارتی: شخص به ساز و کارهایی جهت نظارت بر خود ومیزان دست یابی به اهدافش نیاز دارد.
- راهبردهای شناختی شخص باید از یک راهبرد شناختی یا عاطفی برای نظارت بر فعالیت های ذهنی خود اعم از فعالیت های وابسته به یک حوزه ویا فعالیت های مستقل از آن حوزه برخوردار باشد (برای مثال پیدا کردن تکالیف اصلی یک راهبرد وابسته به حوزه است ).
نظریه نلسون ونارنس
نلسون ونارنس فراشناخت را در قالب این دو سطح معرفی می کنند : سطح عینی و فراسطح ، نلسون ونارنس با بهره گیری از دو مولفه دانش (اطلاعات در مورد اینکه چگونه فعالیت شناختی اش را انجام می دهد) و کنترل (شخص چگونه عملکرد شناختی خود را کنترل می کند ) که پیش تر توسط فلاول مطرح شده بود به توصیف این دوسطح میپردازد. عملیات شناختی در سطح عینی به انجام می رسد در حالیکه فراسطح به کنترل فعالیت هایی که در سطح عینی رخ می دهد می پردازد.
مدل عملکرد اجرایی ولز (S-REF)
ولز فراشناخت را جنبه ای از سیستم پردازش اطلاعات توصیف می کند که به تنظیم، تفسیر ، ارزیابی ومدیریت محتواها وسازماندهی فرایندهای خود می پردازد. مدل عملکرد اجرایی ولز (S-REF)تلاشی در جهت مفهومسازی فاکتورهای چند گانه فراشناخت بعنوان دخیل در کنترل پردازش اطلاعات است که به وسیله ولز ومتیوس ارئه شده است این مدل به تبیین این موضوع می پردازد که ذهن چگونه ئر یک الگوی تحریف شده و منفی پردازش درگیر می شود و چگونه پردازش های درونی فراشناختی می توانند به افکار منفی باورهای تحریف شده و هیجان های آشفته کمک کنند.ساختار مدل عملکرد اجرایی ولز (S-REF) شامل سه سطح است 1- پایین ترین سطح که شبکه های پردازش میباشد. 2- سیستم اجرایی وابسته به نظارت 3- سطح دانش خود که باورهای مربوط به خود وطرح های عمومی مقابله را ارائه می کند .
منبع
کیوانی ،مریم(1393)، تاثیر راهبردهای سازماندهی- برنامه ریزی بر بهبود عملکرد تحصیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد ، رشته مشاوره ، دانشگاه علامه طباطبایی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید